صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / اسماعیل بن نوح /

فهرست مطالب

اسماعیل بن نوح


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِسْماعیل‌ بْن‌ نوح‌، ابو ابراهیم‌ منتصر (مق 395ق‌/ 1005م‌)، آخرین‌ امیر سامانی‌. 
فرمانروایی‌ سامانیان‌ در اواخر سدۀ 4ق‌/ 10م‌ به‌ سبب‌ هجوم‌ دو قدرت‌ نوخاسته‌ متلاشی‌ شد: از یك‌ سو محمود بن‌ سبكتگین‌ نواحی‌ جنوبی‌ آمودریا (جیحون‌) را به‌ كلی‌ از قلمرو این‌ دولت‌ جدا كرد و از سوی‌ دیگر ایلك‌ خانیان‌ (قراخانیان‌، آل‌ افراسیاب‌) كه‌ از دشتهای‌ آسیای‌میانه‌می‌آمدند، سرانجام‌،سامانیان‌را برانداختند وبر سرزمینهای‌ آن‌ سوی‌ آمودریا چیره‌ شدند. ایلك‌ خان‌ نصر فرمانروای‌ مشهور این‌ دودمان‌ در ذیقعدۀ 389/ اكتبر 999 به‌ بخارا درآمد و امیر عبدالملك‌ بن‌ نوح‌ و برادرش‌ اسماعیل‌ و بقیۀ سامانیان‌ را گرفت‌ و در اوزگند به‌ زندان‌ افكند، اما اسماعیل‌ به‌ بخارا گریخت‌ (عتبی‌، 184- 185؛ بیهقی‌، 119؛ ابن‌ اثیر، 9/ 149) و چون‌ نتوانست‌ یارانی‌ گرد آورد، نهانی‌ به‌ خوارزم‌ رفت‌ و احتمالاً با مساعدت‌ خوارزمشاه‌ ابوالحسن‌ علی‌، بازماندۀ لشكریان‌ و دولتمردان‌ سامانی‌، به‌ ویژه‌ ارسلان‌ بالو، به‌ او پیوستند. ارسلان‌ لشكر به‌ بخارا برد و جعفر تگین‌ - كه‌ از سوی‌ ایلك‌ خان‌ بر آن‌ شهر فرمان‌ می‌راند - و 17 تن‌ از امرای‌ مشهور او را به‌ اسارت‌ گرفت‌ و سردر پی‌بقیۀ ایشان‌كه‌ از برابرش‌گریخته‌بودند،نهاد و تگین‌خان‌شحنۀ سمرقند را نیز درهم‌ شكست‌ (عتبی‌، 185-186؛ ابن‌ اثیر، 9/ 156؛ نیز نك‍ : بارتولد، 1/ 572). 
به‌ گزارش‌ عتبی‌ (ص‌ 186) اسماعیل‌ پیروزمندانه‌ وارد بخارا شد و مردم‌ شهر مقدم‌ او را گرامی‌ داشتند و شادیها كردند (احتمالاً در 390ق‌، زیرا سكه‌ای‌ از اسماعیل‌ كه در این‌ سال‌ در بخارا ضرب‌ شده‌، باقی‌ مانده‌ است‌، نك‍ : بارتولد، همانجا، حاشیۀ 2)، اما دیری‌ نپایید كه‌ ایلك‌ خان‌ به‌ مقابله‌ آمد و اسماعیل‌ هم‌ به‌ صلاحدید ارسلان‌ با او تن‌ به‌ جنگ‌ نداد و به‌ آمل‌ شط (نزدیك‌ ساحل‌ چپ‌ آمودریا، نك‍ : ه‍ د، 2/ 208) گریخت‌. اسماعیل‌ آنگاه‌ كه‌ از حفظ بخارا و قلمرو سامانیان‌ در ماوراء النهر طرفی‌ نبست‌، از آمودریا گذشت‌ تا شاید در خراسان‌ پایگاهی‌ یابد. پس‌ ابیورد را تسخیر كرد و از آنجا به‌ نیشابور درآمد و در جنگی‌ در آخر ربیع‌الاول‌ 391 نصر بن‌ سبكتگین‌ برادر سلطان‌ محمود و سپهسالار خراسان‌ را بشكست‌ و به‌ مرو وا پس‌ راند و «كار ابوابراهیم‌ به‌ نیشاپور بزرگ‌ شد» (عتبی‌، همانجا؛ نیز نك‍ : گردیزی‌، 382؛ اشپولر، 196)، اما این‌ پیروزی‌ نیز چندان‌ نپایید. چه‌، سلطان‌ محمود با سپاهی‌ گران‌ به‌ جنگ‌ او آمد و اسماعیل‌ به‌ اسفراین‌ و از آنجا به‌ گرگان‌ نزد قابوس‌ بن‌ وشمگیر زیاری‌ رفت‌. قابوس‌ گرچه‌ اسماعیل‌ را نیك‌ نواخت‌، ولی‌ او را برای‌ مقابله‌ با دشمنانش‌ یاری‌ نداد، زیرا ظاهراً نمی‌خواست‌ دشمنی‌ سلطان‌ محمود را كه‌ احتمالاً با او طریق‌ صلح‌ پیموده‌ بود (نك‍ : ه‍ د، آل‌ زیار) و نیز ایلك‌ خانیان‌ قدرتمند را بر ضد خود برانگیزد. پس‌ اسماعیل‌ را بر آن‌ داشت‌ تا بر ضد آل‌ بویه دشمن‌ دیرین‌ زیاریان‌ دست‌ به‌ كار شود و ری‌ را كه‌ سیده‌ خاتون‌ مادر مجدالدولۀ دیلمی‌، حاكم‌ واقعی‌ آنجا به‌ شمار می‌رفت‌ (نك‍ : ه‍ د، آل‌ بویه‌)، تسخیر كند. اسماعیل‌ با دارا و منوچهر، پسران‌ شمس‌ المعالی‌ قابوس‌، ری‌ را در حصار گرفت‌، اما ارسلان‌ بالو و ابوالقاسم‌ سیمجور - سرداران‌ اسماعیل‌ - كه‌ مدافعان‌ شهر ایشان‌ را به‌ مال‌ فریفته‌ بودند، اسماعیل‌ را از تسخیر شهر منصرف‌ كردند (عتبی‌، 186- 188؛ گردیزی‌، همانجا؛ ابن‌ اثیر، 9/ 157). اسماعیل‌ از ری‌ به‌ نیشابور تاخت‌. این‌ بار نیز نصر بن‌ سبكتگین‌ گریخت‌ و اسماعیل‌ بر شهر چیره‌ شد و به‌ گردآوری‌ خراج‌ پرداخت‌. از آن‌ سو نصر همراه‌ با حاجب‌ آلتونتاش‌، والی‌ هرات‌ كه‌ به‌ فرمان‌ سلطان‌ محمود به‌ یاری‌ او آمده‌ بود، به‌ نیشابور بازگشت‌ و ارسلان‌ بالو و ابوالقاسم‌ سیمجور را در هم‌ شكست‌. اسماعیل‌ هم‌ به‌ ابیورد و از آنجا به‌ گرگان‌ گریخت‌. قابوس‌ زیاری‌ این‌ بار فرمان‌ داد تا او را از قلمرو زیاریان‌ بیرون‌ راندند (عتبی‌، 188- 189؛ ابن‌ اثیر، همانجا). 
با همۀ نابسامانی‌ كه در كار اسماعیل‌ روی‌ داده‌ بود، وی‌ به‌ تحریك‌ برخی‌ نزدیكانش‌ ارسلان‌ را كه‌ به‌ سبب‌ حسادت‌ با ابوالقاسم‌ سیمجور به‌ سستی‌ در جنگ‌ با نصر بن‌ سبكتگین‌ متهم‌ شده‌ بود، به‌ قتل‌ رساند و در نتیجه‌ بیشتر سپاه‌ كه‌ همراه‌ اسماعیل‌ بودند، سر به‌ عصیان‌ برداشتند؛ اما به‌ تدبیر ابوالقاسم‌ سیمجور آن‌ «شورش‌ و اضطراب‌ نقصان‌ پذیرفت‌» (عتبی‌، 189-190؛ نیز نك‍ : بارتولد، 1/ 572). در همین‌ ایام‌ اسماعیل‌ به‌ سوی‌ ابن‌ فقیه‌ حاكم‌ سرخس‌ و یكی‌ از هواداران‌ خود روانه‌ شد، اما نصربن‌ سبكتگین‌ به‌ مقابله‌ آمد و اسماعیل‌ را در نبردی‌ درهم‌ شكست‌ و ابوالقاسم‌ سیمجور و توزتاش‌ حاجب‌ را به‌ اسارت‌ گرفت‌ (عتبی‌، 190). اسماعیل‌ باز گریخت‌ و این‌ بار برای‌ استیلا بر قلمرو موروث‌، روی‌ به‌ قبایل‌ ترك‌ اُغُز آورد كه‌ به درۀ زرافشان‌ رخنه‌ كرده‌ بودند. به‌ گزارش‌ گردیزی‌ (ص‌ 383)، «یبغو، مهتر غزان‌، مسلمان‌ شد و با ابو ابراهیم‌ خویشی‌ كرد». سپس‌ لشكر سامانیان‌ و غزها ایلك‌ خانیان‌ را در سمرقند بشكستند و گروهی‌ از آنان‌ را به‌ اسارت‌ گرفتند، ولی‌ چون‌ غزها از واگذاری‌ اسیران‌ به‌ اسماعیل‌ سرباز زدند و چنین‌ بر می‌آمد كه‌ از جنگ‌ با ایلك‌خان‌ هم‌ پشیمان‌ گشته‌، «درِ عذر می‌كوبند»، اسماعیل‌ با 700 تن‌ از همراهانش‌ پس‌ از گذر از آمودریا به‌ آمل‌ شط گریخت‌ و از آنجا نامه‌ای‌ به‌ سلطان‌ محمود فرستاد و خواهان‌ حمایت‌ او شد. سپس‌ از آنجا به‌ امید كمك‌ از ابوجعفر، معروف‌ به‌ خواهرزاده‌ به‌ مرو روی‌ آورد؛ اما ابوجعفر در 394ق‌ او را به‌ ابیورد گریزاند (عتبی‌، 192-194؛ گردیزی‌، همانجا؛ نیز نك‍ : ناظم‌، 46 ؛ فرای‌، 160).
به‌ گزارش‌ عتبی‌ (ص‌ 194- 195) سلطان‌ محمود پس‌ از این‌ ابوجعفر را به‌ اطاعت‌ از اسماعیل‌ فرمان‌ داد، اما اسماعیل‌ به‌ ابیورد رفت‌ و در آنجا ابونصر حاجب‌ از امرای‌ سلطان‌ محمود - ظاهراً به‌ مخالفت‌ با سلطان‌ - به‌ پشتیبانی‌ اسماعیل‌ برخاست‌، اما مردم‌ از خوارزمشاه‌ مدد خواستند و به‌ كمك‌ خوارزمیان‌ ابونصر را با گروهی‌ از یاران‌ اسماعیل‌ به‌ قتل‌ آوردند. اسماعیل‌ دیگر بار از آمودریا گذشت‌ و به‌ بخارا روی‌ آورد. در آنجا سپهسالار سمرقند، پسر عملدار با 3 هزار سپاهی‌ و نیز گروهی‌ از غزها به‌ پشتیبانی‌ از او برخاستند. آنان‌ در 394ق‌/ 1004م‌ در حوالی‌ سمرقند باز ایلك‌ خان‌ را درهم‌ شكستند. در جنگ‌ بعدی‌ به دنبال‌ جدا شدن‌ غزها از لشكر اسماعیل‌ و نیز خیانت‌ یكی‌ از امرای‌ او، اسماعیل‌ به‌ خراسان‌ گریخت‌ (گردیزی‌، 384) و امرا و هم‌ پیمانان‌ سلطان‌ محمود در شهرهای‌ خراسان‌ به‌ مقابله‌ با او برخاستند. اسماعیل‌ ناچار به درخواست‌ یكی‌ از سردارانش‌ كه در نهان‌ با ایلك‌ خان‌ هم‌ داستان‌ شده‌ بود، به‌ بخارا روی‌ آورد و باز هم‌ كاری‌ از پیش‌ نبرد و چون‌ برادران‌ و نزدیكانش‌ به‌ اسارت‌ افتادند، خود همراه‌ با 8 تن‌ از همراهانش‌ به‌ مسكن‌ اعراب‌ ابن‌ بهیج‌ در بیابان‌ مرو پناه‌ برد. ایشان‌ به‌ تحریك‌ ماهروی‌، عامل‌ محمود در آنجا، اسماعیل‌ را به‌ قتل‌ آوردند. شگفت‌ آنكه‌ محمود به‌ رغم‌ سالها مبارزه‌ بر ضد او، فرمان‌ داد تا ماهروی‌ را به‌ جرم‌ قتل‌ اسماعیل‌ كشتند و اعراب‌ بیابان‌ مرو را نیز غارت‌ كردند. پیكر اسماعیل‌ سامانی‌ را در روستای‌ مای‌ مرغ‌ در رودبار زم‌ به‌ خاك‌ سپردند (عتبی‌، 197- 199؛ گردیزی‌، 384- 385؛ قس‌: بیهقی‌، 120). 
اسماعیل‌ بن‌ نوح‌ را به‌ شجاعت‌ و دلاوری‌ ستوده‌اند و گفته‌اند كه‌ ساده‌ می‌زیست‌ و «شب‌ و روز بر اسب‌ بودی‌... و اكثر عمر او در گریختن‌ و آویختن‌ به‌ سر شد». اسماعیل‌ در سرودن‌ شعر نیز دست‌ داشت‌ و به‌ گفتۀ عوفی‌ از میان‌ امیران‌ سامانی‌، تنها از او شعر روایت‌ كرده‌اند. ابیاتی‌ از سروده‌های‌ او كه‌ به‌ فارسی‌ است‌، در لباب‌ الالباب‌ آمده‌ است‌ (نك‍ : عوفی‌، 1/ 22- 25؛ نیز نك‍ : صفا، 1/ 206-207). 

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ اشپولر، برتولد، تاریخ‌ ایران‌ در قرون‌ نخستین‌ اسلامی‌، ترجمۀ جواد فلاطوری‌، تهران‌، 1349ش‌؛ بارتولد، و.و.، تركستان‌ نامه‌، ترجمۀ كریم‌ كشاورز، تهران‌، 1352ش‌؛ بیهقی‌، علی‌، تاریخ‌ بیهق‌، به‌ كوشش‌ كلیم‌ الله‌ حسینی‌، حیدرآباد، 1388ق‌/ 1968م‌؛ صفا، ذبیح‌ الله‌، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌، تهران‌، 1338ش‌؛ عتبی‌، محمد، تاریخ‌ یمینی‌، ترجمۀ ناصح‌ جرفادقانی‌، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1357ش‌؛ عوفی‌، محمد، لباب‌ الالباب‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، لیدن‌، 1906م‌؛ گردیزی‌، عبدالحی‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ نیز: 

Frye, R. N., «The Sāmānids», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1975, vol. IV; Nāẓim, M., The Life and Times of Sulṭān Maḥmūd of Ghazna, Lahore, 1973. 
ابوالفضل‌ خطیبی‌ 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: