آخور سالار
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
یکشنبه 28 مهر 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/230865/آخور-سالار
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404
چاپ شده
1
آخورْسالار، یا آخُرسالار، آخور سَلار، آخُر سَلار، سالارِ آخور، سالارِ آخُر، اَمیر آخور، میرآخور، آخته بَیگی، آختهچی، اَختاجی، اَقتاجی، اَقتَچی، اصطلاحی در تشكیلات حكومتی و دربارهای ایران و دیگر سرزمینهای اسلامی، به معنی رئیس پرستاران ستور، بهویژه اسب، و سایسان و مهتران در دربار و متصدی خدمات و امور مربوط به اصطبلهای حكومتی (مقریزی، 1 / 444؛ قلقشندی، 4 / 18؛ سبكی، 37؛ فخر مدبر، آیین كشورداری، 22؛ لغتنامه؛ لغتنامۀ فارسی؛ انوری، 209)، مركب از 2 واژۀ فارسی آخور (خود مركب از پیشوند «آ» و ریشۀ خور: خوردن) و سالار، صورت دیگری از سردار (تحتاللفظی: «دارندۀ سر»)، به معنی رئیس.این منصب ظاهراً از ایران عهد ساسانی به تشكیلات حكومتی دورۀ اسلامی راه یافته است. در ایران میانه، آخوربد (تحتاللفظی: خداوندِ آخور) برای «رئیس اصطبل» و «میرآخور شاهی» به كار میرفته است و متصدی آن عهدهدار كارهای مربوط به اصطبلها و حمل و نقل شاهی بوده است. این واژه در سنگنبشتۀ شاپور اول، در كعبۀ زردشت، بهكار رفته است. این اصطلاح در فارسی میانه صورت «آخور سالار» یافت و در اواخر دورۀ ساسانی و اوایل روزگار اسلامی مترادف با «آخوربد» بهكار رفت و سرانجام در فارسی نو (دَری) به صورت «آخُرسالار» درآمد ( ایرانیكا به نقل از اَیادگارِ زریران؛ ترجمۀ تفسیر طبری، 3 / 779). عنوانهای مشابه آن «آخوردار» در آرامی، «آخوربان» در ارمنی، «ستوربان» در پهلوی ساسانی و سرانجام، بنا بر نقل حمزۀ اصفهانی و خوارزمی، «آهر هماردفیره» قابل عنایت است ( ایرانیكا؛ كریستنسن، 417 به نقل از هوبشمان، 93؛ كارنامۀ اردشیر بابكان، بخش 3، پارۀ 2؛ اصفهانی، 66؛ خوارزمی، 118)، ولی دانسته نیست كه این عنوانها از نظر وظایف و مراتب سازمانی نیز با یكدیگر تشابه داشتهاند یا نه.در دربار خسرو انوشیروان علاوه بر درباریانی كه با القاب و مناصبی والا مانند دَربَد (رئیس دربار) و جز آن خدمت میكردند، گروهی نیز در مرتبهای پایینتر (ناظران قصر و پیشخدمتان) به خدمت مشغول بودند: مَیبَد (شرابدار)، پَذِشخور (چشنده)، خوانسالار (سرآشپز)، نَخجیربَد (میرشكار) و آخوربَد از این گروه بودند (كریستنسن، 417). اهمیت منصب آخوربد هنگامی آشكار میگردد كه بدانیم هریك از اسواران و بزرگان كه قصد داشتند ملتزم ركاب شاه باشند، میبایست قبلاً سلامت و شایستگی اسبشان توسط مأموران آخوربد تأیید گردد (همو، 427).این اصطلاح و سمت درباری همچنان در ایران بعد از اسلام شناخته و متداول بوده است و لااقل از نیمۀ قرن 4ق / 10م تا روزگار قاجار و حتى پس از آن به صورتهای گوناگون آخورسالار (بیهقی، 342، 346)، آخُرسالار (همو، 246، 441)، آخُرسَلار (ترجمۀ تفسیر طبری، 3 / 779)، سالارِ آخُر ( لغتنامه، به نقل از فردوسی)، امیرآخور، امیرآخر (فردوسی، 5 / 141؛ منهاج، 1 / 413؛ تذكره، 14؛ اعتمادالسلطنه، 18؛ طهرانی، 185)، میرآخور (مولوی، 5 / 164؛ مینورسكی، 37)، مهتر (تذكرة، 14، 15؛ لغتنامه)، آختهبیگی (علامی، 1 / 220) آختاچی، اختاجی، آختچی، اختهچی، اقتچی (تاریخ سری مغولان، 55، 56؛ رشیدالدین، 270، 313؛ روملو، 55؛ شریك امین، 15، 16؛ اقبال، 89) به كار رفته است؛ اما از همین متون برمیآید كه این عنوانها، حتى در مواردی كه با لفظی یكسان بهكار برده شدهاند، از نظر دامنۀ اختیارات اداری و مرتبۀ سازمانی و اهمیت اجتماعی در همۀ دورهها و همۀ سرزمینهای اسلامی یكسان نبودهاند.این سمت در عصر غزنویان لقب و مقامی مهم بهشمار میآمده است و كسانی پس از دستیابی به این سمت مقامات بلندتر یافتهاند. بیهقی از «پیری» نامی كه از مقدمان (سرداران) مسعود بود با لقب آخورسالار یاد میكند. پیری با اینكه در آن هنگام دیگر عهدهدار این منصب نبود، همچنان در مقام سرداری سپاه نیز آخورسالار خوانده میشد (صص 342، 346). همچنین بیهقی از احمدعلی نوشتگین آخرسالار كه بعدها به ولایت بدخشان دست یافت، سخن گفته است (ص 246). فخر مدبر، كه در اواخر عهد غزنویان میزیسته، زیر عنوان «اندر نصب دادن مشرف كاردان بر كل ممالك»، از «آخور» و «نایب» آن و نیز مهمترین وظیفۀ او یعنی نظارت دقیق بر «زیادت و نقصان جو اسبان» سخن به میان آورده است ( آیین كشورداری، 22). منهاج سراج نیز دربارۀ آیبك قطبالدین (د 607 ق / 1210م) و بالا گرفتن كار او نوشته: «و بر اشغال خطیر، پیش تخت و بارگاه او را نصب فرمود، و هر روز مرتبۀ او برتر میگشت تا امیرآخُر شد» (1 / 413)، اما از این عبارت ابن اسفندیار (زنده در 606 ق / 1209م) «پانصد استر با ده مرد آخورسالار همیشه غلۀ او ]اصفهبد[ به استراباد و دامغان بردندی برای فروختن» (ص 89) معنای «خربنده» (مُكاری، به تعبیر امروز «خركچی») فهمیده میشود كه پیشهای بسیار پست بهشمار میآمده است ( لغتنامه، «خربنده»). جوینی (د 681 ق / 1282م) همو این اصطلاح را در جملۀ «ائمه و مشایخ و سادات و علما و مجتهدان عصر بر طویلۀ آخرسالاران به محافظت ستوران قیام نموده» (1 / 81) مترادف با خدمتگار ستور، مهتر و تیماركنندۀ اسب بهكار برده است. در تاریخ غازانی هم آخرسالار در كنار واژۀ «ساربان» به معنای نگهبان و تیماردار ستوران به كار رفته: «پانصد سر شتر و پانصد سر استر از آن بخریدند و به دست ساربانان و آخرسالاران مشفق سپردند» (رشیدالدین، 328، 329).چنگیزخان پس از رسیدن به مقام خانی، 10 منصب اردوی خان بزرگ را كه برخی از آنها اصل مغولی و تركی داشت، تعیین كرد. ظاهراً این مناصب در دورۀ ایلخانان نیز باقی بوده است (اشپولر، 275). وظایف 4 منصب از این مناصب دهگانه كموبیش به وظایف میرآخور (آخورسالار) مربوط میگردید: یك تن «متصدی گلههای گوسفندان» كه رشیدالدین فضلالله او را میرآخورِ (آختاچی) رمههای درباری نامیده، یك تن «متصدی تدارك یورتها» (حمل و نقل)، 3 تن «متصدی رمههای ایلخی» و سرانجام 2 تن «متصدی تربیت اسبان». منصب اخیر كه بعد عنوان آختاچی (اقتچی) یافت، در زمان چنگیز سمتی بلند بهشمار میآمد و برادرش، بالگوتای (بلگوتای، بیلگوتای) یكی از 2 متصدی آن بود (تاریخ سری مغولان، 55-56؛ بارتولد، 2 / 795-796؛ اشپولر، 275؛ اقبال، 89). آختاچی در تاریخ غازانی نیز به عنوان سمتی بلند به كار رفته (رشیدالدین، 18، 270).در دورۀ تركمانان اصطلاح میرآخور، عنوانِ سمتی بلند بود. 4 منصب مهم حكومتی در زمان اوزون حسن (857-883 ق / 1453- 1478م، از تركمانان آققویونلو) كه تصدی آنها را غالباً ایرانیان بهعهده داشتند، اینها بود: وزیر، مستوفیالممالك، مهردار و میرآخور (هینتس، 127- 129).امیرآخوری در دورۀ صفویه نیز منصبی بلند بهشمار میآمد و یكی از 14 منصب درجۀ اول حكومتی (وزارت اعظم، قورچیباشی، قوللر آقاسی، ایشیك آقاسی و جز آن) بود كه لقب ارجمند و تشریفاتی «عالیجاه» (برتر از «مقرب الخاقان) و والاتر از «مقربالحضرة») اختصاص به ایشان داشت (تذكرة، 4-7، 14-15). ظاهراً وسعت دامنۀ وظایف این سمت موجب تقسیم آن به 2 شغل «عالیجاه امیر آخورباشی جلو» و «عالیجاه امیر آخورباشی صحرا» شده بود كه هركدام وظایفی خاص خود داشت. بخشی از وظایف امیر آخورباشی جلو «نظم و نسق طوایل و تعیین امیرآخور و مهتران و سقایان طوایل» و نوشتن «تعلیقهجات جلوداران خاصه و خادمان و خواجهسرایان و سایر عمله» و نظارت بر كار «تتمۀ عملۀ اصطبل» و «نعلبندان و بیطاران» بود (همان، 14؛ فلسفی، 2 / 405). از وظایف امیر آخورباشی صحرا «عرض ایلخیهای سركار خاصه... و تعیین امیرآخوران و بلوكباشیان و مهتران و غیره» (تذكره، 14-15) قابل توجه است.شاردن شغل میرآخورباشی را سومین شغل دستگاه شاه صفوی بهشمار آورده است (سیاحتنامه، 8 / 254) و اهمیت این سمت را در حقوق و مزایای مالی آن دانسته است: 10٪ هدایا متعلق به ایشیك آقاسیباشی (رئیس تشریفات قصر سلطنتی) است و بقیه از آنِ میرآخوران (همان، 8 / 252، 255؛ كمپفر، 103؛ فلسفی، 405، 406). میرآخورباشی كه با تأیید «ناظر مخارج اصطبل» كار میكرد، بر چند صاحبمنصب دیگر فرمان میراند: جلودارباشی كه به منزلۀ میرآخور اول بود، ركابدارباشی (اوزنگو قورچیسیباشی) كه به مثابۀ نایب میرآخور بود و زیندارباشی (شاردن، سیاحتنامه، 8 / 256).اصطلاحات جلودارباشی «سركار خاصۀ شریفه» (= سلطان)، ركابدارِ سركار خاصۀ شریفه، میرآخورانِ اصطبل و دواب سركاری (مروی، 1 / 185، 426، 3 / 926، 1194) كه در جای جای عالمآرای نادری بهكار رفته، از تداوم این سمت و عنوانهای مربوط به آن و نیز برخی دگرگونیها در وظایف و مرتبۀ اداری صاحبان این مناصب در عصر افشاریه حكایت دارد. به نظر میرسد عنوان میرآخوری در این عصر دیگر اهمیت دورۀ پیشین را نداشته است و به جای آن سمتهای «جلودارباشی» و «ركابداری» مرتبتی والاتر یافته بودند (همو، 1 / 185، 426، 3 / 1194).در دورۀ قاجار نیز این شغل و عنوان، از مناصب بلند درباری بود و «ادارۀ اصطبل خاصۀ مباركه و امیرآخوری» در زمان ناصرالدین شاه برعهدۀ رجالی بزرگ چون اسدالله خان قاجار، نواب حسن میرزا و نواب جهانسوزخان بوده است (اعتمادالسلطنه، 18). از منابع این دوره برمیآید كه افراد و مقامهای دیگر حكومت نیز اصطبل، طویله، جلودار و امیرآخور خاص خود داشتهاند (عضدالدوله، 18، 38).این سمت و اصطلاح بانفوذ و تسلط ایرانیان بر دستگاه خلفای عباسی به تشكیلات حكومتی خلفا نیز راه یافت. در مآخذ اجمالاً از «متصدیان ستوران» و «انبارداران زین و برگ و كاركنان پنج اصطبل» در تشكیلات وابسته به دارالخلافۀ عباسی سخن به میان آمده است (صابی، 16؛ متز، 1 / 171). ابن طُویَر قَیصرانی (525 -617 ق / 1130-1220م)، از صاحبمنصبان عالیرتبۀ اواخر عهد خلفای فاطمی، از دو اصطبل (طارمه و جمیزه) متعلق به خلیفۀ وقت نام برده و تشكیلات آنها را چنین توصیف كرده است: خلیفه در هر اصطبل نزدیك به 000،1 اسب داشت. نیمی از آنها خاص خود او بود و از نیمی دیگر شماری پیوسته به رسم عاریه در اختیار صاحبمنصبان و خدمتكاران قرار میگرفت و تعدادی دیگر در مراسم و موكبها بهكار گرفته میشد و هر اصطبل تشكیلات و گماشتگانی داشت. هر 3 اسب را یك ستوربان (سایس) بود و هر اسب را یك لگامدار (شداد) كه كار بستن و گشادن زینافزار اسبان با او بود. هر بیست ستوربان عریفی داشتند كه مسئولیت گرفتن و بازپس دادن زینافزارهای آراسته از زینخانۀ سلطانی (خزائن السروج) برای ستوربانان با او بود و سرانجام هر اصطبل یك اسب یار (رایض) چون امیرآخور داشت. این 2 اسبیار از حق خواربار و جامگی به طور كامل برخوردار بودند. عریفان و دیگر گماشتگان نیز افزون بر جامگی، جیرۀ گندم و نان داشتند (مقریزی، 1 / 444؛ قلقشندی، 3 / 474-475).پس از فاطمیان امیرآخوری در تشكیلات حكومتی ممالیك مصر یكی از 25 منصب (وظیفه) درگاه سلطان (حضرةالسلطان) بهشمار میآمد و پس از 5 سمت بلندِ نیابت سلطان (النائب الكافل: جانشین سلطان در همۀ امور حكومتی)، اتابكیه (اتابك العساكر: بزرگترین امیر پس از نایب)، رأس نوبت (مهتر بردگان سلطانی)، اِمرَة مجلس و اِمرَة سِلاح، وظیفۀ امیرآخوری (اِمرَة اخوریه) جای داشت كه «موضوع آن تصدی اصطبل سلطان و اسبان او بود. معمولاً یك مین باشی (امیرِ 000،1 تن) عهدهدار این منصب میگردید و در اصطبل سلطان اقامت میكرد، و 3 امیر طبلخانه (امیرِ 40 تن) و گروهی بسیار دَه باشی (امیرِ 10 تن) و سپاهی زیردست او بودند» (قلقشندی، 4 / 16، 18، 19).سیوطی شغل امیرآخوری را در مصر یكی از نوآوریهای بَیبَرس (658-676 ق / 1260-1277م، از ممالیك بَحری) دانسته و نوشته است: «موضوع وظیفۀ امیرآخور نظارت بر علف اسبان است» (2 / 113). ایالون با استناد بر سخن ابن ایاس، احتمال داده است در این عهد هر وظیفهای كه به «دیوان امیرآخور» مربوط میگشت، به مأموری خاص سپرده میشد. از این روی یك امیرآخورِ كاه و علف (امیر آخور التبن و الدریس)، یك امیرآخورِ شتران (امیرآخور الجِمال) و جز آن دركار بوده است (ص 63). بنابراین، میتوان احتمال داد كه آنچه سیوطی دربارۀ وظیفۀ امیرآخور آورده وظیفۀ یكی از زیردستان وی در «دیوان امیرآخور» بوده است، نه همۀ دیوان.امیرآخور در دورۀ چراكِسه (ممالیك بُرجی مصر: 784-922ق / 1382-1516م) در میان امیرانِ بلندپایه مقام چهارم داشت (دائرةالمعارف اسلام) و باتوجه به مأموریتهای سیاسی و مقامات بلندی كه از سوی سلاطین این دودمان به امیران آخور تفویض میشد (ابن تغری بردی، 15 / 71، 90) میتوان به پایۀ بلند حكومتی و اهمیت اجتماعی این سمت در آن روزگار پی برد.
ابن اسفندیار، محمدبن حسن، تاریخ طبرستان، به كوشش عباس اقبال، تهران، كلالۀ خاور، 1320ش؛ ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهرة، به كوشش ابراهیم علی طرخان، قاهره، الهیئة المصریة العامة للتألیف و النشر، 1971م؛ اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمۀ محمود میرآفتاب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1351ش؛ اصفهانی، حمزه، التنبیه علی حدوث التصحیف، به كوشش آلیاسین، بغداد، 1967م، ص 66؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، المآثر و الآثار، تهران، 1306-1307ق؛ اقبال، عباس، تاریخ مغول، تهران، امیركبیر، 1364ش؛ انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دورۀ غزنوی و سلجوقی، تهران، طهوری، 1355ش، صص 209-210؛ ایرانیكا، ذیل آخوربد (منتشر نشده)؛ بارتولد، و.، تركستاننامه، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1352ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به كوشش قاسم غنی و علیاكبر فیاض، تهران، 1362ش؛ تاریخ سری مغولان، ترجمۀ شیرین بیانی، دانشگاه تهران،1350ش؛ تذكرةالملوك، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، طهوری، 1332ش، صص 28، 32، 33؛ ترجمۀ تفسیر طبری، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، توس، 1356ش؛ جوینی، عطاملك، جهانگشا، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329ق / 1911م؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به كوشش خرلوف فان فلوتن، لیدن، 1895م، ص 118؛ دایرةالمعارف اسلام؛ رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارك غازانی، به كوشش كارل یان، هرتفورد، 1940م، ص 330؛ روملو، حسنبیگ، احسنالتواریخ، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1349ش؛ زامباور، ادوارد ریتر، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشكور، تهران، خیام، 1356ش، صص 162-164؛ سُبكی، عبدالوهاب، معیدالنعم و مبیدالنقم، به كوشش محمدعلی النجار و دیگران، قاهره، مکتبةالخانجی، 1948م، ص 37؛ سیوطی، جلالالدین، حسن المحاضرة، قاهره، مطبعة ادارة الوطن، 1299ق؛ شاردن، ژان، سفرنامه، ترجمۀ علی دهباشی، تهران، نگاه، 1362ش، ص 97؛ همو، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، امیركبیر، 1345ش؛ شریك امین، شمیس، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، تهران، فرهنگستان ادب و هنر، 1357ش؛ صابی، هلالبن حسن، رسوم دارالخلافة، ترجمۀ محمدرضا شفیعی كدكنی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346ش، ص 17؛ طهرانی، ابوبكر، كتاب دیار بكریه، به كوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، طهوری، 1356ش؛ عضدالدوله، احمدمیرزا، تاریخ عضدی، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، بابك، 1353ش؛ علامی، ابوالفضل، اكبرنامه، به كوشش مولوی احمدعلی و مولوی عبدالرحیم، كلكته، اشیاتك سوسیتی بنگاله، 1877م؛ فخرمدبر، محمد بن مباركشاه، آیین كشورداری، به كوشش محمدسرور مولایی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1354ش؛ همو، آداب الحرب و الشجاعه، به كوشش احمد سهیلی خوانساری، تهران، اقبال، 1346ش، صص 200-202، 204، 205، 474؛ فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به كوشش ژول مُهل، پاریس، 1838-1846م؛ فرشته، محمدقاسم هندوشاه، تاریخ كانپور، 1290ق، 1 / 61؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاهعباس اول، دانشگاه تهران، 1347ش؛ قلقشندی، احمدبن علی، صبحالاعشی، قاهره، وزارةالثقافة و الارشاد القومی، 1963م؛ كارنامۀ اردشیر بابكان، به كوشش بهرام فرهوشی، دانشگاه تهران، 1354ش، صص 34، 35؛ كریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، ابنسینا، 1351ش؛ كمپفر، انگلبرت، در دربار شاهنشاه ایران، ترجمۀ كیكاووس جهانداری، تهران، انجمن آثار ملی، 1350ش، صص 95، 101، 107، 152، 153؛ لغتنامه دهخدا؛ لغتنامۀ فارسی؛ متز؛ آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذكاوتی قراگزلو، تهران، امیركبیر، 1362ش؛ مروی، محمدكاظم، عالم آرای نادری، به كوشش محمدامین ریاحی، تهران، زوار، 1364ش، 1 / 410، 3 / 1195؛ مقریزی، تقیالدین احمد، الخطط، بیروت، دارصادر، 1 / 49، 445؛ منهاج سراج، محمد، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، دنیای كتاب، 1363ش، 1 / 414؛ مولوی، جلالالدین محمد، مثنوی معنوی، به كوشش رینولدالین نیكلسون، لیدن، 1933م؛ هینتس، والتر، تشكیل دولت ملی در ایران، ترجمۀ كیكاوس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1361ش؛ نیز:
Ayalon, David, «Studies on the Structure of the Mamluk Army», BSOAS, 1954, XVI / 68; Minorsky, V., Persia in A. D. 1478-1490, London, 1957, p. 37.
هادی عالمزاده
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید