اسود بن یعفر
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/230469/اسود-بن-یعفر
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
8
اَسْوَدِ بْن یعْفُر، ابوجراح یا ابونهشل، از قبیلۀ بنوتمیم، شاعر جاهلی كه گاه اعشی نَهشَلی خوانده میشود. نام پدر او یعفُر (به ضم یاء) نیز یاد شده است (ابن سلام، 33؛ ابوزید، 24؛ ابوالفرج، 13/ 15). روایات، او را گاه در میان قبایل گوناگون عرب، و گاه در دربار شاهان حیره و غسان نشان دادهاند كه پیوسته، به مناسبتی، شعری در مدح و هجا میسراید. او را «ذووالا¸ثار» نامیدهاند، زیرا «هر قومی را كه هجا میگفت، آثاری در آن باقی میگذاشت» ( قاموس، ذیل اثر). تقریباً همۀ روایات مربوط به زندگی او را كه اساساً از 8 روایت در نمیگذرد، ابوالفرج اصفهانی گرد آورده است. فضای این روایات، همان فضای نیم افسانهای روایات مربوط به دیگر شاعران جاهلی است كه به هیچ وجه قابل زمان بندی تاریخی نیست. در روایت نخست (ابوالفرج، 13/ 19-21) آمده است كه وی چندی در جوار بنوقیس زیست و سپس به میان بنومره رفت و در قماری كه با جوانان قبیله كرد، 19 شتر باخت. اما به با تدبیر مادرش رُهْم بنت عبّاب، شتران را باز یافت. از آن پس مردان قبیله از قمار باختن با او سرباز زدند و وی از آنان جدا شد. شتران را نیز طایفهای از بكر بن وائل ربودند و اسود از حامیان خود بنی مره یاری خواست (شعر در این باب). اما آنان به كار وی نپرداختند و عاقبت بنو محلّم توانستند شتران را به او بازگردانند، و چون مدحشان گفت، صلهای كلان تقدیمش كردند. دو روایت دیگر هست كه در آنها خصائلی چون مردانگی و دلاوری نیز به او نسبت داده شده است: یك بار مردی را كه اشترانش را ربوده بودند، به قصیدهای یاری داد و مال او را از ربایندگان بازستاند (همو، 13/ 21)، و بار دیگر در حضور نعمان، به یاری مردی برخاست كه میبایست انتقام خون عم خویش را میگرفت (همو، 13/ 21-22). دو روایت دیگر به فرزندش جراح مربوط است كه ابن قتیبه در وجودش تردید كرده است (1/ 177). در یكی (ابوالفرج، 13/ 26) شاعر در باب ناتوانی و لاغری پسر خردسال خویش شعری میسراید؛ دیگری (همو، 13/ 23- 25) داستان مادیان مشهوری است كه جراح ربوده بود و هنگامی كه ناچار شد آن را بازپس دهد، اسود شعری در آن باره سرود (همو، 13/ 26-27). یك روایت نیز دربارۀ دخترش سلمی نقل شده است كه پدر را به سبب بخشندگیهای بیجا و بیحساب سرزنش میكند و پدر، در قطعهای به او پاسخ میدهد (همو، 13/ 26). اسود كه از چشم بیمار بود و به همین سبب در ردیف شاعران ملقب به «اعشی» قرار گرفته (اسود، 25، بیت 3 دالیه)، در كهنسالی به كلی نابینا شد و از اینكه میبایست اكنون كسی راهنمایش گردد، در شعری نالیده است (ص 37؛ ابوالفرج، 13/ 27). % - اسود برادری به نام حُطائط داشت كه او نیز شاعر بود و ابوالفرج (13/ 27- 28) یك قطعۀ 8 بیتی از شعر او را نقل كرده است (نیز نك : ابن قتیبه، 1/ 177). اسود در عصر اسلامی، شاعری كمگو، اما فصیح تلقی شده (ابوالفرج، 13/ 15)، و برخی ابیاتش به صورت ضرب المثل درآمده است (ابن فضلالله، 14/ 51) و به راستی اشعار اندك او را در همه گونه كتاب، به عنوان شاهد نقل كردهاند: در لغت نامهها (ازهری، 1/ 325، جم؛ ابن منظور، جم)، اغلب تاریخها، كتابهای جغرافیا (همدانی، 242، جم؛ ابوعبید، 203، جم؛ یاقوت، جم) و نحو...، و حتی در مجموعههای حدیث (بستی، 1/ 301، 2/ 277، 3/ 17). ابن سلام او را ستوده، و در طبقۀ پنجم شعرای خود نهاده (ص 33)، و افزوده است كه اگر او اشعار دیگری به نیكی دالیۀ معروفش میداشت، او را در طبقۀ نخست مینهاد. اسود به راستی شهرت خود را مدیون همین دالیه است كه از گزیدههای شعر عرب است (ابوالفرج، 13/ 15) و در روایات و ماجراهایی كه طی سدههای 1 و 2ق رخ داده، و یاجعلشدهاست،جلوهمیكند. معروفتریناینروایات، ازامیرالمؤمنین علی(ع) سخن میگوید: جریر بن سهم پیشاپیش آن حضرت به شهر مداین وارد شد. چون نگاه او به آن شهر عظیم نیم ویرانه كه اینك خواجگان نیرومند آن را رها كردهاند، افتاد، به بیتی از دالیۀ او (اسود، 27، بیت 11) تمثل كرد. امام (ع) اشارت فرمود كه بهتر بود به سخن الهی (دخان/ 44/ 25) تمثل كند كه همین مضمون را بیان كرده است: «كَم تَرَكوا مِن جَنّات½ وَ عُیون½» (ابوالفرج، 13/ 18؛ قس: ابن قتیبه، همانجا). عین همین روایت را به عمر بن عبدالعزیز هم نسبت دادهاند؛ اما در آن، مزاحم، مولای خلیفه است كه از دیدن یكی از كاخهای ویران غسانیان، به آن شعر تمثل میجوید و همان جواب را میشنود (ابوالفرج، 13/ 19). با اینهمه، به نظر میآید كه قصیده، اگرچه آكنده از كلمات غریب بدوی و مضامین معروف بیابانی است و ساختار معهود جاهلی دارد، باز سخت غریب مانده است: سوّار بن عبدالله قاضی، از مردی بصری كه با شاعر هم قبیله بود، سراغ دالیه را میگیرد و شگفت زده، ملاحظه میكند كه وی قصیده را نمیشناسد (همو، 13/ 16-17)؛ جای دیگر، هارونالرشید كه در رافقه (رقّه) ناگهان میل به شنیدن قصیده میكند، در مییابد كه از انبوه شاعران و راویانی كه بر در بارگاه گرد آمده بودند، هیچ كس آن را نمیشناسد (همو، 13/ 17- 18). اما مفضل ضبّی در همان روزگار، قصیده را در «مختارات» خود نهاد (ص 215-220) و آن را جاویدان ساخت (دربارۀ منابع متعدد و پراكندۀ آن، نك : شاكر، 215). قصیده با ذكر اندوه جانگزایی كه دل شاعر را فرا گرفته، آغاز میشود؛ جوانی درگذشته است و شاعر پیر و ناتوان است و حتی بینایی را گویی از دست داده است؛ و اینك مرگ بر سر هر گذرگاهی در كمین او نشسته است و البته به گروگان و فدیه هم رضا نمیدهد (ص 25-26، ابیات، 1-7). 10 بیتی كه به دنبال این معانی میآید، مشهورترین ابیات قصیده است؛ شاعر، با الفاظ حكمت آمیز، به گذشتگان مینگرد و از احوالشان اندرز میگیرد. همینجاست كه از «اهل خورنق و سدیر» و چند قصر دیگر و از بزرگانی كه در گذشتهاند و اینك ویرانههایی به جای گذاشتهاند، سخن میگوید. شاعر در دنبالۀ قصیده، باز به شادیهای دوران جوانی، باده نوشیها، وصف میفروشان و كنیزكان، صحنههای شكار و خلاصه وصف اسب و شتر میپردازد. این قصیده مجموعاً 36 بیت است. از مجموعۀ اشعار اسود، امروز حدود 370 بیت در 68 قطعه و قصیده باقی مانده است. در قرن 2ق مفضل از 130 قصیده خبر داده، اما اندكی پس از او، ابن سلام میگوید كه «او چنین چیزی ندیده است» (ص 33-34). در این مجموعه، مضامین گوناگون جاهلی تجلی میكند: به پناه قبایل دیگر رفتن (ص 47، سطر آخر) كه در ماجرای شترانش نیز دیدیم؛ هجای قبیلۀ خود (ص 42، قطعۀ 34)؛ پیری و ناتوانی و نابینایی و گله از روزگار و انتظار مرگ كه در دالیه نیز آمده است؛ اظهار دلاوری و مردانگی (ص 38-46، قطعات 33-36)؛ وصف باده نوشی و ساقی (ص 34، 29-30، ابیات 21- 28، ص 41، ابیات 26 به بعد)؛ شتر و شكار (ص 20، قطعۀ 3، ص 39، ابیات 6 به بعد از قطعۀ 33) و دیگر مضامین معروف جاهلی چون وصف اسب كه مكرر است. تاكنون كسی شعر اسود را از نظر اصالت یا جعل مورد بررسی دقیق قرار نداده است. با عنایت به واژگان نسبتاً ناب جاهلی شعر اسود، عدم شهرت شاعر، دوری از كشاكشهای قبیلهای، توجه اندك راویان به این آثار و اسبابی دیگر از این قبیل، شاید بتوان گفت كه مایههای اصیل جاهلی در شعر او قابل توجه است. با اینهمه، در برابر برخی ابیات دچار سرگردانی میشویم. آیا قطعۀ 62 (ص 60) كه به رستاخیز اشاره دارد و به «الرحمن» خبر میدهد كه «شهر الصیام» را ترك میگوید، یا اصطلاح قید الاوابد (ص 31، بیت 32) كه خاص امرؤالقیس است، اصیلند، یا بعدها جعل شدهاند؟ در دیوان اسود چند واژۀ كهن فارسی نیز یافت میشود: بیت 9 از قصیدۀ دالیه (ص 27) شامل نام 3 قصر است كه دو تای آنها در حیره قرارداشته، و نامهای آنها نیز فارسی است: قصر افسانهای خورنق (نك : آذرنوش، 132، 150) و قصر سدیر (نك : همو، 135، 151)؛ نمارق (ص 54) به معنی بالش و زیرانداز (نك : آذرنوش، 141)؛ مهرق (ص 63) كه نوعی كاغذ بود (نك : آذرنوش، 76، 141)؛ سروال (ص 52) كه با شلوار فارسی هم ریشه است؛ شبارق (همانجا) كه جوالیقی به تقلید از ابندرید آنرامعربپیشپاره(پیشپارك)یاچیزیشبیهبهآنمیداند(ص204). هیچكس به دیوان اسود اشاره نكرده است، اما گویا شعر او گردآوری شده بوده است، زیرا در آغاز سدۀ 4ق ابوعبدالله محمد یزیدی مینویسد: «... در آخر شعر اسود بن یعفر به خط عبدالله بن مقله...» (ص 157). در زمان حاضر، نخستین كسی كه به جمع آوری اشعار او اقدام كرد، لویس شیخوست كه حدود 100 بیت از اشعار اسود را در شعراء النصرانیه (ص 475- 485) آورد؛ سپس گایر، به بهانۀ «اعشی» بودن اسود، حدود 270 بیت از او را در الصبح المنیر خود نهاد (ص 293-310)، و سرانجام، نوری حمودی قیسی، به تكمیل دو مجموعۀ پیشین پرداخت و دیوانی شامل حدود 370 بیت منتشر ساخت.
آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی، تهران، (1374ش)؛ ابن سلام، محمد، طبقات الشعراء، لیدن، (1913م)؛ ابن فضلالله عمری، احمد، مسالك الابصار، فرانكفورت، (1408ق/ 1988م)؛ ابن قتیبه، عبدالله، الشعر و الشعراء، به كوشش محمد یوسف نجم و احسان عباس، بیروت، (1964م)؛ ابن منظور، لسان؛ ابوزید انصاری، سعید، النوادر فی اللغۀ، بیروت، (1387ق/ 1967م)؛ ابوعبید بكری، عبدالله، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفی سقا، بیروت، (1403ق/ 1983م)؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، وزارۀ الثقافۀ و الارشاد القومی؛ ازهری، محمد، تهذیب اللغۀ، به كوشش عبدالسلام محمد هارون و دیگران، قاهره، (1966م)؛ اسود بن یعفر، دیوان، به كوشش نوری حمودی قیسی، بغداد، (1968م)؛ بستی، ابوسلیمان، غریب الحدیث، به كوشش عبدالكریم ابراهیم عزباوی، دمشق، (1402ق/ 1982م)؛ جوالیقی، موهوب، المعرب، به كوشش احمد محمدشاكر، قاهره، (1936م)؛ شاكر، احمد و عبدالسلام محمد هارون، حاشیه بر المفضلیات (نك : همـ ، مفضل ضبی)؛ شیخو، لویس، شعراء النصرانیۀ، بیروت، (1926م)؛ قاموس؛ قرآن كریم؛ گایر، رودلف، الصبح المنیر فی شعر ابی بصیر، لندن، (1928م)؛ مفضل ضبی، محمد، المفضلیات، به كوشش احمد محمد شاكر و عبدالسلام محمد هارون، قاهره، (1383ق/ 1963م)؛ نخله، رفائیل، غرائب اللغۀ العربیۀ، بیروت، (1959م)؛ همدانی، حسن، صفۀ جزیرۀ العرب، به كوشش محمد بن علی اكوع، صنعا، (1983م)؛ یاقوت، ادبا؛ یزیدی، محمد، الامالی، بیروت، (1984م).
آذرتاش آذرنوش
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید