حفنی ناصف
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 3 آذر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/236584/حفنی-ناصف
پنج شنبه 20 اردیبهشت 1403
چاپ شده
21
حفنی ناصف غالباً با بزرگان اندیشه و ادب آن روزگار مانند محمد عبده، علی لیثی، شکیب ارسلان، احمد سمیر، جورجی زیدان و حمزه فتحالله نامهنگاری داشت (احمد، 21). نمونههای فراوانی از این رسائل در منـابع نقل شـده است (مثلاً نک : زیات، 457، که نامهای کوتاه اما استوار و زیبا را در تسلیت به یک دوست نقل کرده؛ احمد، 16-22، که چندین نامه را در موضوعات گوناگون آورده؛ غنیم، 135-136، که به ذکر یک نامه بسنده کرده است). محمد خلفالله احمد تأکید میکند که حفنی ناصف، به عنوان نویسندهای شاعر، مسلط بر نگارش، حساس به آهنگ کلمات و موسیقی کلام، معنا را فدای سجع و جلوهگری ظاهری نمیکرد (ص 33). حفنی مقالهای با نثر مرسل در دفاع از سجع نوشت (نک : همو، 35-36) که گویی او سخنگوی نسلی از ادیبان فرهیخته و بالیده بر فرهنگ کهن و دلبسته به شیوههای قدیم است که به قول محمد خلفالله احمد، ابزارهای زبانی را چون موم در دست داشتند و به اقتضای موضوع هر گفتار، با اقتدار و بیتصنع نثر مسجع یا مرسل مینوشتند (ص 36). همو در توصیف فضای ادبی آن روزگار، میزان گرایش به نثر فنی یا مرسلنویسی شماری از نویسندگان معاصر حفنی ناصف را هم بررسی کرده است (ص 33-34). ولی نثر حفنی در گزارشهای رسمی نه ادیبانه، که دقیق و کارشناسانه، یعنی نثری مرسل و استوار، بیحاشیه و در صورت لزوم همراه با عدد و رقم بود (غنیم، 137). نمونهای از این گزارشها همان است که حفنی دربارۀ دانشجویان اعزامی به اروپا برای وزیر معارف نگاشت و محمد خلفالله احمد (ص 35) آن را نقل کرده است. حفنی ناصف در روزنامههایی مانند الاهرام، الجوائب المصریة و البیان مقاله مینوشت. تعدادی از این مقالهها با موضوعات گوناگون، نثر مرسل و امضای خود او به چاپ میرسید و تعدادی دیگر با نثری مسجع و نام مستعار ادریس محمدین و تقریباً همیشه برای حمله به نویسندهای که در نشریۀ الاعتدال و گویا بر ضد منافع ملی مصر قلم میزد، نوشته میشد (غنیم، 137- 139؛ احمد، 23-24). محمد خلفالله احمد معتقد است که سبک نگارش حفنی ناصف، در مقالهای که وی در کشاکش مناقشات مربوط به تصحیح مصحف و در الاهرام نوشت، به سبک ادبی قرنهای دوم و سوم هجری شبیه است (ص 23). در روزگاری که رقابت در میدان نگارش به سبک مقامات داغ بود، حفنی هم 4 مقامه به سبک مقامات حریری و بدیعالزمان نوشت. وی قهرمان مقامات خود را جهینه و راویاش را ادریس محمدین نامید و دربارۀ اعتقادات خرافی مردم مصر، اوضاع ناشی از اشغال مصر به دست انگلیسیها، وطندوستی، شیفتگی به طبیعت زیبای مصر، مکارم عربی، رود نیل و باروری زمین در مصر سخن گفت (غنیم، 139-142؛ احمد، 25- 29). غنیم و محمد خلفالله احمد خلاصهای از ماجراهای هر 4 مقامه و نیز بخشهایی از آنها را نقل کردهاند (همانجاها). یکی از موضوعات مقالههای حفنی ناصف مسئلۀ ضرورت آموزش زنان و برابری حقوق زن و مرد بود (احمد، 30، 32). وی که میکوشید در عمل به این شعارها پایبند باشد، برخلاف سنت بزرگان آن دوران راه تحصیل دخترش ملک حفنی ناصف (بعدها، معروف به باحثة البادیه) را هموار کرد و دیگران را نیز به این کار فرا میخواند. حفنی ناصف در مقدمهای هم که بر دیوان عایشۀ تیموری نوشت، بر این اصول تأکید کرد و زنان فاضل دوران جدید را بر همتایان اعصار پیشین برتری داد (احمد، 30-31). حفنی در مقالهای به لزوم عربیسازی تئاتر هم پرداخت و این کار را از لوازم پیشرفت فرهنگی مصر دانست (همو، 25، 32). دوران زندگی حفنی ناصف، به گفتۀ طه حسین به دقیقترین معنا دوران تحول و گذار مصر بود (ص 10). ذوق و شخصیت علمی و ادبی او در نظام آموزشی الازهر شکل گرفت که در آن فقط همان کتابهای دشوار و پیچیدۀ سنتی تدریس میشد؛ ولی پس از آن، بسترهایی چون تحصیل در مدرسۀ دارالعلوم، روزنامهنگاری، آمد و شد با دانشآموختگان فرنگ، سفرهای اروپایی و حضور در نشستهای خاورشناسان غربی، وی را با مفاهیم و پدیدههای نوین و امروزی آشنا کرد. پرهیز از تحمیل آرایههای فراوان و غیرضروری بدیعی بر نثر، بهرغم گرایش شدید به سجع؛ تأکید بر لزوم آموزش دختران و برابری حقوق زن و مرد؛ تأیید پدیدۀ تئاتر و حمایت از بومیسازی آن؛ و تلاش برای ملی کردن بانک و درک مسئلۀ حقوق معنوی از نشانههای این آشنایی است.
حفنی ناصف تألیفات بسیاری داشت که بسیاری از آنها، در جریان انقلاب 1919 م و تفتیشهای مکرر مأموران انگلیسی از منزلش از میان رفت و بسیاری دیگر نیز هرگز به چاپ نرسید (نک : حفنی ناصف، مجدالدین، مقدمه بر، «د»). غنیم فهرستی با 25 عنوان کلی آورده که کمتر از نیمی از کتابهای مربوط به این عناوین یا چاپ شده یا ارجاعاتی بدانها در برخی مراجع موجود است (ص 151-153).
تألیف در 1303 ق/ 1886 م، چ 1330 ق. این کتاب در یک مقدمه، 9 گفتار و یک خاتمه تنظیم شده است. نویسنده در مقدمه میگوید که نخستین عامل آغاز این پژوهش برخورد او با گویشهای متفاوت اهالی دو استان مجاور در مصر یعنی بنیسویف و منیا بود (ص 2). سپس، با ذکر این نکته که بیتردید گویش نسل کنونی از پیشینیان به ارث رسیده، و اصولاً روش سخن گفتن بخشی از میراث هر ملت است (ص 2-3)، تأکید میکند که اهمیت و ظرفیت این پدیده برای فرضیات و استدلالهای تاریخی کمتر از دیگر آثار باستانی نیست (ص 5). فرضیۀ تحقیق وی این است که میتوان، با بررسی دقیق اسناد و منقولات معتبر مربوط به نسل فاتحان عرب و نیز توجه دقیق به گویش هریک از ملتها و اقوام و گروههای نژادی سراسر جهان امروز عرب، اصل و نسب اعراب کنونی و میزان تعلق و انتساب آنان به اعراب عصر فتوحات (از راه نسب، قیمومت یا همپیمانی) را تعیین کرد و حتى عربهایی با گویش مشابه را که در نقاط گوناگونی از جهان پراکندهاند، به اصل واحدی نسبت داد (ص 4-5). حفنی ناصف یکی از موارد اختلاف لهجه میان مردم بنی سویف و ساکنان منیا را که تفاوت در ادای حرف قاف است، با تفاوت تلفظ همین حرف نزد قریشیان و دیگر قبایل پیشین عرب مقایسه میکند و نتیجه میگیرد که نخستین فاتحان منطقۀ بنی سویف قریشی بودهاند (ص 3). وی در ادامه و پس از تقسیم تمامی جغرافیای مصر به دو بخش (با ذکر دقیق نام مناطق)، اهالی یک بخش را گویندگان قاف صریح و منسوب به قریش (از راه نسب، قیمومت یا همپیمانی)، و اهالی بخش دیگر را قائلان قاف درآمیخته و منسوب به غیرقریش میداند (ص 3-4). حفنی ضمن اشاره به چیرگی قریش بر دیگر قبایل فاتح، ارتباط سیاسی و اقتصادی معناداری میان مرغوبیت زمینهای فتحشده و تفاوت گویشها برقرار میکند و اظهار میدارد که امروزه هم گویندگان قاف صریح صاحبان زمینهای حاصلخیز مصرند و ناطقان قاف درآمیخته در زمینهای بیحاصل سکنا دارند (ص 4). حفنی ناصف در این کتاب کوشیده است چکیدهای از اصلیترین ویژگیهای برخی از گویشهای عربی در نسل فاتحان عرب را ارائه کند و آن را بر زبان عامیانۀ مصریان معاصر خویش در جای جای این کشور منطبق سازد. وی هریک از 9 گفتار کتاب را در چند «مسئله» تنظیم کرده، در هر مسئله گویشی از پیشینیان را شرح داده، و اگر این گویش نزد مصریان امروز (معاصران حفنی ناصف) هم نظیری داشته باشد، یادآور شده است. از میان این 66 مسئله (66 گویش قبایل پیشین)، برای کمتر از نیمی آنها امروزه نیز نظایری یافته است. به عنوان مثال، در مسئلۀ چهارم گفتار یکم میبینیم که دو قبیلۀ تمیم و قیس همزۀ آغاز کلمه را به صورت عین تلفظ میکرده، و اِنَّکَ را عِنَّکَ و اَنتَ را عَنتَ میگفتهاند. در حال حاضر، بادیهنشینان مصر با توسعی در گویش آن دو قبیله همزۀ میان کلمه را به عین بدل میکنند و اَسألُ را اَسعَلُ میگویند. همچنین در مسئلۀ دهم همین گفتار آمده که برخی قبایل عین مجاور طاء را به نون بدل میکردند (مانند انطاه به جای اَعطاه) و صحرانشینان کنونی مصر نیز همین کار را میکنند. بنابر مسئلۀ نهم گفتار دوم نیز تمامی مصریان مثنّى را همواره با یاء به کار میبرند و میگویند: «حضرَ هنا رَجُلین (به جای رَجُلان) و معهما فرسین (به جای فرسان)» که باید توسعی در گویش هذیل یا تمیم و اسد و قیس و نجد باشد. از 9 مسئلۀ گفتار سوم فقط مسئلۀ نهم است که نکتهای در نظایر مورد بحث دارد و آن اینکه چون مصریان مانند بنی کلب ضمایر کُم و هُم را در مواضع خاصی کِم و هِـم تلفظ نمیکنند، هیچیک به این قبیله نسب نمیبرند. ولی هر 4 مسئلۀ گفتار چهارم فقط دربارۀ کلماتی است که در عادات گویشی برخی از پیشینیان، مُعرَب و نزد برخی دیگر مبنی بوده است. در گفتارهای دیگر نیز میبینیم که مثلاً «مَبیوع و مَدْیون» به جای «مَبِیع و مَدِین» در زبان تمامی عامیان امروز مصر ریشه در زبان بنی تمیم دارد (ص 26)؛ مردم استان بنی سویف در اینکه طَلَعَ را طَلا و ظَهَر را ظَها میگویند تابع قبیلۀ بنی عامرند (ص 29)؛ یکی از گویشهای بنی سعد هیچ دنبالهای در مصر امروز ندارد (ص 32)؛ مصریان عامی در بحث فک و ادغام، برخلاف حجازیان و به پیروی از تمیمیان، حروف مشابه را در فعل مضارع و امر ادغام میکنند و مثلاً میگویند: یرتدَّ (= یرتَدِد) و شُدَّ (= اشدُد) (ص 32-33). در گفتار نهم، نویسنده نخست پس از بحث عالمانهای دربارۀ مترادفها و علل ظهور و فواید وجود آنها در زبان عربی، 7 «مسئله» دربارۀ اینکه هر پدیده در هر قبیله چه نامی داشت، مطرح ساخته، و تقریباً در تمامی آنها به سخنان یا نامههایی از پیامبر (ص) استناد کرده است که با هر قبیله به زبان خود آنان سخن میگفت. در این گفتار هیچ نشانی از زبان امروز مصریان نیست. حفنی ناصف در مقدمۀ کتاب با اظهار شگفتی از اینکه تاکنون کسی از متقدمان و متأخران به این موضوع مهم نپرداخته است، بر پیشگامی خود در راه این پژوهش تأکید کرده است و در خاتمه تذکر میدهد که این پژوهش صرفاً آغازی است برای تحقیقات بعدی که باید دامنهدار و جدی انجام گیرد (ص 5). محمد خلفالله احمد با اشاره به عوامل متعدد اثرگذار بر زبان، نظیر مهاجرت و جابهجاییهای پس از آن و آمیزش نژادی و آمیختگی تبارها و شرایط جدید قبایل مهاجر، اظهار میدارد که در پرداختن به چنین نظریهای باید محتاط بود، زیرا دربارۀ اموری مانند تشخیص و تعیین قاطعانۀ گویش قریش و غیرقریش یا تقسیم مناطق مصر از نظر حاصلخیزی و خشکی بر اساس قدرت و نفوذ قبایل فاتح جای بحث بسیار هست و دشوار بتوان پذیرفت که مثلاً گویندگان کنونی قاف صریح قریشی و غیر ایشان غیر قریشیاند (ص 47)، محمد خلفالله احمد برخی از نکاتی را هم که حفنی ناصف بهعنوان ویژگیهای گویشی عوام امروز مصر در کتاب خود آورده است، نیازمند بررسی و بازبینی میداند، ولی تأکید میکند که این تحقیق، دستکم به عنوان نخستین پژوهش گویششناختی، نظریات موافق و مخالف بسیاری برانگیخت و انگیزۀ تحقیقات استوارتر دیگر شد (همانجا). غنیم نیز به اختلافات نهچندان اندک میانیافتههای حفنی ناصف در این کتاب و مفاد کتاب مقریزی با عنوان البیان و الاِعراب عما باَرض مصر من الاَعراب اشاره کرده است (ص 155). ممیزات در میان دیگر تحقیقات و آثار حفنی ناصف چنان اهمیتی داشت که خاورشناسان تا پایان عمرش او را بدان میشناختند (حفنی ناصف، مجدالدین، مقدمه بر، «د»). ولی از همین اثر مثلاً در بحث موجز و عالمانۀ شوقی ضیف دربارۀ تاریخ و تطور تحقیقات مربوط به زبان عامیانۀ عربی و مصری (مقدمۀ تحریفات العامیة للفصحی) نامی به میان نیامده است.
تألیف 1908 م، چ 1956 م. این کتاب 26 صفحهای متن سخنرانی حفنی ناصف در انجمن دارالعلوم است که در پایان مجموعهای از سخنرانیها دربارۀ عربیسازی نامگذاریها انجام گرفت. مقدمات این متن عبارتاند از: طرح دیدگاه قائل به جواز کاربرد نامهای بیگانه، شرح مختصری از تطور تاریخی پاکسازی زبان عربی و راه حلهای مربوط به معضل دوگانگی زبانی جهان عرب. ناصف سپس به مقصود اصلی یعنی زبان عربی فصیح میپردازد. به اعتقاد وی، از میان تمامی تقسیمبندیهای کلمات عربی، محل دقیق نزاع میان طرفداران و مخالفان نامگذاری عربی قضیۀ اسم جنسی است که در عربی برای آن لفظی وجود ندارد. پیشنهاد حفنی در اینباره عبارت است از اینکه: نخست، کاوش دقیق در میراث مکتوب زبان عربی برای یافتن کلمهای که بتوان آن را براساس هریک از مناسبتهای جایز در زبان بر پدیدۀ جدید اطلاق کرد، مانند «نُسّافَة» برای اژدرافکن و «غوّاصّة» برای زیردریایی؛ دوم، کاربرد موقت واژۀ غیرعربی در طول مدت این جستوجو؛ سوم، استفاده از کلمۀ بیگانه در موارد بسیار نادری که عملیات جستوجوی واژۀ عربی بینتیجه باشد (احمد، 64-70؛ غنیم، 155-157).
قاهره. حفنی ناصف این رساله را در پاسخ به یکی از استادان زبانهای شرقی دانشگاه برلین، که به منظور شناخت قبایل عرب خواستار گردآوری و تدوین کلمات عامیانه شده بود، نگاشت (مجلة ... ، 3/ 358).
1910 م، مجموعۀ درسگفتارهای حفنی ناصف در دانشگاه مصر. در این کتاب، علاوه بر مطالب رایج در کتابهای تاریخ ادبیات، مطالب دیگری نظیر مخارج و ویژگیهای حروف عربی، اختلاف کوفیان و بصریان در ادای همزه، تاریخ خط عربی و انواع آن، تاریخ و تطور حرکتگذاری در خط عربی نیز آمده است که به قول غنیم ممکن است تنها بخشی از آن در کتابی مانند صبح الاعشى یافت شود (ص 163).
برای تدریس در دبیرستانها، با همکاری دیگران، 1310 ق.
1957 م. فرزند حفنی ناصف (مجدالدین) اشعار پراکندۀ پدر را گردآوری و با این عناوین تنظیم و چاپ کرد: اجتماعیات و وطنیات، رثاء، غزل، تهنیت و سپاسگزاری، مدح، مناسبتها، نامهنگاریها، تقریظها، بدیعیات، خاطرات سفرها، ماده تاریخ، طنز، و مشاعرههای زجلی. چنانکه از این عناوین نیز آشکار است، ناصف علاوه بر شعر فاخر، در فولکلور مصری هم دستی داشت و زجلهایی با کلمات و اصطلاحات عامیانه میسرود. طه حسین بر این مجموعۀ شعر مقدمهای نوشت.
1960 م. کتاب محمد خلفالله احمد تنها منبعی است که از این اثر بهعنوان یک کتاب چاپ شده با تاریخ مشخص سخن میگوید و با ارجاعات دقیق از آن یاد میکند (ص 7، 15-37). نثر حفنی ناصف مجموعهای از نامهها، گزارشهای رسمی، مقالات روزنامهای، مقامات و سخنرانیهای او ست. بهرغم در دسترس نبودن این کتاب، گزارشهای دقیق و کامل غنیم و محمد خلفالله احمد ما را از محتوا و سبک آن بهخوبی آگاه میکند.
3 جلد، برای تدریس در مدارس ابتدایی و جلد چهارم برای تدریس در دبیرستان. با همکاری 3 تن دیگر، چ از 1304 تا 1309 ق.
با همکاری دیگران، شرح محمدعلی طه الدره. 1971 م، النشرة العربیة للمطبوعات، 1971 م.
احمد، محمد خلفالله، محاضرات عن حفنی ناصف کاتباً و باحثاً، اسکندریه، 1961 م؛ تفسیر (مل )؛ جندی، انور، اعلام و اصحاب اقلام، قاهره، 1968 م؛ حفنی ناصف، عصامالدین، «حفنی بک ناصف، تاریخ حیاته»، المقتطف، 1932 م، شم 81؛ حفنی ناصف، مجدالدین، شعر حفنی ناصف، قاهره، 1957 م؛ همو، مقدمه بر ممیزات (نک : هم ، حفنی ناصف، محمد)؛ حفنی ناصف، محمد، شعر حفنی ناصف (نک : هم ، حفنی ناصف، مجدالدین)؛ همو، ممیزات لغات العرب و تخریج اللغات العامیة علیها و فائدة علم التاریخ من ذلک، قاهره، 1957 م؛ زرکلی، اعلام؛ زیات، احمد حسن، تاریخ الادب العربی، مطبعة الرسالة، بیتا؛ طه حسین، مقدمه بر شعر حفنی ناصف (نک : هم ، حفنی ناصف، مجدالدین)؛ عقاد، محمود عباس، شعراء مصر و بیئاتهم فی الجیل الماضی، بیروت، المکتبة العصریه؛ غنیم، محمود، حفنی ناصف، بطولته فی مختلف المیادین، قاهره، الدار المصریه للتألیف و الترجمه؛ مجلة مجمع اللغة العربیة بالقاهرة، بولاق، 1937 م؛ نیز:
Tafsir, www.tafsir.net/ vb/ t12630.html. نرگس قندیلزاده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید