صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / حلبچه /

فهرست مطالب

حلبچه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَلَبْچه، شهر و شهرستانی واقع در استان سلیمانیه در اقلیم کردستان عراق. نام این شهر در متون تاریخی و جغرافیایی به جز حلبچه (رزم‌آرا، 125-133؛ صدیق، 16؛ بانه‌ای، 51؛ آمان، 63)، به‌صورتهای حلبجه (رئوف، 69)، اَلَبْجه (سنندجی، 221؛ سنجابی، 531-534؛ بابانی، 136؛ مجدی، 140؛ جاف، 182- 185)، هَلَبْجه (موصلی، 415؛ مینورسکی، بنچینه‌کانی ... ، 1/ 67) و هلوجه نیز (محمدسعید، 14) آمده است.

سبب‌ نام‌گذاری

دربارۀ سبب نام‌گذاری این شهر اقوال مختلفی وجود دارد. برخی سبب نام‌گذاری این شهر به حلبچه را شباهت موقعیت جغرافیایی و بازرگانی آن به شهر حلب دانسته‌اند (صدیق، بانه‌ای، همانجاها) و برخی دیگر نام هلوجه را که در برخی از منابع به این شهر اطلاق شده است، برگرفته از نام هلوبگ، حاکم اردلان و فرمانروای منطقه (حک‍‌ 1009-1024 ق/ 1600-1615 م) یا به‌سبب وجود باغهای هلوژه (آلوچه) در اطراف شهر می‌دانند (صدیق، 15). بعضی دیگر از محققان هم نام البجه را درواقع «البجا» به معنی جای الب‌ارسلان دانسته‌اند (همو، 17). هرچند از نظر زبان‌شناسی نمی‌توان با قاطعیت سبب‌ نام‌گذاری حلبچه را مشخص کرد (همو، 15)، ولی ظاهراً شکل اصلی نام شهر، البجه بوده است (همو، 18- 19)؛ زیرا نه فقط در نوشته‌های مورخانِ کرد عصر قاجار مانند عبدالقادر بابانی نویسندۀ سیر الاکراد (تألیف: 1285 ق/ 1868 م) و شکرالله سنندجی نویسندۀ تحفۀ ناصری (تألیف: 1319 ق/ 1901 م) (بابانی، سنندجی، همانجاها)، همچنین رجال مشهوری مانند عبدالمجید مجدی کردستانی ملک‌الکلام و علی‌اکبر سنجابی (سردار مقتدر) که به ترتیب در 1305 ق/ 1888 م و 1336 ق/ 1918 م از این شهر بازدید کرده‌اند (نک‍ ‍‌: مجدی، سنجابی، همانجاها)، از آن با نام البجه یاد کرده‌اند، بلکه در اسناد اداری و رسمی عثمانی و نخستین روزنامه‌های کردی سدۀ 20 م نیز همین نام به کار رفته است (صدیق، همانجا؛ محمدسعید، 35). وجود شهر قزلجه (جای قزل، سردار سلجوقی) در نزدیک البجه هم می‌تواند از دیگر دلایل درستی این نام باشد (صدیق، همانجا). 
از نظر تاریخی، ناحیۀ حلبچه با داشتن کوهستان، دشت و رودخانه، نیز قابلیت کشاورزی و دامداری، از بهترین مناطق برای زیستگاه ترکان سلجوقی که به این نوع زندگی عادت داشتند، بوده است؛ شواهد تاریخی نشان می‌دهد که آنان در دشت شهرزور و اطراف حلبچه اقامت گزیده بوده‌اند (نقشبندی، ‌حسام‌الدین، 358-363). امروزه مردم محلی حلبچه به این شهر هَلَبْجه می‌گویند. در زبان کردی، تبدیل الف به ها امری معمول است و مواردی از این نوع (مثل 7 اورامان = هورامان) هم رایج بوده است (صدیق، 19). اینکه در نوشته‌های معاصر فارسی، چگونه نام کهن البجه (هلبجه) جای خود را به حلبچه داده، پرسشی است که هنوز نمی‌توان پاسخ روشنی به آن داد.

وضع جغرافیایی

حلبچه در شمال‌ شرقی عراق، در °45 و ´59 طول شرقی، و °35 و ´10 عرض شمالی («اطلس … »، نمایه، 68)، در 80کیلومتری جنوب شرقی سلیمانیه (صدیق، 11) و در 25 کیلومتری مرز ایران و عراق واقع است (محمودزاده، 21). این شهر از شرق به شهرستان پاوه در استان کرمانشاه، از جنوب به رودخانۀ سیروان، از غرب به دریاچۀ دربندیخان، و از شمال به خُرمال در استان سلیمانیه محدود است ( فرهنگ ... ، نقشۀ شم‍ 30؛ ولدبیگی، 7). ارتفاع حلبچه از سطح دریا 736 متر، و میزان بارندگی سالانۀ آن 750 میلی‌متر است (محمدسعید، 13). حلبچه در منتهاالیه جنوب‌ شرقی دشت حاصلخیز شهرزور و در بلندترین منطقۀ آن واقع است و 4 طرف آن را کوههای بلند هورامان (اورامان)، شنروی و بالامبو فراگرفته‌اند (ولدبیگی، محمودزاده، صدیق، همانجاها؛ ادمندز، 63). رودخانۀ سیروان از نوار مرزی ایران و عراق وارد جنوب حلبچه می‌شود و دریاچۀ دربندیخان هم در غرب این شهر جای دارد ( فرهنگ، همانجا). آب‌وهوای حلبچه در زمستان سرد و بارانی، و در تابستان گرم و خشک است (صدیق، همانجا).

شهرستان حلبچه

حلبچه در تقسیمات اداری عهد سلجوقیان و پس از آن، تابع ناحیۀ گُلعنبر (خرمال) بود (عزاوی، 72؛ صدیق، 51؛ نقشبندی، حسام‌الدین، 115)، اما در فاصلۀ سالهای 1286-1289 ق/ 1869-1872 م، توسط دولت عثمانی به قضا (شهرستان) بدل شد و محمد پاشای جاف به حکومت آن منصوب گردید (صدیق، 54). در آن زمان، محدودۀ اداری این شهرستان از خانقین تا پنجوین بود و شهر پنجوین و منطقۀ مشهور برزنجه را هم در بر می‌گرفت (همو، 7) و شامل 4 ناحیۀ مرکزی، خُرمال، پنجوین و وارماوا بود (عزاوی، 72-84)؛ پنجوین گاهی در محدودۀ حلبچه و گاهی جدا از آن بود (خصباک، العراق ... ، 158). پس از سقوط حکومت عثمانی و تشکیل دولت عراق، این تقسیم‌بندی همچنان باقی ماند (ادمندز، 150)، اما بعدها ناحیۀ شهرزور هم بر آن اضافه شد و حلبچه به شهرستانی متشکل از 5 ناحیه با مساحت 153‘ 3 کمـ2 بدل شد (خصباک، الاکراد، 119-122). قلمرو این شهرستان در 1397 ق/ 1977 م دوباره تغییر کرد و شامل نواحی مرکزی، سیروان، خرمال، بیاره و شهرزور (سید صادق) گردید (غفور، 27). شهرستان حلبچه در 1922 م/ 1301 ش، 500‘71 تن (ادمندز، همانجا، نیز 168)، در1957 م/ 1336 ش، 550‘ 74 تن (خصباک، همان، 122) و در 1977 م/ 1356 ش، 939‘ 91 تن جمعیت داشته است (غفور، همانجا). جمعیت شهر حلبچه نیز در 1922 م/ 1301 ش، 000‘ 23 تن (ادمندز، 150)، در 1336 ش، 158‘16 تن و در 1977 م/ 1356 ش، 411‘ 22 تن بوده است (غفور، همانجا).

اقتصاد حلبچه

اقتصاد این منطقه از دیرباز بر پایۀ کشاورزی، باغداری و دامداری استوار بوده است (صدیق، 43-45؛ محمودزاده، همانجا؛ فتاح، 1/ 209). محصولات عمدۀ آنجا شامل گندم، جو، توتون، انار، گردو، توت و انجیر بود (صدیق، 45؛ فتاح، همانجا). افزون بر آن، بخشی از درآمد مردم ازطریق زنبورداری و صنایع دستی تأمین می‌شد (صدیق، همانجا). اما مهم‌ترین ویژگی اقتصادی حلبچه که آن را از شهرهای هم‌جوارش متمایز می‌ساخت، اهمیت بازرگانی آن بود؛ حلبچه شاه‌راه و مرکز تجارتی ایران و عراق (فتاح، 1/ 205) و محل دادوستد کالا به‌شمار می‌رفت (ادمندز، 63) و کاروانهای بازرگانی از راه این شهر رفت‌وآمد می‌کردند (همو، 27). راههای تجارتی ایران از طریق راه سنندج ـ مریوان و کرمانشاه ـ پاوه به حلبچه منتهی می‌شدند و در آنجا از راههای حلبچه ـ خانقین و حلبچه ـ سلیمانیه ـ کرکوک به بغداد می‌رسیدند (صدیق، 47؛ ادمندز، 26-27).
گسترش نقش بازرگانی حلبچه از یک‌سو نتیجۀ اقامت بازرگانان یهودی در این شهر و از سوی دیگر به‌سبب ایجاد بازار‌ها و کاروان‌سراهایی بزرگ در آن به‌ویژه در دورۀ حکومت عادله خاتون (1327-1343 ق/ 1909-1924 م) بود (ریشان، 70؛ صدیق، 49-50). گذشته از آن، نقش خارجیانی مانند مجرسون را ــ که در 1327 ق/ 1909 م در جامۀ یک بازرگان شیرازی وارد خانۀ عادله خانم شد ــ در شناساندن اهمیت موقعیت بازرگانی شهر به بریتانیا نباید نادیده گرفت (نک‍ : همو، 47).

ویژگیهای فرهنگی

براساس سرشماری 1977 م/ 1356 ش، 72/ 94٪ مردم حلبچه کرد، 7/ 4٪ عرب، و 9٪ ترکمان بودند و ایل جاف، بزرگ‌ترین ایل کرد ساکن حلبچه،  ¾ جمعیت شهر را تشکیل می‌داد (ادموندز، 63؛ محمدسعید، 15؛ محمود، 102). پس از جافها، اورامیها، دیگر قبیلۀ کرد ساکن حلبچه بودند که نقش مهمی در سیاست آن شهر داشتند (ادمندز، 162؛ صدیق، 41-42). 
دین بیشتر مردم حلبچه اسلام، و مذهب آنان سنی شافعی است (محمدسعید، 16). افزون بر آن، شماری از پیروان آیین اهل حق (کاکائیه) که اصل آنان از روستاهای اطراف شهر مانند هاوار است، در حلبچه زندگی می‌کنند (صدیق، 43). مهم‌ترین ویژگی دینی حلبچه اقامت گروه بسیاری از یهودیان در آن بود که در گذشته دومین گروه جمعیتی این شهر را تشکیل می‌دادند (محمدسعید، 15، 16؛ صدیق، 28، 40)؛ یکی از 4 محلۀ اصلی شهر، محلۀ یهودیان بود. آنان مدرسه، پرستشگاه و گورستان مخصوص خود را داشتند (محمدسعید، 17- 18) و بیشترشان به بازرگانی می‌پرداختند (صدیق، 41). از 1948 م/ 1327 ش، یهودیان به‌تدریج حلبچه را ترک، و به اسرائیل مهاجرت کردند. در 1337 ش/ 1958 م شهر کاملاً از یهودیان خالی شد و پرستشگاه آنان هم به مسجد بدل گردید (محمدسعید، 17). افزون بر یهودیان، چندین خانوادۀ مسیحی هم در حلبچه زندگی می‌کردند (مینورسکی، بنچینه‌کانی، 1/ 126).
در گذشته، حلبچه از نظر فرهنگی پا‌به‌پای سلیمانیه پیش می‌رفت و یکی از مراکز اصلی فرهنگ و ادب کردی بود (رشید، 62). این شهر خاستگاه دهها شاعر بلندآوازۀ کرد، مانند عبدالرحیم مولوی (ز 1300 ق/ 1883 م)، طاهر بیگ جاف (ز 1335 ق/ 1917 م)، احمد مختار جاف (ز 1354 ق/ 1935 م) و عبدالله گوران (ز 1382 ق/ 1962 م)، مشهور به پدر شعر نو کردی بود (مولودی، 11؛ نقشبندی، عفان، 95، 109-111؛ محمد، شاکار، 119-120؛ شادی، 123؛ آمدیان، 29-30؛ برای آگاهی از دهها شاعر و نویسندۀ بزرگ حلبچه‌ای، نک‍ ‌: ملاصالح، هه‌له‌بجه ... ، 2/ 7-255). 
حلبچه از مراکز اصلی آموزش علوم دینی و تصوف در کردستان بود. از جملۀ علما و عارفان این شهر می‌توان به مولانا خالد نقشبندی (ز 1241 ق/ 1826 م)، مؤسس طریقت نقشبندیه در کردستان و شیخ عبدالله خرپانی اشاره کرد (وائلی، 60؛ نقشبندی، عفان، 95؛ رئوف، 69-70). همچنین حلبچه مرکز اقامت گروهی از سادات بود که نسب خود را به پیر فدر شاهو می‌رساندند؛ این پیر موقعیتی همانند خضر در میان مردم محل دارد (ادمندز، 90). 
در دوران معاصر، حلبچه یکی از پایگاههای اصلی روشن‌فکری کردی بوده است (مولودی، همانجا). نخستین مدرسۀ جدید این شهر نیز در 1337 ق/ 1919 م تأسیس شد (محمدسعید، 21). در منابع، از تسامح فرهنگی و آزادیهای اجتماعی موجود در حلبچه بارها یاد شده است (فتاح، 1/ 205). نقش فرهنگی حلبچه در سالهای اخیر بسیار بیشتر از گذشته بوده است (تحقیقات ... ).

پیشینۀ تاریخی

حلبچه تاریخی بسیار کهن دارد. آثار باقی‌مانده از بکراوه در 5 کیلومتری شمال غربی این شهر و چند تپۀ اطراف آن، از زیست انسانهای اولیه در دورۀ پیش از تاریخ در این منطقه حکایت دارد (مظلوم، 75؛ حسینی، 141-142). در دورانهای تاریخی هم آثار بسیاری از سومریان در هزارۀ 5 ق‌‌م، در این شهر پیدا شده است (صدیق، 21). در هزارۀ 3 ق‌م، یکی از حاکمان سومری به شهر کارخار (خارخار هزارۀ 1 ق‌‌م) که محل آن را نزدیک حلبچۀ امروزی در منطقۀ کلار دانسته‌اند، حمله برد (قره‌داغی، 3/ 74؛ محمدسعید، 13). همچنین چند تن از پادشاهان آشور بـه شهرهایی مانند امّـالی و دور ـ آشور که در نزدیکی حلبچۀ امروزی و شمال و شرق شهرزور قرار داشتند، حمله، و در لوحه‌هایشان از این جنگها یاد کرده‌اند (حنون، 319، 334؛ رشید یاسمی، 27). تاریخ حلبچه در دورۀ اسلامی هم با تاریخ شهرزور پیوند نزدیک دارد. 
در دورۀ حکومت سلجوقیان و سپس عثمانیها حلبچه در حوزۀ اداری گلعنبر بود (عزاوی، 72)؛ این وضعیت تا دوران حکومت محلی بابان در سلیمانیه ادامه یافت (صدیق، 51). تاریخ جدید حلبچه به طور مشخص از سدۀ 11 ق/ 17 م آغاز می‌شود. در 1011 ق/ 1602 م، حلبچه مرکز حکومت بکربیگ بابان بود. پس از آنکه بابانها مرکز حکومت خود را به سلیمانیه انتقال دادند، شماری از خانواده‌های جاف وارد حلبچه شدند (صدیق، 27، حاشیۀ 1). چهرۀ برجستۀ آنان فردی به نام محمد چاووش بود که او را بنیان‌گذار حلبچۀ جدید خوانده‌اند (همو، 26). 
براساس معاهدۀ زهاب که در 1049 ق/ 1639 م میان ایران و عثمانی منعقد شد، شماری از عشایر جاف به کردستان عثمانی انتقال یافتند و در اطراف حلبچه اسکان داده شدند (توفیق، 52؛ وائلی، همانجا؛ جاف، 168). نخستین حاکم جاف حلبچه ظاهربیگ و پس از او پسرش قادربیگ بود. قادربیگ در 1200 ق/ 1786 م فوت کرد و کیخسروبیگ جانشین او شد (همو، 148-157) که ریچ در سفرش به حلبچه در 1235 ق/ 1820 م از او نام برده است (ص 131-132). 
شهرت حلبچه و توسعۀ قدرت جافها در آن، از 1248 ق/ 1832 م آغاز شد که محمد پاشا، رئیس عموم عشایر جاف، به حکومت حلبچه منصوب شد (جاف، 164). این دوره، با تضعیف دولتهای محلی اردلان و بابان و تلاش دولت عثمانی برای گسترش اقتدار دولت مرکزی در کردستان، هم‌زمان بود. عثمانیها در چارچوب این استراتژی، مرکزیت سیاسی منطقه را از گلعنبر به حلبچه انتقال دادند (صدیق، 52-54). پس از چندی محمد پاشا به‌سبب اختلاف با عثمانی، از حکومت برکنار شد و به ایران آمد. ناصرالدین شاه با داشتن آگاهی از قدرت عشایر جاف، از او استقبال کرد (‌شریف، 92)؛ ولی اقامت وی در ایران 3 سال بیشتر طول نکشید و او به حوزۀ اقتدار خود در حلبچه برگشت تا اینکه در 1299 ق/ 1882 م کشته شد (صدیق، 52-59؛ جاف، 186).
سلطان عبدالحمید پس‌ از او محمود پاشا، پسر محمد پاشا را حاکم حلبچه کرد و به او القاب پاشا، میرمیران و بیگلربیگی بخشید، ولی او هم به‌سبب حمایت از شیخ عبدالله نهری و مشارکت‌ نکردن در کشتار ارامنه، مورد غضب سلطان قرار گرفت و در 1307 ق/ 1890 م از قدرت کنار گذاشته شد (صدیق، 59-63؛ جاف، 186-187). جانشین او، عثمان پاشا، به‌‌سبب علاقۀ بسیار به سفر، نقش چندانی در ادارۀ امور نداشت و حاکم واقعی حلبچه همسرش عادله خاتون بود (محمدسعید، 31؛ صدیق، 66-69؛ ادمندز، 63). او تحت‌تأثیر همسرش نقش مهمی در کنارگذاشتن زندگی ایلیاتی توسط جافها و تبدیل حلبچه به شهری بزرگ ایفا کرد (مصطفى رسول، 16؛ صدیق، همانجا). 
عادله خانم (1275-1342 ق/ 1859-1924 م) در خانواده‌ای اردلان‌ تبار در سنندج به دنیا آمد (همو، 75-76؛ بروینسن، 78)، اما به‌سبب انتقال کار اداری پدرش به تهران، تحصیلات مقدماتی خود را در این شهر سپری کرد (همانجا؛ ریشان، 70) و در 1313 ق/ 1895 م، با عثمان پاشا، حاکم حلبچه و رئیس ایل جاف ازدواج کرد و در حلبچه مستقر گردید (صدیق، 76). عادله خانم از چند جهت، تحولات مهمی در شهر حلبچه ایجاد کرد. او نخست با توجه به نوع زندگی در سنندج، مرکز حکومت اردلان، سعی کرد که نمونه‌ای از این شهر و دربار آن را در حلبچه ایجاد کند؛ وی در حلبچه بازار، کاروان‌سرا، مسجد، مدرسه، دادگاه، زندان و چند کاخ ساخت. به همت او حلبچه از هر نظر آباد، و به سنندج دیگری بدل شد (همو، 69-70؛ بروینسن، همانجا). 
افزون بر آن، عادله خانم فرهنگ و تمدن ایرانی را در حلبچه گسترش داد: معمار کاخهای او و تمام خدمتکارانش ایرانی بودند؛ همچنین وی مکاتبات اداری و اقتصادی خود را به زبان فارسی انجام می‌داد و کاتب دیوانش، عبدالله‌بیگ به «کاتب فارسی» اشتهار داشت (صدیق، 74، 78)؛ نیز ترتیب خانه و سفرۀ او مانند بزرگان ایرانی بود (سنجابی، 542). فرزندان او، طاهربیگ و احمد مختار، شاعر بودند و به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی دل‌بستگی داشتند. آنها اشعار بسیاری به فارسی، یا با اقتباس از شعرای فارسی‌زبان سروده‌اند (صدیق، 71؛ مصطفى رسول، 8-10). عادله خانم به ترکهای عثمانی اجازۀ مداخله در قلمرو حلبچه را نمی‌داد و به نزدیکی با ایران تمایل داشت (جباری، 170؛ صدیق، همانجا). به همین سبب، عثمانیها او را عامل نفوذ ایران در کردستان می‌دانستند و تلاش فراوانی برای از میان برداشتن او کردند (بابان، 461؛ بروینسن، همانجا؛ صدیق، 72). 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: