اصحاب رأی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 27 شهریور 1398
https://cgie.org.ir/fa/article/230727/اصحاب-رأی
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
9
در مقام استنباط، شاید بتوان میان اقتدار اجتماعی موالی و گرایش به برخوردهای درایی در مسائل دینی، از جمله فقه، ارتباطی را جستوجو كرد.به هر تقدیر، گردآوری اقوال ابراهیم نخعی در قالب یك «كتاب» از سوی حماد و نیز معاصر كوفی وی، فضیل بن عمرو فقیمی (دارمی، 1 / 120؛ ابن سعد، 6 / 189)، نشان میدهد كه چگونه در طول 3 نسل پیاپی، حلقۀ ابراهیم نخعی بهعنوان عالمی از مخالفان اصحاب ارأیت، به شكلگیری مكتب اصحاب رأی و به عرصه رسیدن خلفی از فقیهان موالی، چون ابوحنیفه انجامیده است. حماد و برخی دیگر از شاگردان ابراهیم، در برابر پرهیز نه چندان سخت ابراهیم از كتابت علم، عملاً با نوشتن تعالیم او، وی را با كتابت آشتی دادهاند و به رغم گریز استاد، شاگردان زیركی چون حماد نیك میدانستهاند كه مسائل تقدیری در محضر ابراهیم چگونه باید طرح گردند تا صورت پرسش او را نیازارد (مثلاً نك : دارمی، 1 / 52).با نشستن حماد بر كرسی ابراهیم، فضای فقهی كوفه به میل ارأیتیان روی به تغییری سریع نهاد و بازتاب این تغییر در حكایتی از شعبی (مربوط به سالهای 96-104 ق) آشكار میگردد كه از غلبۀ حماد و رأیگرایان بر جامع كوفه شكوه داشته، و راه كنارهگیری را گزیده است (نك : ابنسعد، 6 / 175). در همین راستا، در خلال دو دهۀ نخست سدۀ 2 ق، فقه تقدیری و كاربرد گستردۀ رأی چنان جایگاه خود را در محیط كوفه استوار ساخته بود كه سنتگرایانی چون عبدة بن ابی لبابه خود را در تنگنا میدیدهاند (نك : دارمی، 1 / 67).با اینهمه، دربارۀ رأیگرایی این دوره، باید گفت كه نسل حماد را نباید رأیگرایانی پیروز و غالب بر پیروان اثر تلقی كرد، بلكه نقش حماد و همفكران او در واقع با تعبیر الفت میان رأی و اثر قابل تصویر است. در این دوره پدیدۀ ارأیت یا گسترش تقدیری فقه نه تنها در كوفه، بلكه در سرزمینهای دیگر نیز راه خود را گشوده، و زمینۀ آن فراهم آمده بود تا فقه از صورت دانشی نامدون و نسبتاً نقلی، به علمی درایی، نظام پذیر و روی به گسترش دگرگونی یابد. عمومیت تدریجی پدیدۀ ارأیت و از میان رفتن منازعات در پذیرش آن، موجب شد تا از سویی، گرایش تقدیرستیز «اصحاب اثر» به مفهوم كهنۀ آن منسوخ گردد و از سوی دیگر، عنوان اصحاب ارأیت كه در نسلهای بعد، موضوعیت خود را به عنوان گروهی متمایز از دست داده بود، به فراموشی سپرده شود.
كوفه به همان اندازه كه محیط مناسبی برای پدید آمدن تعالیم اصحاب ارأیت بود، در پی زمینهای كه توسط این گروه فراهم آمده بود، میتوانست مساعدترین محیط برای شكلگیری طبقهای با عنوان اصحاب رأی نیز باشد. اگرچه این گروه از نظر تاریخی میتوانند خلف اصحاب ارأیت به شمار آیند، اما باید توجه داشت كه منازعات آنان با مخالفان، در عصر نوین، دیگر بحث كهنه و فراموش شدۀ تقدیر نبوده است.در واقع شكلگیری طبقۀ اصحاب رأی، حاصل آغاز مرحلهای دیگر از تكوین علم فقه، یعنی مرحلۀ تدوین بوده است. در این برهه از زمان، یعنی در دهههای میانی سدۀ 2 ق، فقیهانی به اصطلاح آن روزگار «اهل رأی»، یا به تعبیری امروزی، گرایندگان به فقه درایی، به عنوان طبقهای از اهل علم در برابر طبقهای دیگر با عنوان «اصحاب حدیث» قرار گرفته بودند كه حدیث را اساس علم دین شمرده، با رأی یا برخورد درایی با سنن، به مخالفتی سخت برخاسته بودند و همین انگیزه آنان را به تقابل با اصحاب رأی كشانده بود.در بازگشت به سخن از تدوین فقه، باید گفت كه فقیهان رأیگرا، زمانی به نحو مؤثر، حركت تدوین فقه را آغاز كرده بودند كه دانش حدیث، هنوز در مرحلۀ نامدون بود و حتى در شكل مكتوب خود، از جزوههایی ترتیب نایافته فراتر نرفته بود. اگرچه اصحاب رأی از بدو پیدایی، مخالفت اصحاب حدیث را رویاروی خود یافته بودند، در واقع همزمان با آغاز جریان علمی تدوین در دانش حدیث در ربع سوم سدۀ 2 ق بود كه آنان، به عنوان یكی از گروههای پرنفوذ علما و توانا برای رویارویی با اصحاب رأی، جایگاه خود را تثبیت نمودند و تقابل اصحاب رأی و اصحاب حدیث به عنوان دو طبقه از علما با تحصیلاتی مختلف و رشتههایی متمایز، اما موضوعاتی گاه متداخل، به طور جدی از همین زمان احساس میشد.نظریههایی دربارۀ مراتب ادلۀ فقهی و در قالب روایاتی به نقل از صحابه كه پیشتر بدان اشاره شد و مبنای دینی كاربرد رأی در فقه كوفه را تبیین میكرد، همانگونه كه از سلسلۀ اسانید بر میآید، اوج رواج خود را در همین دوره یافته است (برای منابع، نك : سطور پیشین). حضور شخصیتهایی چون سفیان ثوری در میان راویان این احادیث (مثلاً نك : دارمی، 1 / 59؛ نسایی، 8 / 230-231) نشان میدهد كه این شیوه، مختص اصحاب رأی نبوده، و از سوی اصحاب حدیث كوفه نیز پذیرفته شده بوده است. در این دوره، به كارگیری رأی پس از نایافتن حكم در ادلۀ نقلی، روشی عام برای كوفیان بود و این فضا، حتى در آثار غیرفقهی و بیطرف نیز منعكس شده است (مثلاً نك : صفار، 321-322؛ ابوالحسن عامری، 119-120).در واقع عالمان كوفی اصحاب حدیث چون ثوری در سدۀ 2 ق، چنان در روشها به اصحاب رأی نزدیك شده بودند كه گاه به سختی میتوان جز تمایز صنفی، بر افتراقی دیگر پای فشرد. حتى برخی افتراقات اعتقادی چون مسألۀ ایمان و قیام به سیف كه برخی شخصیتها چون سفیان و ابوحنیفه را در برابر هم نهاده است، دربارۀ شخصیتهایی كه از نظر اصحاب حدیث اشكالی در عقیده ندارند، موضوعیت نخواهد یافت. از همین رو، شگفتآور نیست كه ثوری، فقیهان رأیگرای كوفه همچون ابن ابی لیلى و ابنشُبرُمه را عالمانی خودی شمرده، بدانان مباهات میكرده است (نك : ترمذی، 4 / 214).
در منابع كهن، به هنگام گفتو گو از عالمان اصحاب رأی در كوفه، همواره از 3 تن نام برده میشود كه كهنترین آنان ابن شبرمه و پس از او ابن ابی لیلى و ابوحنیفه است. ابن شبرمه (د 144 ق) كه چندگاهی در كوفه و سرزمینهای دیگر منصب قضا را بر عهده داشته، در اخذ دانش به كوفه اكتفا نكرده، و افزون بر بهرهگیری از شعبی، عالم كوفی مخالف ارأیت، از دو شیخ بصره، حسن و ابن سیرین، و از تابعان مدینه، چون سالم بن عبدالله، تعلیم گرفته است (نك : ه د، 4 / 64). ابن شبرمه اگرچه تحصیلاتی در حدیث داشته، اما شخصیت وی در دورۀ تعلیم، نه به عنوان محدث، كه به عنوان فقیهی صاحب نظر شناخته بوده است (ابنسعد، 6 / 244؛ برای مباحثات فقهی میان او و دیگر فقیهان رأیگرا، نك : دارمی، 1 / 148-250؛ ابنسعد، 6 / 233، 244).رابطۀ ابن شبرمه با حلقۀ حماد و اصولاً اصحاب ارأیت در كوفه، در بیان احوال او مبهم مانده است، اما دربارۀ روش فقهی او این نكتۀ اساسی روشن است كه وی در عمل بر كاربرد قیاس، اهتمام میورزیده، و از جنبۀ نظری نیز، بر حجیت آن تأیید داشته است (نك : بسوی، 1 / 612؛ خطیب، الفقیه ... ، 1 / 204). پیوند روش فقهی او با قیاس تا آنجا بوده كه در حدیثی از امام صادق (ع)، وی از «اصحاب قیاس» دانسته شده است (نك : كلینی، 1 / 57). از سویی دیگر، باید حكایاتی را یادآور شد كه برپایۀ آنها، ابن شبرمه برای پاسخگویی به سؤالات بیسابقه، مانند تقدیرستیزان كهن، بیمیل بوده است (نك : دارمی، 1 / 72؛ ابنبطه، 1 / 406، 418).میان روش ابنشبرمه و روش ابوحنیفه چه از حیث شیوه و چه از نظر تقدم زمانی، از روش ابن ابی لیلى (د 148 ق) به عنوان جایگاهی میانه یاد شده است كه سالها قضای كوفه را بر عهده داشت. او در مرحلۀ دانشاندوزی، محفل شعبی و جانشینش حكم بن عتیبه، و نیز قاسم بن عبدالرحمان از فقیهان تقدیرستیز كوفه را درك كرده، و از فقیه صاحب رأی مكه، عطاء بن ابی رباح هم بهره گرفته است (نك : ه د، 2 / 696). ابن ابی لیلى در شیوهای بسیار نزدیك به ابوحنیفه، فقه خود را پس از كتاب و سنت، براساس اتفاق صحابه، و مخیر دانستن خود در صورت اختلاف آنـان در اجتهـاد بنـا نهاده بود (نك : قاضی نعمان، 1 / 92-93؛ نیز كلینی، 7 / 408)، اما ظاهراً از آن رو كه در قضا و اعمال رأی خود به احتیاط گرایش داشت و به صدور احكامی قاطع، هرچند غریب تمایل نشان نمیداد، از سوی ابوحنیفه مورد انتقاد قرار گرفته است (نك : ابن خلكان، 4 / 179-180). یوزف شاخت در مقایسهای تحلیلی میان آراء این دو، نشان داده كه فقه ابن ابی لیلى، فقهی كاربردی و برخاسته از ضرورتهای اشتغال به قضاست و رأی او در مجموع از نظامیافتگی و پختگی رأی ابوحنیفه برخوردار نبوده است (ص 294 به بعد).ابن ابی لیلى با تألیف اثری با عنوان المصنف (ابنسعد، 6 / 283) و نیز الفرائض (ابن ندیم، 256) در شمار نخستین نویسندگان از اصحاب رأی است. اشاراتی پراكنده، چون حكایت ابوداوود سجستانی ( مسائل، 295) مبنی بر افتای معبد بن راشد عالم كوفی در سدۀ 3 ق بر مذهب ابن ابی لیلى و اشارهای به شمارش پیروان ابن ابی لیلى در عداد اهل سنت در الفرق بغدادی (ص 277)، نشان میدهد كه مذهب وی، البته به صورتی محدود پیروانی نیز داشته است.شخصیت سوم و در حقیقت رأس این مثلث و نماد اصحاب رأی در تاریخ فقه، ابوحنیفه نعمان بن ثابت متعلق به مكتب اصحاب ابن مسعود است كه مدت 18 سال نزد حماد بن ابی سلیمان فقه آموخته است (نك : خطیب، تاریخ، 13 / 333). در نگرشی تحلیلی بر روش فقهی ابوحنیفه به عنوان نخستین نمایندۀ فقه نظامیافتۀ اصحاب رأی، باید گفت كه وی در برخورد با ادلۀ سنن، اخبار ضعیف و غیرثابت (در اصطلاح خود) را در اثبات سنت نبوی معتبر نمیشمرد و در موارد تعارض اخبار، سنت غیرثابت را در برابر سنت ثابت كنار مینهاد. وی در مواجهه با آراء صحابه، اتفاق آنان را حجت میشمرد و در صورت اختلاف، خود را در انتخاب به وفق رأی مخیر میدید.دربارۀ رأی و قیاس، باید یادآور شد كه با وجود شهرت ابوحنیفه به رأیگرایی، تمسك به این شیوهها در فقه او نامحدود نبوده است. در این نظام فقهی، احكام تعبدی پیرو نصوص شرعیند و بیشترین زمینه برای كاربرد رأی در آن دسته از احكام شریعت است كه به موضوعات روزمره مربوط میشوند. وی خود افراط در كاربرد قیاس را نكوهش كرده است (نك : ابن عدی، 7 / 2476) و گاه چنین مینماید كه چون به كارگیری قیاس عام را در برخی از موارد قبیح میشمرده، با تمسك به «اثری»، مدلول آن قیاس را تخصیص میداده است، اثری كه شاید به خودی خود نزد او دلیلی ضعیف شمرده میشد و انگیزهای درایی او را به پیش كشیـدن آن اثر فرامیخواند (برای تفصیل، نك : ه د، 5 / 393- 399).به عنوان اشارهای، باید گفت كه فقیهانی گراینده به رأی در سدۀ 2 ق، در سرزمینهای دیگر نیز حضور داشتهاند كه در شمار آنان میتوان از عبیدالله عنبری و عثمان بَتّی در بصره، ابن جریج در مكه، و ربیعة الرأی و یحیی بن سعید انصاری در مدینه یاد كرد (مثلاً نك : ابن سعد، 7(2) / 21؛ لیث، 84)، اما محافل این گروه از فقیهان، به حدی با اصحاب حدیث درآمیخته است كه به سختی میتوان آنان را در كنار گروه اصحاب رأی به مفهوم كوفی، و به ویژه حنفی آن جای داد.
ابوحنیفه آزاداندیشی در فقه را ترویج میكرد و هرگز كسی را به تقلید ناآگاهانه از خود فرانمیخواند (نك : ابنعبدالبر، 145) و در عمل نیز مقایسهای میان آراء ابوحنیفه و شاگردان او آشكارا نشان میدهد كه آنان مقلد ابوحنیفه نبوده، و بهسان مجتهدانی به استنباط مستقیم احكام از منابع آنها میپرداخته، و در پارهای موارد به خلاف نظر استاد خود نظر میدادهاند. اگرچه در جریانی تاریخی، به زودی محافل اصحاب رأی تحتتأثیر مستقیم ابوحنیفه قرار گرفت و هستهای برای شكلگیری مذهب فقهی حنفی شد، اما این بدان معنا نیست كه مكتب اصحاب رأی كوفه، به یكباره پیوندهایش را با پیشینۀ خود گسسته باشد.بارزترین نمونۀ گرایش غیرحنفی در فقه اصحاب رأی در عصر شاگردان ابوحنیفه و حتى نسلهایی چند پس از ایشان، عنایت شایان توجه به آراء ابن ابی لیلى است. اگرچه در منابع، كمتر توجهی به رابطۀ فقه متقدم حنفی، یا به تعبیر دقیقتر فقه اصحاب رأی پس از ابوحنیفه، با ابن ابی لیلى دیده میشود، اما با مطالعه در بازماندههای آثار ابویوسف، محمد بن حسن و فقیهان متأخرتر حنفی، آشكار میگردد كه میزان تأثیر و اهمیت آراء ابن ابی لیلى در نظام فقهی شاگردان ابوحنیفه و به طور كلی فقه حنفی، قابل ملاحظه بوده است (نك : ه د، 6 / 444؛ نیز ابویوسف، «اختلاف ... »، سراسر كتاب؛ طحاوی، سراسر كتاب؛ فهارس ... ، 572-573؛ فتاوی ... ، 115، 122).در نگاهی به شخصیت فقهی شاگردان ابوحنیفه، باید گفت كه برخی از آنان تا دیر زمانی، در منابع فقهی نه به عنوان فقیهانی حنفی، بلكه به عنوان فقیهانی از اصحاب رأی با استقلالی در مذهب شناخته بودهاند. گفتنی است كه در طی سدههای متمادی، همواره دو تن از شاگردان خاص ابوحنیفه، پس از شخص او در فقه حنفی در جایگاه دوم و سوم بوده، و با استاد خود، اركان سهگانۀ این مذهب را تشكیل میدادهاند. در منابع حنفی و جز آن، معمولاً نام محمد بن حسن شیبانی (د 179 ق) در كنار ابویوسف به عنوان دو ركن این مذهب به چشم میخورد، اما در نگرشی تاریخی، آشكار میشود كه در عصر خود ابوحنیفه و دورهای نزدیك به آن، ابویوسف و زفر بن هذیل عنبری (د 158 ق) بودهاند كه بهعنوان دو شاگرد مبرز و طراز اول ابوحنیفه شناخته بودهاند. در حكایات مربوط به آن روزگار، از آنان بهسان دو رقیب در حلقۀ درس ابوحنیفه یاد شده است (مثلاً نك : صیمری، 95، 105-107) و همین امر انگیزۀ تألیف اثری نیز با عنوان اختلاف زفر و یعقوب (نك : سرخسی، 4 / 106) بوده است.میتوان گفت كه شخصیت ابوحنیفه و اعتنای حنفیان به وی به عنوان یكی از اركان مذهب، در تاریخ فقه، استقلال اندیشۀ ابویوسف در فقه را تحتالشعاع قرار داده است. فقه ابویوسف از نظر منابع نقلی، نسبت به فقه ابوحنیفه از تنوع بومی بیشتری برخوردار است و بسیاری از موارد اختلاف او با استادش، به همین عامل بازمیگردد. از نظر كاربرد رأی، از ویژگیهای فقه ابویوسف باید به گرایش خاص او به استحسان اشاره كرد. در بسیاری از این موارد استحسان و ترك قیاس، در جانب مخالف اثری یا فتوایی از فقیهی متقدم (مثلاً: ابویوسف، الخراج، 189) وجود دارد كه به خودی خود در روش فقهی او پایۀ مستحكمی برای حكم فقیه نمیتواند بود، اما رأی در این میان نقشی انكارناپذیر دارد كه ضعف سندی اثر را جبران میكند. یكی از نتایج فقه استحسانی ابویوسف، قاعدۀ تغییرپذیری احكام است، بر این پایه كه تكالیف شرعی به تغییر زمان و مكان و شرایط، پذیرندۀ تغییرند. او با تكیه بر اینكه در احكامِ شرعیِ دائر مدار عرف، حكم با تغییر عرف میتواند تغییر پذیرد، حتى در چنین مواردی صدور حكمی برخلاف منطوق نص را با تكیه بر علت تشریع جایز شمرده است (برای مثال، نك : همان، 85-86؛ نیز برای تحلیل روش فقهی او، نك : ه د، 6 / 444-447؛ نیز برای نقش اصحاب رأی در تدوین علم اصول، نك : ه د، اصول فقه).اصطلاح اصحاب رأی در دورههای بعدی هرگز منسوخ نشد و همواره در منابع فقهی و غیرفقهی به كار گرفته میشد، اما در این كاربرد، این اصطلاح تعبیری دیگر از مذهب حنفی بود. در واقع پس از شكلگیری مذاهب فقهی از سدۀ 4 ق و گرایش به تحدید مذاهب، جز معدود پیروان احتمالی برای ابن ابی لیلى، مكتب اصحاب رأی در مذهب حنفی تشخص مییافت و از همین رو، تاریخ متأخران اصحاب رأی را باید در بحث از تاریخ حنفیان موردبررسی قرار داد.
ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، بمبئی، 1400 ق / 1980 م؛ ابنبطۀ عكبری، عبیدالله، الابانة عن شریعة الفرق الناجیة، به كوشش رضا بن نعسان معطی، ریاض، 1409 ق / 1988 م؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن سعد، محمد، كتاب الطبقات الكبیر، به كوشش زاخاو و دیگران، لیدن، 1904-1915 م؛ ابن عبدالبر، یوسف، الانتقاء، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابن عدی، عبدالله، الكامل، بیروت، 1985 م؛ ابن قتیبه، عبدالله، تأویل مختلف الحدیث، بیروت، دارالجیل؛ همو، المعارف، به كوشش ثروت عكاشه، قاهره، 1960 م؛ ابن مقفع، عبدالله، «رسالة فی الصحابة»، آثار ابن المقفع، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالحسن عامری، محمد، اعلام بمناقب الاسلام، به كوشش احمد عبدالحمید غراب، قاهره، 1967 م؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان، ، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره،؛ همو، مسائل احمد، قاهره، 1353 ق / 1934 م؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، ، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ ابویوسف، یعقوب، «اختلاف ابی حنیفة و ابن ابی لیلى»، همراه ج 7 شافعی، بیروت، دارالمعرفه؛ همو، ، بیروت، 1399 ق / 1979 م؛ بسوی، یعقوب، ، به كوشش اكرم ضیاء عمری، بغداد، 1975-1976 م؛ بغدادی، عبدالقاهر،، به كوشش ابراهیم رمضان، بیروت، 1415 ق / 1994 م؛ ترمذی، محمد، ، به كوشش احمد محمدشاكر و دیگران، قاهره، 1357 ق به بعد؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ همو، الفقیه و المتفقه، به كوشش اسماعیل انصاری، دمشق، 1395 ق / 1975 م؛ دارمی، عبدالله، سنن، دمشق، 1349 ق؛ ذهبی، محمد، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و مأمون صاغرجی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ همو، میزان الاعتدال، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1382 ق / 1963 م؛ سرخسی، محمد، المبسوط، قاهره / بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ صفار، محمد، بصائر الدرجات، تهران، 1404 ق؛ صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، به كوشش حبیب الرحمان اعظمی، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ صیمری، حسین، اخبار ابی حنیفة و اصحابه، حیدرآباد دكن، 1394 ق / 1974 م؛ طحاوی، احمد، اختلاف الفقهاء، به كوشش محمد صغیر حسن معصومی، اسلامآباد، 1391 ق؛ فتاوی النوازل، منسوب به ابواللیث سمرقندی، كویته، 1405 ق / 1985 م؛ فهارس المبسوط محمد سرخسی، به كوشش خلیل میس، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، به كوشش آصف فیضی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ كلینی، محمد، الكافی، به كوشش علیاكبر غفاری، تهران، 1391 ق؛ لیث بن سعد، «رسالة الى مالك بن انس»، همراه ج 3 اعلام الموقعین ابن قیم، به كوشش طه عبدالرئوف سعد، قاهره، 1968 م؛ مالك بن انس، الموطأ، با حاشیۀ كاندهلوی، كراچی، كتابخانۀ آرام باغ؛ مرشد بالله، یحیى، امالی، بیروت، 1403 ق / 1984 م؛ نسایی، احمد، سنن، قاهره، 1348 ق؛ نیز:
Schacht, J., The Origins of Muhammadan Jurisprudence, Oxford, 1953احمد پاكتچی
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید