صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / علوم / اسحاق بن سلیمان اسرائیلی /

فهرست مطالب

اسحاق بن سلیمان اسرائیلی


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِسْحاقِ بْنِ سُلِیمانِ اِسْرائیلی‌، ابویعقوب‌ (ح‌ 241- پس‌ از 341ق‌/ 855 -952م‌)، پزشك‌ پرآوازۀ مصری‌ و فیلسوف‌ نوافلاطونی‌ یهودی‌، شاگرد اسحاق‌ بن‌ عمران‌ و استاد ابن‌ جزار (ه م‌ م‌). 

بخش‌ یكم‌ - زندگی‌ 

در هیچ‌ یك‌ از منابع‌ متقدم‌ از سال‌ تولد وی‌ یاد نشده‌ است‌ و تنها با توجه‌ به‌ اینكه‌ بنابر همۀ مآخذ به‌ هنگام‌ مرگ‌ بیش‌ از 100 سال‌ داشته‌ است‌، می‌توان‌ تاریخ‌ ولادت‌ او را تخمین‌ زد. به‌ گفتۀ ابن‌ جلجل‌ در طبقات‌ الاطباء - كهن‌ترین‌ مأخذ باقی‌ مانده‌ دربارۀ اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ - وی‌ چشم‌ پزشكی‌ مصری‌ بود كه‌ به‌ قیروان‌ رفت‌ و ملازم‌ و شاگرد اسحاق‌ بن‌ عمران‌ شد (ص‌ 87). در مآخذ دیگر نیز به‌ شاگردی‌ او نزد اسحاق‌ بن‌ عمران‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (صاعد، 88؛ ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 2/ 37؛ ابن‌ فضل‌الله‌، 9/ 308). از سوی‌ دیگر، بنابر سخنانی‌ كه‌ ابن‌ جزار از اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ شنیده‌، و در كتاب‌ اخبار الدوله‌ آورده‌ است‌، اسحاق‌ به‌ روزگار زیادۀ الله‌ سوم‌ اغلبی‌ از مصر به‌ قیروان‌ رفت‌ و زمانی‌ به‌ قیروان‌ رسید كه‌ زیادۀالله‌ همراه‌ سپاهیانش‌ در اُرْبُس‌ اردو زده‌ بود. زیادۀالله‌ با شنیدن‌ خبر رسیدن‌ اسحاق‌، از پی‌ او كس‌ فرستاد و وی‌ را نزد خود خواند (نک‍ : ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، همانجا). ابن‌ عذاری‌ بدون‌ استناد به‌ ابن‌ جزار این‌ رویداد را در میانۀ سال‌ 293ق‌ یاد كرده‌ است‌ (1/ 141). 
بیشتر محققان‌ معاصر ضمن‌ استناد به‌ گزارش‌ ابن‌ جلجل‌ برآنند كه‌ اسحاق‌ بن‌ عمران‌ به‌ فرمان‌ همین‌ امیر اغلبی‌ به‌ قتل‌ رسیده‌ است‌. ازمجموع‌ این‌ سخنان‌ چنین‌ برمی‌آید كه‌ اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ از 293ق‌/ 906م‌ در قیروان‌ نزد اسحاق‌ بن‌ عمران‌ به‌ تحصیل‌ پرداخته‌، و ملازم‌ وی‌ شده‌ است‌. اما اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ در آن‌ زمان‌ دست‌ كم‌ 50 سال‌ داشته‌ است‌ كه‌ نه‌ سن‌ وی‌ برای‌ تحصیل‌ مناسب‌ بوده‌، و نه‌ در روزگاری‌ چنین‌ كوتاه‌ (293ق‌ تا حداكثر پایان‌ حكومت‌ زیادۀالله‌ در 296ق‌) فرصت‌ چندانی‌ برای‌ تحصیل‌ و ملازمت‌ اسحاق‌ بن‌ عمران‌ داشته‌ است‌. از سوی‌ دیگر، ابن‌ عذاری‌ به‌ صراحت‌ از قتل‌ اسحاق‌ بن‌ عمران‌ در 279ق‌، به‌ دستور ابراهیم‌ ثانی‌ سخن‌ گفته‌ است‌ (1/ 122). در این‌ صورت‌ باید گفت‌ كه‌ اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ دست‌ كم‌ یك‌ بار در زمان‌ ابراهیم‌ ثانی‌ و پیش‌ از 279ق‌ در حالی‌ كه‌ چشم‌ پزشكی‌ جوان‌ بوده‌، به‌ قیروان‌ رفته‌، و نزد اسحاق‌ بن‌ عمران‌ به‌ تحصیل‌ پزشكی‌ پرداخته‌ است‌؛ یا آنكه‌ این‌ امر در جایی‌ جز قیروان‌ و شاید در زادگاه‌ اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌، یعنی‌ مصر صورت‌ گرفته‌ است‌؛ چه‌، ابن‌ فضل‌الله‌ عمری‌ به‌ صراحت‌ از اقامت‌ اسحاق‌ بن‌ عمران‌ در مصر، پیش‌ از رفتن‌ به‌ قیروان‌ یاد كرده‌ است‌ (همانجا). 
ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ به‌ نقل‌ از ابن‌جزار می‌نویسد كه‌ ابوعبدالله‌ شیعی‌ پس‌ از پیروزی‌ بر زیادۀالله‌ و رسیدن‌ به‌ رقاده‌، اسحاق‌ را بزرگ‌ داشت‌ و به‌ خود نزدیك‌ ساخت‌ و اسحاق‌ نیز سنگ‌كلیۀ او را درمان‌ كرد(همانجا). اسحاق‌ پس‌ از ابوعبدالله‌، عبیدالله‌ مهدی‌ را خدمت‌ كرد و تا آخر عمر در خدمت‌ فاطمیان‌ بود (نک‍ : ابن‌ اثیر، 8/ 497- 498؛ عباس‌، 1/ 236). صاعد اندلسی‌ سال‌ مرگ‌ او را نزدیك‌ 320ق‌ دانسته‌ است‌ (ص‌ 233) و ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ و بسیاری‌ از معاصران‌ از او پیروی‌ كرده‌اند. اما اسحاق‌ دست‌ كم‌ تا 341ق‌ زنده‌ بوده‌ است‌، زیرا بر اساس‌ روایتی‌ كه‌ تاریخ‌ نگاران‌ بسیاری‌ بدان‌ اشاره‌ كرده‌اند، وی‌ در 29 شوال‌ 341 به‌ درمان‌ ابوطاهر اسماعیل‌ منصور فاطمی‌ كه‌ در اثر نپذیرفتن‌ اندرزش‌ به‌ شدت‌ بیمار شده‌ بود، پرداخت‌، اما برای‌ بی‌خوابی‌ او دارویی‌ نداد؛ چه‌، این‌ كار را خطرناك‌ می‌دانست‌. خلیفه‌ درمان‌ وی‌ را نپسندید و پزشكی‌ دیگر خواست‌. اطرافیان‌ پزشك‌ جوانی‌ به‌ نام‌ ابراهیم‌ را نزد او آوردند و او كاری‌ را كه‌ اسحاق‌ از آن‌ خودداری‌ كرده‌ بود، انجام‌ داد و خلیفه‌ به‌ خواب‌ رفت‌. اسحاق‌ چون‌ شنید كه‌ به‌ خلیفه‌ داروی‌ خواب‌ آور داده‌اند، دانست‌ كه‌ او مرده‌ است‌. اطرافیان‌ خواستند ابراهیم‌ را بكشند، اما پایمردی‌ اسحاق‌ او را از مرگ‌رهایی‌ داد(ابن‌اثیر،همانجا؛ابن‌خلكان‌، 1/ 235-236؛ قس‌: مقریزی‌، اتعاظ...، 1/ 131-132، المقفی‌...، 188- 189). 
پس‌ از 341ق‌ هیچ‌ خبری‌ از اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ در دست‌ نیست‌ و گمان‌ می‌رود كه‌ پس‌ از آن‌ چندان‌ زندگی‌ نكرده‌ باشد. محققان‌ اروپایی‌ در مورد سال‌ مرگ‌ اسحاق‌ بیشتر به‌ سخن‌ صاعد اندلسی‌ تكیه‌ كرده‌اند (مثلاً نک‍ : سارتن‌، ؛ I/ 639) اما لكلر به‌ نكتۀ یاد شده‌ توجه‌ داشته‌ است‌ (I/ 410-411). اولمان‌ نیزسال‌ 344ق‌ را به‌ عنوان‌ سال‌ مرگ‌ اسحاق‌ یاد كرده‌ است‌ (ص‌ 137). برخی‌ از مورخان‌ عرب‌ چون‌ علوچی‌ (ص‌ 366-367)، عبدالوهاب‌ (1/ 237- 238) و به‌ پیروی‌ از او سامرایی‌ (1/ 633 -634) دربارۀ اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ و ارتباط وی‌ با استادش‌ اسحاق‌ بن‌ عمران‌ نكاتی‌ را ذكر كرده‌اند كه‌ نه‌ با دیگر وقایع‌ تاریخی‌ توافق‌ دارد و نه‌ در مآخذی‌ كه‌ بدانها استناد كرده‌اند، دیده‌ می‌شود. 

مآخذ

در پایان‌ مقاله‌.

یونس‌ كرامتی‌ 

بخش‌ دوم‌ - دیدگاه‌ فلسفی‌ 

اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ را نخستین‌ كسی‌ دانسته‌اند كه‌ سنت‌ فلسفی‌ نوافلاطونی‌ را به‌ دنیای‌ یهود شناسانده‌ است‌. چند اثری‌ كه‌ در زمینه‌های‌ فلسفی‌ از او باقی‌ مانده‌ است‌، تأثیرپذیری‌ او را از یعقوب‌ بن‌ اسحاق‌ كندی‌، نخستین‌ فیلسوف‌ مسلمان‌ نشان‌ می‌دهد. بجز كتاب‌ الحدود و الرسوم‌ وی‌ كه‌ بیشتر مبتنی‌ بر رساله‌ای‌ از كندی‌ در باب‌ حدود و تعریفات‌ است‌ (نک‍ : كندی‌، 1/ 165 به‌ بعد؛ «فرهنگ‌...»، VII/ 23)، اثری‌ از او با عنوان‌ «فصلی‌ دربارۀ عناصر» به‌ دست‌ آلتمان‌ شناسایی‌ و چاپ‌ شده‌ است‌. آلتمان‌ از این‌ اثر پی‌ به‌ منبعی‌ برده‌ است‌ كه‌ مورد استفادۀ اسحاق‌ قرار داشته‌، و از آن‌ دست‌ آثار نوافلاطونی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بوده‌ است‌ كه‌ تا سده‌های‌ دراز به‌ نادرست‌ به‌ ارسطو نسبت‌ داده‌ می‌شده‌اند (نک‍ : EI2). به‌ همین‌گونه‌ كتاب‌ الجواهر او كه‌ فقط پاره‌ای‌ از آن‌ بر جای‌ مانده‌، نیز شرح‌ گونه‌ای‌ است‌ بر همان‌ اثر نوافلاطونی‌ منسوب‌ به‌ ارسطو («فرهنگ‌»، همانجا). 
ویژگی‌ كار اسحاق‌، در كوشش‌ او برای‌ سازگار كردن‌ نظریۀ نوافلاطونی‌ فیضان‌ یا صدور با عقیده‌ای‌ كه‌ در كتاب‌ مقدس‌ در زمینۀ خلقت‌ الهی‌ طرح‌ شده‌ است‌، خلاصه‌ می‌شود. بر این‌ اساس‌، وی‌ سعی‌ كرده‌ است‌ تا در عین‌ پذیرش‌ نظریۀ صدور كه‌ بیانگر صدور ازلی‌ و ضروری‌ مخلوقات‌ از ذات‌ خداوند است‌، جایی‌ برای‌ خلق‌ «از عدم‌» باز كند (نک‍ : جودائیكا، V/ 1067؛ ولفسن‌ 368-371). در كتاب‌ الاسطقسات‌ او برهانی‌ در اثبات‌ خلق‌ از عدم‌ آمده‌ است‌ كه‌ بیشتر صورتی‌ كلامی‌ دارد، تا فلسفی‌ (همو، 385). جنبۀ دیگر این‌ كوشش‌، تمایزی‌ است‌ كه‌ وی‌ میان‌ دو مرحله‌ از آفرینش‌ الهی‌ قائل‌ شده‌ است‌: در مرحلۀ نخست‌ قدرت‌ خداوند و ارادۀ خلاق‌ او به‌ خیر تجلی‌ می‌یابد، و در مرحلۀدوم‌ - كه‌ تمامی‌ آنچه‌ در نظریۀنوافلاطونی‌ خلقت‌ بیان‌می‌شود، منطبق‌ بر آن‌ است‌ - موجودات‌ به‌ ترتیبی‌ خاص‌، از عالی‌ تا سافل‌ یا از عقل‌ كلی‌ تا اجسام‌، از ذات‌ الهی‌ صادر می‌گردند ( جودائیكا،  XIII/ 433-434, IX/ 1064). 
در آثار فلسفی‌ اسحاق‌، وجه‌ عرفانی‌ حكمت‌ نوافلاطونی‌ نیز با سنت‌ یهودی‌ پیوند یافته‌ است‌، چنانكه‌ اعتقاد دینی‌ به‌ بهشت‌ برین‌، بر واپسین‌ مرحله‌ از سیر بازگشت‌ و تعالی‌ نفس‌ انسانی‌ به‌ سوی‌ نوراعلی‌ تطبیق‌ شده‌ است‌ (نک‍ : همان‌، IV/ 359, XV/ 176-177 ). 

مآخذ

در پایان‌ مقاله‌.

محمدجواد انواری‌

بخش‌ سوم‌ - آثار 

بیشتر آثار اسحاق‌ به‌ زبانهای‌ لاتینی‌ و عبری‌ و برخی‌ از آنها به‌ زبانهای‌ جدید اروپایی‌ ترجمه‌ شده‌ است‌. پژوهشگران‌ معاصر بیش‌ از هر چیز به‌ آثار فلسفی‌ وی‌ - كه‌ بیشتر برای‌ یهودیان‌ اهمیت‌ دارد - پرداخته‌اند، اما به‌ آثار پزشكی‌ وی‌ به‌ خصوص‌ مآخذی‌ كه‌ او بدانها استناد كرده‌، كمتر توجه‌ شده‌ است‌. تنها دیتریش‌ به‌ برخی‌ مآخذ كتاب‌ الاغذیه‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 136-143). از این‌ روی‌، در اینجا بیشتر به‌ آثار پزشكی‌ اسحاق‌ پرداخته‌ شده‌ است‌. این‌ آثار شهرت‌ والایی‌ نزد پزشكان‌ دورۀ اسلامی‌ و نیز اروپای‌ سده‌های‌ میانه‌ داشته‌ است‌. ابن‌ جلجل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ آثار اسحاق‌ برتر از آثار پیشینیانش‌ بوده‌ است‌ و به‌ خصوص‌ كتاب‌ فی‌البول‌ وی‌ را ستوده‌ است‌ (ص‌ 87). صاعد اندلسی‌ كتاب‌ فی‌ الحمیات‌ را بی‌نظیر خوانده‌ (ص‌ 233)، و زهراوی‌ پژوهش‌ اسحاق‌ در این‌ باره‌ را غایت‌ پژوهش‌ دانسته‌، و خلاصۀ بخش‌ پایانی‌ آن‌ را نقل‌ كرده‌ است‌ (1/ 364- 365). ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌ نیز این‌ كتاب‌ را ستوده‌، و برای‌ اثبات‌ نظر خود به‌ ابوالحسن‌ علی‌ بن‌ رضوان‌ استناد كرده‌ است‌ (2/ 37). پزشكانی‌ چون‌ ابن‌ جزار (نک‍ : دوگا، 333 )، ابن‌ سمجون‌ (جم، نک‍ : فهرست‌)، زهراوی‌ (مثلاً نک‍ : همانجا، نیز 1/ 50، 344، 2/ 276، 448)، ابن‌ مطران‌ (1/ 115- 118)، غافقی‌ (گ‌ 10 الف‌، 155 ب‌، جم‍ )،ابن‌ بیطار (1/ 10-14، جم‍ )،و از میان‌ مؤلفان‌آثار فارسی‌ حاجی‌ زین‌ عطار (ص‌ 243، 275) و بسیاری‌ دیگر از پزشكان‌ دورۀ اسلامی‌ از آثار او بهره‌ برده‌اند . در مآخذ طبی‌ و به‌خصوص‌ كتب‌ ادویۀ مفرده‌ گاه‌ از پزشكی‌ به‌نام‌ اسحاق‌ یادمی‌شود كه‌ مقایسۀ این‌ اقوال‌ با آراء اسحاق‌بن‌حنین‌، اسحاق‌ بن‌ عمران‌ و اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ در بیشتر این‌ موارد، منظور اسحاق‌ بن‌ حنین‌، و در مواردی‌ بسیار كمتر منظور اسحاق‌ بن‌ عمران‌ بوده‌ است‌ و این‌ مؤلفان‌ هنگام‌ نقل‌ آراء اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ یا به‌ نام‌ كامل‌ وی‌ و یا به‌ عنوان‌ «اسرائیلی‌» اشاره‌كرده‌اند (نیزنک‍ : ابراهیم‌بن‌مراد، بحوث‌...، 68 - 69، دراسات‌...، 90؛ برای‌ مقایسۀ برخی‌ موارد، نک‍ : ه د، اسحاق‌ بن‌ عمران‌). 
شهرت‌ آثار اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ در اروپا بیشتر به‌ سبب‌ ترجمه‌های‌ لاتین‌ كنستانتین‌ افریقایی‌، منتحل‌ مشهور و نیز گراردوس‌ كرمونایی‌ بوده‌ است‌. در واقع‌ اسحاق‌ از طریق‌ كنستانتین‌ بر مكتب‌ پزشكی‌ سالرنو كه‌ كنستانتین‌ پیشگام‌ آن‌ بود، تأثیری‌ بسزا گذارد (زودهوف‌، 241-247). البته‌ كنستانتین‌ در ترجمه‌های‌ خود هیچ‌ نامی‌ از صاحبان‌ اصلی‌ آثار از جمله‌ اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌، علی‌ بن‌ عباس‌ مجوسی‌ اهوازی‌، ابن‌ جزار و اسحاق‌ بن‌ عمران‌ نبرده‌، و آنها را از آن‌ خود دانسته‌ است‌. اما در این‌ میان‌، دست‌اندازی‌ او به‌آثار اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ بیشتر بوده‌است‌.انتحال‌ آثار اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ برخلاف‌ ترجمۀ منحول‌ مقالۀ فی‌ المالیخولیا كه‌ در اصل‌ از آن‌ استادش‌ بود، از صدها سال‌ پیش‌ معلوم‌ شده‌ بود. با اینهمه‌، محققان‌ اروپایی‌ معمولاً از آثار كنستانتین‌ به‌ عنوان‌ ترجمه‌، و نه‌ آثار منحول‌ یاد كرده‌اند (مثلاً نک‍ : اشتاین‌ اشنایدر، «كنستانتینوس‌...»، 808 -751 ، «ادبیات‌...»، 39 -38 ؛ «علم‌...»، 61, 66) و تنها شمار اندكی‌ از آنان‌ مانند كامستون‌ (نک‍ : فریدنوالد، 181) بدین‌ حقیقت‌ اعتراف‌ كرده‌اند. حال‌ آنكه‌ در این‌ ترجمه‌ها تمامی‌ نشانه‌هایی‌ كه‌ ممكن‌ است‌ خواننده‌ را به‌ اصل‌ اثر یا دست‌ كم‌ ماهیت‌ عربی‌ - اسلامی‌ آن‌ راهنمایی‌ كند، و به‌ خصوص‌ نام‌ پزشكان‌ دورۀ اسلامی‌، حذف‌ شده‌ است‌ (همانجا؛ نیز نک‍ : ه د، اسحاق‌ بن‌ عمران‌). نكتۀ جالب‌ توجه‌ در این‌ باره‌ آن‌ است‌ كه‌ مجموعه‌ آثار منحول‌ كنستانتین‌ پس‌ از مجموعه‌ آثار اسحاق‌ چاپ‌ شده‌ است‌. با كشف‌ این‌ انتحالها برخی‌ از مورخان‌ (مثلاً ووستنفلد، 52) تصور كرده‌اند كه‌ ترجمه‌های‌ دیگری‌ مانند ترجمۀ كامل‌ الصناعه‌، یا كتاب‌ الملكی‌ اهوازی‌ ( پانتگنی‌)، و زاد المسافر و الاعتماد فی‌ الادویۀ المفردة ابن‌ جزار ( ویاتیكوم‌ و گرادیبوس‌) نیز ترجمه‌های‌ منحولی‌ از آثار اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ بوده‌ است‌. در 1846م‌ تیرفلدر به‌ یكسانی‌ پانتگنی‌ منسوب‌ به‌ اسحاق‌ و كتاب‌ الملكی‌ اهوازی‌ اشاره‌ كرد (ص 60-62). دارمبرگ‌ نیز در 185 م‌ ضمن‌ اشاره‌ به‌ كار تیرفلدر و مقایسۀ بخشهایی‌ از دو ترجمۀ لاتین‌ كتاب‌ الملكی‌ از كنستانتین‌ و اصطفان‌ انطاكی‌ بدین‌ مسأله‌ تأكید كرد. او در همین‌ مقاله‌ برای‌ نخستین‌ بار به‌ یكی‌ بودن‌ ویاتیكوم‌ منسوب‌ به‌ اسحاق‌ و زادالمسافر ابن‌ جزار اشاره‌ كرد (ص‌ 527 -490 ؛ نیز نک‍ : كمبل‌، 73-74). اشتاین‌ اشنایدر (همانجا) نیز به‌ یكی‌ بودن‌ دو اثر آخر اشاره‌ كرده‌ است‌. 
برخی‌ از آثار اسحاق‌ اینهاست‌: 
1. الاغذیة و الادویة: از مشهورترین‌ و مفصل‌ترین‌ كتب‌ اسحاق‌ بن‌ سلیمان‌ كه‌ با عناوینی‌ چون‌ الاغذیه‌، یا فی‌ الغذاء و الدواء (ابن‌ جلجل‌، 87) از آن‌ یاد شده‌ است‌. تنها نسخۀ كامل‌ این‌ كتاب‌ در 4 جزء به‌ شماره‌های‌ 3604-3607 در كتابخانۀ فاتح‌ با عنوان‌ الاغذیه‌ موجود است‌ (دیتریش‌، 135-142). سزگین‌ تصویر همین‌ نسخه‌ را در 1986م‌ به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌. كنستانتین‌ افریقایی‌ این‌ كتاب‌ را با عنوان‌ «رژیم‌ عام‌ [غذایی‌] و خاص‌ [دارویی]» به‌ لاتین‌ ترجمه‌، و به‌ خود منسوب‌ كرده‌ است‌. ظاهراً وی‌ عنوان‌ فی‌ الغذاء و الدواء را مدنظر داشته‌ است‌. بخشهایی‌ از این‌ ترجمه‌ در 1487م‌ در پادوا به‌ چاپ‌ رسید كه‌ نخستین‌ اثر چاپ‌ شدۀ اسحاق‌ به‌ شمار می‌رود. این‌ ترجمه‌ بارها و از جمله‌ در مجموعه‌ آثار اسحاق‌، و مجموعه‌ آثار كنستانتین‌ چاپ‌ شده‌ است‌. 
2. كتاب‌ الحمیات‌، اسحاق‌ به‌ این‌ كتاب‌ بسیار افتخار می‌كرد. از متن‌ عربی‌ آن‌، نسخ‌ متعددی‌ در دست‌ است‌ (GAS, III/ 296). این‌ اثر به‌ لاتین‌(توسط كنستانتین‌)،كاستیلی‌و ظاهراً اسپانیایی‌ترجمه‌ شده‌ است‌. 
3. كتاب‌ البول‌، كنستانتین‌ آن‌ را به‌ لاتین‌ ترجمه‌ كرده‌ است‌. كمبل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ اصل‌ عربی‌ ترجمۀ لاتینی‌ موجود، از آن‌ عبداللطیف‌ بغدادی‌ است‌ (ص‌ 74 )، اما مأخذ او معلوم‌ نیست‌. 
4 و 5. الاسطقسات‌ و الحدود و الرسوم‌. گراردوس‌ كرمونایی‌ آنها را به‌ لاتین‌ ترجمه‌ كرده‌ است‌. آلتمان‌ و اشترن‌ هر دو را با استفاده‌ از متن‌ عربی‌ به‌ انگلیسی‌ ترجمه‌ كرده‌اند و متن‌ لاتین‌ 
كتاب‌ دوم‌ را نیز به‌ چاپ‌ رسانده‌اند. هیرشفیلد ترجمۀ عبری‌ همین‌ كتاب‌ را با مقدمه‌ای‌ كوتاه‌ در «جشن‌نامۀ» 80 سالگی‌ اشتاین‌ اشنایدر چاپ‌ كرده‌ است‌ (نک‍ : فریدنوالد، 179-184).
آثار دیگر وی‌ اینهاست‌: بستان‌ الحكمۀ، المدخل‌ الی‌ المنطق‌، المدخل‌ الی‌ صناعۀ الطب‌، كتاب‌ فی‌ الحكمۀ، كتاب‌ فی‌ النبض‌ و كتاب‌ فی‌ التریاق‌ (ابن‌ ابی‌ اصیبعه‌، 2/ 37). 

آثار منسوب‌

پندنامه‌ای‌ مشتمل‌ بر 50 پند به‌ پزشكان‌ كه‌ اصل‌ عربی‌ آن‌ گم‌ شده‌، اما ترجمۀ عبری‌ آن‌ باقی‌ مانده‌ است‌. متن‌ عربی‌ این‌ اثر را سوآوه‌ در 186 م‌ یافت‌ و آن‌ را به‌ ایتالیایی‌ ترجمه‌ كرد (فریدنوالد، 181). در 1884م‌ كاوفمن‌ ترجمۀ آلمانی‌ این‌ رساله‌ را به‌ همراه‌ فهرستی‌ از تحقیقاتی‌ كه‌ دربارۀ اسحاق‌، و به‌ خصوص‌ این‌ اثر صورت‌ گرفته‌ بود، منتشر كرد (ص‌ 93-112). اما گوتمان‌ در مقاله‌ای‌ این‌ انتساب‌ را نادرست‌ خوانده‌ است‌ (ص‌ 164 -156 ؛ نیز نک‍ : كلاین‌ فرانكه‌، 132).
كتاب‌ فی‌ المالیخولیا. ابن‌ مطران‌ مطالبی‌ از این‌ كتاب‌ نقل‌ كرده‌ است‌، اما در هیچ‌ یك‌ از مآخذ متقدم‌ سخنی‌ در این‌ باره‌ دیده‌ نمی‌شود. با توجه‌ به‌ برخی‌ شباهتها بین‌ این‌ مطالب‌ و كتاب‌ اسحاق‌ بن‌ عمران‌ در همین‌ موضوع‌ ، به‌ نظر می‌ رسد كه‌ اسحاق‌ كتاب‌ استادش‌ را شرح‌ كرده‌ باشد (نک‍ : ابن‌ مطران‌، 1/ 115- 118؛ اسحاق‌ بن‌ عمران‌، 138، 141). 

منابع‌ الاغذیه‌ و ویژگیهای‌ آن‌

بیش‌ از نیمی‌ از ارجاعات‌ اسحاق‌ در الاغذیه‌ به‌ جالینوس‌ است‌. او از آثار متعدد این‌ طبیب‌ از جمله‌ العقاقیر البسیطه‌ و تفسیر او بر افیدیمیا ی ‌بقراط بهره‌ گرفته‌ است‌ (2/ 215، 238، جم‍ ). البته‌ در اكثر قریب‌ به‌ اتفاق‌ موارد وی‌ نام‌ كتاب‌ جالینوس‌ را ذكر نمی‌كند كه‌ می‌بایست‌ در این‌ موارد مأخذش‌ كتاب‌ الاغذیۀ او بوده‌ باشد. بیش‌ از نیمی‌ از دیگر ارجاعات‌ نیز به‌ [ حشائش‌ ] دیوسقوریدس‌ است‌ (1/ 115، 145، 2/ 250، 341، 3/ 510، جم‍ ). اما آثار بقراط و از آن‌ جمله‌ افیدیمیا ی‌ وی‌ و به‌ احتمال‌ قوی‌ در اكثر موارد كتاب‌ الغذاء او (1/ 40، 43، 86، 2/ 262، 296، 3/ 600، 619، جم‍ )، و آثار روفس‌ افسوسی‌ (1/ 97، 105، 3/ 365، 546، 624، جم‍ ) - از آن‌ جمله‌ كتاب‌ او دربارۀ مالیخولیا - از این‌ نظر در رده‌های‌ بعدی‌ قرار دارند. 
اسحاق‌ از آثار ارسطو - كه‌ همه‌ جا او را فیلسوف‌ نامیده‌ است‌ - از جمله‌ كتاب‌ النفس‌ و كتاب‌ الحیوان‌ (1/ 47، 109، 110، 3/ 545) و نیز «مردی‌ از اوائل‌ و اهل‌ اثینیا كه‌ بدو منیثساوس‌ گویند» (1/ 71، 80، 92، 93) نیز بهره‌ برده‌ است‌. وی‌ از كسانی‌ چون‌ نافیطس‌ شاعر و اوسیریس‌ (3/ 578)، فراطس‌ (3/ 440) و سلسطراطس‌ (2/ 253)، با استناد به‌ آثار جالینوس‌، دیوسقوریدس‌ و دیاغورس‌ (سده‌های‌ 4- 5م‌) مطالبی‌ آورده‌، و از كسانی‌ چون‌ ارسسطراطس‌ (سده‌های‌ 4- 5م‌)، فولوطوس‌، هرمس‌، دیوجانس‌، سقلس‌، فیثاغورس‌، دیاغورس‌، و اصطفن‌ و از همه‌ جالب‌ تر از پزشكان‌ پارس‌ مستقیماً نقل‌ قول‌ كرده‌ است‌ (1/ 16، 97، 140، 157، 165، 2/ 185، 253، 3/ 472، نیز 3/ 459)، گرچه‌ در مورد گروه‌ دوم‌ به‌ نظر می‌رسد كه‌ در چند مورد باز هم‌ جالینوس‌ و دیوسقوریدس‌ واسطه‌ بوده‌اند. 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: