صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / حکم بن عبدالرحمان بن محمد /

فهرست مطالب

حکم بن عبدالرحمان بن محمد


آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَکَمِ بْنِ عَبْدُالرَّحْمانِ بْنِ مُحَمَّد، ملقب به المستنصرباللٰه، نهمین حاکم (حک‍ 350-366 ق/ 961-977 م)، و دومین خلیفۀ اموی در اندلس. 
وی از نوادگان عبدالرحمان الداخل، و فرزند ارشد عبدالرحمان الناصر، معروف به عبدالرحمان سوم است. کنیه‌اش را ابوالعاصی (یا ابوالعاص)، و برخی منابع ابوالمطرف گفته‌اند (ابن‌حیان، چ مادرید، 5/ 102؛ ابن‌ابار، 1/ 200؛ ابن‌عذاری، 2/ 233)، و ابن‌اثیر نام او را حاکم ذکر کرده است (8/ 536، 677). 
وی در 302 ق/ 914 م در قرطبه به دنیا آمد (ابن‌حیان، همان چ، 5/ 101؛ ابن‌فرضی، 1/ 32؛ ابن‌عذاری، همانجا). مادرش مرجان، از کنیزان رومی، و اهل فضل و ادب بود (ابن‌حیان، همان چ، 5/ 9، 10، 102؛ ابن‌عذاری، همانجا). حکم که بیش از سایر برادرانش مورد توجه خلیفه بود، در 310 ق/ 922 م، در هشت سالگی از سوی پدر، به ولایتعهدی برگزیده شد و از آغاز نوجوانی، گاه در سفرهای جنگی، پدر را همراهی می‌کرد؛ چنان‌که در 315 ق/ 927 م، در جنگ عبدالرحمان با حفص بن عمر بن حفصون در نواحی ببشتر حضور داشت (ابن‌عذاری، 2/ 193؛ عنان، 1(2)/ 385-386، 483) و ظاهراً این نخستین تجربۀ جنگی او بود. گزارشهای دیگری نیز در دست است که نشان می‌دهد طی سالهای 316-320 ق، همراه پدر خود در چندین حمله علیه شورشیانِ نواحی بطلیوس و طلیطله شرکت داشتـه است (نک‍ : ابن‌حیان، همان چ، 5/ 215، 217؛ ابن‌عذاری، 2/ 196، 199، 202). 
حکم در دوران ولایتعهدی، افزون بر فراگیری شیوه‌های جنگاوری و مملکت‌داری، از پرداختن به علم و دانش غفلت نورزید و نزد دانشمندان آن روزگار، فقه، حدیث، شعر و ادب آموخت. از میان استادان او عثمان بن نصر(د 325 ق/ 937 م) پدر جعفر مصحفی وزیر، زکریا بن خطاب، سعید بن جابر، فتح بن محمد انصاری، محمد بن اسماعیل نحوی (د 331 ق/ 943 م)، هشام بن ولید غافقی، و قاسم بن اصبع را می‌توان نـام برد (نک‍ : ابن‌فرضی، 1/ 270، 299، 2/ 517، 594، 613، 707، 891؛ ابن‌ابار، 1/ 258؛ ذهبی، 16/ 230). 
حکم پس از مرگ عبدالرحمان در رمضان 350/ اکتبر 961، به جای پدر نشست و به المستنصر باللٰه ملقب شد (ابن‌اثیر، 8/ 536؛ ابن‌عذاری، 2/ 233؛ ابن‌خلدون، 4/ 185). مراسم بیعت وی در قصر الزهراء با تشریفات بسیار انجام شد و برخی منابع این مراسم را بـا تفصیل فـراوان و ذکر همۀ جـزئیات شرح داده‌اند (نک‍ : مقری، 1/ 386- 388). وی در این زمان، 47 یا 48 سال داشت و طی دوران ولایتعهدی، تجارب لازم را برای ادارۀ امور خلافت کسب کرده بود (ابن‌ابار، 1/ 200؛ ابن‌سعید، 1/ 181). دولت اموی طی 50 سال زمامداری عبدالرحمان، به‌رغم جنگها و کشمکشهای فراوان، به اوج اقتدار، عظمت و شکوه خود رسیده بود و حکم که اینک وارث حکومتی مقتدر، باثبات و ثروتمند شده بود، سعی کرد تا سیاستهای پدر را در داخل و خارج دنبال کند (نک‍ : مقری، 1/ 379، 382؛ نعنعی، 385؛ عنان، 1(2)/ 482؛ جیوسی، 1/ 89). خلافت اموی در دوران زمامداری حکم از 3 سوی مورد تهدید بود: مسیحیان در شمال در سرزمینهای لئون، قشتاله (کاستیلا) و ناوار که چون فرصتی می‌یافتند، ایالتهای شمالی را مورد تاخت‌وتاز قرار می‌دادند؛ نورمانها که سواحل غربی اندلس از تهاجم آنان در امان نبود؛ فاطمیان و ادریسیان در مغرب که از دشمنان سرسخت امویان به شمار می‌رفتند و گاه و بیگاه مزاحمتهایی برای دستگاه خلافت امـوی ایجـاد می‌کردند (نک‍ : عبادی، 213؛ نیز نک‍ : ادامـۀ مقاله). 
هنوز از روی کار آمدن حکم مدت زیادی نگذشته بود که حاکمان مسیحی در لئون و قشتاله علیه خلافت اموی سربرافراشتند. سانچوی اول (در منابع عربی: شانجه) که پیش از این به یاری عبدالرحمان الناصر، لئون را از چنگ پسر عموی خود اردونیو چهارم (در منابع عربی: اردون، پسر اذفنش) به در آورده بود، متعهد شده بود که در قبال این خدمت، برخی استحکامات مرزی مسیحیان را به مسلمانان واگذار، یا آنها را ویران کند؛ اما با درگذشت خلیفه و روی کار آمدن حکم، تعهدات خود را زیر پا گذاشت. از سوی دیگر، اردونیو چهارم، برای بازپس‌گرفتن تاج و تخت خود همراه چند تن از سردارانش به حکم پناه برد و در 351 ق/ 962 م در قرطبه مورد استقبال بسیار قرارگرفت و حکم وی را وعدۀ یاری داد. برخی مورخان از پناهنده شدن اردونیو به دربار اموی به عنوان رویدادی افتخارآمیز یاد کرده وآن را با آب و تاب فراوان و ذکر جزئیات گزارش کرده‌اند (ابن‌عذاری، 2/ 235؛ ابن‌خلدون، 4/ 186؛ مقری، 1/ 388-393؛ جیوسی، 1/ 89-90؛ دوزی، 451-448). 
سانچوی اول که از وعدۀ حکم به رقیب و دشمن خود بیمناک شده بود، هیئتی از مقامات عالی‌رتبه را با هدایای بسیار به دربار حکم فرستاد و ضمن اظهار فرمان‌برداری، قول داد که به تعهدات خود مبنی بر واگذاری استحکامات مرزی به دولت اموی یا ویرانی آنها عمل کند. در همین هنگام، اردونیو درگذشت و سانچو که خیالش از جانب رقیب آسوده شده بود، بار دیگر از عمل به تعهدات خود سر باز زد. از طرف دیگر، در همین سال فرنان گنثالث، حاکم قشتاله علیه سانچو سر به شورش نهاد و ادعای استقلال کرد و با سپاهی که از میان مسیحیان متعصب فراهم آورد، قلمرو مسلمانان در نواحی غربی ثغر اعلا را مورد تجاوز قرار داد. حکم مدتی مدارا کرد، اما همین‌که میان فرنان گنثالث و سانچو تفاهمی حاصل شد و آن دو با حاکمان مسیحی ناوار و برشلونه (بارسلونا) علیه مسلمانان هم‌پیمان شدند، حکم اعلام جهاد کرد و پس از سازمان‌دهی سپاه از طلیطله رو به سوی قشتاله نهاد (ابن‌عذاری، همانجا؛ ابن‌خلدون، 4/ 186-187؛ مقری، 1/ 382-384؛ عنان، 1(2)/ 484-486؛ دوزی، 452). 
حکم به‌طور هم‌زمان از چند جبهه با مسیحیان وارد جنگ شد. سپاهی به فرماندهی یحیی بن محمد تجیبی، حاکم سرقسطه (ساراگوسا) به ناوار روانه کرد. گارسیا سانچز حاکم ناوار از هم‌پیمانش سانچو در لئون تقاضای کمک کرد، اما وی را سودی نبخشید و به سختی از مسلمانان شکست خورد. حکم در همین هنگام، سپاهی دیگر به فرماندهی سردار معروف خود، غالب، به شهر قلهره، از پایگاههای غربی مسیحیان روانه کرد و آنجا را گشود. سپس حاکم وشقه را به سوی شمال و نواحی کوهستانی پیرنه فرستاد و چندین قلعه را تصرف کرد و غنایم فراوان به دست آورد (ابن‌عذاری، 2/ 235-236؛ ابن‌خلدون، 4/ 186؛ مقری، 1/ 383؛ عنان، 1(2)/ 487). 
در 354 ق/ 965 م، حکم بار دیگر غالب را در رأس سپاهی روانۀ قشتاله کرد و او به یاری یحیی بن محمد تجیبی و قاسم بن مطرف بن ذی‌النون، دژ غرماج را از چنگ مسیحیان به‌درآورد (ابن‌خلدون، مقری، عنان، همانجاها). سپاهیان حکم در سالهای 355 و 356 ق نیز در چند حمله به سرزمین قشتاله پیروزیهایی به دست آوردند (ابن‌عذاری، 2/ 238- 239؛ عنان، همانجا). 
خطر دیگری که از مدتها قبل حکومت اموی را تهدید می‌کرد، هجوم نورمانها به سواحل غربی اندلس بود و به‌ویژه از زمانی که آنان، ایالت نورماندی در غرب فرانسه را پایگاه نظامی خود ساخته بودند، نگرانی حاکمان اموی دوچندان شده بود. حکم برای مقابله با حملات احتمالی نورمانها، دستور ساخت کشتیهای جدید صادر، و ناوگان دریایی و پایگاههای نظامی خود در سواحل غربی را تجهیز و تقویت کرد و برای آگاهی از تحرکات نورمانها، جاسوسانی در شهر شنت یاقب (سنت یاکوب) در شمال غربی اندلس گماشت؛ همچنین با برخی حاکمان نواحی غربی پیمانهای همکاری منعقد کرد (ابن‌عذاری، 2/ 239؛ عبادی، 219-220). 
نورمانها در 355 ق/ 966 م، نواحی قصر ابو دانس در جنوب پرتغال را مورد تاخت‌وتاز قرار دادند و سپس به حملاتی به سوی شمال و نواحی اشبونه دست زدند. در نزدیکی اشبونه میان نیروهای محلی مسلمانان و نورمانها نبردی درگرفت که از هر دو طرف شماری به قتل رسیدند. در این هنگام حکم ناوگان دریایی خود را به فرماندهی عبدالرحمان بن رماحس از اشبیلیه به سوی سواحل جنوبی پرتغال روانه کرد. در دهانۀ رودخانۀ شلب نبردی میان مسلمانان و نورمانها درگرفت. نورمانها به سختی شکست خورده و با از دست دادن بسیاری از نیروها و کشتیهای خود، متواری شدند (ابن‌عذاری، ابن‌خلدون، همانجاها؛ دوزی، 288). 
نورمانها بار دیگر در 360 ق/ 971 م، سواحل غربی اندلس را مورد تجاوز قراردادند و این بار نیز حکم ناوگان دریایی خود را به فرماندهی عبدالرحمان بن رماحس از المریه و اشبیلیه به مقابلۀ آنان فرستاد (ابن‌عذاری، 2/ 241؛ عنان، 1(2)/ 489) و ظاهراً از آن پس تا پایان حکومت حکم، خطری از ناحیۀ آنان اندلس را تهدید نکرد. 
سومین دشمن خارجی که برای دولت اموی تهدیدی نسبتاً جدی به شمار می‌آمد، دولت فاطمی مغرب بود که در 297 ق/ 910 م به دست عبیدالله المهدی بنیان نهاده شد. فاطمیان در 347 ق/ 958 م، در حمله‌ای گسترده به فرماندهی جوهر صقلی بر بخشهای بزرگی از شمال افریقا دست یافته بودند و از میان پایگاههایی که خلیفه عبدالرحمان در طول سواحل مغرب بنا کرده بود، تنها دو بندر سبته و طنجه، تحت سیطرۀ امویان باقی مانده بود. از این‌رو، حکم که حضور فاطمیان در سواحل مغرب را تهدیدی جدی برای دولت خود می‌دانست، با تقویت پایگاهها و تجهیز ناوگان جنگی خود در آن نواحی، سعی داشت تنگۀ جبل‌طارق و پایگاههای مشرف بر آن را تحت سیطرۀ کامل خود درآورد. از سوی دیگر، موفقیت در این سیاست بدون پشتیبانی خاندانها و قبایل بربر ساکن این مناطق، میسر نبود. به همین سبب، حکم همواره فرستادگانی را به میان این قبایل روانه می‌کرد تا هم از اوضاع و احوال آنان و میزان نفوذ فاطمیان باخبر باشد و هم ایشان را با خود متحد و هم‌پیمان سازد که البته این امر گاه برای دولت اموی هزینه‌های هنگفت دربر داشت. حکم با این سیاست قبایل زناته و هم‌پیمانان آنان را با خود همراه ساخت و نیمۀ غربی مغرب از رودخانۀ ملویه تا طنجه را تحت نفوذ خود درآورد. اما قبایل صنهاجه همچنان دل در هوای فاطمیان داشتند و با نام بنی زیری بر نیمۀ شرقی مغرب حکومت می‌کردند (نک‍ : ابن‌عذاری، 2/ 243؛ ابن‌خلدون،4/ 45-46؛ نعنعی، 401-402؛ عبادی، 212-213). 
در 353 ق/ 964 م، حکم از قرطبه رهسپار المریه شد تا از نزدیک شاهد بازسازی استحکامات آن منطقه و تقویت ناوگان دریایی برای رویارویی با فاطمیان یا دفع تجاوز احتمالی آنان باشد. المریه از بزرگ‌ترین پایگاههای دریایی ارتش خلافت اموی به شمار می‌رفت که گفته‌اند 300 کشتی جنگی داشت (ابن‌خطیب، 1/ 478- 479؛ سالم، 286). 
با انتقال مرکز خلافت فاطمی در روزگار المعز لدین الله از مغرب به مصر، گرچه از تهدیدات فاطمیان تا حد زیادی کاسته شد، تحولات دیگری روی داد که برای خلیفۀ اموی چندان خوشایند نبود. المعز لدین الله پس از ترک مغرب، امور آنجا را به بلکین بن زیری بن مناد، از بزرگان قبیلۀ صنهاجه سپرد؛ اما سران صنهاجه به یاری ادریسیان که بر بخشهایی از مغرب، از تَمدوله در جنوب تا سرزمینهای بربر غماره و گاه فاس، حکمرانی داشتند (نک‍ : بازورث، 45-46)، به فکر استقلال افتادند و به رهبری حسن بن کنون (در برخی منابع: قنون یا جنون) سر به شورش نهادند و پس از تصرف طنجه و تطوان، دژ نسر یا حجرالنسر را پایگاه خود قرار دادند. حکم در 361 ق/ 972 م، سپاهی به فرماندهی محمد بن قاسم بن طلمس روانۀ مغرب کرد. سپاهیان اموی که به‌وسیلۀ ناوگان دریایی به فرماندهی عبدالله ابن رماحس پشتیبانی می‌شدند، از زمین و دریا بر طنجه یورش بردند و طولی نکشید که شهر تسلیم شد و حسن بن کنون، رهبر ادریسیان، گریخت. محمد بن قاسم بن طلمس به تعقیب وی پرداخت و سردار ادریسی ــ که گروهی از سپاهیان ازهم‌گسیختۀ خود را گرد آورده بود ــ در 362 ق در محلی به نام فحص مهران در نزدیکی طنجه، سپاهیان اندلس را به سختی درهم شکست و 500 تن از سران سپاه حکم و000‘1 تن پیاده‌نظام و ازجمله محمد ابن قاسم بن طلمس فرمانده سپاه را به قتل آورد. 
حکم که این شکست بر او سخت گران آمده بود، غالب بن عبدالرحمان را در رأس سپاهی مجهز به تعقیب ابن‌کنون گسیل داشت و به او سفارش کرد از پرداخت صله و پاداش به سران قبایل و کسانی که از اردوی ابن‌کنون خارج می‌شوند و به او می‌پیوندند، دریغ نکند. از سوی دیگر، به عبدالرحمان بن رماحس و دیگر فرماندهانش در طنجه دستور داد تا پیش از رسیدن غالب دست به کاری نزنند. حکم هم‌زمان شماری از شاعران و خطیبان و فقیهان را به مغرب روانه کرد تا در میان قبایل بربر بر ضد ادریسیان تبلیغ کنند و شیوخ قبایل را از یاری ابن‌کنون بازدارند. با این اقدامات، بسیاری از قبایل از یاری ابن‌کنون دست کشیدند و او ناگزیر همراه یارانش به حصن النسر در جنوب تطوان، که پناهگاه فاطمیان بود، پناه برد و سرانجام در جمادی‌الآخر 363/ مارس 974، چون حلقۀ محاصره را تنگ یافت، امان خواست و خود را تسلیم کرد. با خاموش شدن فتنۀ ابن‌کنون، سلسلۀ ادریسیان در شمال افریقا برچیده شد و سراسر مغرب الاقصى تحت سیطرۀ کامل حکم درآمد (ابن‌عذاری، 2/ 244-246؛ ابن‌خلدون، 4/ 187؛ نعنعی، 402-403؛ عبادی، 215- 218؛ دوزی، 464-466). 
واپسین سالهای زندگی حکم با آرامش بیشتری همراه بود. با پایان یافتن سیطرۀ فاطمیان بر مغرب، قبایل بربر آن نواحی که پیش‌تر دل در گرو ادریسیان داشتند، به اطاعت حکم درآمدند و خاندانهای بزرگ شمال افریقا ازجمله بنی برزال، آل خزر و خاندان ابن ابی‌العافیه نمایندگانی جهت اظهار فرمانبرداری نزد حکم روانه کردند. حکم به گرمی از آنان استقبال کرد و جعفر بن حمدون اندلسی را، که پیش از این از فاطمیان و قبایل صنهاجه روی گردانده و با یارانش به دربار حکم پناهنده شده بود، به حکومت مغرب الاقصى منصوب کرد (نک‍ : ابن‌عذاری، 2/ 245؛ ابن‌اثیر، 8/ 625؛ ابن‌خلدون، همانجا؛ نعنعی، 403؛ مونس، 2/ 42) . 
از سوی دیگر، حاکمان مسیحی قشتاله، برشلونه، لئون و ناوار یکی پس از دیگری، تن به صلح و سازش با مسلمانان دادند و به تناوب هیئتهایی بلندپایه، به قرطبه سرازیر شدند و ضمن اعلام فرمان‌برداری، با دولت اموی پیمان صلح بستند (ابن‌خلدون، همانجا؛ عنان، 1(2)/ 490-491؛ مونس، 1/ 391-392؛ دوزی، 453؛ نیز EI2, III/ 74). 
در جمادی‌الآخر 365/ فوریۀ 976 حکم فرزند خود هشام را که 12 سال بیش نداشت به ولایتعهدی برگزید و برای وی بیعت گرفت (ابن‌عذاری، 2/ 249)، و اندکی پس از آن دچار فلج شد و چون توان حرکت نداشت، ادارۀ امور خلافت را به وزیرش جعفر بن عثمان مصحفی واگذار کرد و چندی بعد در رمضان 366 ق پس از 15سال و 5 ماه حکومت بر اندلس، درگذشت (همو، 2/ 250؛ ابن‌اثیر، 8/ 677؛ ابن‌خطیب، 1/ 479؛ مقری، 1/ 396).
منابع کهن، حکم را از عالم‌ترین و عادل‌ترین حاکمان اموی دانسته، و دوران حکومت وی را از دورانهای درخشان و شکوهمند تاریخ اندلس شمرده‌اند. دانش‌دوستی و حمایت وی از دانشمندان، شاعران و نویسندگان، و ترغیب و تشویق دانش‌پژوهان و گامهای بلندی که برای تأسیس مراکز علمی، به‌ویژه کتابخانۀ بزرگ قرطبه و مدارس متعدد برداشت، باعث رونق و شکوفایی دانشهای گوناگون از قبیل ستاره‌شناسی، پزشکی، ریاضیات، فلسفه، علوم قرآنی، فقه و حدیث، و شعر و ادب در آن روزگار گردید. دانشمندان بسیار از سراسر کشورهای اسلامی به اندلس روی نهادند و قرطبه به عنوان بزرگ‌ترین مرکز علم و ادب شناخته شد. کتابخانه‌ای که المستنصر در قرطبه بنا نهاد، از بزرگ‌ترین کتابخانه‌ها در جهانِ آن روز به شمار می‌رفت (ابن‌خلدون، 4/ 187؛ گنثالث پالنثیا، 448؛ مونس، 1/ 343؛ شحنه، 348)، که به روایتی حدود 400 یا 600 هزار جلد کتاب داشت و فهرست کتابهای آن، 44 مجلد بود (ابن‌ابار، 1/ 203؛ ابن‌سعید، 1/ 181؛ مقری، 1/ 394-395؛ دوزی، 454؛ سارتن، I/ 658). 
حکم شوقی وافر به گردآوری کتابهای نفیس و دواوین داشت و از کتابهایی که در ایران و شام و دیگر کشورها نوشته می‌شد، پیش از آنکه در خود آن سرزمینها رواج یابد، به خوبی آگاه بود و افرادی را مأمور کرده بود تا در هر جا از سرزمینهای اسلامی کتابی تألیف می‌شود، به هر قیمتی خریداری کنند. از همین‌رو، چون از تألیف کتاب الاغانی اطلاع یافت، نسخه‌ای از آن را ــ پیش از آنـکه در عـراق منتشر شـود ــ به 000‘1 دینار از مؤلفش، ابوالفرج اصفهانی، خریداری کرد. وی همچنین مبلغ گزافی برای نخستین نسخه از شرح مختصر ابن عبدالحکم، تألیف ابوبکر ابهری پرداخت (ابن‌ابار، 1/ 200-202؛ ابن‌سعید، همانجا؛ ابن‌خلدون، 4/ 188؛ مقری، 1/ 386؛ دوزی، 454-455). حکم گروهی از اهل علم و ادب را به سرپرستی ابوعلی قالی در کتابخانۀ خود به کار مقابله و تصحیح نسخه‌ها گماشت و گروهی از نساخان و وراقان را نیز مأمور استنساخ کتـابها کرد و خـود بـر کار آنـان نظارت داشت (نک‍ : ابن‌فرضی، 1/ 164؛ حمیدی، 1/ 252-253). 
دربار حکم محل آمدوشد دانشمندان، ادیبان و شاعران بسیار بود که برخی از آنان را حکم از دیگر سرزمینها به قرطبه آورده، تحت حمایت خود قرار داده بود (گنثالث پالنثیا، 436؛ عبادی، 211). از معروف‌ترین ادیبان و نویسندگانی که مورد حمایت وی بودند، ابوعلی قالی، ابویحیى زکریا بن خطاب، محمد بن یحیی بن عبدالسلام نحوی، معروف به رباجی، علی بن محمد انطاکی، و احمد بـن محمد بـن فـرج ــ که کتـاب الحدائق را به وی تقدیم داشت ــ را می‌تـوان نـام بـرد (ابن‌حیان، چ بیروت، 10؛ ابن‌اثیر، همانجا؛ ابن‌ابار، 1/ 39؛ ابن‌سعید، 2/ 56؛ مقری، 2/ 632، 3/ 70-71). افزون بر اینان، برخی دانشمندان در دیگر ممالک اسلامی نیز از پاداشها و جوایز ارزشمند او برخوردار می‌شدند که ابواسحاق محمد بن قاسم شعبان از فقیهان مالکی‌مذهب مصر، و محمد بن یوسف کندی از آن جمله‌اند (نک‍ : ابن‌ابار، 1/ 201). 
حکم خود نیز در برخی علوم، از جمله تاریخ و انساب تبحر داشت و کتابی به نام انساب الطالبیین و العلویین القادمین الی المغرب داشته است (ابن‌اثیر، 8/ 536، 677؛ ابن‌خطیب، 1/ 478؛ مقری، 3/ 60). به گفتۀ ابن‌ابار، کمتر کتابی در خزانۀ اموی یافت می‌شد که حکم توضیحاتی در حواشی و یا آغاز و انجام آن به خط خود ننوشته باشد و این نوشته‌ها برای علما و اهل فن حجت و موثق بود و در آثار خود بدان استناد می‌کردند (1/ 202؛ نیز نک‍ : حمیدی، 1/ 36؛ ذهبی، 8/ 270؛ مقری، 1/ 395، 3/ 11؛ دوزی، 454). بهترین گواه برسخن ابن‌ابار کتاب جمهرة انساب العرب ابن‌حزم است که مؤلف در چندین‌جا از کتاب خود با عبارت «کتبته من خط الحکم المستنصرباللٰه» در ذکر شجره‌نامۀ اشخاص و قبایل به وی استناد کرده است (نک‍ : 1/ 310، 399، 408، 424؛ نیز نک‍ : ابن‌فـرضی، 1/ 271؛ مقری، 3/ 66). حکم ذوق شعری نیـز داشته، و ابیاتی از اشعار وی در برخی منابع گرد آمده است (نک‍ : ابن‌ابار، 1/ 204- 205؛ ابن‌سعید، 1/ 181-182؛ صفدی، 13/ 121؛ مقری، 1/ 395). 
حکم افزون بر اقدامات علمی و فرهنگی، در راه عمران و آبادانی اندلس نیز گامهای مؤثر برداشت. توسعۀ جامع قرطبه از نخستین فعالیتهای عمرانی او بود که بلافاصله پس از روی کار آمدنش بدان همت گماشت (ابن‌عذاری، 2/ 234؛ عنان، 1(2)/ 484). مسجد قرطبه از بزرگ‌ترین و زیباترین آثار دورۀ اموی در اندلس به شمار می‌رود که عبدالرحمان اول سنگ بنای آن را گذاشت و در روزگار حکم و جانشینان وی بر وسعت آن افزوده گردید. به روایتی، حکم بیش از 200 هزار دینار برای توسعه و بازسازی آن هزینه کرد (نک‍ : مقری، 1/ 562). مقری گزارشی دقیق از سبک معماری مسجد، شبستانها، گنبدها، ستونها، مناره‌ها، نقشها و تزیینات، وسایل روشنایی و حوضچه‌ها وآب‌نماهای آن ارائه داده است (1/ 548-554). حکم همچنین مدینة الزهراء را، که بنای آن در 325 ق/ 937 م، در روزگار حکومت عبدالرحمان آغاز شده بود، به پایان رساند. این بنای عظیم که حریم و مقر خلیفه بود و به تشکیلات اداری و رسمی اختصاص داشت، دومین اثر بزرگ معماری در دورۀ امویان به شمار می‌رود که حکم از دوران ولایتعهدی، متولی ساخت آن بود و به روایتی بنای آن 40 سال به طول انجامید (همو، 1/ 565، 569؛ نعنعی، 380-381؛ گرابار، 158). این بنا شامل کاخها، باغها، مساجد و حمامهای متعدد است که امروزه بخشی از آن بازسازی شده است (جیوسی، 2/ 868- 869). 
دو تن از برادران حکم به نامهای ابوالاصبغ عبدالعزیز و ابومحمد عبدالله، اهل علم و ذوق شاعرانه بودند و اشعاری از آن دو در برخی منابع آمده است (ابن‌ابار، 1/ 206، 208). عبدالله که با ولایتعهدی حکم مخالف بود، به اتهام توطئه علیه وی و دستگاه خلافت اموی به دستور پدرش عبدالرحمان به قتل رسید (همو، 1/ 206-207؛ مقری، 3/ 583-584).

مآخذ

ابن‌ابار، محمد، الحلة السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1963 م؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌حزم، احمد، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ابن‌حیان، حیان، المقتبس، به کوشش محمود علی مکی، بیروت، 1393 ق/ 1973 م؛ همان، به کوشش چالمتا و دیگران، مادرید، 1979 م؛ ابن‌خطیب، محمد، الاحاطة، به کوشش محمد عبدالله عنان، قاهره، 1393 ق/ 1973 م؛ ابن‌خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، 1401 ق/ 1981 م؛ ابن‌سعید مغربی، علی، المغرب فی حلی المغرب، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، 1953 م؛ ابن‌عذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، بیروت، 1983 م؛ ابن‌فرضی، عبدالله، تاریخ علماء الاندلس، به کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ بازورث، ک. ا.، سلسله‌های اسلامی، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران، 1349 ش؛ جیوسی، سلمی الخضرا، الحضارة العربیة الاسلامیة فی الاندلس، بیروت، 1998 م؛ حمیدی، محمد، جذوة المقتبس فی تاریخ علماء الاندلس، به‌کوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ذهبی، سیر؛ سالم، عبدالعزیز، تاریخ المسلمین و آثارهم فی الاندلس، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد حجیری، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ عبادی، احمد مختار، فی تاریخ المغرب و الاندلس، بیروت، 1978 م؛ عنان، محمدعبدالله، دولةالاسلام فی الاندلس، قاهره، 1411 ق/ 1990 م؛ گنثالث پالنثیا، آ.، تاریخ الفکر الاندلسی، ترجمۀ حسین مونس، قاهره، مکتبة النهضة المصریه؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ مونس، حسین، موسوعة تاریخ الاندلس، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه؛ نعنعی، عبدالمجید، تاریخ الدولة الامویة فی الاندلس، بیروت، دار النهضة العربیه؛ نیز:

Chejne, A. G., Muslim Spain, its History and Culture, Minneapolis, 1974; Dozy, R., Spanish Islam, tr. F. G. Stokes, London, 1913; EI2; Grabar, O., The Formation of Islamic Art, London, 1987; Sarton, G., Introduction to the History of Science , Baltimore, 1928-1931.
عنایت‌الله فاتحی‌نژاد
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: