صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / کلام و فرق / حشویه /

فهرست مطالب

حشویه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حَشْویّه، لقبی طعن‌آمیز برای طیفی از گرایشهای سیاسی ـ اعتقادی در تاریخ اسلام که منسوبان به آن، همواره از سوی مخالفان متهم به جهل و بی‌اعتنایی به روشهای عقلانی بوده‌اند. 
حشویه در لغت برگرفته از واژۀ حشو به معنی پرکردن و انباشتن است. همچنین عبارات «الحشو من الناس» و «حشوة الناس» به معنی تودۀ مردم عوام و بی‌مقدار به کار رفته است (خلیل بن احمد، نیز، تاج ... ، ذیل حشو؛ نیز ﻧﻜ : ابن فارس، ذیل حشوی). 
اصطلاح حشویه در آغاز رواج آن، معادل با اصطلاح «عوام ـ الناس» بود. حشوی و یا اهل‌الحشو دانستن کسی یا گروهی به این معنا تلقی می‌شد که آگاهی او دربارۀ مسائل دینی در حد آگاهی عوام است. بنابر این ویژگی، اتهام حشوی بودن منحصر به یک فرقه یا جریان خاصی نبود. در میان هر یک از گرایشهای اعتقادی و کلامی ممکن بود جمعی وجود داشته باشند که مخالفان و منتقدانشان آنها را حشویه یا اهل‌الحشو خطاب کنند. هیچ‌یک از فرق اسلامی خود را حشویه ندانسته، و در مقام دفاع از لقب حشویه بر نیامده‌اند و آن دسته از گرایشهای کلامی و اهل حدیث که از سوی مخالفان، حشویه نامیده می‌شدند، همواره این نسبت را نفی کرده‌اند.
کاربرد اصطلاح حشویه به سدۀ 2 ق/ 8 م باز می‌گردد. در میان برخی از کهن‌‌ترین متون برجا ماندۀ معتزلی، از اصطلاح حشویه استفاده شده است. ضرار بن عمرو (د 190 ق/ 806 م)، متکلم معتزلی، در آثار خود از حشویه سخن گفته (ﻧﻜ : انصاری، 7)، و جاحظ (د 255 ق/ 869 م) نیز اصحاب حدیث را حشویه نام داده است (خطیب، تاریخ ... ، 12/ 209؛ نیز ﻧﻜ : جاحظ، 6/ 348؛ خیاط، 96). بنابر گزارش برخی از منابع، نخستین بار عبدالله بن عمر از سوی عمرو بن عبید (د ح 150 ق/ 767 م)، حشوی نامیده شد (ابن‌ماکولا، 7/ 266؛ ابن‌تیمیه، درء ... ، 7/ 351، مجموع ... ، 3/ 186). این گزارش از دیرباز مورد تردید قرار گرفته است (ﻧﻜ : سبکی، السیف ... ، 165). 
ظاهراً قدیمی‌ترین گروهی که در منابع کلامی و فرقه‌نگاری حشویه نام گرفتند، جمعی از اهالی شام بودند که در جریان حوادث مربوط به قتل عثمان و جنگهای دورۀ امام علی (ع) جانب معاویه را گرفتند. نویسندۀ مسائل الامامة، عوام الناس اهل شام و پیروان معاویه در جنگ صفین را حشویه می‌نامد. به گزارش او، معاویه پس از جنگ جمل، گروهی از عوام (طغام اهل الشام) را متقاعد کرد که او برای خون‌خواهی عثمان شایسته‌ترین شخص است و با حمایت آنها در صفین به جنگ امام علی (ع) رفت. پس از شهادت امام علی (ع) گروهی موسوم به حُلیسیه که در جنگهای دورۀ امامت آن حضرت اعتزال پیشه کرده، و جانب هیچ‌یک از طرفین جنگ را نگرفته‌بودند، به جمع پیروان معاویه پیوستند و در شمار حشویه آمدند ( مسائل ... ، 18-20). شخصیتهای مهمی همچون عبدالله بن عمر و سعد بن ابی وقاص در شمار حلیسیه یادشده‌اند (همان، 16). 
المعیار و الموازنة اثری منسوب به متکلم معتزلی اسکافی (د 240 ق/ 854 م) نیز حشویه را جمعی از عوام پیروان بنی امیه دانسته که به‌دلیل جهل و ناتوانی در تمییز دادن سنت، فریضه و شرع، ناچار به تقلید از ملوک بنی امیه شدند (ص 18). 
نوبختی پیدایش حشویه را به حوادث پس از شهادت امام علی (ع) نسبت می‌دهد. به گفتۀ او پس از شهادت امام علی (ع) گروه پرشماری از کسانی که با امام بیعت کرده بودند، به همراه مخالفان آن حضرت که در جنگ جمل حضور داشتند، به معاویه پیوستند و سواد اعظم، اهل حشو و اتباع ملوک شدند. نوبختی که پیروان معاویه را به‌دلیل تولّی و دوستی همۀ گروههای مخالف در دورۀ امامت امام علی (ع) مرجئه نیز نامیده است، می‌نویسد: مرجئه از این پس به چند گروه تقسیم شد که یکی از آنها اصحاب حدیث‌اند که عموم مردم (اهل الحشو والجمهور العظیم) به پیروی از آنها برخاسته به حشویه شهرت یافتند (ص 6-7؛ نیز ﻧﻜ : سعد بن عبدالله، 5-6).
گرچه در دوران بنی‌امیه، حشویه به گروه مشخصی از عوام ـ الناس که طرف‌دار معاویه بودند اطلاق می‌شد، ولی پس از آن فرقه‌نگاران دارندگانِ بسیاری از اعتقادات کلامی و سیاسی را حشویه دانسته‌اند. در تمامی این موارد مراد از حشویه گروههایی است که در هر عصر، در نقطۀ مقابل عقل‌گرایان قرار دارند و دقت و عقل‌گرایی در منابع و مآخذ و اعتقادات دینی و حوادث سیاسی را نمی‌پسندند و متمایل به افکار عوامانه‌اند. 
نویسندۀ مسائل الامامة آن دسته از اهل حدیث بغداد را که امام علی (ع) را در شمار جانشینان پیامبر (ص) نمی‌دانستند، حشویه می‌داند. به گفتۀ او اسماعیل بن داوود جوزی (د 288 ق/ 901 م) امام حشویه در بغداد بود (ص 66). در میان حشویه کسانی بودند که به‌دلیل جهل به فضائل امام علی (ع) به موازنه میان معاویه و حضرت می‌پرداختند و عقیده داشتند معاویه فضائلی در حد امام علی (ع) دارد. اظهار نظرهایی از این قبیل باعث می‌شد آن افراد از سوی شیعه و معتزله متهم به جهل شده، حشویه خوانده شوند و از آنها با عنوان «اصحاب روایت بی‌درایت» یاد شود ( المعیار ... ، 31، 289). چنین گرایشی تا مدتها در میان مسلمانان ادامه یافت. بنابر گزارشی، حشویه اعتقاد داشتند معاویه در روز قیامت در سمت راست خدا جای دارد و برای آنکه خون‌خواه عثمان بود، به بهشت خواهد رفت (ابوتمام، 38- 39). 
از دیگر ویژگیهای حشویۀ آن زمان که با انتقاد متکلمان روبه‌رو می‌شد، عدم تمایل آنها به بررسی دقیق حوادث سیاسی پس از رحلت پیامبر (ص) بود. بسیاری از حشویه یادکردن حوادث جانشینی پیامبر ــ همچون اخبار سقیفه، مقتل عثمان، جنگهای جمل و صفین ــ را بدعت تلقی می‌کردند (مفید، الجمل، 22). آن دسته از حشویه که به مسائلی همچون جنگ جمل توجه نشان می‌دادند، عملاً از مسببان آن تبرّی نمی‌جستند و با وجود آراء متفاوتی که از حشویه در این باره گزارش شده است، اغلب شرکت کنندگان در جنگ جمل را مستحق عقاب نمی‌دانستند و صریحاً از امام علی (ع) و یاران آن حضرت حمایت نمی‌کردند. 
شیخ مفید 4 نظر دربارۀ شرکت کنندگان در جنگ جمل را به حشویه نسبت داده است. 1. کسانی که به‌پیروی از حلیسیه شرکت در جنگ جمل را نادرست می‌دانستند، اما امید آن را داشتند که شرکت کنندگان در جنگ از سوی خدا آمرزیده شوند. 2. آنان که شرکت در جنگ جمل را نادرست می‌دانستند، ولی عقیده داشتند شرکت کنندگان به‌دلیل سابقه‌ای که در اسلام دارند، آمرزیده خواهند شد. 3. کسانی که به کلی از اظهار نظر دربارۀ طرفین جنگ خودداری می‌کردند. 4. گروهی که تا زمان شیخ مفید نیز طرف‌دارانی داشت و در منابع قدیمی‌تر از آنها با عنوان ولیدیه پیروان ولید الکرابیسی یاد می‌شود و بر آن بودند که طرفین جنگ جمل هریک بنا به اجتهاد خود در جنگ شرکت کرده بودند و همگی راه صواب را پیموده‌اند (همان، 21-24؛ نیز نک‍ ‍: سعد بن عبدالله، 12؛ مسائل، 66-67). 
بنابر این نظرات، گفته‌می‌شد که حشویه ستمگر و ظالم (= باغی) را در ظلم خود مجتهد و مصیب می‌دانند (سید مرتضى، 477- 478؛ ابن ابی الحدید، 14/ 24). آراء حشویه در این زمینه با اعتقادات اهل حدیث هماهنگی دارد. اهل حدیث بر آن بودند که مرتکب گناه کبیره بنا به مشیت الٰهی عقوبت خواهد شد و چه‌بسا مشیت خدا بر بخشایش او باشد. همچنین تأکید می‌کردند که هیچ‌یک از مسلمانان را به‌دلیل ارتکاب گناه نباید تکفیر کرد (لالکایی، 1/ 197).
اصطلاح حشویه به‌تدریج به صورت لقبی برای گروههایی از اهل حدیث نیز درآمد که بی‌توجه به درستی یا نادرستی انتساب احادیث به پیامبر (ص)، تنها به جمع‌آوری احادیث بسنده می‌کردند (نشوان، شمس‌ ... ، 3/ 1452) و به تعبیر منتقدانشان حکم همۀ احادیث را یکسان می‌دانستند (ابن جوزی، 21). این گروهها دربارۀ درستی آنچه روایت می‌کردند، معیاری عقلی به کار نمی‌بردند (ابن بلبان، 14/ 33) و از این رو، گاه به روایت احادیث متناقض نیز می‌پرداختند (ابوحاتم، 267). همچنین عقیده داشتند در صورتی که هر یک از علمای ثقه حدیثی از پیامبر (ص) روایت کند، حدیث مذکور حجت است (نشوان، الحور ... ، 273؛ محقق، 1/ 29). از این راه معنای دیگری نیز برای اصطلاح حشویه پدید آمد که با واژۀ حشو (انباشتن) ارتباط داشت؛ به کسانی که به حشو و انباشتن احادیث تمایل داشتند، حشویه گفته شد (نشوان، همان، 204). 
بسنده کردن به ظاهر آیات قرآنی و احادیث نبوی و بدعت دانستن تأویل آیات و احادیث، و انک‍ار معانی باطنی متون دینی از عقاید حشویه به شمار آمده و آنان را هم‌طراز با ظاهرگرایان قرار می‌داد. به طوری که حشویه در تقابل با باطنیه (اسماعیلیان) دو سوی طیف انک‍ار باطن قرآن (مذهب حشویه) و انکار ظاهر قرآن (مذهب باطنیان) را تشکیل می‌دادند (غزالی، مشکاة ... ، 73، المنخول، 137). 
ازجمله اعتقادات دیگری که به حشویه نسبت داده‌اند، این است که آنها استدلال در مسائل اعتقادی را بدعت می‌دانستند (فخرالدین، التفسیر ... ، 2/ 323؛ ابن ابی الحدید، 6/ 374) و عقیده داشتند علوم و معارف دینی تنها از طریق مراجعه به کتاب، سنت و اجماع قابل دسترسی است (جوینی، 1/ 24؛ غزالی، همان، 107). امام‌الحرمین جوینی یادآور می‌شود که حشویه و اصحاب ظاهر، قیاس عقلی و شرعی را مردود می‌دانند (2/ 8؛ نیز نک‍ : ابن رشد، 25). 
از مسائلی که در سده‌های 4-5 ق/ 10-11 م به طور خاص از اعتقادات حشویه شمرده شد، جواز تقلید در اصول دین بود. جواز تقلید در اصول دین مسئلۀ تازه‌ای به شمار نمی‌آمد (ﻧﻜ : ه‍ د، تقلید)، ولی با گذر زمان طرف‌داران آن به‌تدریج کم شدند، تا آنجا که سرانجام، این عقیده را تنها به حشویه و در برخی از منابع به تعلیمیّه (ه‍ م) نسبت دادند (غزالی، المستصفى، 370-371؛ قرطبی، 2/ 212). تقلید به این معنی تلقی می‌شد که سخنی بدون ارائۀ دلیلی عقلانی (حجت) مورد پذیرش قرار گیرد و حشویه بر آن بودند که تقلید در اصول دین واجب است، چرا که بحث و نظر در مسائل دینی بدعت است (همانجاها). 
متکلمان اشعری مذهب که مدعی بودند اعتقاداتشان به دور از افراط و تفریط است (ابن عساکر، 149-150؛ ابن حاج، 91)، افراط در ظاهرگرایی و تشبیه باری تعالى را از عقاید حشویه دانسته‌اند و آن را مورد انتقاد قرار داده‌، و خود را حد وسط حشویه و اهل تعطیل معرفی کرده‌اند (همانجاها). 
در آثار اشاعره، به‌ویژه آن دسته که پس از سدۀ 8 ق/ 14 م تألیف شدند، داستانی دربارۀ نام‌گذاری حشویه نقل شده است. بنابر گفتۀ این منابع روزی حسن بصری جمعی از شاگردان خود را ــ که هیچ نامی از آنها ذکر نشده است ــ به‌‌دلیل اعتقاد به تشبیه باری تعالى و باور به ظاهر صفات حاکی از تشبیه در قرآن از میانۀ حلقۀ درس خود به کنار حلقه (حشا الحلقة) راند و در پی آن این گروه رانده شده «حشویه» نام گرفتند (سبکی، الابهاج، 1/ 361؛ اسنوی، 147؛ ابن امیر حاج، 2/ 217؛ تهانوی، 1/ 397).
شهرستانی به نقل از مقالات الاسلامیین اشعری (ص 150) گزارش می‌دهد گروهی از حشویه عقیده داشتند که معبودشان دارای اندام و اعضا ست؛ برخی از اعضای او روحانی و برخی جسمانی است و جایز دانسته‌اند که باری تعالى از مکانی به مکان دیگر منتقل شود، از آسمان فرود آید و به آسمان صعود کند و صفاتی همچون استقرار و تمکن داشته باشد (شهرستانی، 1/ 105). همچنین حشویه عقیده داشتند که باری تعالى جسم است و ابعادِ طول، عرض و عمق دارد. مفهوم «استواء» را به معنی جلوس و نشستن باری تعالى بر عرش تصور می‌کردند و بر آن بودند که خدا عرش را آفرید تا مکان او باشد. رؤیت خدا در دنیا را جایز می‌دانستند و بر آن بودند که خدا همان گونه رؤیت می‌شود که موجودات مرئی دیده می‌شوند (ابن عساکر، همانجا). آنان مدعی بودند که خدا آنها را ملاقات می‌کند و آنها نیز خدا را ملاقات می‌کنند. حشویه مصافحه با خدا را جایز می‌دانستند و عقیده داشتند مسلمانان مخلص با خدا در دنیا معانقه خواهند داشت. حتى برخی همچون داوود ظاهری بر آن بودند که خدا دارای جسم، گوشت و خون است و اعضا و جوارحی همچون انسان دارد. 
قائل شدن به کلام ازلی الٰهی که از حروف، کلمات و اصوات درست شده، از اعتقادات حشویه به شمار آمده است (آمدی، 88؛ شهرستانی، 1/ 96). بعضی از حشویه، بر آن بودند که صفت کلام خدا در قاریان قرآن حلول می‌کند (ماتریدی، 7/ 107؛ فخرالدین، التفسیر، 1/ 44). از این رو، منتقدان آنها می‌گفتند: این جماعت اعتقادی همچون مسیحیان دارند و کلام خدا را عین خدا می‌دانند (ابن ندیم، 230).
جواز ارتکاب گناه کبیره برای پیامبران و انبیا از دیگر اعتقاداتی است که به حشویه نسبت داده شده است (ابن ملاحمی، 304؛ فخرالدین، عصمة، 8). متکلمان شیعی و معتزلی، علاوه بر اینکه جواز ارتکاب معاصی از سوی پیامبران را رد می‌کردند، در آثار خود به حشویه اعتراض داشتند که چرا پیامبران را معصوم نمی‌دانند، ولی هنگامی که می‌شنوند یزید بن معاویه و حجاج بن یوسف مرتکب معصیت شده‌اند، از شدت خشم برافروخته شده، سخن در این باره را بدعت می‌دانند ( الایضاح، 511؛ ابن ابی الحدید، 20/ 32).
از دیر باز تألیفاتی در رد عقایدِ منسوب به حشویه نگارش یافته است. به گفتۀ جاحظ نخستین کسی که در رد عقاید حشویه به تألیف اثری پرداخت، واصل بن عطاء از بنیان‌گذاران معتزله بود (ابوهلال، 377). از دیگر متکلمانی که به تألیف آثاری در رد عقاید حشویه پرداختند، می‌توان به اینان اشاره کرد: ضرار بن عمرو (ابن ندیم، 215)؛ فضل ابن شاذان (بغدادی، 1/ 817)؛ عبدالله بن محمد بن قطان (د 241 ق/ 855 م)، متکلم اهل بصره (همو، 1/ 440)؛ ابو الحسن علی بن محمد تمیمی مغربی (همو، 1/ 328)؛ و ابو یحیى جرجانی که خود مذهب اهل حدیث داشت و بعدها شیعه شد. ابو یحیى جرجانی نیز آثار متعددی در رد حشویه داشت (آقابزرگ، 2/ 34، 10/ 194، 15/ 101، 16/ 72).
اصحاب حدیث که بیش از دیگران از سوی منتقدانشان، حشویه نام گرفته‌اند، در آثار خود اتهام حشوی بودن را رد کرده‌اند. اهل حدیث که خود را اهل سنت نیز نامیده‌اند، مدعی بودند هر یک از مخالفانشان به قصدی خاص لقبی توهین‌آمیز برای آنها پدید آورده است. احمد بن حنبل کسانی را که اصحاب حدیث را به بددینی متهم می‌کردند، زندیق نامیده بود (نک‍ : حاکم، 4). 
لقب حشویه نیز به عقیدۀ اهل حدیث از سوی زنادقه و به منظور از میان بردن احادیث و آثار برجای مانده از پیامبر (ص) درست شد. بنا بر همین اساس، ابو حاتم رازی (د 277 ق/ 890 م) می‌گفت علامت شناختن معتزله و زنادقه آن است که اصحاب حدیث را حشویه می‌نامند و از این کار قصد ابطال آثار و سنت نبوی را دارند (لالکایی، 1/ 200-202، 3/ 588). 
همچنین اهل حدیث مدعی بودند پیامبر (ص) نام فرق مبتدع را یاد کرده، و نام‌گذاری فرقه‌هایی همچون قدریه، مرجئه و خوارج بر اساس احادیثی از پیامبر (ص) صورت گرفته است و اضافه می‌کردند برای لقب حشویه روایت یا خبری از پیامبر (ص) نقل نشده است و بر این اساس حشویه نامی جعلی است که مبتدعان آن را ساخته‌اند (ابن قتیبه، 136-137). برخی از نویسندگان اهل حدیث قدمی فراتر گذاشتند و گفتند: پیامبر (ص) خبر داده است که در آخر الزمان قومی از زنادقه خواهد بود که امت مرا برای پیروی از اخبار و احادیث حشویه نام می‌نهند (عمرانی، 1/ 140).
خطیب بغدادی عقیده داشت که لقب حشویه از سوی متکلمان به اهل حدیث داده شده است ( الفقیه ... ، 2/ 151-152؛ نیز نک‍ : ابن تیمیه، الفتوی، 535).
بسیاری از محدثان برجستۀ اهل حدیث، لقب حشویه را برای اهل حدیث جدی نمی‌گرفتند. ابن حبان بستی (د 354 ق/ 965 م) یادآور شده است که بسیاری از طالبان حدیث در طلب احادیث نبوی به شهرهای مختلف سفر می‌کنند و بیشترین همت خود را بر کتابت احادیث و جمع‌آوری آنها می‌گذارند، تا از طریق علم به احادیث بتوانند صحیح را از سقیم تشخیص دهند. او با تعجب می‌افزاید چنین افرادی را عوام به نام حشویه می‌خوانند (ابن‌حبان، 1/ 11). 
اصطلاح حشویه از سوی نویسندگان شیعی به برخی از جریانهای ظاهرگرا و یا حدیث‌محور شیعه نیز اطلاق می‌شد (مدرسی، 38- 39؛ مفید، تصحیح ... ، 81). 

مآخذ

آقابزرگ، الذریعة؛ آمدی، محمد، غایة المرام فی علم الکلام، به کوشش حسن محمود عبد اللطیف، قاهره، 1391 ق/ 1971 م؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، دار احیاء الکتب العربیه، 1378 ق/ 1959 م؛ ابن امیر حاج، محمد، التقریر والتحبیر، دارالکتب العلمیه، 1403 ق/ 1983 م؛ ابن بلبان، علی، الاحسان فی تقریب صحیح ابن حبان، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، 1408 ق؛ ابن تیمیه، احمد، درء تعارض العقل و النقل، به کوشش محمد رشاد سالم، ریاض، 1411 ق/ 1991 م؛ همو، الفتوی الحمویة الکبرى، به کوشش حمد تویجری، ریاض، 1425 ق/ 2004 م؛ همو، مجموع فتاوی، ریاض، 1412 ق/ 1991 م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، بیروت، 1421 ق؛ ابن حاج، شیث، حزالغلاصم، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1405 ق؛ ابن حبان، محمد، کتاب المجروحین، به کوشش محمود ابراهیم زید، حلب، 1396 ق؛ ابن رشد، محمد، فصل المقال، به کوشش محمد عماره، قاهره، دارالمعارف؛ ابن عساکر، علی، تبیین کذب المفتری، بیروت، 1404 ق؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404 ق؛ ابن قتیبه، عبدالله، تأویل مختلف الحدیث، مؤسسة الاشراق، 1419 ق/ 1999 م؛ ابن ماکولا، علی، الاکمال، بیروت، 1411 ق؛ ابن ملاحمی، محمود، الفائق فی اصول الدین، به‌کوشش ویلفرد مادلونگ و مارتین مکدرموت، تهران، 1386 ش؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوتمام خراسانی، باب الشیطان من کتاب الشجرة، به کوشش ویلفرد مادلونگ و پاول واکر، لیدن، 1998 م؛ ابوحاتم رازی، احمد، «الزینة»، ضمن الغلو والفرق الغالیـة، بـه کـوشش عبدالله سلـوم سـامرایی، بغـداد، 1392 ق/ 1972 م؛ ابـو هلال عسکری، حسن، الاوائل، طنطا، 1408 ق/ 1987 م؛ اسنوی، عبدالرحیم، نهایة السؤل، بیروت، 1420 ق؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1400 ق/ 1980 م؛ انصاری قمی، حسن، «کتابی کلامی از ضرار بن عمرو»، کتاب ماه دین، تهران، اسفند 1383- فروردین 1384، شم‍ 89-90؛ بغدادی، هدیه؛ الایضاح، منسوب به فضل بن شاذان، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1363 ش؛ تاج العروس؛ تهانوی، محمد، کشاف اصطلاحات الفنون، کلکته، 1862 م؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، بیروت، 1424 ق؛ جوینی، عبدالملک، البرهان فی اصول الفقه، به کوشش صلاح بن محمد، بیروت، 1418 ق/ 1997 م؛ حاکم نیشابوری، محمد، معرفة علوم الحدیث، به کوشش معظم حسین، بیروت، 1397 ق/ 1977 م؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، به کوشش مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1417 ق؛ همو، الفقیه والمتفقه، به کوشش عادل بن یوسف غرازی، دار ابن الجوزی، 1421 ق؛ خلیل بن احمد، العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، 1409 ق؛ خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، به کوشش البیر نصری نادر، بیروت، 1957 م؛ سبکی، علی، الابهاج فی شرح المنهاج، بیروت، 1416 ق؛ همو، السیف الصقیل، مکتبة زهران، بی‌تا؛ سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1341 ش؛ سید مرتضى، علی، الانتصار، قم، 1415 ق؛ شهرستانی، محمد، الملل والنحل، به کوشش محمد سید کیلانی، بیروت، دارالمعرفه؛ عمرانی، یحیى، الانتصار فی الرد علی المعتزلة القدریة الاشرار، به کوشش سعود بن عبدالعزیز، ریاض، 1419 ق؛ غزالی، محمد، المستصفى، به کوشش محمد عبدالسلام عبدالشافی، بیروت، 1413 ق؛ همو، مشکاة الانوار، به کوشش ابوالعلا عفیفی، قاهره، دار القومیة للطباعة والنشر؛ همو، المنخول، به کوشش محمد حسن هیتو، بیروت/ دمشق، 1419 ق؛ فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، 1420 ق؛ همو، عصمة الانبیاء، قم، 1406 ق؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد بردونی و ابراهیم اطفیش، قاهره، 1384 ق؛ لالکایی، هبة الله، شرح اصول اعتقاد اهل السنة والجماعة، به کوشش احمد بن سعد غامدی، ریاض، 1423 ق/ 2003 م؛ ماتریدی، محمد، تأویلات اهل السنة، به کوشش مجدی باسلوم، بیروت، 1426 ق/ 2005 م؛ محقق حلی، جعفر، المعتبر، قم، 1364 ش؛ مدرسی طباطبایی، حسین، مقدمه‌ای بر فقه شیعه، ترجمۀ محمد آصف فکرت، مشهد، 1368 ش؛ مسائل الامامة، منسوب به ناشئ اکبر، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، 1971 م؛ المعیار و الموازنة، منسوب به ابوجعفر محمد اسکافی، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1402 ق/ 1981 م؛ مفید، محمد، تصحیح اعتقادات امامیة، به کوشش حسین درگاهی، بیروت، 1414 ق/ 1993 م؛ همو، الجمل، قم، مکتبة الداوری؛ نشوان حمیری، الحور العین، به کوشش کمال مصطفى، قاهره، 1948 م؛ همو، شمس العلوم، به کوشش حسین بن عبدالله عمری و دیگران، بیروت/ دمشق، 1420 ق؛ نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، 1931 م. 

مسعود تاره
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: