حماد راویه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 4 دی 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236628/حماد-راویه
شنبه 8 اردیبهشت 1403
چاپ شده
21
حَمّادِ راویه، از راویان برجستۀ ایرانیتبار (د ح 155 ق/ 772 م). برخی از منابع نام پدرش را هرمز، و برخی دیگر شاپور (سابور) آوردهاند (ابنقتیبه، المعارف، 541؛ ابنندیم، 104؛ ابوالفرج، 6/ 79؛ ابنخلکان، 2/ 206) که خود دلیل بر ایرانیبودنِ او ست. با این حال، برای وی همچون دیگر موالی شجرهنامهای عربی برساخته، و از او با نام حماد بن مَیْسَرة بن مبارک بن عبید، و کنیۀ ابوالقاسم یاد کردهاند (یغموری، 269؛ یاقوت، 10/ 258؛ ابنخلکان، همانجا؛ قس: ابنکثیر، 10/ 117). ظاهراً برای پدر حماد پس از مسلمانشدن نام عربی میسره و کنیۀ ابولیلى را برگزیدند و از همینرو، حماد را ابن ابی لیلى نیز گفتهاند (ابوالفرج، ابنخلکان، ابنکثیر، همانجاها؛ ابن تغری بردی، 2/ 28). منابع کهن خاستگاه او را دیلم دانستهاند و به همین سبب، به او نسبت دیلمی دادهاند (ابوطیب، 73؛ یاقوت، ابنخلکان، همانجاها). بنابر برخی روایتها پدر حماد به دست مکنف بن زید و یا برادرش عروة بن زیدالخیل اسیر شد و در زمرۀ موالی او درآمد (نک : ابنقتیبه، همان، 333؛ ابنندیم، همانجا؛ قس: یغموری، همـانجا). در ایـن روایتها ــ بدون اشاره به زمان و مکان اسارت او ــ تنها دیلمی بودنش ذکر شده است؛ اما با توجه به برخی قراین، او باید در حدود سال 20 ق/ 641 م به هنگام فتح ری به اسارت درآمده باشد. به گزارش بلاذری، عروة بن زید دو سال پس از جنگ قادسیه از سوی عمر مأمور فتح ری شد و آنجا را گشود و گروهی از دیلمیان را که به یاری اهالی ری برخاسته بـودند، بـه اسارت درآورد (2/ 389-390؛ نیز نک : رافعی، 1/ 46). احتمالاً پدر حماد در همین جنگ اسیر شده است. گفتهاند که عروه شاپور را به دخترش لیلى بخشید و به گفتهای پدر حماد 50 سال در خدمت وی بود (نک : ابنندیم، همانجا). پس از مرگ لیلى، عامر بن مطر شیبانی که نامش در زمرۀ تابعین آمده است، شاپور را خرید و پس از مدتی وی را آزاد کرد. از همینرو، برخی منابع حماد را از موالی بنیشیبان دانستهاند (ابنندیم، ابوالفرج، همانجاها؛ ابنجوزی، 8/ 272). در روایتی حماد خود نیز گفته است که پدرش از اسیران سلمان بن ربیعه بوده، و سلمان وی را به بنیشیبان بخشیده، و از آن پس در زمرۀ موالی آنان درآمده است (ابوالفرج، همانجا). ربیعه و شیبان هردو از شاخههای قبیلۀ بزرگ بکر بن وائل به شمار میروند و به همین سبب نویسندگان سدههای بعد وی را از موالی بکر بن وائل بهشمار آوردهاند (نک : ذهبی، 382؛ ابنخلکان، همانجا؛ صفدی، 13/ 138). دربارۀ تاریخ ولادت و وفات حماد در منابع اختلاف است. ابنندیم ولادت وی را در 75 ق/ 694 م یاد کرده است (همانجا)، و برخی منابع متأخر 95 ق/ 714 م دانستهاند (یاقوت، 10/ 266؛ ابنخلکان، 2/ 209؛ ذهبی، همانجا). این اختلاف به احتمال فراوان از لغزش ناسخان و تصحیف عدد سبعین (هفتاد) به تسعین (نود) ناشی شده، و نویسندگان سدههای بعد را دچار اشتباه ساخته است. بنابر برخی قراین، روایت ابنندیم که ولادتش را در 75 ق دانسته، درستتر به نظر میرسد و روایت دوم با برخی گزارشها و روایاتی که دربارۀ زندگی حماد نقل شده، تناقض آشکار دارد؛ ازجمله اینکه به گفتۀ منابع، وی در مجالس شعر عمر بن ابیربیعه (د 93 ق/ 712 م) حضور داشته (ابوالفرج، 11/ 172)، حال آنکه طبق روایت دوم حماد دو سال پس از مرگ وی به دنیا آمده است. همچنین براساس روایات متعدد، وی با خلیفه یزید بن عبدالملک (همو، 6/ 84-86) و نیز با دو تن از شاعران معروف عصر اموی، یعنی اَحوَص و کُثَیّر عَزّه معاشرت داشته است (نک : ابنقتیبه، الشعر ... ، 316- 318)؛ که هر 3 در حدود سال 105 ق/ 723 م وفات یافتهاند؛ و با توجه به روایت دوم، حماد در این هنگام 10 سال بیشتر نداشته است. دربارۀ تاریخ وفات وی نیز در منابع اختلافات و ابهاماتی وجود دارد. برخی درگذشت حماد را در 164 ق/ 781 م دانستهاند (ابنجوزی، همانجا)؛ اما بیشتر منابع وفات او را با اندکی اختلاف 155 یا 156 ق/ 772 یا 773 م ذکر کردهاند (نک : ابنندیم، 104؛ ابنخلکان، همانجا؛ صفدی، 13/ 142). اما اگر روایاتی را که دربارۀ ملاقات وی با خلیفه مهدی عباسی (حک 158- 169 ق) نقل شده است (ابوالفرج، 6/ 97)، درست بدانیم، باید پس از روی کار آمدنِ این خلیفه (158 ق/ 775 م) وفات یافته باشد. به روایتی ابنکناسه کـه گـردآورندۀ اخبـار حمـاد بوده (نک : بلاشر، 117)، ابیاتی در رثای وی سروده است (نک : ابنخلکان، 2/ 210). انبوهی از روایتها و گزارشهای متعدد و گاه متناقض که دربارۀ حماد در منابع گرد آمده، زندگی و شخصیت وی را در هالهای از ابهام فرو برده است، چندانکه به زحمت میتوان براساس آنها تصویری درست و روشن از چهرۀ واقعی و شگفت وی به دست داد. او از یک سو بزرگترین راوی روزگار خود و نخستین کسی است که به گردآوری و تدوین اشعار کهن و بهویژه معلّقات همت گماشت و به سبب آگاهی گستردهاش در روایت شعر و ادب و اخبار و ایامالعرب به راویه (صیغۀ مبالغۀ راوی) شهرت یافت و بزرگترین دانشمندان دو مکتب کوفه و بصره او را به استادی خود برگزیدند؛ و از سوی دیگر نمایشگر برخی پدیدههای زشت و ناپسند اخلاقی و اجتماعی است که با میگساری و غلامبارگی و هرزگی روزگار را به عیش و عشرت میگذراند. این تصویر مبهم و مهآلود که منابع کهن از زندگی و شخصیت حماد ارائه کردهاند، پژوهشگران را در بررسی جوانب مختلف زندگی وی که در پارهای موارد بیشباهت به ابونواس (ه م) نیست، دچار سرگردانی کرده است. از دوران کودکی و نوجوانی حماد اطلاعی در دست نیست. اما تردیدی نیست که وی در کوفه پرورش یافت و نزد استادان و دانشمندان آنجا به تحصیل علم پرداخت و از کسانی همچون سعید بن عمـرو بن سعید و سمـاک بن حـرب روایـت شنید (نک : ابنقتیبه، الشعر، 138؛ ابوالفرج، 9/ 98) و به زودی در زمرۀ بزرگترین راویان عصر خود درآمد (ابنکثیر، 10/ 117). در روایتی آمده است که ولید بن یزید از وی پرسید: چرا تو را راویه لقب دادهاند. گفت: چون 700 قصیده روایت میکنم که هرکدام با «بانت سُعاد» آغاز میشود (ابوالفرج، 6/ 101). در گزارشی دیگر آمده است که وی در پاسخ به همین سؤالِ ولید گفت: چون در ازای هریک از حروف الفبا 100 قصیده از حفظ دارم؛ و چون ولید در این باره وی را آزمود، او 900‘2 قصیده از حفظ بر خواند (نک : همو، 6/ 102؛ ابنخلکان، 2/ 206). این روایتها گرچه بسیار مبالغهآمیز است، حاکی از حافظۀ قوی و گستردگی دانش شعری او ست. دربارۀ مقام علمی و دانش گستردۀ او روایتهای بسیار در منابع کهن گرد آمده است. مداینی وی را در اشعار، اخبار و ایامالعرب، انساب، و لغت آگاهترین فرد روزگار دانسته است (نک : یاقوت، 10/ 258؛ ابنخلکان، همانجا؛ صفدی، 13/ 138). هیثم بن عدی راوی معاصر وی، حماد را داناترین فرد در کلام عرب دانسته است (ابوالفرج، 6/ 82). به گفتۀ ابوطیب لغوی، راویان هر دو مکتب کوفه و بصره به برتری مقام علمی او اذعان داشته، و از وی روایت شنیدهاند (ص 72). خَلَف احمر (د ح 180 ق/ 796 م) و اصمعی (د 213 ق/ 828 م) که هردو از بزرگترین راویان مکتب بصره به شمار میروند، نزد وی اخبار و اشعار کهن را آموخته، و از وی روایت کردهاند (سیوطی، 2/ 348). همچنین کسانی مانند اصمعی، اسحاق موصلی و فرزندش حماد، هیثم بن عدی، محمد بن عبدالرحمان بن سهیل و عبدالله بن اسماعیل جحدری نیز در زمرۀ راویان و شاگردان وی بودهاند و روایات حماد دربارۀ شاعران جاهلی و اشعار و اخبار کهن از طریق این راویان بهویژه هیثم بن عدی و حماد بن اسحاق موصلی به منابع کهن همچون اغانی ابوالفرج اصفهانی راه یافته است (نک : 2/ 203، 6/ 67، 79، 83، 84، 8/ 419، 9/ 98، 295، جم ).
آگاهی گستردۀ وی دربارۀ اشعار و اخبار کهن سبب شد تا به دربار برخی از خلفا و امرا که شیفتۀ شعر و ادب بودند، راه یابد. از میان خلفای اموی، وی با هشام بن عبدالملک و جانشین وی ولید بن یزید بن عبدالملک روابط نزدیکتری داشته، و بارها از پاداشها و جوایز آنان برخوردار شده است (نک : همو، 1/ 146، 7/ 67- 68، 79؛ یاقوت، 10/ 258- 259). روایتهایی که دربارۀ حضور وی در دربار خلفای بنی امیه نقل شده، بیشتر شبیه به افسانه است و عموماً بر این اساس طرحریزی شده است: خلیفه وی را با واسطۀ امیر کوفه که گاه از وی با نام یوسف بن عمر یاد شده، فرا میخواند و چون حماد راهی شام شده، به دربار خلافت راه مییابد، خلیفه دربارۀ بیت یا ابیاتی که شاعرش را نمیشناسد، از وی سؤال میکند و او که از عهدۀ پاسخ بهخوبی برمیآید، با پاداشهای گرانبها به عراق بازمیگردد (نک : ابوالفرج، 6/ 88-90، 24/ 195، نیز 182-183). گاه در مجالس و دیدارهایی که با خلفا داشته است، برخی از شاعران و آوازهخوانان همچون فرزدق، معبد، مالک و ابنعایشه نیز حضور داشتهاند (همو، 2/ 203-205، 6/ 80-83، 22/ 106-107). برخی از این داستانها که معمولاً از اغانی سرچشمه گرفته، در سدههای بعد شاخوبرگ یافته، و با آبوتاب فراوان نقل شده است؛ از آن جمله روایتی است دربارۀ رفتن وی به دربار هشام که در منابع به شکلهای گوناگون تکرار شده است. در این روایت آمده است که حماد چون با یزید بن عبدالملک روابطی نزدیک داشت، پس از روی کار آمدن هشام، از بیم مجازات یک سال خانهنشین شد تا اینکه یوسف بن عمر والی کوفه از وی خواست تا برای دیدار با هشام رهسپار شام شود، و چون به حضور وی رسید، هشام بیتی برخواند و نام شاعرش را پرسید و حماد در پاسخ گفت: این بیت از آنِ عدی بن زید است. آنگاه خلیفه دو کنیز و بدرهای زر به او بخشید و او را راهی کوفه کرد (همو، 6/ 84-86). این روایت در منابع بسیاری تکرار شده است (ابنحجه، 70-71) و چون برخی از راویان قصهپرداز بر آن بودهاند تا داستان را با میگساری و رقص و پایکوبی جذابیت بیشتر بخشند، جای هشام بن عبدالملک را با ولید بن یزید که به بیبندوباری و میخوارگی شهره بوده، عوض کردهاند (نک : ابوالفرج، 6/ / 87؛ ابنعساکر، 4/ 431؛ ابنکثیر، همانجا). حدود دو سده بعد، این روایت چندسطری اغانی در برخی منابع همچون دُرّة الغَوّاص حریری به داستانی طولانی مبدل شده است (ص 240-243؛ نیز نک : یاقوت، 10/ 260-265). با انقراض خلافت اموی و روی کار آمدن خلفای عباسی، ظاهراً بخت و اقبال از حماد راویه نیز همانگونه که خود در روایتی اعتراف کرده، برگشت. در این روایت آمده است که وی به همراه مطیع بن ایاس به دربار منصور عباسی رفت تا شاید دل او را به دست آورد؛ اما تلاشش بینتیجه ماند و مورد بیاعتنایی و جفای خلیفه قرار گرفت (نک : ابوالفرج، 6/ 91-92؛ صفدی، 13/ 138- 139). در روایتی نیز آمده است که در روزگار منصور عباسی گروهی از شاعران که شعرشان دیگر خریداری نداشت، در طلب معاش از بغداد مهاجرت کردند و حماد راویه نیز ازجملۀ آنان بود، که بغداد را به قصد کوفه ترک کرد (ابوالفرج، 13/ 325-326). با اینهمه، دربارۀ روابط دوستانۀ حماد با جعفر فرزند خلیفه گزارشهایی در دست است (نک : همو، 6/ 90-91، 9/ 129-130). یکی دو گزارش نیز از روابط وی با خلیفه مهدی عباسی نقل شده است که در یکی از آنها حماد در حضور خلیفه اشعاری از اخطل در وصف مستی برمیخواند و از پاداش وی بهرهمند میشود (نک : همو، 6/ 97). در روایتی دیگر آمده است که روزی حماد در حضور مهدی ابیاتی از زهیر بن ابی سُلْمی (د 609 م) برخواند و چون با اعتراض و انتقاد مُفَضَّل ضَبّی روبهرو شد، اعتراف کرد که این ابیات را خود به قصیدۀ زهیر افزوده است. آنگاه مهدی به ابطال روایات حماد و صحت روایات مفضل ضبی حکم داد (همو، 6/ 100-101؛ ابنشجری، 1/ 44) و چنین پیدا ست که این روایت را بصریان برای برتری بخشیدن مفضل بر حماد ساختهاند.
حماد از پیشگامان نهضت تدوین و گردآوری اخبار و اشعار شفاهی به شمار میرود و به گفتۀ ابنسلّام وی نخستین کسی است که به گردآوری اشعار عربی همت گماشت (1/ 48؛ نیز نک : صفدی، 13/ 138). میدانیم که اشعار، اخبار و انساب عربها و نیز روایتهای مربوط به جنگها و کشمکشهای قبیلهای از عصر جاهلی تا روزگار حماد همه بهجز در مواردی اندک، به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل میشد و با گذشت زمان ارزش و اهمیت این روایات که ذخایر فرهنگی اعراب به شمار میرفت، بیشتر آشکار میشد؛ بهویژه که پس از اسلام با گسترش دامنۀ علوم و دانشهای دینی و ادبی، روایتهای شفاهی بیشماری در شعر و ادب، لغت، علوم قرآنی و حدیث بر روایات کهن افزوده شد و از هر سو شاخ و بال گستراند و روایت شفاهی پس از پیمودن مسیری پرفراز و نشیب، دیگر تحمل بر دوشکشیدن این بار سنگین و طاقتفرسا را نداشت. از اینرو گروهی از راویان بزرگ این عصر که اغلب موالی ایرانیتبار بودند، در اندیشۀ جمعآوری و تدوین این روایتها برآمدند تا آنها را از خطر نابودی و یا تحریف بیشتر و آفاتی که سنت نقل شفاهی را تهدید میکرد، در امان نگهدارند. محققان معاصر عوامل متعددی را در تحقق اندیشۀ تدوین روایات مؤثر دانستهاند (نک : بلاشر، 93-95). اما یکی از عواملی که در اینباره حائز اهمیت است، نقش ایرانیان و حضور آنان در جامعۀ علمی و فرهنگی آن روزگار است. ایرانیان ساکن شهرهای کوفه و بصره که تا اندازهای با فرهنگ و تمدن کهن ایران آشنا بودند، چهبسا از تدوین روایتهای تاریخی و دینی ایرانیان در روزگار ساسانیان (نک : زریاب، 101؛ نیز ه د، 10/ 557، 562)، آگاهی داشتند و به همین سبب در آغاز عصر عباسی با روی کار آمدنِ خاندانهای ایرانی، این گروه از راویان ایرانیتبار فرصتی یافتند تا استعداد و نبوغ خود را با الهام از اندیشههای اجداد ایرانی خود در زمینۀ گردآوری و تدوین روایات به نمایش گذارند. به هر حال، از اواسط سدۀ 2 ق/ 8 م در شهرهای کوفه و بصره حرکتی علمی برای جمعآوری و تدوین اشعار و اخبار شفاهی آغاز شد و دو مکتب بصره و کوفه در روایت شکل گرفت که حماد در رأس مکتب کوفه، و ابوعمرو بن علاء در رأس مکتب بصره بود (ضیف، 149-150). در پی این حرکت علمی، روایتهای مختلف در زمینههای شعر و ادب و خطبههای جاهلی، معلقات و دیوانهای شاعران جاهلی، اشعار و خطب دورۀ اسلامی، روایتهای تاریخی قبل از اسلام، غزوات پیامبر (ص)، اخبار فتوحات اسلامی، احادیث نبوی، روایتهای لغوی و به طور خلاصه آنچه دانش عربها و ذخایر فرهنگی آنان به شمار میرفت، همه جمعآوری و تدوین شد و راه را برای تألیف کتابهای جامعی در زمینههای گوناگون هموار ساخت و نویسندگان در سدههای بعد با استفاده از آثار و روایتهای مدون و مکتوب، آثار ارزشمندی خلق کردند که پایه و اساس ادبیات کهن عرب به شمار میرود. به گفتۀ منابع کهن، تدوین بخش عظیمی از اشعار جاهلی و بهویژه معلقات به همت حماد راویه انجام گرفت. وی نخستین کسی بود که قصاید معلقات را از میان قبایل مختلف جمعآوری کرد (نک : یاقوت، 10/ 266؛ ابنخلکان، 2/ 206). علاوه بر این وی اشعار پراکندۀ بسیاری را که متعلق به شاعران دورۀ جاهلی و اسلامی بود، گرد آورد و پس از سامان بخشیدن به آنها برای هریک دیوانی مستقل تدارک دید. به گفتۀ اصمعی تمام اشعار امرؤالقیس را بهجز اندکی که روایت ابوعمرو بن علاء است، حماد راویه گردآورده است (ابوطیب، 72؛ سیوطی، 2/ 406؛ بلاشر، 106-107). با اینکه حماد با این کار بزرگترین خدمت را به حفظ آثار ادبی عربها کرد، اما بیش از همۀ راویان مورد ناسپاسی قرارگرفت و به جعل روایت و فساد اخلاقی و بیبندوباری، زندقه، غلامبارگی و حتى دزدی و حماقت (نک : ابوالفرج، 6/ 83، 90، 96، 102) متهم شد تا آنجا که تقریباً هیچ راوی دیگری را نمیشناسیم که به اندازۀ حماد به جعل و برساختن روایت و فساد و تباهی اخلاقی متهم باشد. ابنسلام (د 232 ق/ 847 م) از نخستین کسانی است که حماد را به جعل روایت، دروغپردازی و دخل و تصرف در اشعار شاعران متهم کرد و روایت شعری او را غیرقابل اعتماد دانست. وی برای اثبات دروغپردازی حماد به چند روایت از یونس و ابوعبیده معمر بن مثنى استناد کرده است. این روایات بیانگر آن است که حماد اشعاری میسرود و آنها را به شاعران معروف نسبت میداد و گاه به میل خود سرودۀ شاعری را به نام شاعری دیگر منتشر میساخت. چنانکه یک بار ابیاتی از اعشى هَمْدان را گرفته، به نام طَرَفَة بن عبد بر عمر بن سعید املا کرد (1/ 48- 49). در روایتی دیگر آمده است که طرماح قصیدهای در 60 بیت نزد او برخواند و حماد فیالبداهه 20 بیت بدان افزود (ابنخلکان، 2/ 207؛ ابـنحجر، 2/ 428؛ بـرای نمونـههای دیگـر، نک : ابوالفرج، 2/ 168- 169، 6/ 97- 98، 14/ 149؛ سیوطی، 1/ 176، 2/ 360).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید