صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / استیس /

فهرست مطالب

استیس


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 3 فروردین 1399 تاریخچه مقاله

اِستِیس \ [e]steys\ ، والتِـر تِـرِنس (1886- 1967م/ 1265-1346ش)، فیلسوف انگلیسی. او در لندن زاده شد و در اِدینبورگ (اِدینبِره) و دابلین تحصیل کرد. در دورۀ تسلط بریتانیا بر هندوستان، به تناوب، 23 سال در مقام قضاوت در سیلان (سری‌لانکا) خدمت کرد و در این مدت دو کتاب نوشت: تاریخ انتقادی فلسفۀ یونان (1920م؛ ترجمۀ فارسی: 1385ش)، و فلسفۀ هگل (1924م؛ ترجمۀ فارسی: 1347ش). در 1932م از خدمت دولت بریتانیا کناره گرفت و در دانشگاه پرینستِن در آمریکا، تا هنگام بازنشستگی در 1955م به تدریس اشتغال داشت. در ایام اقامت در سیلان به تحقیق و مطالعه در آیین هندو و آیین بودا پرداخت، و آن مطالعات در اندیشۀ او تأثیر گذاشت. 
موضع قطعی استیس دربارۀ روش فلسفی در کتاب «معرفت‌شناسی و نظریۀ وجود» (1932م؛ ترجمۀ فارسی، با عنوان وجود و نظریۀ شناخت: 1385ش) بیان شده است. مدعای او این است که براساس دلایل تجربی محض، «تنهاخودباوری» به لحاظ منطقی از تعرض مصون است. فیلسوفانی مانند جُرج سانتایانا بر پایۀ همین مدعا دست به دامان نظریۀ «ایمان جانوری» شده‌اند و بر عنصر غیرعقلانی در اعتقاد به جهان خارج تأکید کرده‌اند. ولی استیس به دقت و به تفصیل وارد تحلیل گامهایی می‌شود که بدان‌وسیله و به یاری داده‌های موجود، موفق به ساختن تصور خویش از دنیای فیزیکی خارج می‌شویم. به عقیدۀ او، فرض وجود جهان خارج، غیرعقلانی یا جانوری نیست، بلکه به منزلۀ مداخله‌ای گام‌به‌گام است که گرچه به «تنهاخودباوران» پاسخ منطقی نمی‌دهد، برای آدمی که دلایلی بر اعتقاد خویش می‌طلبد، خرسندکننده است. پایۀ دلایل ما بر اعتقادمان نهایتاً دو چیز است که بر تجربه متکی است: نخست اینکه ذهنهای آدمیان همه همانندند، دوم اینکه انسانها مشترکاً و با هم کار می‌کنند. اعتقادات مبتنی بر شعور متعارف یا عقل سلیم بر این دو امر واقع تجربی اتکا دارند، نه بر برهانهای منطقی. این نظر محور بیشتر کارهای بعدی استیس است. 
استیس پیش‌تر مدافع نظریۀ داده‌های حسی بود، و گرچه نام او را پیوسته با نام هگل مرتبط می‌کنند، عمدتاً از هیوم و مور و برتراند راسل متأثر بود. در 1934م مقالۀ معروفی به نام «ابطال واقع‌گرایی» در رد مقالۀ «ابطال ایدئالیسم» مور نوشت. استدلال مور بر فرق میان داده‌های حسی و آگاهی ما از آنها مبتنی بود. استیس پاسخ می‌داد که می‌توان آن فرق را پذیرفت و همچنان انکار کرد که داده‌های حسی وقتی ادراک نشوند باز هم وجود دارند. در تعمیم این قضیه او مدعی شد که هیچ دلیل محکمی بر اعتقاد به وجود چیزهای نامُدرَک نیست. ممکن است چنین چیزها وجود داشته باشند، ولی باطل است که بگوییم این امر به تجربه اثبات‌پذیر است. نتیجه اینکه وقتی اثبات این امر محال باشد، نباید چنان اعتقادی پیدا کرد. 
از آثار عمدۀ استیس کتاب بعدی او، «مفهوم اخلاقیات» (1937م)، است که از جهتی می‌توان آن را از نظر استدلال، صورت دیگری از ذهنیت‌گرایی دانست، زیرا نظریۀ عمومی معنای احکام اخلاقی را به نظریۀ عمومی نیازها و پسندهای آدمی مرتبط می‌سازد. ولی شاید جنبه‌ای از آن که دارای پایدارترین ارزش است، کوشش نویسنده برای تفکیک نظر مورد توجه او از برچسب «ذهنیت‌گرایی» باشد. به عقیدۀ استیس، فرق میان ذهنیت‌گرایی و عینیت‌گرایی برمی‌گردد به تقابل بین اصحاب دو نظر که یک دسته معتقدند داوری مستدل در مناقشات اخلاقی امکان‌پذیر نیست، و گروه دیگر که دلایل عقلی می‌آورند بر اینکه فلان ادعای اخلاقی درست است و ادعای طرف مقابل نادرست. استیس می‌گوید نظر او به این جهت به این معنای مهم عینیت‌گرایانه است که ارتباط دارد با نظریه‌ای عمومی دربارۀ سرشت آدمی و تمایلات و نیازها و پسندهای وی. حاصل این رأی، صورتی جرح و تعدیل شده از سودنگریِ مبتنی بر همان دو اصل مورد تأکید در معرفت‌شناسی استیس است، یعنی همانندی ذهنهای آدمیان و واقعیت کار مشترک آنان با یکدیگر. 
بی‌گمان در نتیجۀ اقامت طولانی در سیلان، استیس مجذوب آیین بودا شده بود، و هر دو کتاب «دروازۀ سکوت» (1952م) و زمان و سرمدیت (1952م؛ ترجمۀ فارسی: 1388ش) نشان می‌دهند که آن امر تا چه اندازه در تفکر متافیزیکی وی مؤثر بوده است. موضوع پارادُکس در سراسر این نوشته‌ها به چشم می‌خورد. استیس می‌نویسد: «آدمیان همواره دیده‌اند که در جست‌وجوی حقیقت قصوا، تناقض و پارادکس گرداگردشان را گرفته است... خدا یا باید رازی سر به مُهر باشد، یا هیچ نیست». 
پس استیس قائل به این شد که اعتقاد ناگزیر مستعلی از منطق صِرف است؛ و بدین‌سان، آن کس که پیش‌تر سخت پایبند مذهب تجربی بود، سرانجام به عرفان رسید. او خود بدین امر کاملاً آگاه بود و آخرین تکلیف فلسفی خویش را آشتی دادن مذهب تجربی با عرفان دید. حاصل این کوشش کتاب عرفان و فلسفه (1960م؛ ترجمۀ فارسی: 1358ش) بود که در آن 3 ادعا مطرح می‌شد: (1) تجربۀ عرفانی یکتاست و در همۀ فرهنگها یکی است؛ (2) تفسیر و تأویل تجربۀ عرفانی به اختلاف فرهنگها بسیار مختلف است؛ و (3) هیچ مذهب تجربی واقعی نمی‌تواند صرفاً به این دلیل که تجربۀ عرفانی منطقاً آمیخته به پارادکس است، نادیده از آن بگذرد. 
اما در سراسر این تأملات فلسفی فراجهانی، استیس همچنان علاقه‌ای را که به مسائل عملی داشت، حفظ کرد. در کتاب «سرنوشت انسان غربی» (1942م) وحشت و نفرت خویش را از توتالیتاریسم غیرعقلانی، که در دهۀ 1930م اروپا را فرا گرفته بود، ابراز کرد. در فوریۀ 1947 در مقاله‌ای در «ماهنامۀ آتلانتیک» به شدت به مبنای حقوقی صهیونیسم حمله برد. در سالهای بعد چند بار خواستار شد که کلی‌گویی دربارۀ استعمار به محک واقعیات آزموده شود، و در نامه‌ای در 4 فوریۀ 1964 به روزنامۀ نیویورک تایمز نوشت که «استعمار به قیمت سلب خودپسندی و تفرعن و تکبر و بعضی احساسهای خصمانه، و در مورد رومیها و انگلیسیها با مقدار ناچیزی بی‌رحمی و ظلم و جباریت، نیمی از جهان را متمدن کرده است». 

مآخذ

EB, 2008; EPh.1.
عزت‌الله فولادوند

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: