صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / اسد بن عبدالله قسری /

فهرست مطالب

اسد بن عبدالله قسری


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَسَدِ بْن‌ عَبْدُاللّه‌ قَسْری‌، ابوالمنذر (د 120ق‌/ 738م‌)، امیر خراسان‌ در اواخر دوران‌ اموی‌. روزگار حكومت‌ اسد بر خراسان‌ از پرآشوب‌ترین‌ ایام‌ خلافت‌ اموی‌ به‌شمار می‌رود، دورانی‌ كه‌ پریشانی‌ و ناآرامی‌، بیشتر نقاط قلمرو امویان‌، خاصه‌ عراق‌ و خراسان‌ را در برگرفته‌ بود. فعالیتهای‌ پنهانی‌ داعیان‌ عباسی‌ و دیگر مخالفان‌ حكومت‌ اموی‌ نیز در این‌ دوران‌ رواج‌ گسترده‌ای‌ داشت‌. دلیلهایی‌ از این‌ دست‌ موجب‌ شده‌ است‌ تا از رویدادهای‌ مهمی‌ كه‌ در خراسان‌ پیش‌ می‌آمد و بی‌گمان‌، علت‌ حوادث‌ بعدی‌ را می‌باید در همانها بررسی‌ كرد، آگاهی‌ اندكی‌، در دست‌ باشد. مفصل‌ترین‌ گزارش‌ دربارۀ اسد از آن‌ طبری‌ است‌ و ظاهراً این‌ آگاهیها نیز عمدتاً برگرفته‌ از كتاب‌ ولایۀ اسد بن‌ عبدالله‌ القسری‌، تألیف‌ علی‌ بن‌ محمد مداینی‌ است‌ (ابن‌ ندیم‌، 116). آگاهی‌ بر جزئیات‌ وقایع‌ بسیار مهم‌ خراسان‌ در آن‌ دوران‌ پرآشوب‌ را بیشتر همین‌ مآخذ به‌دست‌ می‌دهند (طبری‌، 7/ 38، 41، 99، جم‍ )، هر چند در این‌ زمینه‌ به‌ مآخذ دیگری‌، چون‌ اثر ابوعبیده‌ معمر بن‌ مثنی‌ - شاید كتاب‌ خراسان‌ (نک‍ : ابن‌ ندیم‌، 59) - نیز اشاره‌ شده‌ است‌ (طبری‌، 7/ 43). 
دربارۀ تاریخ‌ تولد اسد بن‌ عبدالله‌ و یا سن‌ او به‌ هنگام‌ مرگ‌، از مآخذ موجود اطلاعی‌ برنمی‌آید، تنها از برخی‌ اشاره‌ها می‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ وی‌ به‌ هنگام‌ حكمرانی‌ خراسان‌، جوان‌ بوده‌ است‌ (نک‍ : همو، 7/ 119). مادرش‌ نصرانی‌ و رومی‌ بوده‌، و فرزدق‌ در شعری‌ بدین‌ نكته‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (نک‍ : مبرد، 2/ 989؛ ابوالفرج‌، 21/ 313). اسد از طایفۀ قَسر، بطنی‌ از بُجَیله‌ بود كه‌ خود از شاخه‌های‌ قبیلۀ بزرگ‌ یمنی‌ اَزد به‌شمار می‌رفت‌ (ابن‌درید، 516؛ ابن‌ حزم‌، 387- 388). نوشته‌اند كه‌ خانه‌ای‌ در دمشق‌ داشته‌ (ابن‌ عساكر، 2/ 797)، و شاید نخست‌ ساكن‌ آن‌ شهر بوده‌ است‌. گفته‌اند كه‌ در كوفه‌ نیز بازاری‌ ساخت‌ كه‌ به‌ «سوق‌ اسد» شهرت‌ یافت‌ (بلاذری‌، فتوح‌...، 2/ 351؛ یاقوت‌، 3/ 193). نسبتِ «كوفی‌» او نیز به‌ زمانی‌ باز می‌گردد كه‌ احتمالاً در این‌ شهر مسكن‌ گزیده‌ بود (عقیلی‌، 1/ 27؛ نیز نک‍ : ابن‌ حبان‌، 4/ 57). 
نخستین‌ بار در وقایع‌ سال‌ 106ق‌ از اسد نام‌ برده‌ شده‌ كه‌ از سوی‌ برادرش‌ خالد بن‌ عبدالله‌ به‌ حكومت‌ خراسان‌ گسیل‌ شده‌ است‌. پیش‌ از آن‌ در 105ق‌ خلیفۀ تازه‌، هشام‌ بن‌ عبدالملك‌ كه‌ تصمیم‌ گرفته‌ بود در حكومت‌ بر عراق‌ و خراسان‌ بر یمانیها تكیه‌ كند، عمر بن‌ هُبیرۀ فزاری‌ را از حكمرانی‌ عراق‌ برداشت‌ و آنجا را به‌ خالد سپرد (طبری‌، 7/ 26، 37). روایت‌ دینوری‌ (ص‌ 281) مبنی‌ بر اینكه‌ سلیمان‌ بن‌ عبدالملك‌ خالد را بر عراق‌ گمارد و او نیز اسد را امارت‌ خراسان‌ داد، با هیچ‌یك‌ از مآخذ دیگر سازگاری‌ ندارد (قس‌: مسعودی‌، 323). 
از نخستین‌ دورۀ حكمرانی‌ اسد آگاهی‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌، اما گفته‌ شده‌ كه‌ نخست‌ به‌ سمرقند در آمد و سپس‌ به‌ مرو رفت‌ (طبری‌، 7/ 37- 38) و آنگاه‌ برای‌ ادامۀ فتح‌ سرزمینهای‌ اطراف‌ كه‌ امیران‌ پیشین‌ نیز بدان‌ اهتمام‌ داشتند، در 107ق‌ قصد سرزمینهای‌ كوهستانی‌ طالقان‌ (طایقان‌) در نواحی‌ طخارستان‌ كرد. نمرون‌، پادشاه‌ آن‌ دیار، با وی‌ از در صلح‌ درآمد و مسلمان‌ شد (بلاذری‌، همان‌، 3/ 526؛ طبری‌، 7/ 40). اسد پس‌ از آن‌ غور در منطقۀ هرات‌ را متصرف‌ شد (همو، 7/ 40-41) و به‌ بلخ‌ بازگشت‌ و در تجدید بنا و آبادانی‌ آنجا كوشید (همانجا). در 108ق‌ اسد دست‌ به‌ كار فتح‌ خُتَّل‌ - سرزمین‌ كوهستانی‌ جیحون‌ - شد. برپایۀ روایت‌ مداینی‌ (نک‍ : همو، 7/ 43)، گرچه‌ سپاه‌ اسد و ختلیان‌ در برابر هم‌ قرار گرفتند، ولی‌ جنگی‌ در نگرفت‌، اما روایت‌ ابوعبیده‌ (نک‍ : همانجا) نشان‌ می‌دهد كه‌ اسد در جنگ‌ شكست‌ خورد و همین‌، سبب‌ شد تا كودكان‌ خراسانی‌ شعری‌ را در هجو او بخوانند كه‌ از نخستین‌ نمونه‌های‌ شعر فارسی‌ به‌شمار می‌رود. گواینكه‌ چندان‌ بعید نیست‌، میان‌ این‌ جنگ‌ و نبرد دیگری‌ كه‌ در دوران‌ دوم‌ حكمرانی‌ اسد در ختل‌ اتفاق‌ افتاد، خلط شده‌ باشد (نک‍ : دنبالۀ مقاله‌). 
در 109ق‌ هشام‌ حكومت‌ خراسان‌ را از خالد بازستاند و از این‌رو دورۀ نخست‌ حكمرانی‌ اسد نیز پایان‌ یافت‌. عزل‌ خالد بی‌گمان‌ به‌سبب‌ توجه‌ اسد به‌ قبایل‌ خویشاوند خود و خاصه‌ ازدیان‌ و سختگیری‌ و دشمنی‌ بی‌اندازۀ او با دیگر قبایل‌ و خاصه‌ مُضَریان‌ بود. چنانكه‌ نصر بن‌ سیار و چند تن‌ دیگر را تازیانه‌ زد و در خطبۀ جمعه‌ به‌ آنان‌ ناسزا گفت‌ (بلاذری‌، همانجا؛ طبری‌، 7/ 47) و ظاهراً به‌سبب‌ آزردگی‌ از وی‌، مردم‌ بلخ‌ او را «زاغ‌» لقب‌ داده‌ بودند (همو، 7/ 49). اسد پس‌ از عزل‌ در رمضان‌ 109 برای‌ حج‌، به‌سوی‌ عراق‌ به‌ راه‌ افتاد و گفته‌اند كه‌ دهقانهای‌ خراسانی‌ او را همراهی‌ می‌كردند (همانجا). 
در 117ق‌ هشام‌ برآن‌ شد كه‌ حكومت‌ خراسان‌ را باز به‌ عراق‌ ضمیمه‌ كند. چنانكه‌ مداینی‌ ذكر كرده‌، سبب‌ این‌كار، نامه‌ای‌ بود كه‌ عاصم‌ بن‌ عبدالله‌، والی‌ وقت‌ خراسان‌ به‌ هشام‌ نوشت‌ و از او خواست‌ تا برای‌ فرونشاندن‌ آشوبهای‌ خراسان‌، ولایت‌ آن‌ دیار را به‌ عامل‌ عراق‌ بسپارد (همو، 7/ 99). به‌روایتی‌ دیگر (همو، 7/ 105) هشام‌ خود به‌ خالد تكلیف‌ كرد كه‌ برادرش‌ را به‌ حكومت‌ خراسان‌ گسیل‌ كند. 
در حقیقت‌، این‌ زمان‌، خراسان‌ دستخوش‌ آشوبهای‌ فراوان‌ و خاصه‌ شورش‌ حارث‌ بن‌ سریج‌ تمیمی‌ بود و خلیفه‌ لازم‌ می‌دید تا برای‌ آرامش‌ بخشیدن‌ به‌ خراسان‌ و رونق‌ امور اقتصادی‌ آن‌ سامان‌، از افراد سرشناس‌ قبایل‌ میانه‌ كه‌ درصورت‌ بروز اختلاف‌ میان‌ قبایل‌ بزرگ‌تر، خود را ملزم‌ به‌ حمایت‌ از قبیلۀ قوی‌تر می‌دیدند، سود برد. اسد نخست‌ می‌بایست‌ حارث‌ بن‌ سریج‌ را سركوب‌ كند. حارث‌ در مرو الرود بود و خالد بن‌ عبیدالله‌ هَجَری‌، عامل‌ آمل‌ نیز به‌ وی‌ گرایش‌ داشت‌ و اسد از احتمال‌ آنكه‌ یكی‌ از ایشان‌ در میانۀ پیكار به‌ دیگری‌ به‌پیوندد، بیمناك‌ بود. پس‌ عبدالرحمان‌ بن‌ نعیم‌ غامدی‌ را با جماعتی‌ كوفی‌ و شامی‌ در طلب‌ حارث‌ به‌ مرو فرستاد و آنگاه‌ خود به‌ سوی‌ آمل‌ تاخت‌ و آنجا را در محاصره‌ گرفت‌. آملیها امان‌ طلبیدند و اسد پذیرفت‌ و یحیی‌ بن‌ نعیم‌ شیبانی‌ را بر ایشان‌ گماشت‌ و سپس‌ به‌سوی‌ بلخ‌ رفت‌ (همانجا). در راه‌ شنید كه‌ حارث‌، ترمذ را به‌ محاصره‌ گرفته‌ است‌ و مردم‌ شهر در برابر او مقاومت‌ می‌كنند. پس‌ خود را شتابان‌ بدانجا رسانید و حارث‌ بن‌ سریج‌ و لشكریان‌ او را گریزاند (همو، 7/ 106؛ خلیفه‌، 2/ 509؛ گردیزی‌، 116). پس‌ از آن‌ سمرقند را كه‌ حكمرانش‌ هیثم‌ شیبانی‌ از یاران‌ حارث‌ بود، به‌ صلح‌ متصرف‌ شد (طبری‌، 7/ 106-107). 
در 118ق‌ كه‌ اسد به‌ بلخ‌ می‌رفت‌، جُدَیع‌ كرمانی‌ متحد خود را به‌ طخارستان‌ علیا كه‌ حارث‌ بن‌ سریج‌ و یارانش‌ قلعه‌ای‌ را در آنجا متصرف‌ شده‌ بودند، روانه‌ كرد. جدیع‌ قلعه‌ را به‌ محاصره‌ گرفت‌ و حارث‌ را بشكست‌ و قلعه‌ را ستاند (همو، 7/ 109). در همین‌ سال‌، اسد بلخ‌ را مركز امارت‌ خود كرد و آنگاه‌ به‌ نبرد با مخالفان‌ در طخارستان‌ پرداخت‌ (همو، 7/ 111). 
در 119ق‌ خاقان‌ ترك‌ ختل‌، دانست‌ كه‌ اسد، سپاهیان‌ خود را در سرزمین‌ تحت‌ نفوذ او پراكنده‌ است‌. پس‌ با لشكری‌ به‌ سوی‌ اسد تاخت‌. اسد بن‌ عبدالله‌ نخست‌ به‌ خبر حملۀ خاقان‌ وقعی‌ ننهاد، سپس‌ چون‌ كوشید بگریزد، در نزدیكی‌ نهر بلخ‌ برای‌ عبور از شهر دچار مشكل‌ شد، تا آنكه‌ خاقان‌ ترك‌ و سپاهیانش‌ در رسیدند. پس‌ از كشاكشهای‌ فراوان‌، سرانجام‌ اسد به‌ زاری‌ به‌ بلخ‌ بازگشت‌ و زمستان‌ را درنگ‌ كرد و ظاهراً در همین‌ حادثه‌ بود كه‌ در هجو او شعر فارسی‌ سروده‌ شد (همو، 7/ 113-119). 
شكست‌ اسد موجب‌ اتحاد حارث‌ با خاقان‌ شد. حارث‌ به‌ طخارستان‌ رفت‌ و خاقان‌ ترك‌ را به‌ لشكركشی‌ برانگیخت‌. خاقان‌ با لشكری‌ گران‌ به‌ سوی‌ بلخ‌ تاخت‌ و اسد ضمن‌ بررسی‌ راههای‌ گوناگون‌ مقابله‌، سرانجام‌ تصمیم‌ گرفت‌ جدیع‌ كرمانی‌ را در بلخ‌ بگمارد و خود با لشكر از شهر بیرون‌ شود (همو، 7/ 119-120). 
خاقان‌ خود در جرجان‌ به‌سر می‌برد و لشكر را برای‌ غارت‌ به‌ اطراف‌ می‌فرستاد، از این‌رو نیروی‌ چندانی‌ در اختیار نداشت‌ و اسد این‌ نكته‌ را می‌دانست‌. خاقان‌ كه‌ بر اثر سخنان‌ و القائات‌ حارث‌، لشكركشی‌ اسد را احتمال‌ نمی‌داد، غافلگیر شد و به‌ سختی‌ شكست‌ خورد (همو، 7/ 122-124؛ نیز نک‍ : خلیفه‌، 2/ 513). اسد نیز مردم‌ را به‌ شكرانۀ این‌ پیروزی‌ امر به‌ روزه‌داری‌ كرد و از این‌ به‌ بعد، جدیع‌ كرمانی‌ را به‌ جنگ‌ در نقاط گوناگون‌ گسیل‌ داشت‌ (طبری‌، 7/ 124). 
هشام‌ خلیفه‌، نخست‌ خبر پیروزیهای‌ اسد را باور نداشت‌ و اطرافیان‌ قیسی‌ او نیز كه‌ به‌ اسد و خالد حسد می‌بردند، در این‌ ناباوری‌ بی‌تأثیر نبودند. وی‌ پس‌ از حصول‌ اطمینان‌، سخت‌ شاد شد و حتی‌ پیشانی‌ سپاس‌ به‌ خاك‌ سایید (همو، 7/ 125-126) و برپایۀ نشانه‌هایی‌، خبر پیروزیهای‌ اسد، در عراق‌ و شام‌ نیز با خوشحالی‌ و شگفتی‌ تلقی‌ شد (همو، 7/ 126-127). 
اسد سپس‌ دست‌ به‌ كار فتح‌ ختل‌ شد و قلعه‌ای‌ را كه‌ بَدْرطرخان‌ در آن‌ مسكن‌ گزیده‌ بود، به‌ محاصره‌ گرفت‌. بدرطرخان‌ امان‌ خواست‌ و اسد پذیرفت‌، اما سپس‌ نقض‌ پیمان‌ كرد و گفت‌ تا او را گردن‌ زدند. آنگاه‌ به‌ مرو بازگشت‌ و دوباره‌ در بلخ‌ ساكن‌ شد (همو، 7/ 135-137). 
در جشن‌ مهرگانی‌ كه‌ در 120ق‌ برپا شد، چند تن‌ از دهقانان‌ خراسانی‌ با هدیه‌هایی‌ به‌ حضور اسد رسیدند. از سخنان‌ دهقان‌ هرات‌ در برابر اسد و اینكه‌ در «كدخدایی‌» از او بهتر نیافته‌ است‌، به‌روشنی‌ می‌توان‌ خشنودی‌ دهقانان‌ را از آرامش‌، امنیت‌ و رونق‌ اقتصادی‌ دریافت‌ (نک‍ : همو، 7/ 139-140). پس‌ از این‌ ماجرا بود كه‌ گفته‌اند اسد بیمار شد و درگذشت‌ و شاعران‌ در رثای‌ او اشعاری‌ سرودند (همو، 7/ 141؛ نیز نک‍ : ازدی‌، 39؛ دربارۀ تاریخ‌ مرگ‌ وی‌، قس‌: ولهاوزن‌، 375). 
دوره‌های‌ حكمرانی‌ اسد بر خراسان‌، مقارن‌ بود با فعالیتهای‌ سری‌ داعیان‌ عباسی‌. گزارشهای‌ مورخان‌ حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ اسد با داعیان‌ به‌ خشونت‌ تمام‌ رفتار می‌كرد، چنانكه‌ ابوعكرمه‌ (ه م‌) و چند تن‌ دیگر از داعیان‌ را به‌ زاری‌ كشت‌ (بلاذری‌، انساب‌...، 3/ 116؛ طبری‌، 7/ 40). در 117ق‌ برخی‌ داعیان‌ عباسی‌، مانند سلیمان‌ بن‌ كثیر و مالك‌ بن‌ هیثم‌ و چند تن‌ دیگر را دستگیر كردند و نزد اسد بردند. وی‌ گرچه‌ یكی‌ دو نفر از آنان‌ را برای‌ رعایت‌ مسائل‌ قبیلگی‌ رها كرد، ولی‌ با دیگران‌ رفتاری‌ بس‌ خشن‌ در پیش‌ گرفت‌، چنانكه‌ موسی‌ بن‌ كعب‌ تمیمی‌ را كه‌ از طایفۀ حارث‌ بن‌ سریج‌ بود، به‌ سختی‌ شكنجه‌ كرد (بلاذری‌، همان‌، 3/ 117؛ طبری‌، 7/ 108). طبری‌ به‌ نقل‌ از مداینی‌ آورده‌ است‌ كه‌ وقتی‌ اسد در 118ق‌ به‌ خِدّاش‌ - كه‌ عقاید غلوآمیز داشت‌ - دست‌ یافت‌، فرمان‌ داد او را به‌ شكنجه‌ كشتند (7/ 109) و این‌ موضوع‌ به‌ نفع‌ رهبران‌ دعوت‌ عباسی‌ تمام‌ شد. 
اسد در دوران‌ حكومت‌ خود به‌رغم‌ اشتغالات‌ نظامی‌، به‌امور عمرانی‌ هم‌ توجه‌ داشت‌. شهر كهن‌ بلخ‌ را در نخستین‌ دورۀ حكومت‌ خود تجدید بنا كرد و در آنجا مسجد جامعی‌ ساخت‌ (بلخی‌، 19، 30، 35) و در آبادانی‌ شهر كوشید. احداث‌ دهی‌ به‌نام‌ اسدآباد در نواحی‌ بیهق‌ و نیشابور را هم‌ به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌اند (گردیزی‌، 116؛ یاقوت‌، 1/ 245). 
گزارشهایی‌ نیز از همدلی‌ و روابط خوب‌ طبقۀ دهقانان‌ و خاندانهای‌ كهن‌ ایرانی‌ با اسد در خراسان‌ در دست‌ است‌. از جمله‌ می‌توان‌ به‌ سامان‌ خدات‌ (جدّ سامانیان‌) اشاره‌ كرد كه‌ چون‌ از بلخ‌ به‌ مرو رفت‌، از سوی‌ اسد گرامی‌ داشته‌ شد و به‌ دست‌ او اسلام‌ آورد و بعدها یكی‌ از پسران‌ خود را «اسد» نام‌ كرد. همچنین‌ اسد پادشاه‌ بخارا را نیز در دفع‌ شورشیان‌ یاری‌ كرد (نرشخی‌، 81 -82). 
اسد را در شمار محدّثان‌ نیز آورده‌، و گفته‌اند كه‌ از پدرش‌ و یحیی‌ بن‌ عفیف‌ كِنْدی‌ و دیگران‌ حدیث‌ روایت‌ می‌كرد و سعید بن‌ خثیم‌ و سلم‌ بن‌ قتیبه‌ و دیگران‌ از او حدیث‌ شنیده‌اند (بخاری‌، 1(2)/ 50؛ ابن‌ حبان‌، 4/ 57؛ مزی‌، 2/ 505؛ ابن‌ حجر، 1/ 260). 

مآخذ

ابن‌ حبان‌، محمد، الثقات‌، حیدرآباد دكن‌، 1398ق‌/ 1978م‌؛ ابن‌ حجر عسقلانی‌، احمد، تهذیب‌ التهذیب‌، حیدرآباد دكن‌، 1325ق‌؛ ابن‌ حزم‌، علی‌، جمهرۀ انساب‌ العرب‌، به‌كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 1982م‌؛ ابن‌ درید، محمد، الاشتقاق‌، به‌كوشش‌ عبدالسلام‌ محمد هارون‌، قاهره‌، 1378ق‌/ 1958م‌؛ ابن‌ عساكر، علی‌، تاریخ‌ مدینۀ دمشق‌، [عمان‌]، دارالبشیر؛ ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌؛ ابوالفرج‌ اصفهانی‌، الاغانی‌، به‌كوشش‌ محمد ابوالفضل‌ ابراهیم‌، قاهره‌، دارالكتب‌ المصریه‌؛ ازدی‌، یزید، تاریخ‌ الموصل‌، به‌كوشش‌ علی‌ حبیبه‌، قاهره‌، 1387ق‌/ 1967م‌؛ بخاری‌، اسماعیل‌، التاریخ‌ الكبیر، حیدرآباد دكن‌، 1382ق‌/ 1962م‌؛ بلخی‌، عبدالله‌، فضائل‌ بلخ‌، به‌كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1350ش‌؛ بلاذری‌، احمد، انساب‌ الاشراف‌، به‌كوشش‌ عبدالعزیز دوری‌، بیروت‌، 1398ق‌/ 1978م‌؛ همو، فتوح‌ البلدان‌، به‌كوشش‌ صلاح‌الدین‌ منجد، قاهره‌، 1957م‌؛ خلیفۀ بن‌ خیاط، تاریخ‌، به‌كوشش‌ سهیل‌ زكار، دمشق‌، 1968م‌؛ دینوری‌، احمد، الاخبار الطوال‌، به‌كوشش‌ عبدالمنعم‌ عامر، قاهره‌، 1379ق‌/ 1959م‌؛ طبری‌، تاریخ‌؛ عقیلی‌، محمد، كتاب‌ الضعفاء الكبیر، به‌كوشش‌ عبدالمعطی‌ امین‌ قلعجی‌، بیروت‌، 1404ق‌/ 1984م‌؛ گردیزی‌، عبدالحی‌، زین‌الاخبار، به‌كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1347ش‌؛ مبرد، محمد، الكامل‌، به‌كوشش‌ محمد احمد دالی‌، بیروت‌، 1406ق‌/ 1986م‌؛ مزی‌، یوسف‌، تهذیب‌ الكمال‌، به‌كوشش‌ بشار عواد معروف‌، بیروت‌، 1404ق‌/ 1984م‌؛ مسعودی‌، علی‌، التنبیه‌ و الاشراف‌، به‌كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1893م‌؛ نرشخی‌، محمد، تاریخ‌ بخارا، به‌كوشش‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ ولهاوزن‌، یولیوس‌، الدولۀ العربیۀ و سقوطها، ترجمۀ یوسف‌ عش‌، دمشق‌، 1376ق‌/ 1956م‌؛ یاقوت‌، بلدان‌ .

علی‌ بهرامیان‌ 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: