صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات فارسی / حمزه نامه /

فهرست مطالب

حمزه نامه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَمْزه‌نامه، حماسۀ عامیانۀ بسیار بلندی در باب عموی حضرت پیامبر (ص)، و جنگها و ماجراهای تخیلی بسیاری که دربارۀ وی گزارش شده است. 
این داستان احتمالاً معروف‌ترین قصۀ مشترک فرهنگهای اسلامی از مغرب تا شمال افریقا، عربستان، ایران، اندونزی، هندوستان و دیگر بلاد مسلمان‌نشین جهان است و با نامهای گوناگونی از قبیل حمزه‌نامه، شاهزاده حمزه، جنگ‌نامۀ امیرالمؤمنین حمزه، اسمار حمزه، رموز حمزه، داستان امیرحمزه، قصۀ حمزه، قصۀ امیرالمؤمنین حمزه، امیر حمزۀ صاحبقران، تاریخ گیتی‌گشا، و برخی عناوین دیگر در نسخه‌های خطی و چاپهای سنگی مختلف یاد شده است. هریک از این عناوین متعلق به یک تحریر از این داستان است که با تحریرهای گوناگون و به زبانهای فارسی و عربی و اردو و دیگر زبانهای رایج در خاورمیانه، افریقای شمالی، شبه‌قارۀ هند، مالایا، و اندونزی در دست است. در زبان فارسی داستان حمزه بیش از 3 یا 4 تحریر گوناگون دارد. 
قهرمان اصلی قصه در تحریرهای کهن شخصی است به نام حمزة بن ابراهیم که غیر از حمزة بن عبدالمطلب عمّ رسول‌الله (ص) است؛ اما در تحریرهای جدیدتر پهلوان داستان عموی پیغمبر اکرم است. علت این تبدیل و تغییر معلوم نیست. داستان در تحریرهای تازه‌تر پرشاخ و برگ‌تر است و ظاهراً آخرین تحریر آن ــ که شاید در دورۀ صفوی فراهم آمده و به رموز حمزه معروف است ــ کتابی بسیار عظیم است که آخرین چاپ سنگی آن در 1321 ش در تهران منتشر شده و مانند بسیاری دیگر از داستانهای عامیانه 7 جلدی است و حجم بخش چاپ‌شدۀ آن، یعنی حجم 3 مجلد اولش قریب یک برابر و نیم یا دو برابر شاهنامۀ فردوسی است (نک‍ : محجوب، ادبیات ... ، 627، 1142-1144؛ جعفری مذهب، 204). 
داستان امیر حمزه به زبانهای بسیاری ترجمه شده است. این داستان را باید از محبوب‌ترین داستانهای عامیانۀ شایع در میان مسلمانان سراسر گیتی دانست. شاید به این علت که موضوع داستان را ماجراهای منتسب به حمزه عم رسول‌الله (ص) تشکیل می‌دهد. این قصه هم در میان اعراب و هم در میان ایرانیان و دیگر مسلمانان محبوبیت تام دارد (محجوب، همان، 847- 848). مثلاً در ادبیات پنجابی گونه‌ای از ادب حماسی منظوم تحت تأثیر شاهنامۀ فردوسی به وجود آمد که آن را «جنگ‌نامه» می‌گویند. جنگ‌نامه‌ها به بیان مبارزات و اعمال قهرمانی بزرگان اسلام اختصاص دارد. جنگ امیر حمزه یکی از این جنگ‌نامه‌ها ست. روایت دیگری از این داستان را صاحبقران‌نامه می‌خوانند و تاریخ تألیف آن را 1073 ق نوشته‌اند (ناظرزاده، 183). تحریر قدیم این داستان قصۀ امیرالمؤمنین حمزه نامیده می‌شود که از 70 داستان مجزا که در عین استقلال با هم مربوط‌اند، ترتیب یافته است (محجوب، همانجا). 
جلال‌الدین اکبر گورکانی (حک‍ 963-1014 ق)، پادشاه هند به این قصه بسیار علاقه داشت و گفته بود تا نسخه‌ای از آن را به خط خوش بنویسند و به تصاویر بیارایند. دهها نقاش ایرانی با سرپرستی میرسید تبریزی این مهم را به اتمام رساندند. شمار تصاویر این کتاب را 400‘2 برآورد کرده‌اند (چوهدری، 423-424). فخرالزمانی که از حمزه‌خوانان مشهور آن دوران و مؤلف تذکرۀ میخانه است، به دستور اکبر کتابی در آداب خواندن قصۀ حمزه تألیف کرد و آن را دستورالفصحاء نام نهاد (فخرالزمانی، 769). برخی شرق‌شناسان نیز روایت گوناگون این قصه را در زبانهای عربی و فارسی با ترجمه‌های آزاد آن که به زبانهای جاوه‌ای و مالایایی موجود است، سنجیده و در این باب مطالعاتی فراهم کرده‌اند (محجوب، همان، 1096-1097؛ نیز نک‍ : چوهدری، 418، 423-424). 
بیشتر دست‌نویسهای داستان حمزه از قرون 12 و 13 ق قدیم‌تر نیستند (ریو، II/ 760-761؛ اشرف، III/ 48-50؛ اته، 519-520؛ آقابزرگ، 11/ 252)؛ اما نسخه‌ای از آن در کتابخانۀ کیمبریج موجود است که تاریخ کتابت آن 1660 م/ 1070 ق است (براون، 158). از کتاب رموز حمزه دو نسخۀ چاپی و بسیار نسخ خطی در دست داریم که سیر وقایع در آنها یکسان، اما انشای آنها بسیار متفاوت است و به همین علت گاهی حجم یک نسخه از نسخۀ دیگر بسیار بیشتر است. 
قصۀ حمزه روایتی با عنوان امیر حمزه دارد که خلاصه‌ای است «سخت ناساز و بی‌اندام» از داستان بزرگ رموز حمزه (محجوب، همان، 527). روایت دیگری از این داستان با عنوان اسمار الحمزه نیز که تحریری از قصۀ حمزه است، به صورت نسخۀ خطی در موزۀ بریتانیا موجود است که ترجمۀ عربی آن با متن فارسی‌اش تفاوتهای اساسی دارد (نک‍ : اته، 215-216؛ محجوب، همان، 541). به علت محبوبیت فوق‌العادۀ این داستان، برخی قصه‌پردازان دیگر، مثلاً مؤلفان بوستان خیال، اسکندرنامه‌های متأخر، و امیرارسلان از آن بسیار اقتباس کرده‌اند (نک‍ : همان، 589، 591، 637، 1144)؛ اما برخی از محققان معتقدند که صاحب رموز حمزه از اسکندرنامه تقلید کرده است و نه برعکس (ذکاوتی، 405). 
نام نویسندۀ داستان حمزه در دست‌نویسهای مختلف آن متفاوت است. مثلاً در رموز حمزه، نام راوی داستان «ملاعلی خان شکرریز» است، در حالی‌که برخی از داستانهای کوتاه همین کتاب به «مولانا حیدر قصه‌خوان همدانی» منسوب شده است (محجوب، همان، 1100). هرمان اته در توصیف خود از نسخۀ شمارۀ 784 دست‌نویسهای فارسی ایندیا آفیس نویسندۀ روایت این نسخه را شخصی به نام «ملا جلال بلخی» می‌داند، چنان‌که در برخی از نسخی که در پاکستان نگهداری می‌شود، نیز از مؤلف با اسامی ملاجلال بلخی، و یا ابوالمعالی یاد شده است (نک‍ : ص 519-520). آقابزرگ طهرانی ظاهراً به سبب اینکه نقیب‌الممالک، مؤلف امیرارسلان، از داستان امیرحمزه بسیار اقتباس کرده، این داستان را هم از او دانسته است (11/ 252). 
در برخی از نسخه‌های داستان فقط رئوس مطالب یادداشت شده است و این نشان می‌دهد که نقال حمزه‌خوان به همین یادداشتها نگاه می‌کرده و از حفظ به آنها شاخ و برگ می‌داده است (محجوب، همان، 150-151). به نظر می‌رسد که صورتهای معروف و شایع قصه ساختۀ قرون 11 و 12 ق و در زمان حکومت سلاطین صفوی باشد (نک‍ : همان، 64-65). آخرین تحریر کتاب، یعنی همان رموز حمزه به علت داشتن جنبۀ دینی و سازگاری با سیاستهای مذهبی صفویان و همچنین به سبب احتوای آن بر داستانهای اغراق‌آمیز و عجیب و غریب که مقبول طبع عوام است، از معروف‌ترین و رایج‌ترین قصص عامیانۀ مورد استفادۀ نقالان بوده است، چنان‌که عده‌ای از نقالانی که از روی این کتاب قصه می‌گفتند، به «حمزه‌خوان» معروف شده بودند (همان، 130، نیز قس: 436، 475). 
از حمزه‌خوانان دورۀ صفوی دو نفر نسبتاً معروف‌تر از دیگران‌اند. یکی از ایشان حسینا صبوحی (د 1078 ق) نام دارد که در موسیقی و نواختن چهارتار استاد بود و «قصۀ حمزه و شاهنامه را هم خوب می‌خواند» (نصرآبادی، 1/ 506) و دیگری میرزا محمد که فارس تخلص می‌کرد و در قهوه‌خانه‌ها قصۀ حمزه می‌خواند (همو، 1/ 572). نقل حمزه‌نامه به حدی رایج بود که دستورالعملهایی برای این کار تهیه شده بود (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 

سابقۀ داستان و منابع آن

اینکه تحریرهای معروف و شایع کتاب متعلق به دورۀ صفوی است، موجود بودن داستان را در ادوار قدیم‌تر نفی نمی‌کند. در تاریخ سیستان آمده است که حمزة بن عبدالله الشاری الخارجی (د ح 213 ق) که از نسل زو تهماسب بوده است، با لشکری بزرگ برای جنگ با بت‌پرستان به سند و هند و چین و ماچین و ترک و روم و زنگ می‌رود و مانند بسیاری دیگر از پهلوانان این نوع قصص، در سراندیب گور حضرت آدم را نیز زیارت می‌کند. همچنین می‌دانیم که در زمان تألیف تاریخ سیستان حکایت دلیریهای این حمزه در کتابی به نام مغازی حمزه موجود بوده است (ص 156، 168-170؛ قس: گردیزی، 131-133). ابن‌تیمیه نیز در قرن 7 ق/ 13 م، از شیوع داستانهای مربوط به جنگها و ماجراهای حمزه در میان ترکمانان سوریه یاد می‌کند (4/ 12). حمدالله مستوفی در 730 ق می‌نویسد که حمزة بن عبدالمطلب، عم رسول‌الله بود که با آن حضرت شیرخورده بود و او «مردی مشهور است و بر آن اختراعات کرده‌اند و کتب ساخته» ( تاریخ ... ، 210). پس هستۀ اصلی این داستان بسیار پیش از عهد صفوی در ایران مقبولیت داشته و پهلوانانش نیز شناخته شده بوده‌اند، زیرا همو در نزهة القلوب (ص 78) گور امیة بن عمرو بن امیه را که عیار و یاور حمزه است، در مقبرۀ سرخاب تبریز ذکر می‌کند. پس این فرض که شخصیتهای حمزه و عمرو بن امیه پیش از قرن 8 ق در فرهنگ عوام ایران وارد شده بوده‌اند، فرض نامعقولی نیست. 
یکی از قصص مربوط به حمزه که داستان حمزه و مقبل حلبی نام دارد، در نسخه‌ای که ظاهراً در حدود قرن 7 ق در ماوراءالنهر کتابت شده، موجود است. این نسخه در کتابخانۀ دولتی برلین (توبینگن) به شمارۀ 181‘4 نگهداری می‌شود (محجوب، ادبیات، 848). وجود این نسخه نیز دلیل دیگری است بر اینکه قدمت داستان به دورانی پیش از عهد صفویه می‌رسد. بنابراین معلوم است که بسیار پیش از صفویان، از قرن 5 ق/ 11 م، داستانهایی در باب پهلوانی به نام حمزه در ایران شناخته بوده که موضوع آنها آمیزه‌ای از حکایات حمزة بن عبدالمطلب عموی رسول اکرم (ص)، و ماجراهای حمزة بن عبدالله الشاری الخارجی و برخی از داستانهای عامیانۀ ایرانی بوده است که بعدها به دست قصه‌نویسان به صورت داستان حمزه تدوین شده است (صفا، 13-14). 
از اینکه اساس داستان را برخوردهای گوناگون حمزه با انوشیروان و دربار ساسانیان تشکیل می‌دهد و اسامی شخصیتهای داستان نیز بیشتر ایرانی است، می‌توان بدین نتیجه رسید که داستان حمزه، اساساً داستانی ایرانی بوده است. از این گذشته، نشانۀ آمیزش داستانهای حمزة بن عبدالمطلب با روایات حمزۀ خارجی را نه‌تنها در تشابه اسمی دو حمزه، بلکه در برخی همانندیهای دیگر نیز می‌توان یافت. مثلاً در داستان امیرحمزه آمده است که بزرجمهر تولد حضرت حمزة بن عبدالمطلب را پیشگویی می‌کند و به قباد ساسانی می‌گوید که دشمنی بسیار خون‌ریز و خطرناک برای او در مکه به دنیا خواهد آمد. صاحب تاریخ بیهق همین قضیه را در باب حمزة بن عبدالله که در این کتاب پسر آذرک یا آدرک خارجی نامیده شده، از قول منجمی هروی برای پدر حمزه بدین صورت نقل می‌کند که منجم به آذرک می‌گوید که فرزندش مردی دلیر و لشکرکش و سفاک خواهد بود (بیهقی، 266-267). نه‌تنها شخصیت حمزه، بلکه شخصیت عمرو بن امیۀ ضمری (در قصه: زمری)، یعنی مرد عیاری که یاور حمزه است و در این قصه بیشتر با لقب «بابا» از او یاد می‌شود، نیز اساسی تاریخی دارد و بر پایۀ شخصیت عمرو بن امیه که رسول الله (ص) او را به رسالت نزد نجاشی فرستاد، شکل گرفته است (محجوب، همان، 188، قس: 291، 849، 967). 
اغراقها و تناقضهای فراوان درونی از قبیل کشته شدن پهلوانی در یک صحنه و وارد میدان شدن همان پهلوان در صحنۀ دیگر، از خصوصیات نسخه‌های چاپی و خطی رموز حمزه است. به اقرب احتمالات علت وجود تناقضات این است که این نسخه‌ها را از روی روایتهای پراکندۀ ناسازگار با یکدیگر تدوین می‌کرده‌اند. مثلاً چنان‌که به روایت نسخه‌ای در فلان موضع داستان، پهلوانی کشته شده بود، به روایت نسخه‌ای دیگر در همان موضع او هنوز زنده بوده است و کاتبان بدون توجه به این ناهماهنگیها، این روایات گوناگونِ متناقض را با هم می‌آمیخته‌اند (همان، 149-150). داستان حمزه را شاعری ناشناس در 1073 ق با عنوان صاحبقران‌نامه در 62 بخش به نظم فارسی درآورده است (صفا، 379). 
چنان‌که گفتیم داستان امیرحمزه هم در روایات فارسی و هم در روایاتی که از آن به زبانهای مختلف موجود است، بسیار متفاوت است و این قصه در نسخ گوناگون خود از 62 الى 70 و اند داستان مختلف تشکیل یافته است. علت این امر این است که راویانی که این داستان را شفاهاً نقل می‌کرده‌اند، مطابق معمول نقالان هر بار به قصه شاخ و برگهای متفاوتی می‌داده‌اند و هنگامی‌که تصمیم به نوشتن آن می‌گرفته‌اند، این گوناگونیها در روایات کتبی‌شان نیز راه می‌یافته و شمار قصه‌های صورت کتبی و جزئیات داستانهای آن را متفاوت می‌ساخته است. 
محجوب احتمال می‌دهد که علت نقل داستانهایی مانند ابومسلم‌نامه، سمک عیار، داراب‌نامه و رموز حمزه در ایران این بوده است که غالب ایرانیان با پهلوانان و داستانهای شاهنامه آشنا بوده‌اند، اما داستانهایی مانند داستان امیر حمزه که جزو حکایات معتادشان نبوده است، به سبب جدید بودن برایشان تازه‌تر و جالب‌تر بوده است (نک‍ : «تحول ... »، 189). اما واقعیت این است که تازه بودن داستانهای عامیانه برای شنونده به اندازۀ نحوۀ نقل آنها اهمیت ندارد. به عبارت دیگر این نحوۀ نقل نقال است که شنونده را مجذوب می‌کند نه تازگی داستان. اگر غیر از این بود مردم برای استماع مجدد داستان معروفی مانند رزم رستم و سهراب که آن را بارها شنیده‌اند، سر و دست نمی‌شکستند و در شبهایی که به «سهراب‌کشی» معروف بود، قهوه‌خانه‌ها شلوغ نمی‌شد و کسب‌وکار نقالها رونق بیشتری پیدا نمی‌کرد. صفا احتمال می‌دهد که علت رواج حکایاتی مانند قصۀ امیر حمزه آن بوده است که با رواج اسلام حکایات مربوط به پهلوانان ایرانی با تغییر صورت به رجال اسلام و یا «فُرسان عرب» منسوب گردید و بدین‌گونه استحاله یافت و در میان عامه جایگزین داستانهای ملی گردید. 
استدلال صفا را هم می‌توان مردود دانست، هم می‌توان آن را پذیرفت. بدین ترتیب که اولاً می‌توان گفت اشکالی در ذکر داستانهای پهلوانی ایرانی وجود نداشته است که ایرانیان مجبور شدند این داستانها را عربی یا اسلامی کنند که اگر چنین بود، می‌بایست تمام داستانهای ملی ایرانی از دست رفته باشد، اما استمرار یافتن این داستانها و حتى مسلمان قلمداد کردن بعضی از شخصیتهای ایرانی مثل اسلام آوردن رستم به دست حضرت علی (ع) در مجموعه حکایات شفاهی شاهنامه (نک‍ : انجوی، فردوسی‌نامه، 10-11) یا نظرکرده شدن فردوسی (نک‍ : همو، مردم ... ، 107-127)، مؤید این دیدگاه و نافی نظر صفا ست. بر این اساس علت مطرح شدن داستان امیرحمزه و همانندهای آن، ذوق و سلیقۀ مشترک اقوامی است که در همسایگی با یکدیگر زندگی می‌کنند و هریک در جریان خواندن و نقل داستان شاخ و برگهایی متناسب با ذوق و فرهنگ خودشان بدان می‌افزایند و گونه‌هایی از داستان را که در اصطلاح علمای فولکلور به آن oicotype می‌گویند، پدید می‌آورند (نک‍ : سیدو، 40-66)؛ ثانیاً، باتوجه به رویدادهای گوناگون تاریخی و استحالۀ داستانهای ملی ایرانی به داستانهای عربی مثل استحالۀ جمشید و داستانهای مربوط به او به سلیمان (نک‍ : هدایت، 16؛ مرتضوی، 225 بب‍‌ ) بدین نتیجه رسید که نظر صفا صائب است و استدلال پیشین مبنی بر اسلام آوردن رستم و نظرکرده شدن فردوسی و نکته‌هایی از این دست نیز با هدف حفظ داستانهای ایرانی در برابر تهاجمهای فرهنگی عربی پدید آمده است. 
روایات گوناگون این داستان چه به نثر و چه به نظم در ادب بسیاری از مردم مسلمان موجود است. مثلاً این حکایت که در میان اردوزبانان «صندلی‌نامه» هم خوانده می‌شود، بارها در پاکستان و هند به چاپ رسیده است. برخی از چاپهای اردوی این داستان یا به سبب اینکه حکایت را در میان دیگر قصص اردو درج کرده‌اند و یا به علل دیگری نام حکایت را تغییر داده‌اند. مثلاً روایتی از این قصه با عنوان طلسم هوش ربا در 8 جلد موجود است که در سالهای 1881-1915 م در مطبعۀ نولکشور به چاپ رسیده است، که 4 جلد نخست این داستان 8 جلدی به کوشش محمدحسین متخلص به جاه، و جلدهای پایانی آن به کوشش احمد حسین قمر به طبع رسیده است (نک‍ : بیدار، یک ـ دو). یکی از روایات ترکی حکایت که به قلم بهجت ماهر نوشته شده در 1996 م به انگلیسی ترجمه و در سری داستانهای ملل به چاپ رسیده است. 

شیوۀ حمزه‌خوانی

عبدالنبی فخرالزمانی (998-1041 ق)، مؤلف تذکرۀ میخانه، خود نقال دانشمندی بوده، و در قرن 10 و اوایل قرن 11 ق قصه‌خوانی می‌کرده است. وی کتابی به نام دستور الفصحاء تألیف کرده بوده تا به قول خودش «در جهت خواندن قصۀ امیر حمزه و آداب آن ... قصه‌خوانان را دستور باشد». این کتاب اکنون در دست نیست، اما از همین نویسنده اثری دیگر به نام طراز الاخبار باقی‌مانده که جُنگی از اشعار و ابیات شعرای مختلف است که از حفظ داشتن آنها قصه‌خوانان را به‌کار می‌آمده است. در چکیدۀ گزارشی که محجوب («تحول»، 190-191) و شفیعی کدکنی (ص 351-360) از محتویات طراز الاخبار آورده‌اند، دو نسخه از آن معرفی شده است که یکی در کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی، و دیگری که آغازش افتادگی دارد، در کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران نگهداری می‌شود. این کتاب، که به قول شفیعی کدکنی «بوطیقای حکایت و قصه» در میان ایرانیان است (همانجا)، مجموعه‌ای است از مطالبی که قصه‌خوان حرفه‌ای باید بداند تا بتواند قصۀ امیرحمزه را خوب نقل کند (محجوب، همان، 190). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: