صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / جغرافیا / البستان /

فهرست مطالب

البستان


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 17 آذر 1398 تاریخچه مقاله

اِلْبِسْتان، شهری در جنوب شرقی آناتولی (تركیه). نام البستان به صورتهای گوناگون درمتون دوره‌های مختلف آمده است: اَبُلُسْتَیْن (یاقوت، 1/93)، اَبْلُسْتَیْن (ابن‌اثیر، 12/ 88)، اَبُلَسْتَیْن (اقبال، 213)، اَبْلَسْتَیْن ( بستانی، 1/ 269)، اَبُلِسْتَیْن (دوسون، III/488)، ابلستان (حمدالله، نزهة ... ، 94)، آبلستان (فصیح، 1/345، 456؛ آق سرایی، 30، 31؛ اعتمادالسلطنه، 103)، اَبْلِسْتان (هامرپورگشتال،I/297)، اَلْبِسْتان (بروكلمان، 403)، البستان ( سفرنامه‌ها ... ، 315، حاشیۀ 3؛ ژوبر، 363)،آلبستان (اسكندربیك، 1/31، 32)، اَلْبوستان ( سفرنامه‌ها، همانجا). این نام را به زبان رومی اَبْلَسْتا و اَبْلَسطه (لسترنج، 143، حاشیۀ 1؛ بستانی، همانجا) و پلاستا (EI2) نوشته‌اند. برخی نیز آن را همان آرابیسوس یونانی دانسته‌اند (همانجا؛ لسترنج، همانجا). به هر تقدیر، صورت امروزی نام این شهر البستان است (همانجا؛ «دائرةالمعارف ... »، XIV/507).
البستان در °38 و ´13 عرض شمالی و °37 و ´12 طول شرقی ( بریتانیكا، XVIII/784) و در ارتفاع 150‘1 متری از سطح دریا ( میدان لاروس، IV/154)، در سوگوتلودره، یكی از سرچشمه‌های اصلی رود سیحان (پیراموس باستان) و در پای كوه شارداغی (300‘1 متر)، در دشتی وسیع كه دارای منابع آب سرشاری است و توسط كوههای مرتفع توروس شرقی محصور شده، واقع است (EI2؛ سفرنامه‌ها، 315، 416).
البستان در شرق كاپادوكیه، موقعیتی ارتباطی بر سر راه قیصریه ـ ملطیه داشته است ( پاولی، II(1)/364). كریستن سن خبر می‌دهد كه كتیبۀ آرامی عربسوس (آرابیسوس) كه در این محل یافت شده، و ظاهراً به سدۀ 2 ق‌م تعلق دارد، حاكی از ورود دیانت ایران به این ولایت است (ص 180). كاپادوكیه از دولتهای شرقی آسیای صغیر بود كه پس از سالها مقاومت در برابر سلوكیها، سرانجام در مقابل روم تسلیم شد (زرین‌كوب، همانجا).
علاوه بر این، عربسوس را معرّب آرابیسوس دانسته‌اند كه بعداً به اَفسوس تبدیل شده است و احتمال داده‌اند كه این محل همان افشین كنونی است (EI2). یاقوت از این محل با عنوان اَبْسُس و اَفْسُس نام می‌برد و آن را شهری ویرانه در نزدیكی البستان (ابلستین) معرفی می‌كند كه به گفتۀ او در آنجا آثار و ویرانه‌های عجیبی برجای بوده است (1/91، 2/806). شیروانی فاصلۀ این دو نقطه از یكدیگر را یك مرحله ذكر كرده است (ص 71). اصحاب كهف را به این محل منسوب می‌دانند (یاقوت، همانجا؛ حدود العالم، 15). برخی نیز البستان را پسْتوم باستانی و آن را سومین شهر مشهور و دارای عبادتگاه كاپادوكیه معرفی كرده‌اند كه معبد آن ظاهراً مورد احترام تمامی مردمان این سرزمین بوده است (هامر پورگشتال، I/294-295).
رشتۀ طولانی دژهای مستحكم اسلامی از ملطیه در ساحل فرات علیا تا طرسوس در نزدیكی ساحل مدیترانه كشیده می‌شد. این دژها بیشتر به ملاحظات نظامی و دفاعی در تقاطع راهها یا مدخل گذرگاههای باریك كوهستانی ایجاد شده بودند. عربها این نوع دژها و نواحی پیرامونی آنها را عواصم می‌گفتند و این لفظ دقیقاً به رشته قلعه‌های داخلی جنوب و راههای جنگی آن در مقابل دژهای خارجی شمال كه عنوان ثغور داشت، اطلاق می‌شد (حتی، 1/ 259). از این رو، خطی كه عراق را تا شمال شرقی نگهبانی می‌كرد، ثغور جزایر، و خطی كه محافظ شام بود، ثغور شام خوانده می‌شد (همو، 1/259-260). یكی از دو معبر مهمی كه در این زمان توروس را از آنجا قطع می‌كرد، در ناحیۀ شمال شرقی قرار داشت و درب الحدث (یا در بند حدث) نام داشت كه از مرعش به شمال تا البستان كشیده می‌شد (همانجا؛ لسترنج، 131، 143) و پس از استیلای مسلمانان بر آن، معبر سلامت (درب السلامة) خوانده شد (همو، 130).
این معابر نظامی ـ ارتباطی درواقع به طور پیوسته قلمرو كسی نبود و استحكامات آن به اقتضای پیروزی یكی بر دیگری، دست به دست می‌شد. در دورۀ امویان و عباسیان و نیز پس از آن، در هر جای این منطقه جنگهای بسیاری روی داده است، تا جایی كه گفته‌اند: در آسیا كمتر زمینی مانند این ناحیه به خون آغشته است (حتی، همانجا). در این میان، البستان به عنوان آخرین شهر سرزمینهایی كه «پس شام » قرار داشته‌اند (انصاری، 228؛ ابن صیرفی، 2/266)، اگر چه شهری متوسط بوده است (حمدالله، نزهة، 94)، اما از شهرهای مشهور «بلادروم» و از شهرهای معتبر مرز جنوبی سمت شرقی قونیه به شمار می‌رفته (یاقوت، 1/93-94؛ لسترنج، 151)، و پیوسته موضوع منازعه میان مسلمانان و بیزانسیها بوده است. البستان طی سالهای 1097 تا 1105م در دست صلیبیون بود، سپس چند بار دست به دست شد و سرانجام در اختیار سلسلۀ دانشمندیه قرار گرفت و در 1201م به دست سلجوقیان قونیه افتاد (EI2).
امرای دانشمندیه كه از حدود سال 455 تا 567 ق در سیواس، آماسیه، توقات و نواحی دیگر از جمله البستان حكومت داشتند (زامباور، 220-221)، از تركان آسیای صغیر بودند. به سبب ضعف این سلسله، عزالدین قلیچ ارسلان (حك‍ 551-584 ق) در 560 ق البستان را تسخیر كرد و با آنكه با تسخیر نواحی دیگر منطقه می‌توانست به حكومت دانشمندیه پایان دهد، تا سال 571 ق دانشمندیه به حكومت ضعیف خود ادامه داد (مشكور، مقدمه، 89). قلیچ ارسلان در پیری متصرفات خود را بین 10 پسر خود تقسیم كرد و از آن میان، البستان را به مغیث‌الدین طغرلشاه داد
و غیاث‌الدین كیخسرو ــ كوچك‌ترین فرزند خود ــ را ولیعهد قرار داد (ابن بی بی، 22؛ حمدالله، تاریخ ... ، 475).
یكی از مهم‌ترین عوامل زوال سلجوقیان آسیای صغیر را مرگ زودرس كیقباد در 634 ق و نیز ضعف جانشینان او دانسته‌اند (توران، 248-249). همو پیش از آن در 627 ق به همراهی ملك اشرف به مقابله با سلطان جلال‌الدین خوارزمشاه پرداخته، و او را شكست داده بود (ابن‌عبری، 245-246). پس از این زمان، یورش مغولان باعث مهاجرت جمعیت تركمن به آناتولی شد و به طغیان آنان بر ضد كیخسرو دوم، جانشین كیقباد، انجامید. تركمانان طاغی نیروهای سلجوقی را در البستان و ملطیه شكست دادند (توران، همانجا). این واقعه حملۀ مغولان را تسهیل كرد (همانجا). چندی نگذشت كه مردم این نواحی از ظلم و جور مغولان به تنگ آمدند و گروه بسیاری از آنان را به قتل رساندند (اشپولر، 79). ناآرامیهای ایجاد شده در روم به برخوردهای تازه‌ای میان سلطان مصر و ایلخان مغول انجامید (هامر پورگشتال، I/293).
در 674 ق ضیاءالدین و خطیر پسر معین‌الدین پروانه همراه 100 نفر به شام رفتند و ركن‌الدین بندقدار (بیبرس) را به منظور حمله به روم برانگیختند (رشیدالدین، 2/768). ملك الظاهر بیبرس پس از تسخیر انطاكیه در 1268 م كه در دست صلیبیون بود، و نیز غارت ارمنستان، پذیرفت تا به منظور رهایی نواحی اشغالی توسط مغولان، به روم لشكركشی كند (ساندرز، 129). بیبرس در 675 ق به روم لشكر كشید و به البستان آمد. در این محل، توقو پسر ایلكای نویان و عده‌ای دیگر از امرای مغول با لشكریان خود با بیبرس به نبرد پرداختند، اما شمار بسیاری از مغولان و امرای آنان كشته شدند و تنها معدودی باقی ماندند. اباقاخان با شنیدن این خبر، در 676 ق به البستان آمد و با دیدن كشته شدگان مغول سخت برآشفت و به انتقام ایشان، عده‌ای از اعیان روم و تركمانان را سیاست كرد (رشیدالدین، 2/768- 769؛ بناكتی، 433-434؛ فصیح، 1/345). همو در راه بازگشت، امر به قتل عام مسلمانان شهرهای روم داد (ابوالفدا، 13-14؛ هامر پورگشتال، I/297-298) و پس از آگاهی از خیانت معین‌الدین پروانه او را به تبریز آورد و به طرز فجیعی به قتل رسانید (اشپولر، همانجا؛ نك‍ : سایكس، 2/144). حتى نوشته‌اند كه مغولان گوشت او را فی المجلس خوردند و اباقاخان نیز شخصاً مقداری از گوشت او بخورد (مشكور، مقدمه، 125-126).
از 740 تا 921 ق البستان به صورت مركز قلمرو حكمرانان تركمان ذوالقدیر درآمده بود (EI2؛ زامباور، 235-236). این عنوان را ذوالقدر و ذوالقادر (ذوالغادر) نیز نوشته‌اند (همو، 235؛ ابن تغری بردی، 14/50؛ ابن صیرفی، 2/390؛ قرمانی، 339). قسمت اعظم این ایل در البستان سكنى داشتند كه از اواخر صفویه به تدریج در اطراف گنجه گرد آمدند (مشكور، نظری ... ، 249؛ زامباور، 235، 237).
در 800 ق بایزید به حكومت قاضی برهان‌الدین در اطراف سیواس پایان داد و به قلمرو مملوكها در درۀ علیای فرات وارد شد و چندین شهر ازجمله ملطیه و البستان را تصرف كرد (اینالجیك، 278). امیر تیمور گوركان در 803ق پس از كوشش نافرجام خود در برقراری دوستی با بایزید (نك‍ : نوایی، 115- 118)، به تصرف سیواس و سرزمینهای شام روی آورد و شاهرخ را به قصد سركوب تركمانان و تسخیر البستان و نواحی مجاور فرستاد (فصیح، 2/144؛ میرخواند، 6/353-354)؛ در البستان تركمانان گریختند و شاهرخ پس از تعقیب آنان، بسیاری را كشت و دارایی آنان را تصاحب كرد (همانجا).
علاءالدوله پسر ناصرالدین محمد ذوالقدر در قسمتی از نواحی شرقی آسیای صغیر و حوضۀ علیای رود فرات، از جمله البستان، حكومت موروثی داشت (فلسفی، 1/163، حاشیۀ 1). شاه اسمعیل صفوی در 913 ق به علاءالدوله كه از او سرپیچیده بود، حمله برد، اما علاءالدوله از البستان گریخت و به كوه درنا پناه برد (خواندمیر، 4/486-487؛ فصیح، همانجا؛ سفرنامه‌ها، 253، 316). نویسندۀ احسن التواریخ معتقد است كه میان شاه اسمعیل و علاءالدوله جنگی درنگرفت و خواندمیر، نویسندۀ حبیب السیر را كه 3 روز مقابله میان ایشان قائل شده، نكوهش می‌كند (روملو، 94)؛ البته اسكندر بیك منشی نیز دو روز مقابله و مقاومت لشكر علاءالدوله را متذكر می‌شود و از شكست او در روز سوم خبر می‌دهد (1/31-32). شاه صفوی پس از به آتش كشیدن روستاهای البستان به مرعش بازگشت ( سفرنامه‌ها، 315-316، 416).
علاءالدوله در 921 ق در جنگی با سلطان سلیم عثمانی كشته شد و دوران حكمرانی خاندان ذوالقدر كه از 740 ق آغاز شده بود، به پایان رسید (روملو، 202-203؛ فلسفی، همانجا).
در 1263 ق/1847 م البستان به عنوان بخش به شهرستان مرعش در ولایت حلب پیوست (EI2). این شهر در حال حاضر مركز بخشی به همین نام در شهرستان «قهرمان مرعش » است («آمار ... »، 32) و یكی از مراكز مبادلۀ تولیدات كشاورزی، و برای حوزۀ پیرامونی خود، یك مركز خدماتی به شمار می‌رود. در این شهر از ذخایر زغال كُك كه آن را 3 میلیارد تن برآورد كرده‌اند، بهره‌برداری می‌شود ( مایر، XII/615).
مهم‌ترین یادگار باقی مانده در البستان، اولو جامع (جامع بزرگ) است كه مطابق كتیبۀ سر در آن در 639 ق/1241م توسط امیر مبارزالدین چولی بنا شده، و بعدها به سبك عثمانی مرمت شده است (EI2). در 1985م جمعیت شهر البستان 756‘48 نفر بود كه مطابق آخرین سرشماری (1990م) به 741‘54 نفر رسیده است («آمار»، همانجا).

 

مآخذ

آق سرایی، محمود، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به كوشش عثمان توران، آنكارا، 1943م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن بی بی، حسین، الاوامر العلائیة فی الامور العلائیة، به كوشش عدنان صادق ارضی، آنكارا، 1956م؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن صیرفی، علی، نزهة النفوس و الابدان فی تواریخ الزمان، به كوشش حسن حبشی، قاهره، 1971م؛ ابن عبری، غریغوریوس، تاریخ مختصرالدول، بیروت، 1958م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، دارالبحار، 1381 ق/1961م؛ اسكندر بیك‌منشی، عالم‌آرای عباسی، تهران، 1325 ش؛ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمۀ محمود میرآفتاب، تهران، 1351 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تطبیق لغات جغرافیایی قدیم و جدید ایران، تهران، 1363 ش؛ اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، 1347 ش؛ انصاری دمشقی، محمد، نخبة الدهر، به كوشش دورن، لایپزیگ، 1923 م؛ بروكلمان، كارل، تاریخ الشعوب الاسلامیة، ترجمۀ نبیه امین فارس و منیربعلبكی، بیروت، 1984 م؛ بستانی؛ بناكتی، داوود، تاریخ، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1348 ش؛ حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تبریز، 1345 ش؛ حدود العالم، با حواشی و تعلیقات مینورسكی، ترجمۀ میرحسین شاه، كابل، 1342 ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362 ش؛ همو، نزهةالقلوب، به كوشش گ. لسترنج، لیدن، 1915م؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به كوشش بهمن كریمی، تهران، 1362 ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش چ. ن. سیدن، تهران، 1347 ش؛ زامباور، نسب نامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشكور، تهران، 1356 ش؛ زرین كوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، تهران، 1364 ش؛ ژوبر، پ. امده، مسافرت در ارمنستان و ایران، ترجمه علیقلی اعتماد، تهران، 1347 ش؛ ساندرز، ج. ج.، تاریخ فتوحات مغول، ترجمۀ ابوالقاسم حالت، تهران، 1363 ش؛ سایكس، پرسی، تاریخ ایران، ترجمۀ محمدتقی فخرداعی، تهران، 1363 ش؛ سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، 1349 ش؛ شیروانی، زین‌العابدین، بستان السیاحة، تهران، 1315 ش؛ فصیح خوافی، احمد، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1339ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، 1347ش؛ قرمانی، احمد، اخبار الدول و آثار الاول، بغداد، 1282 ق؛ كریستن سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1345 ش؛ لسترنج، گ.، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمۀ محمود عرفان، تهران، 1364ش؛ مشكور، محمدجواد، مقدمه و تعلیقات بر اخبار سلاجقۀ روم، تهران، 1350ش؛ همو، نظری به تاریخ آذربایجان، تهران، 1349 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ نوایی، عبدالحسین، اسناد و مكاتبات تاریخی ایران، تهران، 1356 ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

 

Britannica, 1978; Census of Population 1990, State Institute of Statistics, Ankara, 1991; D’Ohsson, G., Histoire des Mongols, Amsterdam, 1834; EI2; Hammer-Purgstall, J., Geschichte der Ilkhane in Persien, Amsterdam, 1974; İnalcık, H., «The Emergence of the Ottomans», The Cambridge History of Islam, Cambridge, 1980, vol. I(A); Meydan Larousse, Istanbul,1987; Meyer; Pauly; Turan, O., «Ana- tolia in the Period of the Seljuks», The Cambridge History of Islam, Cambridge, 1980, vol. I(A); Türk ansiklopedisi, Ankara, 1966.
عباس سعیدی

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: