حمزة بن علی بن احمد زوزنی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236663/حمزة-بن-علی-بن-احمد-زوزنی
یکشنبه 21 اردیبهشت 1404
چاپ شده
21
حَمْزَةِ بْنِ عَلیِ بْنِ اَحْمَدِ زوزَنی (نیمۀ اول سدۀ 5 ق/ 11 م)، پایهگذار ایرانیِ مذهب دروزیه. به اعتقاد دروزیان، وی پنجشنبه شب 23 ربیعالاول 375 ق/ 13 اوت 985 م، همزمان با سالروز تولد ابوعلی منصورالحاکم بامرالله (نک : ابنقلانسی، 80)، ششمین خلیفۀ فاطمی، در زوزن (از توابع شهرستان خواف، خراسان رضوی کنونی) (یاقوت، 2/ 958) زاده شد. ظاهراً بر همین اساس، دروزیان نماز جمعه را عصر پنجشنبه برگزار میکنند، زیرا بر آناند که پنجشنبه شب (شب جمعه) نیز در شمار روز جمعه است (نجار، 123؛ زهرالدین، 37). اطلاع ما از زندگی او پیش از آغاز دعوت جدید (نک : دنبالۀ مقاله)، همین اندازه است که وی حرفۀ نمدمالی داشته، و به لبّاد (= نمدمال) معروف بودهاست (عنان، 197؛ سرور، 96). به احتمال بسیار وی تا 20 سالگی در زادگاهش پرورش یافت (ابوصالح، 60). برخی نیز عقیده دارند که او در جندیشاپور به تحصیل پرداخته است (عسراوی، 66). چنانکه مشهور است، حمزه در 405 ق/ 1014 م و به روایتی در 395 ق/ 1005 م به قاهره رفت و به دستگاه داعیان فاطمی الحاکم بامرالله پیوست و در آنجا به حمزۀ فاطمی ملقب شد (نجار، ابوصالح، عنان، همانجاها؛ حسن، 355) و از مجالس تأویلی دارالحکمه، که الحاکم برپا کرده بود، بهره برد (سرور، عسراوی، همانجاها؛ غالب، 241؛ حسین، 76). حمزه بهزودی به سبب نبوغ و زیرکی، در پی جلب اعتماد الحاکم، از ملتزمان و نزدیکان خاص وی شد و با حمایت او داعیانی گرد آورد (همو، 75-76). وی در مسجد «تَبَر»، واقع در سقایۀ ریدان، بیرون قاهره، اقامت گزید (مقریزی، اتغاظ ... ، 2/ 113، المقفى ... ، 3/ 660؛ انطاکی، 342؛ عنان، همانجا؛ بدوی، 2/ 599) که پس از آن به سبب هجرت داعیان به آنجا، به «دارالهجرة الجامعة» معروف شد (ابوصالح، همانجا). حمزه در آنجا به یاری برخی از داعیانش، دعوت پنهانی جدیدی مبتنی بر الوهیت الحاکم، پیریزی کرد و از آنان بر سری نگهداشتن دعوت، قول گرفت (غالب، 241-242؛ خطیب، 102). برخی از منابع از مسلح شدن وی و گروهش، توسط الحاکم حکایت میکنند (نک : ابنظافر، 127- 128؛ مقریزی، همانجا). دعوت جدید مبتنی بر الوهیت الحاکم داعیان دیگری نیز داشت. حسن فرغانی معروف به اخرم و محمد بن اسماعیل درزی معروف به نَشتکین در شمار این داعیان بودند (حسین، همانجا). در اواخر سال 407 ق، محمد بن اسماعیل درزی در پی رقابت با حمزه برای کسب رهبری نهضت، الوهیت الحاکم را اعلام نمود و بسیاری از پیروان حمزه را گرد خود جمع کرد (غالب، 442؛ حسین، 80؛ خطیب، همانجا؛ دفتری، 196). مآخذ در تاریخ ظهور این دو و تقدم و تأخرشان و نیز در اعلام دعوت جدید همداستان نیستند (نک : برایر، 72-76؛ بدوی، 2/ 593 بب ). بیشتر منابع تاریخی، درزی را مقـدم بر حمـزه میدانند (نک : انطـاکی، نیز مقریزی، اتعاظ، همانجاها)، اما منابع مربوط به دروزیه، وی را در ابتدا از داعیان حمزه میشمارند (نجار، 112؛ ابوترابی، 8؛ حسین، 76؛ دفتری، همانجا). به تصریح حمزه، درزی در آغاز به امامت او اقرار داشته است (نک : ص 92). وی درزی را به سبب شتاب در اعلام دعوت جدید و پیش بردن دعوت با زور ــ که به همین سبب خود را «سیف الایمان» میخواند ــ سرزنش نمود و پیروان خود را از او برحذر داشت (همانجا). گویا این دو در چگونگی عقیده به الوهیت الحاکم هم اختلاف داشتهاند (نک : بدوی، 2/ 595). حمزه در 408 ق/ 1017 م، دعوت جدید را علنی نمود و پس از اعلام الوهیت الحاکم، خود را امام دانست و به «امام الزمان» و «هادی المستجیبین» ملقب شد (نجار، 111؛ غالب، 249؛ عنان، 197- 198؛ خطیب، همانجا). این سال نزد دروزیه به سال «کشف» موسوم است (زهرالدین، 27؛ نجار، همانجا). وی سپس با نگارش رسالههایی چند به تدوین اصول اعتقادی جدید پرداخت (ابوعزالدین، 131). در 409 ق، به دنبال بروز دو دستگی در دعوت و مخالفتهای شدید مردم با آن، دعوت علنی متوقف شد (همو، 132؛ خطیب، 103). حمزه در این سال، ظاهراً با رضایت الحاکم پنهان شد (نجار، 116). در بسیاری از رسائل، این سال سال امتحان، محنت و عذاب نام گرفت و هدف از غیبت، آزمایش ایمان مؤمنین عنوان شد (نک : حمزه، 178؛ نیز نک : ابوعزالدین، همانجا؛ نجار، 115). درزی نیز در پی هجوم مردم، به قصر الحاکم پناهنده شد و سپس ناپدید گردید (ابنظافر، 129-130؛ سرور، 96؛ ابوترابی، همانجا). برخی از منابع، سبب وقوع هر دو رویداد را سپاهیان الحاکم میدانند (دفتری، همانجا). در 410 ق/ 1019 م، حمزه دوباره دعوت را علنی کرد و خود را «قائم الزمان» و «المنتقم من المشرکین بسیف مولانا الحاکم» نامید (نک : ص 243؛ حسین، 80). وی در این زمان سازمان نیرومندی پدید آورد و داعیان بسیاری را به خدمت گرفت و آنها را در اطراف پراکند که ازجمله میتوان به اسماعیل بن محمد تمیمی، محمد بن وهب قرشی، سلامة بن عبدالوهاب سامری و علی بن احمد سمّوقی، معروف به بهاءالدین مقتنی اشاره کرد (نک : حمزه، 240-241). او به تمیمی، لقب «سفیر القدرة» داد و وظیفۀ دعوت بزرگان و سران فاطمی به آیین جدید را بر عهدۀ او گذاشت (مقریزی، المقفى، همانجا؛ عنان، 198). نیز نامههای دعوتی به شهرها و شخصیتهای مختلف ازجمله، قاضیالقضات قاهره فرستاد که ظاهراً با «بسم اللٰه الحاکم الرحمٰن الرحیم» آغاز میشد و این امر به کشته شدن عدهای از یاران او منجر شد که الحاکم چند تن از قاتلان را اعدام کرد (انطاکی، 343-344؛ ابنظافر، 128- 129؛ حسین، 81-82؛ عنان، 204). حمزه به صورت علنی در سالهای 408، 410 و 411 ق به کار دعوت پرداخت (نجار، 124؛ خطیب، 104) که سال 408 ق مبدأ تاریخ دروزیه شده است و پس از آن رسالههای این مذهب به سال حمزه تاریخگذاری شد (حسین، 76؛ نجار، همانجا؛ عنان، 321) و سال 409 ق به سبب توقف دعوت و غیبت حمزه، در این تقویم محاسبه نمیشود (نجار، 111). الحاکم در 27 شوال 411 ق/ 13 فوریۀ 1021 م، وقتی به گشت شبانه رفته بود، ناپدید شد (ابنجوزی، 7/ 297؛ ابنظافر، 134؛ نجار، 118) و حمزه به دنبال مخالفت جانشین الحاکم با دعوت جدید و تعقیب پیروان آن (نک : انطاکی، 372؛ حامد، 557؛ عسراوی، 76)، در اوایل سال 412 ق پنهان شد و رهبری نهضت به مقتنی انتقال یافت (هاجسن، 13؛ دفتری، 197؛ عسراوی، 77؛ ابوعزالدین، 135). از محل اختفای حمزه و سال مرگ وی اطلاعی در دست نیست. در 418 ق/ 1027 م، مقتنی که ظاهراً با وی در تماس بود، نامهای از او مبنی بر از سرگیری دعوت دریافت کرد و در 430 ق/ 1040 م بازگشت وی را انتظار میکشید (همو، نیز دفتری، همانجاها). انطاکی میگوید: وی اندکی پس از فرار کشته شد (ص 372). نام مذهب دروزیه از اسم «درزی» گرفته شده است (هاجسن، 10؛ ابوترابی، 5؛ عنان، 319)، ولی دروزیان خود را «موحدون» مینامند (طلیع، 80؛ ابوترابی، 6). گویا حمزه این نام را بر آنان نهاده است (هاجسن، 13). آنها حمزه را بنیانگذار مذهب خود دانسته، و درزی را به عنوان یک مبتدع لعن میکنند (عنان، 321؛ زهرالدین، 34). حمزه در نزد دروزیان، افزون بر القاب یادشده، با عنوانهایی چون «علة العلل»، «عقل کلی»، «اراده»، «قلم»، «کتاب مسطور» و جز آنها یاد میشود (خطیب، 105). به اعتقاد آنان، همۀ ارواح از نور حمزه خلق شدهاند (نک : حتی، 44) و نیز برای او ظهورهای دیگری در ادوار پیشین قـائل بودهاند (نک : نجـار، 123؛ خطیب، 107) و ظهور وی را انتظار میکشند (دفتری، 198).
یکی از محوریترین اندیشههای حمزه، اعتقاد به توحید بوده است که به همین سبب، پیروان او خود را موحدون مینامند. حمزه در سخن از خدا از شیوۀ الٰهیات تنزیهی اسماعیلیه پیروی میکند. او خدا را به عنوان خالق اول وصف مینماید که ابدی و سرمدی و منزه از تمام صفات است، هیچ شبیه و ضدی ندارد و خارج از دایرۀ درک عقل و ورای فهم بشر است؛ از این رو، به وصف درنمیآید و با هیچ اسمی نمیتوان به او اشاره کرد (ص 67، 77- 78، 141، 145، 250). با این حال، از نظر حمزه، خدا خود را در تجلیات گوناگون آشکار کرده است تا انسان بتواند شناختی از او حاصل کند و بدو انس گیرد و تقرب جوید (ص 75-80). در اعتقاد حمزه، تجلی خدا در 72 دور از عمر حیات جهان در قالب صورتهای ناسوتی واقع شده است. نخستین تجلی خدا در قالب «العلی الاعلى» بود و مدت آن در مجموع 70 دور و برابر با 343 میلیون سال به شمار میآید. ظهور انسان و سجدۀ ملائکه در برابر او در همین ادوار بوده است (ص 134، 151). سپس خدا در دور هفتادویکم در قالب «البارّ» متجلی شد (ص 113- 118)؛ اما در این دور مردم به سوی مشرکان متمایل شدند. از اینرو، البار بر آنها خشم گرفت و شریعتهایی پیاپی به واسطۀ نوح، ابراهیم، موسى، عیسى، محمد (ص) و محمد بن اسماعیل برای آنها فرستاد (ص 120-122). از نظر حمزه، خدای واحد برای آخرین بار آشکارا در شخص الحاکم متجلی شد و از اینرو، نباید کسی را در پرستش الحاکم شریک کرد (ص 78). تجلی خدا در صورت بشر، که از آن به تجلی لاهوت در ناسوت تعبیر میشود، این ویژگی را دارد که چون متعلق تجلی از جنس خود بشر است، انسان بهتر میتواند با او انس بگیرد و بدو تقرب جوید (ص 250-251). تجلی لاهوت در ناسوت با حکمت و عدل خدا سازگارتر است (نک : ص 142). تقریر چگونگی مراتب هستی از سوی حمزه کموبیش برپایۀ آن آموزشهایی است که داعیان فاطمی تقریر میکردند. خالق یا «البار»، به امر خود «عقل کلی» را از نور خویش آفرید و عناصر همۀ موجودات را در علم او به ودیعت نهاد و او را سبب همۀ مخلوقات قرار داد. عقل کلی چون به خود نظر کرد و خود را بدون شبیه و ضد یافت، دچار عُجب شد. در این هنگام از او «ضد» صادر شد. عقل کلی دریافت که آزمایش شدهاست، پس از خدا طلب آمرزش کرد و از او خواست که وی را در برابر ضد یاری کند. از طلب آمرزش او «نفس کلی» پدید آمد، اما به هنگام خلقتش، به همراه نور عقل، عناصر کوچکی از تاریکی نیز در او متجلی شد (نک : ص 132-136). از نور نفس کلی، «کلمه»، و از کلمه «سابق» یا جناح ایمن، و از سابق «تالی» یا جناح ایسر صادر شد. در نهایت، از نور تالی زمین و آنچه در آن است و افلاک و بروج دوازدهگانه و طبایع چهارگانه و هیولى پدید آمد (ص 146). حمزه، برپایۀ این عقیده در باب خلقت، مراتب علوی یادشده را به اعضای مهم تشکیلات دعوت خویش نیز اطلاق کرد. مرتبۀ عقل کلی در شخص حمزه متجسد شده است و 4 مرتبۀ نفس کلی، کلمه، جناح ایمن (سابق) و جناح ایسر (تالی) به ترتیب به اسماعیل بن محمد تمیمی، محمد بن وهب قرشی، سلامة بن عبدالوهاب سامری و علی بن احمد سموقی تعلق دارد؛ اینان اربعۀ حرم یا حجج اربعهاند [برگرفته از آیۀ 36 سورۀ توبه (9)] که در هر زمان با صور و اسامی گوناگون ظاهر میشوند (ص 240-241). پس از حدود پنجگانۀ یادشده به ترتیب داعی، مأذون و مکاسر (نقیب) قرار دارد، که با 3 اصل علوی جد، فتح و خیال منطبقاند. تمام مؤمنان عادی تابع این حدودند (ص 137؛ نیز نک : ابوعزالدین، 104؛ دفتری، 199). حمزه دعوت توحید خود را نهایت همۀ دعوتها و ناسخ همۀ تعالیم ادیان پیشین، ازجمله یهودیت، مسیحیت و اسلام، و ناسخ شریعت ظاهر و باطن دانسته است (ص 75-76). او یکی از شروط پذیرش مستجیبین در دعوت جدید را اعلام برائت آنان از جمیع مذاهب و ادیان عنوان نموده است (ص 47). با این همه، وی قرمطیان را موحدان اولیه میداند و ابوطاهر جنّابی و ابوسعید جنّابی را از داعیان البار به حساب میآورد و به سبب کشتن مسلمانانی که او آنها را مشرک میداند، از آنان تجلیل میکند (نک : ص 116). بر این اساس، حمزه معتقد است که الحاکم بامراللٰه 7 تکلیف شرعی را از موحدان برداشت و به جای آن 7 خصلت توحیدی بر آنان مقرر کرد (نک : ص 66، 72). خصلتها اینها ست: 1. «سدق اللسان/ صدق اللسان» به جای نماز، که عبارت است از ایمان و اقرار به توحید و الوهیت الحاکم (ص 78). 2. «حفظ الاخوان» به جای زکات، که عبارت است از یاری رساندن به برادران دینی و مراعات آنان از هر نظر (نک : ص 245). 3. «ترک عبادت عدم و بهتان» به جای روزه (ص 57- 58). 4. «برائت از ابلیسها و طغیان» به جای حج. 5. «توحید و پرستش الحاکم در هر عصر و زمان» به جای شهادتین. 6. «رضا» (خضوع کامل در طاعات) به جای جهاد. 7. «تسلیم امر الحاکم شدن» به جای ولایت (ص 80، 183، 254). حمزه با وجود اذعان به نقض فرایض دینی، هرگونه اباحهگری را رد نموده، و بر پاکدامنی، عفت، وقار، متانت به مردان و زنان تأکید، و زنا، شرب خمر و ربا را حرام اعلام کرده است (نک : ص 71، 165-167). از دیگر اندیشههای مهم او به «تقمص» میتوان اشاره کرد که به یکی از مهمترین اصل دروزیه نیز تبدیل شده است. براساس این اندیشه، روح انسان جاودانه انگاشته شده است و به هنگام مرگ به جسم دیگری منتقل میشود. این انتقال شبیه عوض کردن پیراهن است و از اینرو آن را «تقمص» مینامند (ص 171). باید توجه داشت که در تقمص، روح آدمی فقط به جسم انسانی دیگر منتقل میشود و هیچ گاه به جسم حیوان انتقال نمییابد. غایت نهایی تقمص امتحان و تطهیر نفس و رسیدن آن به کمال دانسته شده است، که البته ممکن است انسان به مرتبۀ نازلتری نیز سقوط کند (نک : همانجا).
از حمزه رسالههایی به زبان عربی برجای مانده که در کتاب رسائل الحکمة به چاپ رسیده است. وی این رسالهها را در سالهای 408 تا 412 ق نوشته است (برای آگاهی از وضعیت نسخههای خطی آنها، نک : بدوی، 2/ 516- 518؛ برای میزان اعتبار آنها، نک : ور، 187 ff.؛ بدوی، 2/ 519- 528، 549-552). آثار حمزه به این شرح است: کتاب «النقص الخفی»، رسالهای در نقض اصول اسلام و اثبات الوهیت الحاکم؛ «البلاغ و النهایة فی التوحید الى کافة الموحدین المتبرئین من التلحید»، در عاری بودن الحاکم از هرگونه نسبت بشری؛ «الغایة و النصیحة»، در بیان اختلاف با درزی؛ «السیرة المستقیمة»، در بیان ظهورهای پیشین حمزه و اینکه دور الحاکم، دور هفتم و نقض شریعت محمد (ص) است؛ «کشف الحقائق»، در حدود پنجگانۀ توحید و تفاوت آن با حدود فاطمیان؛ «سبب الاسباب و الکنز لمن ایقن و استجاب»، در بیان مراتب داعیان؛ «الدامغة للفاسق، الرد علی النصیری»، در رد تعالیم یکی از پیروان فرقۀ نصیریه؛ «الرضی و التسلیم الى کافة الموحدین»، در اثبات الوهیت الحاکم؛ «التنزیه الى جماعة الموحدین»، در بیان مراتب حدود؛ «الصبحة الکائنة»، خطاب به داعیان درزی در زندان الحاکم؛ رسالههای «سجل المجتبى»، «تقلید الرضی و سفیر القدرة» و «تقلید المقتنی»، در تعیین مرتبۀ دینی 3 داعی (حدود)؛ «مکاتبة الى اهل الکدیة البیضاء»، «الانصنا»، خطاب به موحدین انصنا؛ «الى ولی العهد المسلمین عبدالرحیم بن الیاس»؛ «الى خمار بن جیش السلیمانی»؛ «المنفذة الی القاضی»، خطاب به قاضی القضات؛ «المناجاة مناجاة ولی الحق»؛ «الدعاء المستجاب»؛ «التقدیس دعاء السادقین»؛ «التحذیر و التنبیه»، در بیان مقام و منزلت خویش به عنوان قائم الزمان، طور و ... ؛ «الغیبة»، «کتاب فیه حقائق ما یظهر قدام مولانا الحاکم جل ذکره من الهزل»، در تأویل افعال حاکم؛ «الاعذار و الانذار الشافیة لقلوب اهل الحق من المرض و الاختیار»، که در بیان ضرورت ایمان موحدان به امامت حمزه و بیان غیبت خویش است.
«بدو التوحید لدعوة الحق»، «میثاق ولی العهد»، در بیان میثاقی که از نودینان گرفتهمیشد، و «میثاق النساء»، در بیان میثاقی که از زنان مبنی بر حفظ عفاف و رعایت مکارم اخلاق گرفته میشد.
«الکتاب منفرد بذاته»، و «الشریعة الروحانیة فی علم اللطیف و البسیط و الکثیف» (ور، 201؛ بدوی، 2/ 552). گفتنی است که کتاب مختصر البیان فی مجری الزمان نیز به اشتباه به حمزه نسبت داده شده است (نک : کحاله، 4/ 79؛ بغدادی، 2/ 448؛ قس: ور، بدوی، همانجاها).
ابنجوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1358 ق؛ ابنظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به کوشش علی عمر، قاهره، 1422 ق/ 2001 م؛ ابنقلانسی، حمزه، تاریخ، بیروت، 1908م؛ ابوترابی، جمیل، من هم الموحدون «الدروز»، به کوشش اسعد علی، دمشق، 1998 م؛ ابوصالح، عباس و سامی مکارم، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، بیروت، 1981 م؛ ابوعزالدین، نجلا، الدروز فی التاریخ، بیروت، دارالعلم للملایین؛ انطاکی، یحیى، تاریخ، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس (لبنان)، 1990 م؛ بدوی، عبدالرحمان، مذاهب الاسلامیین، بیروت، 1973 م؛ بغدادی، ایضاح؛ حامد بن سیرین، مصادر العقیدة الدرزیة، دیار عقل (لبنان)، 1985 م؛ حسن، حسن ابراهیم، تاریخ الدولة الفاطمیة، قاهره، 1964 م؛ حسین، محمد کامل، طائفة الدروز، قاهره، 1962 م؛ حمزة بن علی، رسائل الحکمة، دیار عقل (لبنان)، 1986 م؛ خطیب، محمد احمد، عقیدة الدروز، ریاض، 1989 م؛ زهرالدین، صالح، تاریخ المسلمین الموحدین «الدروز»، بیروت، 1991 م؛ سرور، محمد جمال الدین، الدولة الفاطمیة فی مصر، قاهره، 1394 ق/ 1974 م؛ طلیع، امین محمد، اصل الموحدین الدروز و اصولهم، بیروت، دارالاندلس؛ عسراوی، نجیب، المذهب التوحیدی الدرزی، برازیل، 1990 م؛ عنان، محمد عبداللٰه، الحاکم بامراللٰه و اسرار الدعوة الفاطمیة، قاهره، 1404 ق/ 1983 م؛ غالب، مصطفى، الحرکات الباطنیة فی الاسلام، دارالاندلس، 1982 م؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1975 م؛ مقریزی، احمد، اتعاظ الحنفاء، به کوشش محمد حلمی محمد احمد، قاهره، 1390 ق/ 1971 م؛ همو، المقفی الکبیر، به کوشش محمد یعلاوی، بیروت، 1991 م؛ نجار، عبداللٰه، مذهب الدروز و التوحید، قاهره، 1965 م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Bryer, D., «The Origins of the Druze Religion», Der Islam, Berlin, 1975, vol. LII; Daftary, F., The Ismāʿīlīs: Their History and Doctrines, Cambridge, 1995; Hitti, Ph., The Origins of the Druze People and Religion, New York, 1966; Hodgson, G. S., «Al-Darazî and Ḥamza in the Origin of the Druze Religion», Journal of the American Oriental Society, New Haven, 1962, vol. LXXXII; Wehr, H., «Zu den Schriften Ḥamza’s im Drusenkanon», ZDMG, 1966, vol. XCVI. عبدالحمید مرادی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید