صفحه اصلی / مقالات / دانشنامه ایران / آذر فرنبغ /

فهرست مطالب

آذر فرنبغ


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 13 بهمن 1398 تاریخچه مقاله

آذَرْ فَرْنْبَغ [āzar farnbaq] (فارسی میانه: آدُر فَرّوباگ)، یکی از ۳ آتشکدۀ مهم آیین زردشت که در کنار آذر گُشنَسپ و آذر بُرزین‌ مهر از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. این نام به غلط آذر فُربَغ نیز خوانده شده است (نک‍ : یوستی، 93).
آذر فرنبغ در منابع مختلف به شکلهای گوناگون آمده است که معمول‌ترین آنها عبارت‌اند از: آذر فَرُبا، آذرخورا، آذر خورراد، آذر خرداد (جکسن، «زردشت...»، 99؛ نیز نک‍: دارمستتر، I/153)، آذر فروباگ، آذرخره و آذر خرین، به معنی «دارندۀ فر ایزدی» (بهار، 1/80). بنابر بندهش، اهوره‌مزدا در آغاز آفرینش آذر فرنبغ، آذر گشنسپ و آذر برزین مهر (ه‍ م‌م) را برای پاسبانی جهان آفرید، و با دست خویش نشاند (ص ۶۶، ۹۰؛ نیز نک‍ : روایت پهلوی، ۲۸)، آذر فرنبغ به هنگام عبور روان پرهیزگاران از پل چینود (ه‍ م) آن‌جا را روشن، و تاریکی را نابود می‌کند (بندهش، ۱۱۲). جم نیز همۀ کارها را بیشتر به یاری این ۳ آتش کرده است (همان، ۹۱).
دربارۀ پیدایش افسانه‌ایِ آذر فرنبغ روایت بندهش (ص 90-91) و «گزیده‌های زادسپرم» (ص54-55) کم و بیش همانند است: در زمان پادشاهی تهمورث («گزیده‌های زادسپرم»: هوشنگ)، چون مردم بر پشت گاو سریسوگ (سریشوگ) از خونیرَس (مرکز مسکون زمین) به دیگر کشورها می‌رفتند، شبی در میان دریا آتشی که در آتشدانی بر پشت گاو قرار داشت، با فشار باد و موج دریا، به دریا افتاد و به جای آن، ۳ آتش درخشیدن گرفتند: آذر فرنبغ، آذر گشنسپ و آذر برزین مهر. ظاهراً به مرور هر یک از این ۳ آتشکده، خاصِ یکی از طبقات سه‌گانۀ اجتماعی شده، و از این میان، بنابر نوشتۀ «گزیده‌های زادسپرم» آذر فرنبغ از آنِ روحانیان گردیده است (همانجا).روایت «ارداویراف‌نامه» دربارۀ انجمن موبدان و دستورانِ دین در درگاه آذر فرنبغ، برای گزیدن کسی از موبدان و دینوران برای رفتن به عالم مینوی (ص 38-41) نیز حکایت از ویژگی این آتشکده برای روحانیان می‌کند.
با اینکه از زمان ساسانیان آذر فرنبغ به صورت برترین آتشکدۀ ویژۀ روحانیان و اشراف درآمد (نک‍ : بهار، همانجا)، از زمان پیدایش تاریخی این آتشکده و محل نخستین آن اطلاعی نداریم و اشاره‌هایی که در متنهای پهلوی به آذر فرنبغ می‌شود، بیشتر اسطوره‌ای به نظر می‌آیند تا تاریخی. مؤلف بندهش می‌نویسد که جم آذرخُره (= آذر فرنبغ، نک‍: ویکاندر، 144؛ بهار، ۹۱) را به دادگاه، به فرهمند کوه در خوارزم نشانید و هنگامی که جم را ببریدند، آذرخره فرّۀ جم را از دست ضحاک رهایی بخشید و چنان که در اوستا آمده است، در پادشاهی گشتاسپ‌شاه، آتش فرنبغ از خوارزم به روشن کوه، به سرزمین کاریان نشانده شد و اکنون نیز (زمان تألیف بندهش) همان‌جا ماندگار است. اشاره به نجات فرّۀ جم از دست ضحاک، در حقیقت اشاره به نبرد آذر با ضحاک است (نک‍ : یشتها، 2/ 339؛ کریستن‌سن، 2/355). در روایت پهلوی نیز می‌خوانیم که هرمزد آذر فرنبغ را به پاداش کارزاری که با ضحاک کرد، به خوارزم نشاند (ص۵۵). بندهش هندی (ص 98) به جای کاریان،کابلستان می‌نویسد و کریستن‌سن این دگرگونی را ناشی از اشتباه نساخ می‌داند (ص 165).
در «گزیده‌های زادسپرم» جای این آتشکده بر فراز کوهی در خوارزم آمده است (ص 54) و به «روشن کوه کاریان» یا کابلستان اشاره‌ای ندارد. 
در روایات داراب هرمزدیار در کنارِ دو آتشکدۀ آذرگشنسپ و آذر برزین مهر، به جای آذر فرنبغ، آذرخورداد آمده که از آنِ خِرَد و دستوران است و در هندوستان بر کوه کانکَره قرار دارد (1/72). برطبق روایت شاپور بروجی، پارسیان آتش خورداد را با خود به هندوستان برده، و آن‌را بر آتشفشان مقدس کانکره نهاده‌اند (دارمستتر، I/154).
جکسن کاریان را جایی در نیمه راه میان بندر سیراف و دارابجرد می‌داند («محل...» 82-83؛ نیز نک‍ : شوراتز، I/91؛ اشپولر، 192) که امروز آثار ویرانۀ معبدی کهن در آنجا به چشم می‌خورد (کریستن‌سن، همانجا). اشپولر (همانجا، حاشیۀ 2) با استنادی اشتباه بر مسعودی، می نویسد که این آتشکده در زمان مسعودی ویران بوده است، و مسلمانان آن را مسجد سلیمان می‌نامیدند؛ در حالی که اشارۀ مسعودی (2/244) به آتشکدۀ استخر است، نه کاریان. به نظر کریستن سن (همانجا) ظاهراً آتش مقدس به کمک یک مبنع نفتی روشن نگاه داشته می‌شده است. بـا اینکه در هیچ یک از گزارشهای ابن فقیه (ص 246) ــ که آذر خُره را آذر جمشید نیز نامیده ــ و مسعودی، مستقیماً از آذر فرنبغ نامی به میان نمی‌آید، می‌توان با تکیه بر روایتهای پهلوی به ردّی از این آتشکده دست یافت.
به قول مسعودی پس از اینکه گشتاسپ به خواست زردشت آتش مورداحترام جم را در خوارزم می‌یابد، آن را به دارابجرد فارس منتقل می‌کند. این آتش در ۳۳۲ق/۹۴۴م، هنگام تألیف مروج‌الذهب به نام آزر [آذر] جوی وجود داشته است و به قول مسعودی مجوسان آن را بیشتر از همۀ آتشها و آتشکده‌ها محترم می‌شمردند (2/242-244). شاید آذرجوی چشمۀ نفتی سوزان بوده است. مسعودی در ادامه می‌نویسد که به گفتۀ ایرانیان کیخسرو به هنگام جنگ با ترکان در این آتشکده‌ نیایش کرده، و انوشیروان آن را به کاریان برده است و با آمدن اسلام، زردشتیان بخشی از آن را به نسا و بیضای فارس برده‌اند تا اگر یکی خاموش شد، دیگری بماند. گمان می‌رود که آزرجوی مسعودی همان آذرخورای بیرونی (ص ۲۲۸) باشد.
شهرستانی (1/234) نیز که گزارشی کم و بیش شبیه پیشینیان خود می‌آورد، این آتش را آذرخره می‌نامد و می‌نویسد که آن‌را کشتاسب (گشتاسپ) از خوارزم به دارابجرد منتقل کرد، و انوشیروان آن‌را [شاید آتشی از آن را] از دارابجرد به کرمان برده که تا زمان مهدی، خلیفۀ عباسی معمور بوده است، و زردشتیان آن‌‌را بیش از هر آتش دیگری گرامی می‌داشتند.
کریستن‌سن نظر جکسن را تأیید می‌کند و محل آذر فرنبغ را در کاریان فارس می‌داند (همانجا؛ نیز نک‍ : مینورسکی، ۳۷۹). به گزارش مقدسی هنوز در سدۀ ۴ق آتشِ دیگر آتشکده‌ها را از آتشکدۀ کاریان می‌برده‌اند (ص ۴۲۷).
شیپمان با بررسی نظریه‌های گوناگون و مقایسۀ نسخه‌های مختلف بندهش ایرانی و بندهش هندی می‌نویسد که اگر از بندهش ایرانی، انتقال آذر فرنبغ به کاریان مستفاد نشود، دیگر نیازی به یکی دانستن «فرّه» و «خورّه» و ارتباط این دو با «فرنبغ» نیست (ص 90-92). همو می‌گوید در این صورت باید به وجود دوکاریان قائل شد (ص 91).
نیولی که فرنبغ را فرنباگ (نیز نک‍ : ویدن‌گرن، 270) می‌خواند، ضمن بررسی تازه‌تری، سرزمین کنارنگ را با کابل یکی می‌داند («جایگاه...»، 305-306؛ قس: هرتسفلد، 182-183) و فرقی میان کابلستان و کابل بندهش هندی و کنارکان (کاریان) بندهش ایرانی (ص 63، 81) نمی‌بیند؛ در عین حال، می‌کوشد برای این گزارش جغرافی‌دانهای عرب نیز که محل آذر فرنبغ را  در کاریان می‌دانند، راه حلی بیابد. به نظر نیولی، آذر فرنبغ در سدۀ ۶م، از خوارزم به کابلستان انتقال یافته، و سپس در همین سده و در زمان انوشیروان (سل‍ 531-579م) به کاریان فارس آورده شده است (همانجا). نیولی در جای دیگر می‌نویسد: انتقال آذر فرنبغ به فارس بنا به ملاحظات تاریخی، سیاسی و نظامی صورت گرفته است («زمان...»، 13). به نظر شیپمان با اینکه به این ترتیب گزارش همۀ منابع‌هماهنگ می‌شود، اما هنوز نمی‌توان یکی بودن کاریان تاریخی را با کاریان امروزی اثبات شده تلقی کرد. از سوی دیگر از کارنامۀ اردشیر بابکان (ص ۱۸۷) می‌توان چنین استنباط کرد که آذر فرنبغ پیش از ۲۲۴م در فارس بوده است. چون اردشیر پیش از کارزار با اردوان، برای پیروزی خویش در درگاه آذر فرنبغ نیایش کرده، و برای این نیایش نمی‌توانسته است به کابلستان‌رفته باشد(نیزنک‍ : شیپمان،93)؛ مگر اینکه بپذیریم انوشیروان آذر فرنبغ را از کابلستان به آتشکده‌ای موجود در فارس آورده بوده است، و در نسخه‌های متأخر کارنامۀ اردشیر بابکان، از نام جدیدِ آتشکده استفاده شده است.
روایتی از میرخواند نشان می‌دهد که در اواسط سدۀ ۹ق شهرت آذر فرنبغ هنوز محفوظ بوده است. زردشت آتشی در دست داشته که به دست او آسیبی نمی‌رسانده است و او این آتش را به گشتاسپ نیز داده بود، و آتش زردشتیان در روزگار میرخواند، از همین آتش بوده که هنوز خاموش نشده بوده است. اگرچه میرخواند به صراحت از آذر فرنبغ نام نمی‌برد، اشپیگل با تکیه بر شواهد موجود، آتشی را که میرخواند به آن اشاره می‌کند، همان آتش فرنبغ می‌داند (I/703).

مآخذ

ابن فقیه، احمد، مختصر کتاب البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۳۰۲ق/۱۸۸۵م؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، ۱۳۶۹ش؛ بندهش ایرانی، دست‌نویس TD2، به کوشش یحییٰ ماهیار نوابی و دیگران، شیراز، ۱۳۵۷ش؛ بندهش هندی، ترجمۀ رقیۀ بهزادی، تهران، ۱۳۶۸ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۶۲ش؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، ۱۹۲۳م؛ روایات داراب هرمزدیـار، بـه کـوشش اونـوالا، بمبئی، ۱۹۲۲م؛ روایت پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی، تهران، ۱۳۶۷ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۹ش؛ کریستن‌سن، آرتور، نمونه‌های نخستین انسان و نخستین شهریار، ترجمۀ ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، ۱۳۶۸ش؛ مسعودی، علی، مروج‌الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، ۱۹۶۵م؛ مقدسی، محمد، احسن‌التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، ۱۳۷۳ش؛ مینورسکی، و.، تعلیقات بر حدودالعالم، ترجمۀ میرحسین‌شاه، به کوشش مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام، تهران، ۱۳۷۲ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، بمبئی، ۱۹۲۸م؛ نیز:

Anthologie de Zādspram, ed. Ph. Gignoux and A. Tafazzoli, Paris, 1993; Christensen, A.,L'Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944; Darmesteter, J., Le Zend-Avesta, Paris, 1960; Gnoli, G., «La sede orientale del fuoco Farnbāg», Rivista degli Studi Orientali, Rome, 1965, vol. XL; id, Zoroaster's Time and Homeland, Naples, 1980; Herzfeld, E., «Zarathustra, Teil II: Die Heroogonie», Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Berlin, 1929, vol. I; Jackson, A.V.W., «The Location of the Farnbāg Fire, the Most Ancient of the Zoroastrian Fires», Journal of the American Oriental Society, New Haven, 1921, vol. XLI(1); id, Zoroaster, the Prophet of Ancient Iran, New York, 1965; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963; Le Livre d'Ardā Virāz, tr. Ph. Gignoux, Paris, 1984; Schippmann, K., Die iranischen Feuerheiligtümer, Berlin/New York, 1971; Schwarz, P., Iran im Mittelalter, Hildesheim, 1969; Spiegel, Fr., Erânische Alterthumskunde, Leipzig, 1871; Spuler, B., Iran in früh-islamischer Zeit, Wiesbaden, 1952; Widengren, G., Die Religionen Irans, Stuttgart, 1965; Wikander, S., Feuerpriester in Kleinasien und Iran, Lund, 1946.
پرویز رجبی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: