صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / حصری قیروانی /

فهرست مطالب

حصری قیروانی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 دی 1398 تاریخچه مقاله

حُصْریِ قَیْرَوانی، ابواسحاق ابراهیم بن علی بن تمیم، ادیب سدۀ 5 ق/ 11 م. نام و نسب او به صورت ابراهیم بن علی بن ابراهیم بن تمیم نیز آمده است (نک‍ : شویعر، 65). 
دربارۀ شهرت وی از دیرباز اختلاف بوده است؛ گروهی که این لفظ را حُصْری خوانده‌اند، آن را به حصیربافی یا حصیرفروشی ربط داده‌اند (نک‍ : ابن‌خلکان، 1/ 55؛ ابن‌اثیر، 1/ 369؛ سیوطی، 80) و برخی دیگر برآن‎اند که او اهل روستای حُصر در نزدیکی قیروان بوده است (نک‍ : عبدالوهاب، 119؛ کحاله، 1/ 64)، اما زبیدی به نقل از استادش ضبط آن را حُصُری دانسته است ( تاج ... ، ذیل حصر). در این میان عده‌ای هم این نسبت را حُصَری ضبط کرده‌اند که درست نیست (شویعر، 66). حصری در بعضی از منابع، انصاری لقب گرفته است (برای نمونه، نک‍‌ : تجیبی، 89؛ یاقوت، 2/ 94) که شاید گویای انتسابش به قبایل عربی اوس و خزرج باشد؛ اما دلیلی بر درستی این ادعا در دست نیست و حتى شماری از پژوهشگران او را فهری دانسته‌اند که پذیرفتنی نیست (شویعر، 67- 69).
در منابع کهن اطلاعاتی از جزئیات زندگی حصری نیامده است. آنان که به حصیربافی و حصیرفروشی اشاره کرده‌اند، دربارۀ اینکه آیا این پیشۀ خود او بوده است و یا پیشۀ پدر و نیاکانش، سخنی نگفته‎اند؛ اما روشن است که حصری خاندانی نامور و دانشور نداشته است و شاید از همین‌رو ست که تاریخ و مکان دقیق ولادتش نیز روشن نیست (همو، 67، 70). از مراحل تحصیلی و مشایخ حصری هم چیزی نمی‌دانیم. چنین می‌‌نماید که او بیشتر دانش خود را از راه مطالعه گرد آورده است؛ چه، مهارت وی در حفظ اخبار و نوادر ادبی بوده که برخلاف دانشهایی چون فقه، حدیث، اصول، فلسفه و منطق به استادان برجسته نیازی نداشته است. البته گاهی حصری در آثار خود مطالبی را از برخی بزرگان نقل می‌کند که با توجه به فاصلۀ زمانی آنان با حصری می‌توان گفت او مطالب خود را از آثار ایشان برگرفته است (همو، 76- 78). 
آن گونه که ابن‌بسّام از کتاب الانموذج ابن‌رشیق، یکی از شاگردان نامدار حصری، نقل کرده است، حصری به سبب زیبایی خطّش در کار ورّاقی و کتابت مهارت داشت و خانه‌اش دیوار به دیوار مسجد جامع قیروان بود؛ از این‎رو، مسجد جامع، خانه و کتابخانه‌اش بود و مردم برای دیدار او به مسجد می‌آمدند. ریاست ادبی حصری در قیروان پس از آن بود که دربار فاطمی در نیمۀ دوم سدۀ 4 ق به مصر منتقل شد و بسیاری از ادبا و شعرای بزرگ نیز از قیروان کوچیدند (همو، 72). او در پرورش جوانان قیروان نقش برجسته‌ای داشت و آنان را با ادب شرقی آشنا کرد. ابوعبدالله بن زاهد، ابوطاهر تُجیبی برقی، ابن‌رشیق قیروانی و ابن‌شرف قیروانی از شاگردانش بودند ( تاج، همانجا؛ شویعر، 79؛ سلام، 130؛ نیفر، 1/ 44). تأثیر حصری بر شاگردانش از نوع تأثیر یک اندیشۀ ژرف و خلاق نبود، بلکه او بیشتر واسطۀ انتقال ادب شرقی به غرب اسلامی به شمار می‌رفت (شویعر، همانجا). جایگاه والا و ریاست ادبی حصری نام او را از مرزهای مغرب و افریقیه گذراند و ادبای شرق نیز خیلی زود با او آشنا شدند (همو، 81). این موقعیت بستری فراهم آورده بود که وی بتواند با امیران و بزرگان زمانش پیوند داشته باشد. گفته‌اند آوازه‌اش چنان فراگیر شد که آثارش به صقلیه نیز رسید و باران پاداش و صله از هر سو بر او باریدن گرفت (ابن‌بسام، 4(2)/ 584).
به هر روی، اگر چه دوران زندگی حصری، روزگارِ پختگی فرهنگی در دو عصر مهم فاطمی و صنهاجی بوده است، اما متأسفانه در آثار او از چگونگی برخوردش با قضایای سیاسی و نیز جایگاهی که نزد دولتمردان زمانش داشته است، نشانه‌ای دیده نمی‌شود (شویعر، 30-31). این نیز که آیا حصری از قیروان بیرون رفته است یا نه، روشن نیست؛ ولی می‌دانیم که او در اواخر عمر در شهر منصوره (یا منصوریه) که زیستگاه امرا و بزرگان بوده، می‌زیسته و همان‌جا دیده از جهان فرو بسته است (همو، 75). تاریخ وفات حصری به اختلاف 413، 453، 488 و نیز 513 ق نقل شده است (نک‍ : ضبی، 209؛ ابن‎بسام، 4(2)/ 585؛ بویحیى، 10-15؛ شویعر، 94-100) که از آن میان بیشتر 413 ق/ 1022 م را ترجیح داده‎اند.
حصری در شمار ادبای اخباری چونان جاحظ (د 255 ق/ 869 م)، ابن‌قتیبه (د 276 ق/ 889 م) و ابوحیان توحیدی (د ح 414 ق/ 1023 م) بود و دانسته‎های آنان که اغلب از نوع نوادر و حکایات و اخبار شعرا و ادبا بود، برای طرح در مجالس ادبی و ذوقی به کار می‌آمد. البته ادیبانی چون جاحظ و ابن‌قتیبه ژرف‌اندیش‌تر از حصری بودند و با دانشهایی نیز آشنایی داشتند، اما در آثار حصری از دانش تخصصی نشانی دیده نمی‌شود؛ به عنوان نمونه او به شکل علمی وارد موضوعات عقلی و نقلی نشده است؛ در ادبیات هم برخلاف شاگردانش ابن‌رشیق و ابن‌شرف مکتب نقدی روشنی ندارد (همو، 105- 108).
اندک شعری که از حصری برجای مانده، رنگ و بوی شعر دانشمندان و فقیهان را دارد و اگرچه یاقوت او را شاعری توانا دانسته است (2/ 95)، اما باید گفت که اشعارش بیشتر قطعاتی کوتاه است و از زیباییهای شاعرانه تهی است؛ ازاین‎رو باید او را شاعری میانه دانست (شویعر، 127- 128).
 دربارۀ نثر حصری هم نخست باید به این نکته توجه داشت که متن بیشتر آثار او برگزیده‌ای از نثر ادبای پیشین بوده است و از این‎رو نمی‌تواند بیانگر ویژگیهای قلم وی باشد. تنها بخش اندکی از آثار حصری نگارش خود او ست. وی شیفتۀ نثر آراسته بود و به آرایه‌های بدیعی به‌ویژه سجع، ازدواج، جناس و طباق دلبستگی داشت (یاقوت، همانجا) و در جامۀ یک ناقد ادبی، میانه‌روی در دو سوی طبع و تکلف را می‌ستاید و آن را «المنزلة بین المنزلتین» می‎نامد و به همین سبب شعر بحتری (د 284 ق/ 897 م) را ارج می‌نهد ( زهر ... ، 2/ 228- 229)؛ اما شگفت آنکه خود بدان پایبند نیست و این میانه‌روی در نثرش به چشم نمی‌آید. جمله‌های طولانی و تتابع اضافات در بسیاری از موارد، نثر حصری را پیچیده کرده است. وی در تجسم بخشیدن به امور معنوی راه ابوتمام (د 231 ق/ 846 م) را می‌پیماید و گاه استعاره‌های اغراق‌آمیز می‌سازد (یاقوت، همانجا؛ شویعر، 146). 
حصری به رسم رایج در میان نویسندگان سدۀ 4 ق، شعرهایی از خود یا دیگر شاعران را در میان نثر خویش گنجانده است و ایـن شیوه در کتـاب المَصون وی بیشتر بـه کار رفته است (نک‍‎ : مبارک، 1/ 28-40؛ شویعر، 149). حصری که گویا سخت شیفتۀ مقامات بدیع‌الزمان همدانی (د 398 ق/ 1006 م) بود، 19 مقامه و نیز قطعات بسیاری از اشعار و رسایل وی را در زهرالآداب آورده است (برای نمونه، نک‍ : 1/ 273- 279، 2/ 235- 338، 383- 385، 484- 486). او نخستین کسی است که ابن‌درید (د 321 ق/ 933 م) را به عنوان پایه‌گذار حقیقی سبک مقامه‌نویسی معرفی کرده است (نک‍ : همان، 1/ 273) و ادیبان باختر اسلامی از همین طریق با این سبک ادبی آشنا شدند و کسانی چون ابن‌شرف و عبدالعزیز طارقی به مقامه‌نویسی روی آوردند (EI 2؛ شویعر، 79، 160-161).
مهم‌ترین مباحث نقدی حصری که بیشتر آنها در زهرالآداب آمده است، در سرقات ادبی، موازنه میان ادبا و آرایه‌های بدیعی خلاصه می‌شود. او بحثهای گسترده‌ای در باب سرقت ادبی دارد، اما نگاهش به این موضوع، از نگاه قدما فراتر نمی‌رود و بسیاری از گونه‌های اشتراک لفظی و معنایی را سرقت می‌داند (همو، 245). موازنه‌های حصری هم بیشتر جنبۀ استحسانی دارد که به ذوق و فطرت متکی است و نه تعلیل و استدلال (همو، 359-360)؛ هرچند که همین موازنه‌ها نیز بیشتر از آثار ناقدان پیشین مانند صولی (د 243 ق/ 857 م)، و حاتمی (د 388 ق/ 998 م) گرفته شده است (نک‍ : همو، 364-402). نگاه حصری به دانش بدیع چنان گسترده است که وصف و استعاره را هم دربر می‌گیرد. شیفتگی وی به آرایه‌های بدیعی به اندازه‌‌ای است که معمولاً شعرای بدیع‌گرا را می‌ستاید (همو، 413). گفتنی است که آراء نقدی حصری در زمینه‌های یاد شده معمولاً اجمالی و سطحی است و او را ناقدی صاحب سبک معرفی نمی‌کند. 
حصری مردی دیندار و اخلاق‌مدار بوده است؛ از این رو برخلاف سنت بسیاری از جُنگ‌نویسان کوشیده است تا از آوردن مطالبی که با مبانی دینی سازگار نباشد، خودداری کند و به بهانۀ ایجاد انبساط خاطر در خواننده، به گرداب هرزه‌درایی و بی‌بندوباری کشیده نشود (نک‍ : جمع ... ، 14- 16)؛ هرچند که در جمع‌الجواهر این مبنای خود را تا اندازه‌ای از یاد برده است. ابن‌رشیق حصری را مردی قرآن‌شناس دانسته است (یاقوت، 2/ 95)؛ اما در میان آثار او کتابی که به این قبیل موضوعات مربوط باشد، دیده نمی‌شود. وی مانند بیشتر مسلمانان مغرب و اندلس، پیرو مذهب فقهی مالک بود (شویعر، 83). برخی از پژوهشگران معاصر عقیده دارند که او در اصول اعتقادات، گرایش شیعی داشته و به اهل بیت(ع) عشق می‌ورزیده است؛ هم از این‌رو ست که در اوایل کتاب زهرالآداب خود بخش قابل‌توجهی را به سخنـان اهل بیت (ع) و رنجهای ایشان اختصاص داده است (نک‍ : 1/ 67 -71). در این‌باره باید گفت که اگرچه عقاید شیعی در آن دوران نفوذ و گسترش چشمگیری در مغرب داشته (شویعر، همانجا)، اما همدردی با اهل‌بیت ‌(ع) و عشق‌‌ورزی به ایشان منحصر به شیعیان نبوده است و افزون بر این، نشانه‌هایی وجود دارد که آشکارا بر شیعه ـ نبودن حصری دلالت دارد (نک‍ : حصری، جمع، 297، نور ... ، 160-161؛ نیز نک‍ : شویعر، 84 - 85). 
حصری برخلاف بسیاری از علمای مغربی، طبعی آرام داشت و با مخالفانش به نرمی رفتار می‌کرد؛ از این‌رو به نقد صریح و تند آثار دیگران نپرداخته است و نیز برخلاف شاگردانش، ابن‌شرف و ابن‌رشیق، هیچ رقابت و مجادله‎‎ای ادبی با دیگران نداشته است. ماجرایی که در نگارش کتاب طبقات الشعراء میان او و شاگردش ابن‌رشیق گذشته است، گویای همین امر است (نک‍ : شویعر، 86).

آثـار

الف ـ چاپی

1. زهر الآداب و ثمر الالباب

مهم‌ترین اثر حصری است که نسخه‌های گوناگونی از آن در دست است. حصری خود در توضیح سبب نگارش این کتاب گفته است که آن را به درخواست ابوالفضل عباس بـن سلیمان ــ که احتمالاً منشی یکی از صاحب ـ منصبان بوده ــ نوشته است (نک‍ : 1/ 5؛ EI2). برخی گفته‎اند که حصری زهرالآداب را برای رسیدن به سِمت دبیری برای ابوالفضل عباس نوشته است (همانجا). این‌ کتاب نخستین‌بار در 1293 ق در حاشیۀ کتاب العقد الفرید ابن‌عبدربه در بولاق چاپ و منتشر شد. پس از آن، چاپهای گوناگونی از زهرالآداب عرضه شد که از آن میان چاپ همراه با شرح و تحقیق زکی مبارک (قاهره، 1344 ق) و چاپ همراه با تحقیق محمدعلی بجاوی (قاهره، 1373 ق) از همه بهتر و عالمانه‎تر است.
زهرالآداب به گفتۀ خود حصری گزیده‌ای از نوادر کوتاه نثر و نظم است که تقریباً بی‌هیچ ترتیب و تبویبی در کنار هم قرار گرفته است تا با توجه به تنوعی که دارد، موجب انبساط خاطر خواننده شود. بخش عمده‌ای از این متون، برگرفته از آثار بزرگان ادب سدۀ 4 ق به‌ویژه بدیع‌الزمان همدانی، میکالی (د 436 ق/ 1044 م)، خوارزمی (د 383 ق/ 993 م)، صاحب بن عباد (د 385 ق/ 995 م)، قابوس بن وشمگیر (د 403 ق/ 1012 م) و ابومنصور ثعالبی (د 429 ق/ 1038 م) است (نک‍ : 1/ 5 - 6). حصری در این کتاب قاعده و مبنای خاصی در تفسیر متون ندارد و به تعیین درست و نادرست آن نیز نمی‌پردازد (شویعر، 214). وی از کنار مطالب آشنا و تکراری می‌گذرد (نک‍ : 1/ 6) و مانند ابن‌عبدربه تنها به بیان آثار شرقی می‎پردازد و به‌ندرت به آثار مغربیان توجه می‎کند؛ شیوه‌ای که در سنت ادبی اندلس بنیان نهاده شد و رفته‌رفته در سراسر مغرب اسلامی سایه گستراند (نک‍ : EI2).

2. جمع الجواهر فی الملح و النوادر یا الجواهر فی الملح و النوادر (نک‍ : یاقوت، 2/ 97؛ کحاله، 1/ 64)

برای صورتهای دیگر عنوان کتاب، نک‍ : شویعر، 90). این اثر نخستین‌بار در 1353 ق به‌کوشش محمدامین خانجی و با نام ذیل زهرالآداب منتشر شد. شباهت اسلوب و مضمون زهرالآداب و جمع‎الجواهر و اینکه حصری بذله‌گوییها و حکایتهای نادانان و اشعار هرزه‌درایانه‌ای را که در زهر‌الآداب نیاورده بود، در این کتاب جای داده است، سبب شد این عنوان برای آن برگزیده شود (همو، 90-91). در 1372 ق کتاب به‌کوشش علی‌‌محمد بجاوی، و با عنوان حقیقی به طبع رسید، و امروزه چاپهای دیگری از آن نیز در دست است. جمع‌الجواهر به‌رغم تشابه در سبک و شیوه، از نظر گزینش مواد با زهرالآداب تفاوت دارد و همگونی بیشتری در موضوعات آن به چشم می‌خورد. می‌توان گفت حصری که دریافته بود پرداختن به حکایتهای هزل‌آمیز و گفت‌وگو دربارۀ نادانان گاه ضرورت می‌یابد، جمع‌الجواهر را نوشت تا خلأ موجود در زهرالآداب را از میان ببرد و با شیوه‌ای غیرملال‌آور، مبتدیان را به‌تدریج از دایرۀ هزل و شوخی به قلمرو کارهای جدی بکشاند (نک‍ : ص 25؛ EI2).

3. المصون فی سر الهوی المکنون

این کتاب که نام آن به صورتهای المصون من الدواوین (ابن‌بسام، 4 (2)/ 584)، المصون و الدر المکنون (یاقوت، کحاله، همانجاها) و المصون فی الهوى (ذهبی، 18/ 139) نیز آمده است، در 1989 م به کوشش نبوی عبدالواحد شعلان در قاهره منتشر شد. این کتاب که گفت‌وگویی میان دو دلداده است، به بررسی و تحلیل عشق می‌پردازد. منابع حصری در کتاب المصون همان منابع ادبی کهن است که در نگارش دیگر کتابهایش از آنها استفاده کرده است؛ اما در این کتاب از سخنان فیلسوفان یونانی چون افلاطون، ارسطو، بطلمیوس و جالینوس دربارۀ فلسفۀ عشق نیز بهره‌مند شده است. روشن است که حصری خود به متون فلسفی مراجعه نکرده است و به احتمال قوی این موارد را از رسالۀ العشق و النساء اثر جاحظ (د 255 ق) و الزهرة اثر محمد بن داوود ظاهری (د 296 ق/ 909 م) گرفته است. 
برخلاف دیگر آثار، المصون محصول اندیشه و قلم حصری است؛ از این‎رو می‌تواند معرف واقعی چهرۀ ادبی و ویژگیهای نگارشی مؤلف باشد. گفتنی است که این اثر شباهت چشمگیری به کتاب طوق الحمامه اثر‌ ابن‌حزم (د 465 ق/ 1064 م) دارد، اما برخلاف طوق الحمامه شهرت نیافته است (EI2؛ شویعر، 178، 186). شاذلی بویحیى نخستین کسی بود که توجه پژوهشگران را به مقایسۀ این دو کتاب جلب نمود و المصون را یکی از منابع احتمالی ابن‌حزم در نگارش طوق‌الحمامه دانست (ص 18؛ شویعر، 187). پس از وی پژوهشگران دیگری به بررسی وجوه اختلاف و اشتراک این دو کتاب پرداختند و با ارائۀ دلایل روشن و انکارناپذیر ثابت کردند که ابن‌حزم بی‌تردید از المصون باخبر بوده است و در نگارش کتاب خود از آن بهره گرفته است (نک‍ : همو، 187-199؛ رویشد، 16- 21).

4. نورالطرف و نورالظرف

که به کتاب النورین نیز مشهور بوده است و آن را مختصر زهرالآداب دانسته‎اند (یاقوت، 2/ 97؛ حاجی‎خلیفه، 2/ 1983؛ قس: صفدی، 6/ 61). این کتاب به کوشش لینه عبدالقدوس در بیروت (مؤسسة الرساله) منتشر شده است (1416 ق/ 1996 م).

ب ـ یافت‌نشده

1. جزء مما قیل فی طیّبات الاغانی و مطربات القیان

حصری نام این کتاب را که اینک در دست نیست، در کتاب جمع‌الجواهر آورده، و بخشی از آن را در آنجا نقل کرده است (نک‍‎ : ص 365).

2. دیوان شعر

که در برخی منابع از آن سخن به میان آمده و ادعا شده است که حصری خود آن را گردآورده بود (ابن‌خلکان، 1/ 54؛ ذهبی، همانجا؛ سراج، 1/ 276؛ بغدادی، 1/ 8)، امروزه در دست نیست. البته حسن حسنی عبدالوهاب سروده‌های او را در کتاب المنتخب المدرسی من الادب التونسی گرد آورده است و شویعر نیـز گردآوری دیگـری از شعر حصری دارد (نک‍ : ص 92-93، 109- 119).

3. طبقات الشعراء

ابن‌رشیق گفته است که حصری نگارش کتابی را دربارۀ شعرا آغاز نمود و در این کتاب، شاعران را به ترتیب سنشان طبقه‌بندی کرد؛ من که از همه کوچک‎تر بودم، ناگزیر در واپسین طبقات جای می‌گرفتم و از این‌رو دو بیت سرودم و در آن گفتم که «ای ابواسحاق! با جهانیان مدارا کن؛ گویا می‌خواهی از حلقه‌ای تنگ‌تر از حلقۀ انگشتری بگذری! اگر تقدم زمانی و کهن‌سالی‎، سبب برتری بود، ابلیس بر آدمی برتری می‌یافت». چون این ابیات به گوش ابواسحاق حصری رسید، دست از کار کشید و از ادامۀ نگارش آن پوزش خواست (یاقوت، 2/ 96-97؛ صفدی، 6/ 61 -62).
برخی از منابع آثاری چون المستحسن من الاشعار، کتاب العجائب و الطُّرف، معارضات قصیدة لیل‌الصب، المعشّرات، و قصیده‌ای دربارۀ قیروان را به حصری نسبت داده‌اند (برای نمونه، نک‍ : درنبورگ، I/ 272-273؛ نیز GAL, I/ 315 ; GAL, S, I/ 473) که بیشتر به ابوالحسن علی بن عبدالغنی حصری فهری که او نیز از ادیبان و شاعران بزرگ قیروان بود، تعلق دارند (نک‍ : شویعر، 93؛ ابن‌خلکان، 1/ 55؛ ذهبی، همانجا؛ صفدی، 6/ 61).

مآخذ

ابن‌اثیر، علی، اللباب، بیروت، دارصادر؛ ابن‌بسام شنترینی، علی، الذخیرة فی محاسن اهل الجزیرة، به‌کوشش احسان عباس، بیروت، 1979 م؛ ابن‌خلکان، وفیات؛ بغدادی، هدیه‌؛ بویحیى، شاذلی، «حول تاریخ وفاة‌ ابراهیم الحصری»، حولیات الجامعة التونسیة، تونس، 1364 م، شم‍ 1؛ تاج‎العروس؛ تجیبی برقی، اسماعیل، المختار من شعر بشّار، به‌کوشش محمد بدرالدین علوی، قاهره، مطبعة‎الاعتماد؛ حاجی‌خلیفه، کشف؛ حصری، ابراهیم، جمع‌الجواهر فی الملح و النوادر، به‌کوشش رحاب عکاوی، بیروت، 1993 م؛ همو، زهرالآداب، به‌کوشش یوسف علی طویل، بیروت، 1997 م؛ همو، نورالطرف و نورالظرف، به‌کوشش لینه عبدالقدوس، بیروت، 1996 م؛ ذهبی، سیر؛ رویشد، محمد، «بین‌الحصری و ابن‌حزم»، الفیصل، ریاض، 1398 ق/ 1978 م، شم‍‎ 10؛ سراج اندلسی، محمد، الحلل السندسیة، به‌کوشش محمد حبیب هیله، تونس، 1970 م؛ سلام، محمد زغلول، تاریخ النقد العربی من القرن الخامس الی العاشر الهجری، قاهره، دارالمعارف؛ سیوطی، لب‌اللباب، بغداد، مکتبةالمثنى؛ شویعر، محمد، الحصری و کتابه زهرالآداب، تونس، 1981 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به‌کوشش ددرینگ، ویسبادن، 1973 م؛ ضبی، احمد، بغیة الملتمس، به کوشش ف. کودرا، مادرید، 1884 م؛ عبدالوهاب، حسن حسنی، تاریخ الادب التونسی، تونس، مکتبة‎ دارالمنار؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، 1376 ق/ 1957 م؛ مبارک، زکی، النثر الفنی فی القرن الرابع، بیروت، 1934 م؛ نیفر، محمد، عنوان الاریب عمّا نشأ بالبلاد التونسیة من عالم ادیب، تونس، 1996 م؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:

Dereinbourg, H., Les manuscrits arabes de l’ Escurial, Paris, 1884; EI2; GAL; GAL, S.
علیرضا باقر
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: