صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / اضافه /

فهرست مطالب

اضافه


آخرین بروز رسانی : یکشنبه 21 مهر 1398 تاریخچه مقاله

اِضافه، اصطلاحی در دستور زبان: 1. در دستور زبان فارسی، 2. در صرف و نحو عربی:

1. اضافه در دستور زبان فارسی

اضافه نسبت دادن اسمی است به اسم دیگر چون «كتابِ معلم» كه در این عبارت، كتاب به معلم نسبت تعلق دارد. در اینگونه تركیبات جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضافٌ‌الیه گویند. میان مضاف و مضافٌ‌الیه تغایر شرط است، یعنی نمی‌توان اسمی را به همان اسم اضافه كرد، مگر آنكه در معنی متفاوت باشند (نک‍ : نجم الغنی، 651-652)، چنانكه در تركیباتی چون «دوستِ دوست» و نظایر آن مراد گوینده دو شخص مختلف است، گرچه الفاظ یكی است. روشن است كه تركیباتی چون «مردِ مرد» و نظایر آن تركیبات وصفی است، نه اضافی. مضاف و مضافٌ‌الیه ممكن است مفرد یا جمع، بسیط یا مركب باشند، مثال: بارانهای هفتۀ گذشته كشتزارهای گندم و جو را سیراب كرد.
مراد از تركیب اضافی تعریف و تخصیص است و مضافٌ‌الیه معنای مضاف را مقید و محدود می‌كند و بدین‌سان، اسم مضاف پیش از پیوستن مضافٌ‌الیه معمولاً نكره است، و پس از آن به نوعی تعریف و تخصیص می‌یابد و از حالت نكره بودن محض بیرون می‌آید، مگرآنكه خود در اصل اسم عَلَم باشد و یا از جهت دیگری معرفه شده باشد، مثال: پل / پل زاینده‌رود / پل زاینده‌رود اصفهان.
مضافٌ‌الیه با كسرۀ اضافه به مضاف می‌پیوندد، و این كسره در رسم‌الخط قدیم گاهی به شكل «ی» نوشته می‌شده است (نک‍ : معین، 28- 29). درصورتی كه مضاف به یكی از مصوّتهای a، e، o،ā، ū، ختم شود، كسرۀ اضافه به یای مكسور (-ye) بدل می‌شود، و در حقیقت یك «یای وقایه» مصوّتِ آخر مضاف را از كسرۀ اضافه ( / e / ) جدا می‌كند (نک‍ : شمس قیس، 243-244). در مورد كلمات مختوم به های بیان حركت (های غیرملفوظ) (-a / e-) این یای وقایه به صورت یای مرخم (كوتاه شده، به شكل همزه) بالای حرف «ها» قرار می‌گیرد؛ مثال: خانۀ معلم؛ رادیوی تهران؛ سرمای زمستان؛ سكوی خانه. در نظم گاهی لازم می‌شود كه این یای مكسور ساكن باشد (مثال: گر خدا خواهد كه پردۀ كس درد ... )، یا از تلفظ ساقط شود (مثال: پرستنده باشیّ و جوینده راه ... ). در اسمهای مختوم به واو بعد از ضمه یا فتحه (-ow- / -aw) و نیز یای بعد از فتحه یا كسره (-ey / -ay)، كسرۀ اضافه به حرف واو و یای پایانی افزوده می‌شود، مثل خسروِ خاور، پرتوِ خورشید، در پیِ او.
در نظم گاهی كسرۀ اضافه به ضرورت وزن باید بلند (به اشباع) تلفظ شود، چنانكه در این مصراع: دلِ عاشق به پیغامی بسازد.
در زبانهای هند و اروپایی اسم برحسب كاربرد در كلام دارای حالات مختلف بوده (چون فاعلی، مفعولی، اضافه، ندا، ... )، و در بعضی از آنها، چون هندی باستان اسم در 8 حالت صرف می‌شده است. تحقیقات زبان‌شناسی تاریخی و تطبیقی نشان داده است كه شكل گرفتن این حالتهای صرفی و تمایز آنها از یكدیگر به تدریج و در طول زمان روی داده، و با انشعاب آنها به شاخه‌های فرعی تكامل و گسترش یافته است (نک‍ : میسرا، فصل 9). حالت اضافه در این زبانها درستاكهای مختوم به *-o (-a در هندی باستان و پارسی باستان) ــ كه بیشترین نوع ستاكها را شامل می‌شود ــ در مفرد مذكر با نشانۀصرفی (شناسۀ) *-sio (هندی باستان: -sya، پارسی باستان -hya) و در جمع مذكر با نشانۀ صرفیِ *-om (هندی باستان و پارسی باستان -ānam) مشخص می‌شده است (قس: در پارسی باستان kabujiyahya brātā= برادر كمبوجیه؛ xšāyathiya xšāyathiyanām= شاه شاهان).
اما در مراحل نخستین رشد این زبانها حالت اضافه صورت نحوی خاصی نبوده، بلكه اسمی در حالت فاعلی، با نشانۀ صرفی -s* بوده است كه كاربرد وصفی داشته، و مانند یك صفت معنای مضاف را مقید و محدود می‌كرده است. بازماندۀ این نوع تركیب هنوز در بسیاری از زبانهای این خانواده دیده می‌شود، چنانكه در سنسكریت واژه‌هایی چون dasyāputra (= كنیززاده)، rathaspati (= صاحب گردونه)، vanaspati (= خداوند بیشه) از این نوع است (نک‍ : همو، 89, 90, 96؛ بارو، 212؛ میه، 345-346). در زبان انگلیسی نیز تركیباتی چون housewife (= زن خانه) وsea breeze (= نسیم دریا)، از دو اسم تشكیل یافته‌اند كه اسم اول در حقیقت كاربرد وصفی دارد و به نوعی اسم دوم را توصیف می‌كند. در فارسی، در تركیباتی چون «آب راه» (راه آب / آبی)، «سنگ فرش» (فرش سنگی)، «آهن آلات» (آلات آهنی) ــ كه از نوع اضافۀ مقلوب و دارای همین ویژگیند ــ اسم اول همچون صفتی است كه معنای اسم دوم را تا حدودی محدود و مقید می‌كند (نک‍ : همانجا).
صورت معروف تركیب اضافی كه در آغاز این گفتار بدان اشاره شد، اصل و منشأ دیگری دارد، و كسرۀ اضافۀ میان مضاف و مضافٌ‌الیه در پارسی باستان ضمیر موصول hya بوده كه جملۀ تبعی خبری را به مبتدا یا مسندٌالیه جملۀ اصلی می‌پیوسته است. جملۀ تبعی خبری در این كاربرد با حذف فعلِ رابطه، به صورت اسمی یا صفتی برای تعریف و تخصیص یا تحدید و توصیف معنای مسندٌالیه، یا متمم آن عمل می‌كرده است، مانند gaumāta hya maguš (= گوماته كه مغ (است) = گوماتۀ مغ)، kāra hya manā (= سپاه كه از آنِ من (است) = سپاهِ من)، auramazdā hya mathišta bagānām (= اهورامزدا كه بزرگ‌ترین بغان (است) = اهورامزدای بزرگ‌ترین بغان).
ضمیر موصول hya با این كاربرد خاص، در پارسی میانه (پهلوی ساسانی و اشكانی) به صورت -īg / -ī (وهزوارش zy)، و در پارسی دری و لهجه‌های غربی دیگر به صورت كسرۀ اضافه و كسرۀ موصوف درآمده است (نک‍ : كنت، 85-84؛ نیبرگ، II / 105-106؛ برای آگاهی بیشتر، نک‍ : برونر، 17-10؛ بویس، 28-47).
مضافٌ‌الیه اگر از انواع ضمایر منفصل (شخصی، مشترك یا اشاره) باشد، كسرۀ اضافه طبق قاعدۀ كلی پیش از آن می‌آید و دو جزء تركیب را به هم ربط می‌دهد (مثال: كتابِ من، غمخوارِ خویش، سخنانِ اینان)، اما اگر از ضمایر متصل باشد، در زبان گفتار و نوشتار متداول امروزی، رابط میان دو جزء تركیب در 3 شخص مفرد فتحه (مثال: كتابَم، كتابَت، كتابَش)، و در 3 شخص جمع كسره (مثال: كتابِمان، كتابِتان، كتابِشان) خواهد بود؛ ولی اگر مضاف به های بیان حركت (-a / -e) ختم شود، در 3 شخص مفرد یك همزه یا الف مفتوح میان مضاف و ضمیر متصل قرار می‌گیرد (مثال: خانه‌ام، دیده‌ات، نامه‌اش) و در 3 شخص جمع معمولاً مضاف بدون كسرۀ اضافه به ضمیر می‌پیوندد (مثال: خانه‌مان، نامه‌تان، بچه‌شان). اگر مضاف به مصوتی غیر از های بیان حركت (-a / -e) ختم شده باشد، در تركیب اضافی یك یای وقایه (-y-) میان مضاف و ضمیر متصل قرار می‌گیرد كه در 3 شخص مفرد حركت فتحه دارد (مثال: كتابهایم، گیسویت، بازیش) و در 3 شخص جمع حركت كسره (مثال: كتابهایمان، گیسویتان، بازیشان). گاهی به ضرورتِ وزن در شعر و یا برای سهولت تلفظ در محاوره این یای وقایه بعد از مصوتها از تلفظ ساقط می‌شود (مثال: كارهام، زانوت، بازیش).
در تركیب اضافی گاهی به‌سبب كثرت استعمال كسرۀ مضاف در تلفظ ساقط می‌گردد، چون پدر زن، صاحبدل، دخترعمو، زیردست، سرپنجه. این عمل را فكّ اضافه و اینگونه تركیبات را اضافۀ مقطوع گفته‌اند (دستگیر، 131). در تركیبی كه مضافٌ‌الیه با الف (آ / ا) آغاز شود، گاهی كسرۀ اضافه ساقط می‌شود، مانند ریم آهن، به نام ایزد، زیرآب. هرگاه مضاف و مضافٌ‌الیه به نوعی تركیب شوند كه به صورت یك اسم واحد درآیند، كسرۀ اضافه از میان آنها ساقط می‌شود، مانند گلنار، بستان‌سرا، تبرزین (برای انواع این نوع اضافه، نک‍ : معین، 38-76).
فك اضافه در زبان فارسی سماعی است و جز در مواردی كه در گفتار و نوشتار معروف و متداول شده است، جایز نیست و خلاف فصاحت است. البته باید توجه داشت كه تركیباتی چون «شیردل»، «گل اندام» و نظایر آن، اضافۀ مقلوب نیست و از نوع تركیبات توصیفی است.
مضاف یا مضافٌ‌الیه گاهی به قرینه از جمله حذف می‌شوند، مانند «مثنوی» به جای «كتاب مثنوی» در این مصراع: «مثنوی هفتاد من كاغذ شود»، و نیز «شمال» در این جمله «شمال مرطوب و بارانی است»، یعنی شمال كشور یا شمال ایران.
در تركیب اضافی گاهی برحسب ضرورت وزن شعر، و در مواردی برای سهولت تلفظ مضافٌ‌الیه بر مضاف مقدم می‌شود، چون جهان پادشاهی (= پادشاهیِ جهان)، كارنامه، برادرزاده، كاروانسرای. این نوع تركیب را «اضافۀ مقلوب» می‌گویند. تركیباتی چون دل فریب، حق‌پرست، سنگ‌تراش، دشمن شكن، جنگ‌آور، در حقیقت نوعی اضافۀ مقلوبند كه از پیوستن یك اسم فاعل مرخم به یك اسم ساخته شده‌اند. اسم مفعول كامل یا مرخم نیز گاهی در اضافۀ مقلوب مضافٌ‌الیه واقع می‌شود، چون: زر خرید، زراندود (ه‍‌ )، شاهزاده، دست‌پخت، خون‌آلود (ه‍‌ ). اسم مفعول مرخم هم گاهی مضاف واقع می‌شود، چون خواستِ خدا، گفتِ رسول، ساختِ ایران. مصدر كامل یا مرخم، بسیط یا مركب، حاصل مصدر و هر نوع اسم دیگری كه از افعال مشتق شده باشد، می‌تواند مضاف یا مضافٌ‌الیه قرار گیرد (مانند جای نشستن، دیدنِ دوست، هنگامِ نگاه كردن، باز كردنِ در، خریدِ كتاب، فروشِ خانه، مزدِ ساخت، نشستن گاه، دل شكستن).
در تركیب اضافی مقلوب گاهی «را» كه علامت مفعول صریح است، میان دو جزء تركیب بعد از مضاف قرار می‌گیرد، و در حقیقت همچون نشانۀ صرفی حالت اضافه در زبانهایی كه حالات مختلف در آنها نشانه یا پسوند صرفی دارند، عمل می‌كند، مانند «سخن را روی با صاحبدلان است» (= روی سخن ... )؛ «سلطان را دل از این سخن به هم برآمد» (= دلِ سلطان ... ). شایستۀ توجه است كه در زبان پارسی باستان نیز در برخی موارد حالت مفعولی همچون حالت اضافه به كار رفته است: Auramazdām avathā kāma āha (= اهورامزدا را خواست چنین بود).
تركیب اضافی خود در جمله می‌تواند مانند یك اسم، مسند یا مسندٌالیه، فاعل یا مفعول، مضاف یا مضافٌ‌الیه واقع شود، مثال: خانۀ استاد نزدیك است، این تصویر پل خواجوست، بارانهای بهاری كشتزارها را سیراب كرد. هرگاه مضاف موصوف صفتی قرار گیرد، كسرۀ اضافه به آخر صفت افزوده خواهد شد: درختانِ سبزِ باغ. گاهی صفتِ مضاف در آخر مضافٌ‌الیه آورده می‌شود، مثال: پسرانِ وزیرِ ناقص عقل / به گدایی به روستا رفتند.
اگر مضاف مركب از چند اسم معطوف به هم باشد، كسرۀ اضافه به آخرین اسم می‌پیوندد، مثال: پدر و مادر و برادرانِ حسن، پدر یا مادرِ رضا. هرگاه چند اسم در پی هم مضاف و مضافٌ‌الیه واقع شوند، هریك از آنها با كسرۀ اضافه به دیگری می‌پیوندد، مانند خانۀ پدرِ دوستِ برادرِ من. در علم بیان و بلاغت اینگونه «تتابع اضافات» را در گفتار و نوشتار برخلاف فصاحت دانسته‌اند.
مضاف ممكن است صفت مطلق، تفضیلی یا عالی باشد. در اینگونه تركیبات صفت همچون اسم عمل می‌كند، مانند تشنۀ قدرت، بزرگ شهر، مهترِ آفریدگان، بهترینِ كارها. بعضی از كلماتی كه در گفتار یا نوشتار چون حرف اضافه و قید به كار می‌روند، در تركیب اضافی همچون اسم، مضاف یا مضافٌ‌الیه واقع می‌شوند، مثال: درونِ خانه، روی میز، زیرِ درخت، بالای دیوار، پایین كوه، لباس رو، طبقۀ زیر.
در تركیب اضافی گاهی مضاف مقصود اصلی است، چون پسرانِ وزیر، شاگردِ دبیرستان؛ و گاهی مضافٌ‌الیه، چون مهد زمین، علم جغرافیا، كار نجاری.
مؤلفان كتابهای دستور زبان فارسی، اضافه را از چند جهت و به چند نوع تقسیم كرده‌اند. برخی آن را بر دو نوع لفظی و معنوی دانسته، و اقسـام دیگر را اجزاء اضـافۀ معنـوی شمرده‌انـد (نک‍ : دستگیر، 126؛ نجم الغنی، 653-666) و برخی آن را به حقیقی و مجازی تقسیم كرده، و اقسام دیگر را ذیل این دو قسم ذكر كرده‌اند (نک‍ : لطیف پوری، 34-35؛ معین، 104-173). در بعضی از تألیفات به قیاس مبحث اضافه در نحو عربی، اضافۀ معنوی را در فارسی بر 3 قسم تقسیم كرده‌اند: اضافه به تقدیر «لام» (برای)، به تقدیر «مِن» (از)، به تقدیر «فی» (در). قسم اول شامل اضافۀ ملكی و تخصیصی است، چون زین اسب، كتاب معلم. در این نوع اضافه مضافٌ‌الیه باید از جنس مضاف نباشد و ظرف آن نیز نباشد. قسم دوم آن است كه مضافٌ‌الیه جنس و نوع مضاف را بیان كند، چون انگشتری طلا، جام بلور، شهر شیراز. قسم سوم آن است كه مضافٌ‌الیه ظرف (زمانی یا مكانی) یا حامل مضاف باشد، چون ساكن خانه، سوار اسب، كار فردا (نک‍ : دستگیر، 126-127؛ حبیب اصفهانی، 26-27؛ برای تفصیل، نک‍ : نجم الغنی، 655-660). اغلب دستورنویسانِ زبان فارسی به تقسیماتی چون اضافۀ حقیقی و غیرحقیقی، یا اضافۀ محض و غیرمحض قائل شده‌اند (مثلاً نک‍ : همانجا) كه این تقسیمات مانند اضافۀ لفظی و معنوی مربوط به قواعد زبان عربی است (تهانوی، 1 / 888- 889؛ رایت، II / 198-234) و با ساختار نحوی زبان فارسی همیشه و در همۀ موارد سازگاری ندارند. در برخی از كتابهای دستور زبان فارسی تقسیم‌بندیهای دیگری دیده می‌شود كه از دقت در ویژگیهای این زبان به دست آمده‌اند و با چگونگی نحوی آن تناسب و سازگاری بیشتری دارند. مؤلف غیاث اللغات (تألیف: 1242 ق) اضافه را 9 قسم دانسته است: 1. تملیكی، 2. تخصیصی، 3. توضیحی، 4. تبیینی، 5. تشبیهی، 6. توصیفی، 7. مجازی (یا استعاری)، 8. ظرفی، 9. اقترانی (یا به ادنى ملابست) (ص 51-52). میرزا حبیب اصفهانی در دستور سخن (تألیف: 1289ق) اضافه را بر حسب افادۀ معنی تقسیم كرده، و نسبت، تملك، اختصاص، تعلیل، ظرفیت، تبیین، و تشبیه را از انواع این معانی دانسته است (همانجا).
دستورنویسان معاصر كوشیده‌اند كه اقسام مختلف اضافه را با مطالعه در انواع و اقسامی كه مؤلفان پیشین آورده‌اند و نیز با انطباق قواعد با متون معتبر نظم و نثر فارسی ــ و به صورتی كه وجوه مختلف این مقوله را در برگیرد و نتیجۀ تفحص در ساختار نحوی این زبان باشد ــ از نو تنظیم و عرضه كنند. از اینگونه تألیفات چندین نمونه تاكنون انتشار یافته است كه از آن جمله می‌توان از دستور زبان فارسی، تألیف 5 تن از استادان دانشگاه تهران (قریب، بهار، فروزانفر، همایی و یاسمی) یاد كرد. در چاپ اول این كتاب (1328-‌ 1329 ش) اضافه را بر 5 نوع (ملكی، تخصیصی، بیانی، استعاری و تشبیهی) تقسیم كرده‌اند ( دستور ... ، 40-43) و در چاپ دوم انواع بنوّت، سببی و اقترانی هم بدان افزوده شده، و اقسام اضافه به 8 قسم رسیده است (نک‍ : معین، 90).
در اینجا اقسام اضافه بر حسب تقسیم‌بندی این كتاب به اختصار آورده می‌شود: اضافۀ ملكی آن است كه بر مالكیت مضافٌ‌الیه بر مضاف دلالت كند، چون خانۀ حسن، كتاب من؛ و اضافۀ تخصیصی آن است كه اختصاص چیزی را به چیز دیگر برساند، چون درخت باغ، زین اسب. فرق میان اضافۀ ملكی و اضافۀ تخصیصی را برخی از مؤلفان در آن دانسته‌اند كه در اضافۀ ملكی مضافٌ‌الیه می‌تواند در مضاف تصرف كند، ولی در اضافۀ تخصیصی چنین نیست (نک‍ : همو، 126). در اضافۀ بیانی مضافٌ‌الیه نوع و جنس مضاف را معین می‌كند، مانند انگشتری طلا، كاسۀ بلور. برخی از مؤلفان اضافۀ بیانی را به دو نوع جنسی و توضیحی تقسیم كرده، و تركیباتی چون روز عید، شب برات، كوه دماوند، درخت انگور را از نوع دوم دانسته‌انـد (نک‍ : همایون فرخ، 846). مؤلف غیاث اللغات اضافۀ توضیحی و اضافۀ تبیینی (بیانی) را دو نوع جداگانه محسوب داشته است (نک‍ : ص 51). اضافۀ مجازی (یا استعاری) آن است كه در آن مضاف در غیر معنی حقیقی خود به كار رفته باشد، چون گوشِ هوش، دستِ تقدیر، تیغِ اجل. در اضافۀ مجازی یا استعاری نسبت میان دو جزء تركیب منوط به اعتبار متكلم است و در خارج متحقق نیست، برخلاف اضافۀ حقیقی كه این نسبت در خارج ثابت و متحقق است. اضافۀ تشبیهی آن است كه نسبت میان مضاف و مضافٌ‌الیه بر تشبیه مبتنی باشد، و آن یا اضافۀ مشبّه به مشبّهٌ‌بهْ است، چون قدِ سرو، لبِ لعل (= قدی كه مانند سرو است، لبی كه مانند لعل است)، یا اضافۀ مشبّهٌ بهْ به مشبّه، چون تیرِمژگان، لعلِ لب (= مژگانی كه مانند تیر است، لبی كه مانند لعل است). اضافۀ بنوّت (ابنی) اضافۀ نام پسر به نام پدر است، چون محمودِ سبكتكین، رستمِ زال، بوعلی سینا. مؤلف غیاث اللغات (همانجا) و نجم الغنی (ص 661) این نوع را از اقسام اضافۀ تخصیصی شمرده‌اند. اضافۀ سببی، یا اضافۀ سبب به مسبّب است، چون تیغِ انتقام، یا اضافۀ مسبّب است به سبب، چون كشتۀ غم، سوختۀ فراق. نجم الغنی این قسم را نیز از اقسام اضافۀ تخصیصی محسوب داشته است (همانجا). در اضافۀ اقترانی مضاف نوعی اقتران با مضافٌ‌الیه دارد. چنانكه در تركیباتی چون دستِ ادب و نامۀ عنایت، دست مقرون به ادب، و نامه مقرون به عنایت است. برخی از مؤلفان این نوع را «اضافت به ادنى ملابست» نیز نامیده‌اند ( غیاث اللغات، 52). معین در كتاب اضافه دربارۀ اقوال و نظریات مؤلفان دیگر دربارۀ اضافه و اقسام آن به تفصیل بحث كرده است.

مآخذ: تهانوی، محمد اعلى، كشاف اصطلاحات الفنون، كلكته، 1862 م؛ حبیب اصفهانی، دستور سخن، استانبول، 1289 ق؛ دستگیر، غلام، قوانین دستگیری، هند، مطبع مولائی؛ دستورزبان فارسی (پنج استاد)، قریب و دیگران، تهران، 1363 ش؛ شمس قیس رازی،محمد، المعجم فی معاییراشعارالعجم، تهران، 1338 ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، بمبئی، 1390 ق؛ لطیف‌پوری، حیدرعلی، شرح قصیدۀ جوهر التركیب، لكهنو، 1894 م؛ معین، محمد، اضافه، تهران، 1361 ش؛ نجم الغنی، نهج الادب، لكهنو، 1919 م؛ همایون فرخ، عبدالرحیم، دستور جامع زبان فارسی، تهران، 1339 ش؛ نیز:

Boyce, M.,«The Use of Relative Particles in Western Middle Iranian », Indo-Iranica, Wiesbaden, 1964; Brunner, Ch. J., A Syntax of Western Middle Iranian, New York, 1977; Burrow, T., The Sanskrit Language, London, 1973; Kent, R. G., Old Persian, New Haven, 1953; Meillet, A., Introduction à l’étude comparative des langues indo-européen-nes, Alabama, 1964; Misra, S. S., New Lights on Indo-European Comparative Grammar, Varanasi, 1975; Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974; Wright, W., A Grammar of the Arabic Language, Cambridge, 1955.
فتح‌الله مجتبائی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: