صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / اشجع سلمی /

فهرست مطالب

اشجع سلمی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 23 مرداد 1398 تاریخچه مقاله

اَشْجَعِ سُلَمی، ابوالولید (یا ابوعمرو) اشجع بن عمرو (د پس از 203 ق / 818 م)، شاعر و مداح هارون الرشید.
صولی در سدۀ 4 ق، حدود   از بخش اخبار الشعرای كتاب الاوراق خود (ص 74-137) را به شرح حال و نقل اشعار اشجع اختصاص داده، و ابوالفرج نیز در الاغانی، غالباً به استناد صولی، به تفصیل دربارۀ وی سخن رانده است. از آن پس، دیگر نویسندگان، جز بازگفتن سخنان این دو، كاری نكرده‌اند و به‌ندرت توانسته‌اند چیزی بر گفته‌های آنان بیفزایند (مثلاً نك‍ : صولی، همان، 102-103؛ قس: ابن عساكر، 3 / 61-63، كه مدیحۀ جعفر برمكی را كامل‌تر آورده است). پدرش عمرو اهل بصره بود، ثروت و مكنتی داشت، و از اولاد شرید بن مطرود سلمی بود. وی با زنی از اهالی یمامه ازدواج كرد و با او به یمامه رفت، اشجع در همانجا به دنیا آمد. پس از مدتی عمرو درگذشت و همسرش به همراه فرزندان خود برای تصرف میراث شوهر به بصره بازگشت. اشجع از جوانی در محافل ادبی بصره حاضر می‌شد و به سرودن شعر می‌پرداخت (صولی، همان، 74؛ ابوالفرج، الاغانی، 18 / 212) و از همان روزگار توانست به محفل بزرگان راه یابد. او در اواخر خلافت منصور، فرزند خلیفه، جعفر را مدح گفت (صولی، همان، 91-92؛ ابوالفرج، همان، 18 / 232). در آن هنگام، كشاكش و رقابت میان قبایل عرب كه در پی مفاخر و مناقب بیشتر بودند، اشجع را سودمند افتاد. قبیلۀ بزرگ قیس عیلان كه از آغاز اسلام شاعر بزرگی به خود ندیده بود (بجز بشار كه او هم از موالی بود)، ادعای نسبت شاعر به قیس را با خشنودی پذیرفت و قیسیان در رقابت با یمنیان و ربعیان بر این انتساب پای فشردند و شاعر خویش را ارج نهادند و به او افتخار كردند (صولی، همان، 74؛ ابوالفرج، همان، 18 / 292؛ نیز نك‍ : ثعلب، 2 / 380). شاعر نیز به پاس این پذیرش، آنان را بارها مدح گفت (صولی، همان، 119، 122).
اشجع مداح هارون الرشید و نیز خاندان برمكی به خصوص جعفر بن یحیى بود، اما اینكه نخست به بارگاه كدام یك، هارون یا برمكیان، وارد شد، چندان مشخص نیست (نك‍ : امین، 3 / 449). براساس روایتی، شاعر جوان در یكی از مجالس ادبی بصره با انس بن ابی شیخ نصری از یاران جعفر برمكی و یا به قولی مبارك از استادان فضل برمكی آشنا شد و همو مقدمات ورود وی را به بارگاه جعفر فراهم ساخت (ابوالفرج، همان، 18 / 218- 219). از آن پس اشجع از لطف و عنایت بسیار جعفر و از صله‌های وی برخوردار شد (همان، 18 / 224-226)؛ حتى بنابر روایتی، جعفر او را به مقامی دولتی نیز منصوب داشت، اما از آنجا كه به مردم ستم می‌كرد، نزد جعفر از او شكایت كردند؛ جعفر نیز او را عزل كرد (همان، 18 / 230-231).
به نظر می‌رسد كه جعفر مقدمات ورود اشجع به بارگاه هارون را فراهم ساخته باشد (نك‍ : همان، 18 / 212؛ خطیب تبریزی، 1 / 354)، اما ظاهراً او به علت وابستگیش به برمكیان (صولی، همان، 79، 80؛ ابن عساكر، 3 / 59) و یا شاید به سبب كراهت منظر نتوانست توجه هارون را جلب كند (ابن معتز، 251). از این رو، بیشتر به مدح برمكیان می‌پرداخت و در سفر و حضر ایشان را همراهی می‌كرد و حتى در مأموریت جعفر به شام، در كنار او حضور داشت (ازدی، 289؛ صولی، همان، 78- 79؛ ابوالفرج، همان، 18 / 219؛ ابن عساكر، همانجا) و هرگاه از آنان دور می‌شد، زبان به شكوه و گله می‌گشود (نك‍ : صولی، همان، 117، 127).
اشجع برمكیان را صادقانه می‌ستود و به هنگام عزل یحیى (نك‍ : همان، 87؛ ابوالفرج، همان، 18 / 225-226) و حتى در جریان گرفتاری و عزل برامكه نیز از مدح و رثای آنان فروگذار نكرد (نك‍ : مسعودی، 3 / 391، 392). پس از برمكیان، فضل بن ربیع او را دوباره به عنوان بهترین شاعر دوران كه تا آن زمان به برامكه دل مشغول داشته بود، به هارون معرفی كرد (نك‍ : صولی، الاوراق، 96؛ ابوالفرج، الاغانی، 18 / 232-234، كه اشجع خود نیز به این مطلب اشاره می‌كند). از آن پس اشجع به عنوان شاعر مخصوص هارون در هر مناسبتی وی و دو فرزندش امین و مأمون را می‌ستود (نك‍ : صولی، همان، 94؛ ابوالفرج، همان، 18 / 226: مدح امین؛ همان، 18 / 228- 229: مدح مأمون) و به یمن صله‌های فراوان خلیفه، زندگانی را به آسودگی در بغداد، بصره و رقه (ییلاق هارون ) می‌گذراند. گویا به سبب تردد میان رقه، بصره و بغداد بود كه خطیب بغدادی به اشتباه او را اهل رقه خوانده است (7 / 45؛ نیز نك‍ : ابن خلكان، 4 / 89، كه او را رقی و ساكن بصره می‌داند).
تاریخ مرگ اشجع در دست نیست، اما گویا او آخرین قصاید خود را در مرگ هارون (193 ق) و مدح امین سروده است. با اینهمه، قصیده‌ای در رثای امام رضا (ع) به او نسبت داده‌اند كه اگر این انتساب درست باشد، تاریخ مرگ او را باید پس از 203 ق (شهادت آن امام) دانست. صفدی (9 / 267) و ابن شاكر (1 / 197) كه از مأخذ واحدی استفاده كرده‌اند، تاریخ مرگ او را، حدود 200 ق نوشته‌اند. صولی در الاوراق صریحاً وی را امامی می‌داند (ص 74) و ابن شهر آشوب نیز او را از شاعران «متكلف» اهل بیت (ع) می‌خواند (ص 153)، اما آنچه امروز دربارۀ تشیع وی دردست است ــ بجز قصیده‌ای كه در رثای امام رضا (ع) بدو منسوب است ــ تنها اشارۀ كوتاهی است كه طوسی در الامالی (ص 281-282) دربارۀ دیدار وی با امام جعفر صادق (ع) و سرودن دو بیت شعر در آرزوی بهبود آن حضرت و دریافت صله از آن امام دارد (نیز نك‍ : امین، 3 / 447- 448).
دربارۀ قصیدۀ یاد شده نمی‌توان نظر قاطعی ابراز داشت. 7 بیت از آن را صولی در رثای هارون آورده (همان، 129)؛ ابوالفرج در الاغانی به آن اشاره نكرده، اما در مقاتل (ص 568-570؛ قس: امین، 3 / 448) همۀ آن را كه 22 بیت است، آورده، می‌افزاید كه چون قصیده شهرت بسیار یافت، اشجع ــ احتمالاً از ترس ــ آن را به نام هارون گردانید. از آنجا كه پیكر مبارك امام را در كنار هارون به خاك سپردند، ناچار مفهوم بسیاری از ابیات چنان می‌شود كه در آنها می توان ممدوح را امام رضا (ع)، یا خلیفه هارون پنداشت. در هر حال معلوم نیست كه آیا شعر، در اصل، مدح امام (ع) بوده كه به نام هارون تغییر یافته است، یا برعكس؟ اشجع شاعری تواناست (نك‍ : ابن عساكر، 3 / 59؛ خطیب بغدادی، همانجا) و قصاید بسیاری از وی در مناسبتهای مختلف برجای مانده كه بیشتر آن را مدیحه‌سرایی تشكیل می‌دهد. این اشعار، روان، و دارای عباراتی متین و در عین حال ساده و به دور از هرگونه تصنع است و حتى در آنها نسیب جای به تغزلی لطیف و بی‌پیرایه می‌دهد.
اشجع در جرگۀ شعرای نوخاستۀ (محدَثین) دوران عباسی است كه به اغراق گاه در میان برترین شعرای این دوره جای گرفته است (نك‍ : صولی، اخبار ... ، 172؛ خطیب تبریزی، 1 / 354؛ قلقشندی، 1 / 292) و حتى گاه در مقایسه، او را از ابونواس هم برتر نهاده‌اند (نك‍ : ابوالفرج، الاغانی، 18 / 220-221؛ بدیعی، 301-302). اما شاید بهترین وصف و تعریف از اشعار وی، نظر صریح و دقیق بحتری باشد كه با توجه به نقد علی بن جهم می‌گوید: اشعـار اشجع ظاهری زیبا دارد، اما میان تهی است (نك‍ : صولی، همان، 172، 173؛ مرزبانی، 452). با اینهمه، سروده‌های وی پیوسته مقبول نویسندگان مجموعه‌های ادب بوده است (نك‍ : ابن قتیبه، عیون ... ، 1 / 12، 31، 90، الشعر ... ، 373-376؛ مبرد، 2 / 517، جم‍ ؛ ثعلب، 2 / 379؛ ابن عبدربه، 1 / 38؛ حصری، 1 / 75، جم‍ ؛ ابن عبدالبر، 1(1) / 267، جم‍ ‍؛ ابوهلال، 1 / 102) و حتى برخی از ابیاتش حكم مثل یافته‌اند (نویری، 13 / 87)؛ به خصوص دو بیت در مدح هـارون كه بیشتر جلب توجـه كـرده اسـت (نك‍ : جاحظ، 1 / 160؛ باخرزی، 1 / 562؛ بصری، 1 / 30-31؛ ثعالبی، 359-360). قصاید او دارای همان ساختار قصیدۀ كلاسیك عرب است و در آنها، مضمون غالب، همانا مدیحه است. وی علاوه بر خاندان برمكی و هـارون (نك‍ : صولی، الاوراق، نیز ابوالفرج، الاغانی، جم‍‍ ؛ نیز نك‍ : ابن معتز، 253)، به مدح كسانی چون فضل بن ربیع، ابراهیم و عثمان پسران نهیك، محمد بن منصوربن زیاد، طاهر بن حسین و دیگران پرداخت (صولی، همان، 82، 84-85، جم‍‌ ). غزلش اگرچه لطیف و دلنشین است، اما از نسیب تجاوز نمی‌كند. گاهی آن را هم، گویا از بیم اطاله، یا مراعات حال مجلس، فرو می‌نهد (همان 75-76؛ ابوالفرج، همان، 18 / 212-213). در میان آثار اشجع مرثیه سرایی نیز در كنـار مدح، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است (نك‍ : صولی، همان، 128-136). افزون‌بر مدح و رثا، البته هجا هم در شعرش بسیار است و مثلاً هرگاه در پرداخت صله تأخیری رخ می‌داد، شاعر لب به عتاب می‌گشود (همان، 88، 118- 119، جم‍‍‌ ). اشجع با ابونواس رابطۀ خوشی نداشت، چندانكه از تیر زهرآگین هجای او در امان نماند (ابن نباته، 424؛ ابن حجه، 11-12).

مآخذ

ابن حجۀ حموی، احمد، ثمرات الاوراق، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1971 م؛ ابن‌خلكان، وفیات؛ ابن شاكر كتبی، محمد، فوات الوفیات، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1974 م؛ ابن شهر آشوب، محمد، معالم العلماء، نجف، 1380 ق / 1961 م؛ ابن عبدالبر، یوسف، بهجة المجالس و انس المجالس، به كوشش محمدمرسی خولی، بیروت، 1981 م؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1983 م؛ ابن عساكر، علی، التاریخ الكبیر، به كوشش عبدالقادر بدران، دمشق، 1331 ق / 1913 م؛ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، به كوشش مصطفى سقا، قاهره، 1350 ق / 1932 م؛ همو، عیون الاخبار، بیروت، 1343 ق / 1925 م؛ ابن معتز، عبدالله، طبقات الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1375 ق / 1956 م؛ ابن نباته، سرح العیون، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1964 م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم؛ همو، مقاتل الطالبیین، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1368 ق / 1949 م؛ ابوهلال عسكری، دیوان المعانی، به كوشش احمدسلیمان معروف، دمشق، 1984 م؛ ازدی، یزید، تاریخ الموصل، به كوشش علی حبیبه، قاهره، 1387 ق / 1967 م؛ امین، محسن، اعیان الشیعة، به كوشش حسن امین، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ باخرزی، علی، دمیة القصر، به كوشش محمد تونجی، دمشق، 1391 ق؛ بدیعی، یوسف، الصبح المنبی، به كوشش مصطفى سقا و دیگران، قاهره، 1963 م؛ بصری، علی، الحماسة البصریة، حیدرآباد دكن، 1383 ق / 1964 م؛ ثعالبی، عبدالملك، خاص الخاص، به كوشش صادق نقوی، حیدرآباد دكن، 1405 ق / 1984 م؛ ثعلب، احمد، مجالس، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1960 م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ حصری، ابراهیم، زهر الآداب، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1372 ق / 1953 م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349 ق؛ خطیب تبریزی، یحیى، مقدمه و شرح دیوان الحماسۀ ابوتمام، دمشق، 1331 ق؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش یوزف فان اس، بیروت، 1393 ق / 1973 م؛ صولی، محمد، اخبار البحتری، به كوشش صالح اشتر، دمشق، 1378 ق / 1958 م؛ همو، الاوراق، به كوشش هیورث دن، قاهره، 1934 م؛ طوسی، محمد، الامالی، قم، 1414 ق؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ مبرد، محمد، الكامل، به كوشش محمد احمد دالی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ مرزبانی، محمد، الموشح، به كوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1965 م؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، قاهره، 1377 ق / 1958 م؛ نویری، احمد، نهایة الارب، قاهره، 1403 ق / 1983 م.
                                                                                                          مریم صادقی

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: