صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / حیدر صفوی /

فهرست مطالب

حیدر صفوی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 7 دی 1398 تاریخچه مقاله

حِیْدَرِ صَفَوی (مق‍ 893 ق/ 1488 م) شیخ حیدر، پسر ارشد شیخ جنید از خدیجه بیگم، خواهرزادۀ حسن پادشاه آق‌قویونلو و پنجمین نسل از اولاد شیخ صفی بر مسند ارشاد طریقت.
تاریخ دقیق ولادت و احوال روزگار کودکی حیدر به درستی دانسته نیست. به قولی آن‌گاه که شیخ جنید در 863 -864 ق/ 1459 م در نبرد با امیر خلیل‌الله شیروانشاه کشته شد، یک ماه بعد پسرش حیدر، بـه قرب احتمال در شهر آمِد به دنیا آمد (نک‍ : فضل‌الله، 261؛ امینی، 39؛ جهانگشا … ، 39-41؛ روملو، 11/ 408، 611؛ هینتس، 48، 53-54).
حسن‌پادشاه آق‌قویونلو، که به ارزش نظامی مریدان شیخ جنید و اهمیت نوباوۀ او در رقابت با جهانشاه و نیز اهمیت مسند ارشاد اردبیل آگاه بود، خواهرزادۀ خردسال خود را در سایۀ تربیت خویش گرفت و چندسال بعد، پس‌از پیروزی بر جهانشاه و ابوسعید تیموری و تصرف آذربایجان، شیخ حیدرِ نُه‌ساله را در بقعۀ اردبیل بر سجادۀ ارشاد و شیخوخت نشاند و مریدان پدرش همه گرد او را گرفتند (فضل‌الله، 265؛ هینتس، 54، 86؛ اسپناقچی، 29).
محبت و اخلاص حسن پادشاه هم در حق او چنان بود که دختر خود مارتا، مشهور به حلیمه بیگی آغا یا عالمشاه بیگم را ــ که از همسر خود کوراکاترینا (دسپینا خاتون) یونانی تبار (شاهزادۀ خاندان شاهی طرابوزان) داشت ــ به همسری او داد. به این ترتیب، حیدر که خود از جانب مادر با دودمان بایندری نسبت داشت، فرزندانش از جانب مادر و جد مادری‌شان به آق‌قویونلو و امپراتوران طرابوزان می‌پیوستند (نک‍ : امینی، 44-45؛ پیرزاده، 68؛ هینتس، 40-43، 87- 89).
با آنکه حسن پادشاه حیدر نوجوان را به جای شیخ جعفر، عموی جنید، بر مسند طریقت صفوی نشاند، ظاهراً شیخ جعفر را ــ که در روزگار خود به فضل و تقوا اشتهار داشت ــ به تربیت علمی و طریقتی پسر جنید واداشت. گویا قیمومت سختگیرانۀ شیخ جعفر تا هنگام مرگ او ادامه پیدا کرده است (نک‍ : روملو، همانجا؛ هینتس، 87).
فقدان آگاهیهای کافی در منابع، ما را به طرح این احتمال وامی‌دارد که حیدر در حدود 20 سالگی، آن‌گاه که حسن پادشاه و شیخ جعفر درگذشته بودند و اوضاع قلمرو آق قویونلو پس از چند ماه آشفتگی به دست سلطان یعقوب پسر و جانشین حسن پادشاه آرامشی یافته بود، از مکتب و لوح دانش‌آموزی کناره گرفته و به جای قلم شمشیر برداشت. مریدانی که پدرش را «الٰه و ولدش را ابن‌الله» می‌گفتند، اکنون از هر سو به او روی آوردند و حیدر به سبب سخت‌کُشیهایش در اردبیل چنان حشمت و ابهتی به هم زد که کسی را یارای عداوت با او نماند. وانگهی، او خود مردی جَلد و شجاع بود و در انواع دلیری و فنون جنگ مهارتی تمام یافته بود و مریدان را هم ضمن تعلیم و ارشاد در طریقت، به همین گونه آمادگیها وامی‌داشت (نک‍ : فضل‌الله، 265- 268)؛ چنان‌که تمامی بقعه و حتى اتاقهای مسکونی شیخ به قورخانه و انبار اسلحه مبدل شده بود (هینتس، 90).
گذشته از این تدارکات، شیخ جوان در سازماندهی طریقت و مریدان هم از پدر پیشی گرفت. او برای متمایز کردن مریدان خود از دیگران آنان را به سرگذاشتن کلاهی که خود ابتکار کرده بود، امر کرد. این «تاج حیدری» مخروطی دوازده‌ترگِ پشمی قرمزرنگ همان است که دارندگانش به قزلباش، سرخ‌کلاه و سرخ‌سر نامور شدند (خواندمیر، 4/ 426-427؛ جهانگشا، 41-42؛ نیز نک‍ : هینتس، 91-93).
حیدر که چون پدرش «اندیشۀ پادشاهی» در سر داشت (خواندمیر، 4/ 426)، با فراهم دیدن اسباب جهانگیری، از سلطان یعقوب آق‌قویونلو رخصت خواست تا با صوفیان به غزو در بلاد چرکس اقدام کند. چه ورود به سرزمین چرکسها جز با عبور از دربند (باب‌الابواب، دمور قاپی) شیروان ممکن نمی‌شد و آن در قلمرو فرخ یسار پسر امیر خلیل‌الله شیروانشاه قاتل جنید قرار داشت؛ و فرخ یسار پدرزن سلطان یعقوب و خراج‌گزار دولت آق‌قویونلو بود (نک‍ : فضل‌الله، 268- 269). در واقع، اندیشۀ اصلی حیدر تسخیر خود شیروان و گرفتن انتقام پدر بود. چندی بعد در 889 ق/ 1484 م، حیدر با چند هزار «صوفی غازی» رو به دیار چرکس نهاد و پس از کشتار و برد‌ه‌گیری بازگشت و چون برخی از مریدان نیاز به استراحت و کسب آمادگی را پیش کشیدند، جنگ با شیروانشاه را به وقت دیگر موکول کرد (همو، 269؛ روملو، 11/ 611 -612).
سفر جنگی دوم شیخ حیدر به جانب چرکس به گفتۀ فضل‌الله ابن روزبهان (همانجا) «دیگر سال» و به نوشتۀ روشن‌تر روملو (11/ 614) در 892 ق/ 1487 م تقریباً مانند سفر پیشین، و با همان نتیجه صورت گرفت.
دو لشکرکشی پیروزمندانۀ شیخ در عرض 3 ‌سال خیلیها را اندیشناک کرد به‌خصوص اطرافیان سلطان یعقوب از قدرت طلبی و ملک‌گیری شیخ حیدر نزد او سخن راندند. از این‌رو، چون شیخ از سفر جنگی دوم بازگشت، سلطان یعقوب او را به حضور خواند. شیخ به تبریز و به درگاه سلطان رفت.
نظرِ اهل حل و عقدِ دولت بایندری این بود که برای در امان ماندن از خطرهای محتمل و اغراض پنهانی شیخ، باید او را از میان برداشت و یا دست کم چون پدرش از وطن بیرون راند و یا آمدو‌رفتِ مریدان و خصوصاً خلفای روم (آسیای صغیر) را نزد او منع کرد. اما سلطان اولاً به علت خویشاوندی (شیخ حیدر پسر عمه و شوهر خواهر سلطان یعقوب بود) و ثانیاً با توجه به صورت درویشی او این نظر را نپذیرفت؛ ولی در حضور قاضی‌القضات شیخ را سوگندها دادند و او به اردبیل بازگشت (فضل‌الله، 270-271). این عهد و سوگند البته سالی بیش نپایید و شیخ در 893 ق/ 1488 م باز قصد سفر شیروان کرد. به روایتی این سفر به درخواست سلطان و برای یاری رساندن به صوفی خلیل فرمانده نیروی اعزامی به گرجستان بود که شکست خورده و به طرف شیروان رفته بود. بنابراین، شیخ حیدر با حدود 6 هزار «صوفی صف‌شکن» از کنار رود کُر به محمودآباد رفت و در آنجا قصد خود را برای تاخت به شیروان آشکار و شیروانشاه را ناگزیر از رویارویی با خود کرد (نک‍ : روملو، 11/ 615-616). 
اما روایت آق‌قویونلویی این سفر آورده است که شیخ برای کسب اجازۀ حرکت و عبور از شیروان واسطه‌ها انگیخت و سرانجام، به وسیلۀ مادر موفق به تحصیل مقصود شد و در اثنای سفر در محمودآباد یا در حوالی بَرْدَع قصد انتقام خون پدر را آشکار و درگیری با شیروانشاه را آغاز کرد (فضل‌الله، 273-275؛ روملو، 11/ 616). فرخ یسار چون خود را با نیروی محلی شیروان قادر به دفع شیخ نمی‌دید، در قلعۀ گلستان تحصن کرد و از یعقوب مدد خواست و او را از تصرف آذربایجان توسط حیدر بیم داد. یعقوب نیز سپاه به یاری شیروانشاه فرستاد و خود نیز از سلطانیه به اردبیل رفت تا در صورت نیاز به صحنۀ نبرد نزدیک باشد. شیخ پس از قتل و غارت در شَماخی لشکر به دربند کشید و آن قلعه را به محاصره درآورد. اما به زودی ناچار شد در تَبَرسران (طبرسران) به جنگ قوای یعقوب رود. 
روز چهارشنبه 29 رجب 893 ق/ 9 ژوئیۀ 1488 م کارزار آغاز شد و گرچه شیخ حیدر و یارانش نخست دلیریها کردند و نزدیک بود پیروز شوند، اما در آن میان، تیری بر گردن شیخ اصابت کرد و او را بینداخت. صوفیان شیخ زخمی را از معرکه به کناری بردند. نیروهای آق‌قویونلو حلقۀ صوفیان را شکستند و شیخ را از دست آنان به در بردند و آن‌گاه سر او را از تن جدا کردند (فضل‌الله، 278-295؛ روملو، 11/ 616- 618). به فرمان سلطان یعقوب مقرر شد سر شیخ حیدر را دو روزی در میدان تبریز بیاویزند و آن‌گاه به والده‌اش (خواهر سلطان) بسپارند. گفته‌اند شخصی آن سر را دزدید و نگاه داشت تا در 907 ق/ 1502 م که شاه اسماعیل تبریز را گرفت، آن را نزد پادشاه صفوی آورد و «نفع تمام یافت» (روملو، 11/ 618). 
این قول روملو در مورد سر شیخ مشکوک به نظر می‌رسد، زیرا خود او هم در ذکر فتح تبریز و جلوس شاه اسماعیل و انتقال نعش سلطان حیدر از تبرسران به اردبیل، سخنی در خصوص سر شیخ نگفته است (نک‍ : 12/ 85- 86، 144- 145). حتى امینی مؤلف فتوحات شاهی نیز نه در ذکر قتل شیخ، و نه در ماجرای نقل پیکر حیدر از تبرسران به اردبیل سخنی از بریده شدن سر شیخ نیاورده است (ص 57- 59، 321-322، نیز نک‍ : جهانگشا، 309؛ خواندمیر، 4/ 434؛ غفاری، 262، 273؛ قاضی احمد، 1/ 39-40؛ حسینی، 102، 227؛ اسکندربیک، 1/ 20-21). 
شاید برخی از مورخان عصر صفوی اشاره به این قضیۀ سر را موهم وهنی به مقام شیخ و خاندان شاهی حاکم پنداشته باشند. امـا در گزارش کـاترینوزِنو ــ کـه خواهرزادۀ ملکه دسپینا و پسرخالۀ مارتا همسر شیخ حیدر و سفیر ونیز در دربار حسن پادشاه بود (نک‍ : سفرنامه‌ها ... ، 212-214) ــ در ضمن احوال شیخ حیدر و جنگ او با سپاهیان متحد شیروان و سلطان آق‌قویونلو (که به غلط او را الوند شاه نامیده است)، به کشته‌شدن شیخ و بر نیزه کردن سر او و ارسال آن برای تشهیر در تبریز اشاره کرده و افزوده است که در آخر کار آن را پیش سگان انداختند (همان، 245).
کهن‌ترین مورخ عصر صفوی، با وجود استماع اخبار این نبرد از بعضی از «غازیان حاضر در جنگ‌گاه» تاریخ قتل سلطان حیدر را به خطا 895 ق آورده است (امینی، 58- 59) و احتمالاً به تبع او عده‌ای از واقعه‌نگاران متأخر صفوی هم آن تاریخ را تکرار کرده‌اند (نک‍ : جهانگشا، 47؛ واله، 57، 180-181). مؤلف اخیر با اینکه به نوشتۀ اسکندربیک منشی اشاره نموده، و به «تحقیق» او استناد کرده است که نعش شیخ را از مدفن او حرکت نداده و به حظیرۀ اردبیل نبرده‌اند، بلکه برای منصرف کردن دشمنان از اهانت به مزار او چنان اشتهار دادند، اما در ذکر تاریخ قتل شیخ به آن مؤلف تأسی نکرده است. ناگفته نماند که در نسخۀ چاپی عالم آرای عباسی، در ذکر واقعۀ شیخ حیدر (اسکندربیک، همانجا) اثری از «تحقیق» مورد اشارۀ محمدیوسف واله مؤلف خلدبرین دیده نمی‌شود. تنها، یحیى قزوینی مؤلف لُبّ التواریخ زمانِ قتل سلطان حیدر را در ماه شعبان همان سال تولد پسرش اسماعیل (25 رجب 892 ق) قید کرده است (قزوینی، 293).
قطع نظر از درستی یا نادرستی خبر نقل نعش شیخ حیدر به آرامگاه صفوی در اردبیل، مدفن شیخ در محل اصلی در تبرسران همچنـان زیارتگاه اهـل محـل مانـده است (نک‍ : باکیخانف، 91). امروزه آرامگاه شیخ در دامنۀ کوه بِش‌بارْماق در شمال ‌شرقی ده تنحلی در ناحیۀ خنجی شناخته است. در زمان پادشاهی شاه صفی آن بنا را از نو ساختند و گفته‌اند که کور و شل بسیار در آن آستان شفا یافتند. تاریخ نوشتۀ روی سنگ، ماه رجب 1047 / نوامبر 1637 است (نک‍ : نعمت، آذربایجاندا ... ، 56، نیز تصویر 31، «مجموعه ... »، 83، مشتمل بر بازخوانی مغلوط سنگ نوشته و تصویر مربوط به شماره‌های 204 و 204a در پایان کتاب).
به هر حال، شیخ حیدر در عرصۀ اقدام سیاسی و نظامی دورۀ تدارک‌ و گذار از طریقت به سلطنت، با ادامه دادن و استوار کردن کار پدر در تسلیح و سازماندهی مریدان کاری کرد که پس از کشته شدنش نه تنها نهضت صفوی خاموش نشد، که حتى به رغم زندانی شدن 4 سال و نیمۀ فرزندان و همسرش در قلعۀ استخر (اصطخر) فارس، چنان نیرومند ماند که رستم بیگ نوادۀ حسن پادشاه در کشاکش با عم‌زادۀ خود بایسنقر میرزا پسر یعقوب، بر سر پادشاهی آق‌قویونلو ناگزیر از استمداد از نیروی صوفیان قزلباش و آزاد کردن شیخ‌زادگان از زندان استخر شد (نک‍ : خواندمیر، 4/ 435-440).
با اینکه مخالفان شیخ حیدر او را بانی فرقه و طریقی به نام «حیدریه» با رسمها و آیینهایی خلاف تعالیم اسلام دانسته‌اند (نک‍ : اسپناقچی، 31، 36-37) و در این خصوص ازجمله به مکاتبۀ سلطان یعقوب با سلطان بایزید دوم عثمانی پس‌از قتل شیخ استناد کرده‌اند (نک‍ : همو، 31-37؛ نوایی، 615-623، به نقل از منشآت فریدون بیگ)، اما باید گفت که اولاً سخنان این سیاستمداران در حق شیخ برخاسته از خطری است که حرکت او برای قدرت آنان ایجاد می‌کرد؛ و ثانیاً بخش بزرگ طعنهایی که بر طریقۀ حیدریه وارد کرده‌اند، از ناسزاهای سنتی ناموسی شرقی است که هر گروه و فرقه‌ای بر مخالفان خود نثار کرده است و می‌کند. 
این قدر می‌توان گفت که شیخ حیدر در تأکید بر تشیعِ پیروان خود و تعصب در عقاید غلوآمیز علوی قزلباشان آناتولی و ترویج آن در آذربایجان گوی سبقت از پدر می‌ربود و راهگشای چنین حرکتی برای فرزند خود اسماعیل در روزگار پیروزی نهضت صفوی شد. زمینه و انگیزۀ این گونه عقاید در شیخ حیدر و جانشینانش را هم ترکیب و ترادف پر رنگ نهضت صفوی با گروه مریدان علوی و بیشتر غالی آناتولی از روزگار جنید و نقش فزایندۀ «امرای صوفی» و «اعیان قزلباش» آن گروه در جهت‌گیری نظامی، ادارۀ سازمانی و نگاهبانی نهضت در ایام خطر و فترت دورۀ رزمندگی آن باید دانست (نک‍ : مزاوی، 139-140، 151-152؛ شیبی، 381-384).
بی‌مناسبت نیست افزوده شود که برخی از اهل تحقیق دسته‌های حیدری معروف شهرهای ایران را، که طی چندین قرن و تا پس از نهضت مشروطه در برابر گروه نعمتی‌ها به جدال و نزاع برمی‌خاستند، به شیخ سلطان حیدر صفوی نسبت داده‌اند (نک‍ : کاگایا، 734). اما این نسبت به لحاظ قدمت تاریخ پیدایش گروه درست به نظر نمی‌رسد، هر چند ممکن است برخی دسته‌های حیدری پس از عصر صفوی نادانسته خود را به همان سلطان حیدر صفوی نسبت داده باشند.
عالم شیعی متعصب اوایل دورۀ پادشاهی صفوی، که از نخستین مؤلفان و مترجمان نوشته‌های مذهبی شیعی به زبان فارسی هم شمرده می‌شود، کمال‌الدین حسین الٰهی اردبیلی (د 940 یا 950 ق/ 1533 یا 1543 م)، تحت تأثیر ارشاد شیخ حیدر، گرایشی شدید به تصوف یافت. از نوشته‌های او تفسیر ذوقی گلشن‌ راز شیخ محمود شبستری و شرح فارسی نهج ‌البلاغه است (نک‍ : خوانساری، 2/ 319). گفته‌اند این شیخ حسین نسخه‌ای از صفوة الصفای ابن‌بزاز ترتیب داد که نسبت تسنن شیخ صفی را کمرنگ یا محو می‌کرد و او را شیعی می‌نمایاند (نک‍ : کسروی، 15-17).
بازماندگان شیخ حیدر را غالباً «سه پسر بلند اختر» گفته‌اند (امینی، 60): 1. سلطان علی پادشاه که در رهبری طریقت جانشین پدر شد و پس از آزادی از زندان قلعۀ استخر در نبرد با قوای همان رستم پادشاه آق‌قویونلو در نزدیکی اردبیل در 899 یا 900 ق کشته شد. 2. اسماعیل که از سوی سلطان علی یا اعیان صوفیه به جانشینی بر مسند ارشاد نشست. 3. ابراهیم (نک‍ : روملو، 11/ 619). با اینکه از گفتۀ مؤلف سلسلة ‌النسب چنین برمی‌آید که برادران اسماعیل در هنگام اقامت او در لاهیجان کشته شدند (پیرزاده، 68)، اما منابع عصر صفوی و نوشته‌های متأخر اولاً نام و تعداد فرزندان سلطان حیدر را در تبعید گیلان و پس از آن متفاوت یاد کرده‌اند و ثانیاً، در ضمن وقایع دورۀ سلطنت شاه اسماعیل از بعضی برادران و خواهران او یاد شده است (روملو، 12/ 18؛ جهانگشا، 65؛ خواندمیر، 4/ 440-442؛ عالم آرا ... ، 33).

مآخذ

اسپناقچی پاشازاده، محمد عارف، انقلاب الاسلام بین الخواص و العوام، به کوشش رسول جعفریان، قم، 1379 ش؛ اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، 1334 ش؛ امینی هروی، ابراهیم، فتوحات شاهی، به کوشش محمدرضا نصیری، تهران، 1383 ش؛ باکیخانف، عباسقلی، گلستان ارم، به کوشش عبدالکریم علی زاده و دیگران، باکو،1970 م؛ پیرزادۀ زاهدی، حسین، سلسلة النسب صفویة، برلین، 1343 ق/ 1924 م؛ جهانگشای خاقان ( تاریخ شاه اسماعیل)، چ تصویری، به کوشش الله دتا مضطر، اسلام آباد، 1364 ش؛ حسینی جنابدی، میرزا بیک، روضة الصفویة، به کوشش غلامرضا مجد طباطبایی، تهران، 1378 ش؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، تهران، 1333 ش؛ خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات، تهران، 1390 ش؛ رحیم‌زاده صفوی، علی‌اصغر، زندگانی شاه اسماعیل صفوی، به کوشش یوسف‌ پورصفوی، تهران، 1341 ش؛ روملو، حسن، احسن ‌التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ج 11، 1349 ش، ج 12، 1357 ش؛ سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1349 ش؛ شیبی، کامل مصطفى، تشیع و تصوف تا آغاز سدۀ دوازدهم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1359 ش؛ عالم آرای شاه اسماعیل، به کوشش اصغر منتظر صاحب، تهران، 1349 ش؛ غفاری، احمد، تاریخ جهان آرا، تهران، 1343 ش؛ فضل‌الله بن روزبهان، عالم آرای امینی، به کوشش محمد اکبر عشیق، تهران، 1382 ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1359 ش؛ قزوینی، یحیى، لب التواریخ، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، 1314 ش؛ کاگایا، کان، «دو دستگی اجتماعی و مذهبی در ایران»، آینده، تهران، 1368 ش، ج 15، شم‍ 10-12؛ کسـروی، احـمـد، شـیـخ صـفـی و تبـارش، تهـران، 1342 ش؛ مزاوی، م.، پیدایش دولت صفوی، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1363 ش؛ نوایی، عبدالحسین، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران، تهران، 1341 ش؛ واله، محمدیوسف، خلد برین، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1372 ش؛ هینتس، والتر، تشکیل دولت ملی در ایران، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1346 ش؛ نیز:

Neʾmat, M., Azerbaydjanda Pirler, Baku, 1992; id, Corpus epigrafidje skix Pamıtnʿkov Azerbaydjana, Baku, 1991.
یوسف رحیم‌لو

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: