صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / اشعب /

فهرست مطالب

اشعب


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : شنبه 16 شهریور 1398 تاریخچه مقاله

اَشْعَب، معروف به اشعب طمّاع، شخصیت گول مضحك نكته‌پرداز در سده‌های 1 و 2 ق. در كتابهای عربی، اشاره به اشعب از ابتدای قرن 3 ق، احتمالاً با جاحظ ( البیان ... ، 1 / 265، البخلاء، 212) آغاز می‌شود، اما نكته‌های مربوط به او از سه چهار روایت درنمی‌گذرد. اندكی پس از جاحظ، ابن قتیبه همان روایات را تكرار می‌كند (3 / 132، 164، 192، 260-261). باز اندكی بعد، ابن عاصم (د 290 ق) ــ گویا نخستین بار ــ به نام و نسب و یكی دو نكتۀ معروف از او اشاره می‌كند (ص 85). در همان زمان طبری (8 / 82) اطلاعات تازه‌ای دربارۀ او به دست می‌دهد كه شاید از ساخته‌های خیالی تهی نباشد. در هرحال، از آغاز سدۀ 4 ق، آزمندی اشعب به صورت مثل درمی‌آید. ابن عاصم (همانجا) و مسعودی (3 / 221)، عبارت «اطمع من اشعب» را كه گویا كنیز هشام بن عبدالملك بر زبان رانده بوده، می‌آورند. از آن پس، در همۀ كتابهای امثال (مثلاً حمزه، 1 / 290؛ میدانی، 1 / 439؛ زمخشری، 1 / 224) و نیز همۀ كتابهای ادب، آن را تكرار كرده‌اند.
اما شرح احوال و مجموعۀ نكته‌پردازیهای او كه تا آن زمان از یكی دو صفحه درنمی‌گذشت، ناگهان در اغانی، و نیز بخشی در عقدالفرید به مجموعه‌ای عظیم تبدیل می‌گردد. انبوهی از حكایات شیرینی كه دربارۀ اشعب نقل شده، همانهایی است كه بعدها غالباً در حكایات جحی و در زمانهای متأخرتر، داستانهای ملانصرالدین تكرار شده است.
اشعب گویا اصلاً شعیب نام داشته؛ كنیه‌اش ابوالعلاء (ابن عاصم، همانجا؛ ابوالفرج، 19 / 135) یا ابواسحاق (خطیب، 7 / 37) بوده است. در نام پدرش جبیر تردید نیست، اما مادرش را ام الخلندج، ام جمیل مولای اسماء دختر ابوبكر، حمیده، ام حمیده یا جعده خوانده‌اند (ابوالفرج، خطیب، همانجاها). پدرش، به روایت ابوالفرج اصفهانی با مختار خروج كرد و به همین سبب به دست مصعب بن زبیر كشته شد (19 / 135، 136).
آغاز زندگی اشعب، با افسانه آمیخته است: از قول پسرش آورده‌اند كه او در 9 ق تولد یافت (همو، 19 / 159). او خود به نوادۀ عثمان گفته است كه در ماجرای قتل عثمان، تیرهایی را كه به سمت عثمان پرتاب می‌شده، جمع می‌كرده (همو، 19 / 136، 137)، یا مردم را آب می‌داده است (همو، 19 / 140). نیز همانجا بود كه به دستور عثمان، دست از مقاومت كشید و از قید بندگی خلیفه آزاد شد (همو، 19 / 136). بنا به روایتی دیگر، تولد او روز قتل عثمان بوده است (ابوهلال، 2 / 25). این گفته‌های ضد و نقیض نخست از آنجا برمی‌خیزد كه راویان تا روزگار مهدی او را زنده پنداشته‌اند (ابوالفرج، 19 / 139؛ ابوهلال، خطیب، همانجاها) و حتی فضل بن ربیع تأكید می‌كند كه در 154 ق اشعب از نزد پدرش در بغداد به مدینه رفت و اندكی بعد خبر وفاتش را آوردند (ابوالفرج، 19 / 136). از این رو، خطیب بغدادی (7 / 44) و بسیاری دیگر سال 154 ق را تاریخ مرگش دانسته‌اند؛ اما هیچ روایتی جز روایت مذكور، بر حیات او در آن روزگاران دلالت ندارد، جز اینكه گویند اصمعی (د 216 ق) او را در حال آواز خواندن دیده (ابوالفرج، 19 / 141)، یا از او مستقیماً روایت كرده است (همو، 19 / 139، 141). حتى برخی او را دایی اصمعی (خطیب، 7 / 38) و یا دایی واقدی (همو، 7 / 37، 40) نیز پنداشته‌اند. به هر روی، این احوال باعث شده است كه دارقطنی به وجود دواشعب اعتقاد پیدا كند: یكی ابن ام حمیده مولای عثمان كه همان طماع مشهور است، و دیگری ابن‌جبیر مولای عبدالله ابن‌زبیر (نك‍‌ : ابن عساكر، 3 / 76).
دربارۀ ولای او نیز ابن عساكر (3 / 75) و ابن خلكان (2 / 472) همۀ اخبار را گرد آورده، و گفته‌اند كه او مولای یكی از این 4 تن بوده است: عثمان، عبدالله بن زبیر، سعید بن عاص و یا فاطمه دختر امام حسین (ع).
اشعب را از باب آنكه با تابعیان هم عصر بوده، راوی حدیث نیز دانسته‌اند (ابوالفرج، 19 / 138؛ ابن عبدربه، 3 / 40؛ خطیب، 7 / 37، 38؛ ابن‌عساكر، همانجا)، اما چون روایات او گاه به شوخی می‌انجامید (مثلاً حمزه، 1 / 290؛ ابن عبدالبر، 1(2) / 558)، در این باب نیز كسی او را جدی نگرفته است.
به دانش او در علم قرائات و ادب گاه اشاراتی كرده‌اند (ابوالفرج، 1 / 392-393، 19 / 137) و حتى گفته‌اند كه معتزلی بود و از عقاید معتزله آگاهی عمیق داشت (همو، 19 / 160)، اما چیزی در این باره در دست نیست.
دربارۀ اشعب می‌توان به قطع گفت كه وی مردی گول و بی‌بندوبار بود كه از راه تكدی و حیله‌گری و اساساً به یمن بخشش ثروتمندان روزگار می‌گذاشت (نك‍ : ابوالفرج، 19 / 139، 143) و چون از برخی شوخ‌چشمیهای خنده‌انگیز و برخی ظرافتها و نیز آوازی خوش بی‌بهره نبود، روایات متعددی گرداگرد شخصیتش تنیده شد و از او نخستین طفیلی بزرگ جهان عرب را پدید آورد. از همین رو، دوستی اشعب با خانواده‌های گوناگون و گاه معارض یكدیگر هیچ گاه كسی را نیازرده است.
اشعب در مدینه، و گویا تحت حمایت عایشه دختر عثمان پرورش یافت (همو، 19 / 136؛ ثعالبی، 150)؛ اما از آموختن هرگونه پیشه، حتى پارچه فروشی عاجز ماند (حمزه، همانجا؛ ابوالفرج، 19 / 139)، در عوض كوشید به هر حیله كه بود، نظر بزرگ زادگان را به خود جلب كند، مایۀ سرگرمی و خندۀ ایشان شود و مالی بستاند. بدین سان است كه او را در مسجدی نزد عامر پسر عبدالله بن زبیر می‌یابیم؛ برای نوادۀ عبدالله ابن زبیر ریشش را می‌تراشد تا مزاحی كند (همو، 19 / 150)؛ به حیله چندگونه آواز برای عبدالله بن عمر (همو، 19 / 160-161) و یا پسرش سالم می‌خواند (همو، 16 / 319)؛ مصعب بن زبیر و محبوبش عایشه را آشتی می‌دهد (همو، 11 / 177). وی با اعضای خاندان عثمان نیز روابط گسترده داشت: با مروان نوۀ او (همو، 19 / 144)، و خالد و محمد و نواده‌های درجۀ دوم او (همو، 5 / 100، 19 / 149) حكایات شیرین دارد.
اشعب چندان به شوخ طبعی شهرت یافته بود كه ولید بن یزید او را نزد خود به دمشق خواند و در حق او شوخیهای ناهنجار رواداشت (همو، 7 / 26-27، 19 / 171-172؛ ابن‌عبدربه، 4 / 458)، اما چون همسرش سعده از او رنجیده، و دوری گزیده بود، از اشعب خواست میانشان آشتی اندازد (ابوالفرج، 19 / 170-171؛ ابن عبدربه، 4 / 453، 6 / 123).
اشعب گرچه با شعر بیگانه نبود، گویی با شاعران حجاز، به خصوص عمر بن ابی ربیعه كه از برخی جهات به او مانند بوده، رابطه‌ای نداشته است و تنها می‌دانیم كه یك بار با عرجی به مشاجره می‌پردازد (همو، 1 / 410)، اما سفر جریر به مدینه و ملاقات اشعب با وی بارها تكرار شده است. در این دیدار اشعب قطعه شعری از اشعار جریر را به آواز خواند و سخت شاعر را شادمان ساخت (همو، 1 / 295-296، 8 / 12-13، 19 / 168- 169؛ ابن عبدربه، 6 / 46-47).
در زمان عباسیان نیز حكایاتی دربارۀ اشعب نقل كرده‌اند. مزاحی كه زیاد بن عبدالله حارثی، حاكم مكه و مدینه از سوی منصور، با او كرده، بسیار مشهور است (ابوالفرج، 19 / 141-142، 151). حتى در یك روایت ادعا شده است كه او از مدینه به بغداد رفت و فرزندان بنی هاشم گردش جمع آمدند و جعفر، پسر خلیفه منصور، در باب شعر و غنا از او پرسش كرد (همو، 19 / 168، 180؛ طبری، 8 / 82؛ خطیب، 7 / 38).
اهمیت اشعب در ادب عربی، از آنجاست كه گویی نخستین مرد مسلمانی بود كه با مهارت در آوازخوانی و موسیقی‌دانی، طنز آمیخته به ظرافت و مسخرگیهای تند دل آزار را تنها پیشۀ خود ساخته بود. وی چندان به این پیشه دل بسته بود كه دیگر حضور رقیبی چون غاضری را در مدینه برنمی‌تافت (ابوالفرج، 19 / 174) و حتى در پیری، از اینكه می‌دید فرزندش در حرفۀ آوازخوانی و نكته‌پردازی و شوخ طبعی بر او پیشی گرفته، رنج می‌برد (همو، 19 / 145).

مآخذ

ابن خلكان، وفیات؛ ابن عاصم، مفضل، الفاخر، به كوشش استوری، لیدن، 1915 م؛ ابن عبدالبر، یوسف، بهجة المجالس، به كوشش محمد مرسی خولی، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمدامین و دیگران، بیروت، 1402 ق؛ ابن عساكر، علی، التاریخ الكبیر، به كوشش عبدالقادر بدران، دمشق، 1951 م؛ ابن‌قتیبه، عبدالله، عیون الاخبار، بیروت، 1343 ق / 1925 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ ابوهلال عسكری، حسن، جمهرة الامثال، به كوشش محمدابوالفضل ابراهیم و عبدالمجید قطامش، بیروت، 1408 ق؛ ثعالبی، عبدالملك، ثمار القلوب، به كوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384 ق / 1965 م؛ جاحظ، عمرو، البخلاء، بیروت، 1401 ق؛ همو، البیان و التبیین، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1351 ق / 1932 م؛ حمزۀ اصفهانی، الدرة الفاخرة، به كوشش عبدالمجید قطامش، قاهره، دارالمعارف؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ زمخشری، محمود، المستقصی فی امثال العرب، بیروت، 1977 م؛ طبری، تاریخ؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1387 ق / 1967 م؛ میدانی، احمد، مجمع الامثال، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1955 م.

آذرتاش آذرنوش

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: