صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / حیص بیص /

فهرست مطالب

حیص بیص


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَیْصَ‌بَیْص، سعد بن محمد بن سعد صَیْفی تمیمی، ادیب، شاعر و فقیه شیعه‌مذهب سدۀ 6 ق/ 12 م. لقبش شهاب‌الدین و کنیه‌اش ابوالفوارس بود. از او با لقبهای امیر و ملک الشعرا نیز یاد شده‌است (عمادالدین، 1/ 202؛ ابن‌عدیم، 9/ 4262، 4269). ترکیب حیص‌بیص، اصطلاحی است که در زبان عربی به معنای در تنگنا قرارگرفتن و راه چاره نداشتن و نیز شلوغی، آشفتگی و دشواری به کار می‌رود (خلیل، 7/ 170؛ ابوعبید، 4/ 440؛ زمخشری، 1/ 298) و وجوه گوناگونی برای ترکیب و اعراب آن بیان شده است (نک‍ : جوهری، 2/ 1035؛ استرابادی، 3/ 145). دربارۀ شهرت سعد بن محمد صیفی به حیص‌بیص نیز وجوه گوناگونی گفته شده است که غالباً افسانه‌آمیز است (نک‍ : ابن ابی اصیبعه، 380؛ نیز قس: یاقوت، 11/ 201). 
حیص‌بیص در 492 ق/ 1099 م در کرخ بغداد به دنیا آمد (ابن‌عدیم، 9/ 4269). بیشتر منابع، حیص‌بیص را تمیمی و بعضی نیز او را از نوادگان اَکثَم بن صیفی، حکیم عرب دورۀ جاهلی، دانسته‌اند (عمادالدین، همانجا). خود او نیز در جای‌جای اشعارش به افتخارات قبیلۀ تمیم و تبار تمیمی خویش بالیده است (برای نمونه، نک‍ : 1/ 88، 95، 99، 108، 360، 2/ 17)، اما برخی با دیدۀ تردید به این انتساب نگریسته‌اند و حتى داستانهایی کنایه‌آمیز نقل کرده‌اند که نشان می‌دهد پدر حیص‌بیص نیز گویا پیش از شنیدن شعر پسرش از تمیمی بودن خود آگاه نبوده است! (ابن‌عدیم، 9/ 4270؛ ابن‌خلکان، 2/ 365؛ ابن حجر، 3/ 26). به نظر می‌رسد که این داستانها ساخته و پرداختۀ رقیبان و شاعران بدخواه حیص‌بیص بوده باشد، اما تظاهر بیش از اندازۀ حیص‌بیص به رفتار و گفتار عربی و بدوی، به تردید در نژاد او دامن می‌زند (جاسم، 1/ 36-37). 
گویند که حیص‌بیص مانند عربهای اصیل، قبا می‌پوشید و عمامه بر سر می‌نهاد، بر اسب عربی می‌نشست و دو شمشیر بر کمر می‌بست، نیزه در دست می‌گرفت، سخنان مطنطن می‌گفت و واژه‌های ناآشنا و مهجور عربی به کار می‌برد و حرف قاف را با شدتی نامعمول تلفظ می‌کرد (ابن‌عدیم، 9/ 4269؛ یاقوت، همانجا؛ ابن خلکان، 2/ 363؛ ذهبی، تاریخ ... ، 40/ 142). شاید به همین دلیل، مینوی با استناد به روایتی از ابن‌خلکان، حیص‌بیص را ایرانی دانسته است (1/ 161)، اما در روایات ابن‌خلکان یا روایت دیگران چیزی که به تصریح بر ایرانی بودن این شاعر دلالت داشته باشد، یافت نشد؛ به هر حال، در دیوان وی نشانه‌ای دیده می‌شود که احتمال ایرانی بودن او را تأیید می‌کند. او ابیاتی از شاعر و حکیم ایرانی، سنایی (د پس از 524 ق/ 1130 م) را با دقتی شگرف و البته ارتجالاً به زبان عربی برگردانده است (3/ 153). اینکه شاعری عرب با یک شاعر ایرانیِ هم‌روزگار خویش و نه شاعری از روزگاران کهن‌تر که گذشتِ زمان شعرش را پرآوازه می‌سازد، چنان آشنا باشد که معانی شعر فارسی او را به نیکی دریابد و حتى آن را ارتجالاً به عربی برگرداند، بی‌سابقه و با تکیه بر واقعیتهای تاریخ ادب عربی بسیار بعید می‌نماید و شاید این نکته مؤیدی بر ایرانی بودن حیص‌بیص باشد. 
حیص‌بیص در 13سالگی به آموختن دانشهای مرسوم روزگار خویش پرداخت. در مدرسۀ نظامیۀ بغداد نزد استاد این مدرسه علی بن زید فصیحی (د 516 ق/ 1123 م) درس خواند (جاسم، 1/ 37) و از شیخ و رئیس حنفیان بغداد، شریف ابوطالب حسین بن محمد زینبی (د 512 ق) و نیز وزیر ابوالقاسم علی بن طراد زینبی هاشمی (د 538 ق/ 1143 م) حدیث شنید و دانش آموخت (ابن‌عدیم، 9/ 4262؛ ذهبی، المختصر ... ، 190؛ جاسم، 1/ 38). حیص‌بیص افزون بر دانشهای گوناگون در سرودن شعر نیز چیره گشت و از همان جوانی آوازه‌اش در بغداد پیچید و آن گونه که خود گفته است، شعرش بر سر زبانها افتاد (1/ 65). او برای دریافت صله در بارگاه بزرگان و امیران شعر می‌خواند و ایشان معمولاً بسیار تکریمش می‌کردند و به او پاداشهای گزاف می‌دادند. حیص‌بیص را در سالهای جوانی در محضر عمیدالدین ابن‌مختار علوی، نقیب کوفه و مشاهد شریفه می‌بینیم که بر کرسیِ نقیب نشسته، شعر می‌خواند و نقیب در تمام مدت به احترام وی سر پا می‌ایستد (1/ 126). 
سفرهای حیص‌بیص به خاور اسلامی نیز پیش از 520 ق/ 1126 م آغاز شده است. هنگامی که المسترشد باللٰه (حک‍ 512-529 ق) به خلافت رسید، حیص‌بیص از او خواست که مزرعۀ بعقوبا در حومۀ بغداد را به وی ببخشد. او این درخواست را در 7 رقعۀ بلیغ و چکامه‌ای در مدح خلیفه به او عرضه کرد؛ اما خلیفه که گویا چنین پاداشی را بیش از استحقاق شاعر می‌پنداشت، درخواست او را نپذیرفت (حیص‌بیص، 3/ 22؛ ابن خلکان، 2/ 16؛ جاسم، 1/ 59). شاید به همین سبب بود که حیص‌بیص به صف مخالفان خلیفه پیوست و چکامه‌ای در هجو او سرود. خلیفه نیز خونش را مباح اعلام کرد و او ناگزیر از بغداد گریخت و مانند بسیاری از مخالفان خلیفه به دُبَیْس بن صدقه، امیر حله پناه برد. اما پس از چندی که اوضاع آرام شد، پنهانی به بغداد بازگشت و طی نامه‌ای از خلیفه پوزش خواست (وطواط، 380؛ ذهبی، همانجا). افزون بر این، اعتذاریه‌ای نیز سرود و در آن از پیوستن به امیر دبیس بن صدقه اظهار پشیمانی کرد (2/ 390). 
حیص‌بیص احتمالاً پس از مرگ دو استادش، ابوطالب زینبی و فصیحی به واسط رفت و از ابوالمجد محمد بن محمد بن جهور حدیث شنید (جاسم، 1/ 38)؛ همچنین در 521 ق در یکی از روستاهای همدان بر کرسی زرنشان نشست و وزیر شرف‌الدین نوشروان بن خالد را مدح کرد (1/ 355) و در 522 ق در سرخس، سلطان سنجر سلجوقی، و در مرو و دیگر شهرهای خراسان، امیر دبیس بن صدقه و دیگر امیران را ستود (1/ 228، 232، 239، 242). در این روزگار که اعطای اقطاع و القاب رواج داشت، حیص‌بیص هم می‌کوشید تا مانند دیگر رجال، لقب امارت و نیز آب و ملکی از آن خود داشته باشد؛ از این رو، در 522 ق به مرو، پایتخت سلطان سنجر بن ملکشاه رفت و با خواندن چکامه‌ای در ستایش سلطان، از او لقب امارت گرفت (جاسم، 1/ 35). 
حیص‌بیص در همین سالها مدتی هم در ری اقامت گزید و از اسعد مَیْهَنی حدیث شنید و فقه شافعی و مسائل اختلافی فقه را از شیخ فقهای شافعی، محمد بن عبدالکریم وزّان (د 525 ق) آموخت (ابن‌عدیم، 9/ 4269؛ ابن‌حجر، 3/ 24). وی دست‌کم باید تا هنگام مرگِ وزان شافعی در این شهر مانده باشد؛ زیرا بسیاری وی را فقیهی اهل مناظره دانسته‌اند و البته دستیابی به چنین جایگاهی پس از سالها تحصیل امکان‌پذیر می‌گردد. حیص‌بیص پس از بازگشت به بغداد نیز به تدریس و مناظره در فقه شافعی پرداخت و این نشان می‌دهد که افزون بر وزان، مشایخ دیگری هم داشته است (ابن‌عدیم، همانجا؛ جاسم، 1/ 38). 
اگر چه سال بازگشت حیص‌بیص به بغداد را نمی‌دانیم، اما روشن است که او با کوله‌باری از دانش و ادب به زادگاهش بازگشته است و همان‌گونه که خود گفته‌است، پستان روزگار را دوشیده، و دیگر دانشی نبود که او نیاموخته باشد (1/ 361). ابن زُرَیق حلبی می‌گفت که من با او دیدار داشتم و دیدم که در هر دانشی صدرنشین است (ذهبی، تاریخ، 40/ 142). همین دانش گسترده سبب شد که شاگردان بسیاری پیرامونش گرد آیند و جدا از فقه شافعی، اخبار و حدیث، دقایق زبان عربی و به ویژه اختلاف لهجات را از وی بیاموزند (ابن‌عدیم، همانجا؛ یاقوت، 11/ 199؛ جاسم، همانجا). از جملۀ این شاگردان می‌توان به عبدالوهاب بن علی معروف به ابن سُکَینه، اسماعیل بن محمد مؤدب، احمد بن عمر بن بکرون، قیصر بن مظفر بن یَلْدرک، ابوغالب عبدالواحد بن مسعود شیبانی، ابوسعد عبدالکریم سمعانی، ابوالغنائم محمد بن علی بن معلم، نصرالله بن مجلّی، نصرالله بن علی بن مارستانی، قاضی‌القضات یوسف بن رافع بن تمیم و محمد بن عبداللطیف بن زریق اشاره کرد (ابن‌عدیم، همانجا). 
چنین می‌نماید که حیص‌بیص به‌رغم مقام والای علمی، در زمانی که دانسته نیست، کرسی تدریس را وا می‌گذارد و به شعر و ادب روی می‌آورد. منابع کهن تنها به این نکته اشاره کرده‌اند که او پس از مدتی به شعر گرایید، اما آنان به ذکر علل این گرایش نپرداخته‌اند (همانجا؛ ابن خلکان، 2/ 363)، اما شعر حیص‌بیص خود پرده از این راز بر می‌دارد؛ سالهای زندگی وی با آشفتگیهای سیاسی و اجتماعی واپسین حکمرانان عباسی و کشمکشهایی که با ترکان سلجوقی و دیگر امیران و حکمرانان خُرد و کلان داشتند، هم‌زمان بود. وی نیز مانند بسیاری از همگنانش برای گذران زندگی چاره‌ای جز این ندید که حاشیه‌نشین دربار این و آن باشد، اما ترجیح داد که به جای دین‌فروشی و تکسب با دانشهای دینی، با شعر و ادب خویش کسب معاش کند. حیص‌بیص با لحنی صادقانه و سرشار از واقع‌گرایی گفته است: «مردمان شگفت‌زده می‌پرسند: چگونه است که دانش خویش را می‌پوشانی، اما شعرت به همه جا می‌رسد؟! من در پاسخ ایشان می‌گویم که دانش خود را بیهوده پنهان نمی‌کنم و این کار رازی نهان دارد؛ من از بیم آنکه مبادا بار گناهانم سنگین‌تر شود، از اینکه دنیا را با دانش دین بجویم، خودداری کردم. دنیا را سراسر نیرنگهایی خوش‌نما و فریبنده یافتم و بهتر و سزاوارتر این دیدم که آن را با شعرهای دلفریب و خوش آب و رنگ بجویم» (3/ 62). 
حیص‌بیص در 529 ق/ 1135 م پس از پیروزی سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه بر المسترشد باللٰه عباسی، در برابر چکامه‌ای که در ستایش سلطان مسعود در شهر مراغه خواند، روستای مستطرفیه از توابع نهربین را به عنوان پاداش از سلطان دریافت کرد (1/ 267). چنین می‌نماید که آرام‌ترین دوران زندگی شاعر، دورۀ حکومت سلطان مسعود بوده است؛ زیرا در رجب 547/ اکتبر 1152 که سلطان مسعود از دنیا رفت و دربار سلجوقیان درگیر کشمکش میان ملکشاه بن محمود و برادرش محمد شد، خلیفه المقتفی لامرالله از این فرصت بهره جست و سپاهیانش به کانونهای هوادار حکومت سلجوقی یورش بردند. آنان ازجمله به مدرسۀ نظامیه ریختند و مدرس آن، ابوالنجیب، را زندانی کردند و حیص‌بیص شاعر را نیز دستگیر نموده، پابرهنه و به خواری به زندان دزدان انداختند. البته حیص‌بیص پس از مدتی آزاد گردید و داراییهایش به وی بازگردانده شد (ابن‌اثیر، 9/ 31-32؛ ابن‌جوزی، 18/ 84). 
گویا پس از آنکه المستنجد باللٰه به خلافت رسید و املاک و اقطاعاتی را که به این و آن داده شده بود، به بیت‌المال بازگرداند، مستطرفیه را نیز از حیص‌بیص گرفت. شاید از این رو بود که حیص‌بیص در طول مدت خلافت المستنجد (555-566 ق) هیچ شعری در مدح وی نگفت (جاسم، 1/ 36). البته آن‌گونه که حیص‌بیص خود گفته است، پس از 20 سال و در برابر قصیدۀ معروف به مستطرفیه که آن را در مدح خلیفه المستضیء بامرالله (حک‍ 566-575 ق) سرود، این ملک را پس گرفت (3/ 279). این ماجرا باید در اواخر عمر حیص‌بیص روی داده باشد؛ زیرا همگان درگذشت او را در بغداد و در شعبان 574/ ژانویۀ 1179 نوشته‌اند؛ هر چند که در روز آن اختلاف است: بیشتر تاریخ‌نگاران، این روز را چهارشنبه 6 شعبان و برخی نیز سه‌شنبه 5 شعبان نوشته‌اند (ابن‌عدیم، 9/ 4271؛ یاقوت، 11/ 201؛ ابن‌خلکان، 2/ 365؛ ابن‌جوزی، 18/ 254؛ ابن کثیر، 11/ 301). یک روز پس از مرگ شاعر، در نظامیه بر او نماز خواندند و وی را در باب التبن در بخش غربی گورستان قریش یا همان کاظمین به خاک سپردند (ابن‌عدیم، ابن‌خلکان، ابن کثیر، همانجاها؛ امین، 34/ 62). 
فرزندی از حیص‌بیص باقی نماند (همانجاها)، اما در برخی منابع آمده است که پسری به نام هَرج مَرج و دختری به نام دَخل خَرج داشته است (صفدی، 15/ 167؛ ابن‌عماد، 4/ 247). البته با توجه به اینکه سمعانی، شاگرد برجستۀ حیص‌بیص که ارتباط نزدیکی با او داشته است، از ابوالخیر دلف بن عبدالله نقل کرده است که این دو نام را هرزگان بغداد برای برادر و خواهر حیص‌بیص به کار می‌بردند (نک‍ : ابن عدیم، 9/ 4270)، می‌توان حدس زد که چنین کسانی چه به عنوان پسر و دختر و چه به عنوان برادر و خواهر، وجود خارجی نداشته‌اند و این نامها ساخته و پرداختۀ رقیبان و بدخواهان شاعر بوده است. 
حیص‌بیص به راستگویی، خوش خُلقی، پاکدامنی و پایبندی به شریعت و اخلاق مشهور بود و از این رو، شعرای بسیاری آزارش می‌دادند (جاسم، 1/ 39)؛ بسیار بزرگوار و باوقار، و سخت مورد احترام همگان بود (ابن‌عدیم، 9/ 4269؛ ابن حجر، 3/ 25). بنابراین، سخنِ ابن‌دحیه که گفته است حیص‌بیص نه به جهت ادب، که به سبب بدزبانی‌اش تکریم می‌شد و پاداش می‌گرفت و او در هجو، نامدار و در تکبر و خودسری، پایدار بود (ص 135)، درست نیست؛ به ویژه آنکه هیچ نشانی از این بدزبانی و گستاخی در شعرش دیده نمی‌شود و حتى در خطبۀ دیوانش آشکارا گفته است که کتابم را به زشتیِ هجو و بدگویی نیالوده‌ام و هر کس که مرا بزرگ داشته است و یا به من کرم کرده است، تنها از روی دوستی و محبت بوده است (1/ 70-71). با این همه، برخی از مورخان اشاره کرده‌اند که حیص‌بیص بسیار خودپسند بود و خود را از دیگران برتر می‌انگاشت و چنین می‌پنداشت که زمانه قدر او را نشناخته است (ابن عدیم، همانجا). شاید همین ویژگی سبب تندخویی و بداخلاقی وی می‌شده است که خود نیز به آن اشاره‌ای دارد (1/ 133). 
دربارۀ مذهب حیص‌بیص هم گفتنی است که اگرچه او در فقه شافعی جایگاهی والا داشت، اما ابن حجر به امامی مذهب بودنش تصریح کرده است (همانجا) و افزون بر این، نشانه‌های بسیاری گویای تشیع او ست. زیستن در پناه امیر حله، دبیس بن صدقه که خود و خاندانش از شیعیان نامور خوزستان و بنی اسد بودند (نک‍ : ه‍ د، ابن صدقه)، سرودن قطعات و قصایدی در مدح اهل بیت و امام علی (ع) (2/ 13، 3/ 416)، مدح امرای شیعی (1/ 126، 201، 228، 318)، رفتن به زیارت نجف و کربلا، و وصف حضرت علی (ع) و سیدالشهدا (ع) به عنوان امام و شافع روز رستاخیز (2/ 331)، قدرت شاعری خود را به سبب ولایت علی (ع) دانستن (همان، 2/ 13) و به خاک سپرده شدنش در کاظمین که مدفن شیعیان بود، بخشی از این نشانه‌ها ست. افزون بر این، روایتی افسانه‌آمیز از قول شاگردش نصرالله بن مجلّی نقل شده است که طی آن مجلّی امام علی (ع) را در خواب می‌بیند و از قصیدۀ مدحیه‌ای که حیص‌بیص نیمۀ شعبان به سرودن آن پرداخته بود، آگاه می‌گردد. پیدا ست فضای این روایت ــ که دربارۀ کسان دیگری نیز نقل شده ــ کاملاً شیعی است (یاقوت، 11/ 206-207؛ ابن عدیم، 9/ 4266-4267؛ ابن خلکان، 2/ 364). 
حیص‌بیص در فنون حماسه، فخر، مدح، رثاء، هجاء، وصف، غزل، خمریات، اخوانیات، حکمت، زهد و تصوف شعر داشت و شعرش در همۀ فنون، استوار و زیبا بود، اما حماسه، فخر و مدح بر شعر او غلبه داشت و در این زمینه‌ها از هم‌روزگارانش بسیار برتر بود (عمادالدین، 1/ 202؛ ابن عدیم، 9/ 4269؛ جاسم، 1/ 49). آغاز و انجام چکامه‌هایش زیبا ست (عمادالدین، 1/ 205) و چیزی که در آن خودنمایی می‌کند نوگرایی و تقلید نکردن از شعر قدما ست. شعر حیص‌بیص به سبب روح بدوی‌اش، از زیباییهای ساختگی و آرایه‌های بدیعی که در آن روزگار رایج بود، جز در موارد نادر و غیر متکلفانه، تهی است (جاسم، همانجا). حیص‌بیص در مقدمۀ کوتاهی که بر دیوان خود نوشته است، با نگرشی نقدی، شعر را به سبب طرب‌انگیزی و تأثیر شگرفش بر روان مخاطب، برتر از نثر دانسته است (1/ 65). 
نثر حیص‌بیص نیز بلیغ و استوار (ابن عدیم، همانجا؛ ذهبی، سیر ... ، 21/ 62)، و به گفتۀ برخی بی‌مانند بود (ابن کثیر، 11/ 301). او دیوان رسائل مشهوری داشت (یاقوت، 11/ 200) که بعضی حتى آن را از بر می‌کردند (ابن عدیم، 9/ 4266). اگرچه این دیوان متأسفانه به دست ما نرسیده است، اما نمونه‌هایی از نامه‌هایش کـه بـاقی مانـده است (برای نمونـه، نک‍ : یـاقوت، 11/ 201-205؛ ابـن‌ابی‌اصیبعه، 380-381)، سرشار از واژه‌های نـاآشنا و دشوار ـ فهم است. برخی نثر حیص‌بیص را با رسائل ابوالعلاء معری قیاس کرده‌اند و اثرپذیری آن از نثر معری را آشکار دانسته‌اند (جاسم، 1/ 58). 
دیوان شعر و دیوان رسائل حیص‌بیص در زمانی که هنوز زنده بود، به شهرت رسید (ذهبی، تاریخ، 40/ 143؛ سبکی، 7/ 91) و مورد توجه دوستداران ادب قرار گرفته، کسانی مانند سمعانی و عمادالدین کاتب، این دو دیوان را نزد خود او خوانده‌اند (یاقوت، 11/ 200؛ عمادالدین، 1/ 202). عمادالدین خود نمونه‌هایی از شعر حیص‌بیص را به ترتیب الفبا در کتابش گرد آورده است (1/ 205 بب‍‌ ). همان گونه که گذشت، دیوان رسائل او به دست ما نرسیده است، اما دیوان شعرش در 1974 م با تصحیح و تحقیق مکی سید جاسم و شاکر هادی شکر در بغداد به چاپ رسیده است. 
بغدادی گفته است که حیص‌بیص جدا از دیوان، کتابی با نام رسائل فی مسائل الخلاف داشته است (1/ 385)، اما در هیچ‌یک از منابع کهن، به چنین کتابی اشاره نشده است و چنین می‌نماید که تخصص حیص‌بیص در مسائل مورد اختلافِ فقهی منشأ چنین توهمی شده باشد. همچنین دانشمند هم روزگار حیص‌بیص، ابوالبرکات ابن انباری (ه‍ م) کتابی دربارۀ او داشته است (سیوطی، 2/ 83) که آن نیز به دست ما نرسیده است. نسخه‌ای خطی از رسائلی که حیص‌بیص برای دریافت روستای بعقوبه به خلیفه المسترشد عبـاسی نوشت، در کتابخانۀ بـرلین موجـود است (نک‍ : آلوارت، شم‍ 8628). 

مآخذ

ابن ابی اصیبعه، احمد، عیون الانباء، به کوشش نزار رضا، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ ابن اثیر، الکامل، بیروت، دارالکتاب العربی؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412 ق/ 1992 م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، بیروت، دارالفکر؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ ابن دحیه، عمر، النبراس فی تاریخ خلفاء بنی العباس، به کـوشش مدیحـه شرقاوی، مکتبـة الثقافة الدینیـه، 1421 ق/ 2001 م؛ ابن‌عدیـم، عمر، بغیة الطلب فی تاریخ حلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1409 ق/ 1988 م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ ابوعبید قاسم بن سلام، غریب الحدیث، به کوشش محمد عبدالمعید، حیدرآباد دکن، 1384 ق؛ استرابادی، محمد، شرح علی الکافیة، به کوشش یوسف حسن عمر، بنغازی، 1398 ق/ 1978 م؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به کوشش حسن امین، بیروت، 1401 ق/ 1981 م؛ بغدادی، هدیه؛ جاسم، مکی سید و شاکر هادی شکر، مقدمه بر دیوان حیص‌بیص (هم‍‌‌ )؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، به کوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، 1407 ق/ 1987 م؛ حیص‌بیص، سعد، دیوان، به کوشش مکی سید جاسم و شاکر هادی شکر، عراق، 1974 م؛ خلیل بن احمد، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم، 1405 ق؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1417 ق/ 1996 م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش بشار عواد معروف و محیی هلال سرحان، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ همو، المختصر المحتاج من تاریخ ابن الدبیثی، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ زمخشری، جارالله، الفائق فی غریب الحدیث، بیروت، 1417 ق/ 1996 م؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه؛ سیوطی، بغیة الوعاة، به کوشش علی محمد عمر، قاهره، 1426 ق/ 2005 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش بیرند راتکه، ویسبادن، 1402 ق/ 1982 م؛ عمادالدین کاتب، خریدة القصر، بخش عراق، به کوشش محمد بهجت اثری و جمیل سعید، بغداد، 1375 ق/ 1955 م؛ مینوی، مجتبى، یادداشتها، به کوشش مهدی قریب و محمد علی بهبودی، تهران، 1375 ش؛ وطواط، ابراهیم، غرر الخصائص الواضحة، بیروت، دارصعب؛ یاقوت، ادبا؛ نیز: 

Ahlwardt
علیرضا باقر

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: