صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات عرب / اسامة بن منقذ /

فهرست مطالب

اسامة بن منقذ


آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اُسامَةِ بْنِ مُنْقِذ، ابوالمظفر مجدالدین اسامة بن مرشدبن علی... ابن منقذ شیزری کنانی (جمادب‌الآخر 488- رمضان 584/ ژوئن 1095- نوامبر 1188م)، امیر، ادیب و شاعر عصر فاطمی و ایوبی. 
اسامه از یک سو جنگاور و شهسواری است که بیشتر عمر خود را در جنگ بر ضد صلیبیان گذرانده، و نامش به عنوان یکی از قهرمانان جنگهای صلیبی در کتابهای تاریخ ثبت شده، و از دیگرسو شاعر و ادیبی برجسته است که در شعر و ادب آوازه‌ای بلند یافته، و از او به عنوان یکی از شاعران و نویسندگان بزرگ سده‌های 5 و 6ق یادشده است. بجز آن، مورخی است که کتاب الاعتبار وی یکی از عمده‌ترین و مستندترین مآخذ تاریخی مصر و شام در روزگار فاطمیان و ایوبیان به شمار می‌آید. از این‌رو، شرح حال وی را هم در کتابهای تاریخی و هم در آثار شعر و ادب می‌توان یافت. از نخستین کسانی که به شرح حال وی پرداخته، و گوشه‌هایی از زندگی او را روشن ساخته‌اند، ابن عساکر، عمادالدین کاتب اصفهانی، یاقوت حموی، ابوشامه، و ابن خلکان و صفدی را می‌توان نام برد. اما عمده‌ترین آثاری که از لابه‌لای آنها می‌توان تصویر دقیقی از زندگی وی به دست داد، آثار خود اوست. از آن میان الاعتبار که درواقع شرح خاطرات اوست، ارزش و اهمیت بیشتری دارد. 
اسامه در خاندانی جنگاور و نیز اهل علم و ادب در شیزر (یا سیزار در شمال حماه) به دنیا آمد و نسبت شیزری وی از همین‌جاست (ابن عدیم، 399؛ یاقوت، 5/ 191). ابواسامه و ابوالحارث کنیه‌های دیگر اوست و بجز مجدالدین، به مؤیدالدوله نیز ملقب بوده است (همانجا؛ نعیمی، 1/ 384). منفذ نام نیای بزرگ اوست که برخی منابع نسبش را به یعرب بن قحطان رسانده‌اند (عمادالدین، 1/ 498؛ ابن عدیم، همانجا). خاندان منقذ از زمان صالح بن مرداس (حک‍ 415-420ق) حاکم حلب، بر نواحی اطراف شیزر تسلط یافتند، تا اینکه سدیدالملک علی بن مقلد، جد اسامه در 474ق شیزر را که از حدود یک قرن پیش (389ق) در دست رومیان بود، باز پس گرفت. از آن پس حکومت این خاندان بر شیزر تثبیت شد، تا سرانجام در 491ق امارت آنجا به مرشدبن علی پدر اسامه رسید؛ اما وی به زودی کناره گرفت و برادرش ابوعساکر سلطان ابن علی را به جای خود گماشت (ابن اثیر، 11/ 219؛ ابوشامه، 2/ 111-112؛ اسماعیل، 325، 327؛ حجازی، 35-36). 
اسامه دوران کودکی را در زادگاه خود گذراند و فنون جنگاوری را فرا گرفت و در کنار آن به کسب دانش پرداخت. نخست در شیزر نزد پدر خود که شاعر و ادیبی برجسته بود، دانش آموخت و در همانجا از محضر کسانی چون ابوعبدالله محمدبن یوسف، ابوالحسن علی بن سالم سنبسی (در 499ق) و فرزندش کامل و ابوعبدالله محمدبن شامخ بهره برد. سپس در مصر، میافارقین، حماه و دمشق دانش آموخت (نک‍ : منذری، 1/ 96؛ ابن عدیم، 400، 401؛ ذهبی، سیر...، 21/ 165). همچنین به گفتۀ خود 10 سال نزد ابوعبدالله طلیطلی به فراگیری نحو پرداخت ( الاعتبار، 208). وی از حافظه‌ای نیرومند برخوردار بود. قرآن را از حفظ داشت و به گفته‌ای 20 هزار بیت شعر جاهلی ازبر می‌دانست (ابن تغری بردی، 6/ 107؛ نیز نک‍ : حجازی، 48-49) و چون در شعر و ادب و حدیث به مقام والایی رسید، جمعی از بزرگان آن روزگار در مجالس او حضور می‌یافتند که از مشهورترین آنان ابن عساکر، سمعانی، عمادالدین کاتب و حتیٰ صلاح‌الدین ایوبی را می‌توان نام برد (عمادالدین، 1/ 503؛ ذهبی، همان، 21/ 166؛ صفدی، 8/ 378؛ زبیدی، 88). 
آنچه بیشتر باعث شهرت اسامه شده، جنگاوری و سلحشوری اوست. در روزگار وی سرزمین شام دوران پرآشوبی را می‌گذراند. از یک سو صلیبیان و رومیان و از سوی دیگر اسماعیلیان و برخی قبایل شورشی پیوسته به شهرهای مختلف از جمله زادگاه وی شیزر حمله می‌کردند و اسامه از نوجوانی شاهد جنگهای بسیار بود. هنوز 13 سال بیش نداشت که تانکرد حاکم انطاکیه در 501ق قصد تصرف شیزر را کرد و این نخستین جنگی بود که اسامه در آن حضور داشت، اما ظاهراً هنوز توانایی لازم برای رویارویی با دشمن را نداشت (نک‍ : اسامه، همان، 65-66؛ حجازی، 40-41). از آن پس شیزر بارها مورد تهاجم صلیبیان و اسماعیلیان قرار گرفت و اسامه، چنانکه خود گوید، شاهد همۀ این جنگها بود و رشادتهای پدر و عمویش در دفاع از سرزمین خود، در تقویت روحیۀ دلاوری و جنگاوری او تأثیر بسزایی داشت (نک‍ : همان، 50-51، 116-117، 162-163). اسامه نخستین‌بار در 513ق در جنگ با صلیبیان شرکت کرد و چنانکه خود می‌گوید، به همراه 20 جنگجو توانست صلیبیان را در قلعۀ افامیه در شمال شیزر شکست دهد و آنان را وادار به فرار کند (همان، 40-41). 
اسامه که اینک با فنون جنگاوری به خوبی آشنا شده بود، در تمام جنگهایی که در دفاع از قلعۀ شیزر و یا به منظور بیرون راندن صلیبیان از دمشق و کفرطاب و دیگر شهرها انجام گرفت، در کنار پدر و عمویش بود (نک‍ : همان، 73-76، 90-91، 114-115، 151). به خصوص میان سالهای 514-523ق به عنوان سرداری مقتدر در نبردهای مختلفی شرکت جست و از خود شجاعت و لیاقت بسیار نشان داد. همین امر باعث شد که عمویش عزالدین وی را بیش از پیش قدر بداند و گاه فرماندهی  سپاه را برعهدۀ او گذارد (همان، 36، 38، 46، 47، 56-58، جم‍‌ ). عزالدین علاوه بر دلاوری او، از نظریات هوشمندانه و حضور ذهن وی یاری می‌جست (همان، 100-101) و چون فرزندی نداشت، ظاهراً بر آن بود تا وی را جانشین خود سازد، اما طولی نکشید که صاحب فرزند شد و به تدریج روی از اسامه بگرداند، چندانکه در 523ق اسامه به ناچار شیزر را به قصد موصل ترک کرد و به سپاه عمادالدین زنگی، اتابک موصل پیوست و نزدیک به 8 سال در خدمت وی و وزیرش صلاح‌الدین محمدبن ایوب غسیانی به سر برد (نک‍ : همان، 88-89، 97-98، 99، 150، 155-157؛ نیز نک‍ : حتی، «د»). 
اسامه پس از وفات پدر در 531ق به شیزر بازگشت و تا سال بعد که یوحناکمننوس (حک‍ 512-538ق/ 1118-1143م)، امپراتور روم شرقی، شیزر را به منجنیق بست، در آنجا بود (نک‍ : اسامه، همان، 2، 52-53، 113-114)؛ تا اینکه به گفتۀ منابع، شجاعت بیش از حد وی، عمویش عزالدین را بیمناک ساخت و از ترس اینکه مبادا امارت را از چنگ او به در آورد. وی را به همراه خانواده‌اش از شیزر اخراج کرد (ابوعدیم، 399-400؛ ابن اثیر، 11/ 220). اسامه خود در داستانی به این امر اشاره کرده است (همان، 125-126). 
اسامه در 532ق به دمشق رفت و مورد احترام و استقبال معین‌الدین انر وزیر شهاب‌الدین محمود بوری (حک‍ 528-533ق) حاکم دمشق قرار گرفت و از ملازمان و هم‌رزمان او شد. وی به همراه معین‌الدین در جنگهای بسیاری شرکت کرد و چون شجاعت و جنگاوری بسیار از خود نشان داد. شهاب‌الدین هدایای فراوانی به او بخشید و او را از نزدیکان خود گردانید (نک‍ : اسامه، الاعتبار، 4؛ ابن عساکر، 2/ 401؛ انسان العیون، 82). اسامه در مدت اقامت در دمشق چندین بار به ریاست هیأتی از سوی معین‌الدین به اورشلیم رفت تا برای صلح با صلیبیان میانجی‌گری کند و یک بار نیز به اتفاق خود وی از اورشلیم و عکا دیدن کرد و مورد استقبال بسیار صلیبیان قرار گرفت (نک‍ : اسامه، همان، 81-82؛ مونس، 166-167؛ بستانی، 11/ 134؛ رانسیمان، 2/ 262-264). اما سرانجام روابط وی با معین‌الدین به سردی گرایید و میان آن دو نامه‌ها و اشعاری سرزنش‌آمیز مبادله شد. به گزارش خود اسامه چون معین‌الدین به وی مأموریت داد تا افضل رضوان وزیر شورشی مصر را از رفتن به دمشق بازدارد، اسامه با وی هم دست شد و ظاهراً همین امر باعث تیرگی روابط وی با معین‌الدین و حاکم دمشق گردید و اسامه به ناچار در 538ق به همراه دو برادرش ابوغیث و شرف‌الدین مرشد و نیز وزیر نظام‌الدین محسن بن حسین بن ابی مضاء دمشق را برای رفتن به مصر ترک کرد (اسامه، همان، 30-31؛ مقریزی، المقفیٰ...، 2/ 41؛ ابن شاکر، 12/ 385-386). اسامه در اشعاری علت تیرگی روابط خود با معین‌الدین را دسیسۀ دشمنان و حسودان دانسته است (دیوان، 196-198). 
اسامه در جمادی‌الآخر 539 به مصر رسید و مورد توجه و احترام الحافظ لدین الله (د 544ق) خلیفۀ فاطمی قرار گرفت (همو، الاعتبار، 6). صفدی (8/ 378) و ابن خلکان (1/ 196) ورود وی را به مصر در زمان خلیفه الظافر (حک‍ 544-549ق) دانسته‌اند. اسامه پیش از رسیدن به مصر مدتی در حیفا بوده است (نک‍ : اسامه، همان، 111). 
با رفتن اسامه از دمشق خصومت میان وی و معین‌الدین پایان نیافت و به گفتۀ ابن شاکر (همانجا) چون اسامه کسانی را به دمشق فرستاد تا خانواده‌اش را به مصر آورند، صلیبیان به اشارۀ معین‌الدین راه را بر آنان بستند و همه را به اسارت گرفتند و سرانجام، الحافظ لدین الله با تهدید صلیبیان توانست آنان را آزاد سازد (همانجا). اسامه در این باره قصیده‌ای عتاب‌آمیز برای معین‌الدین فرستاد و مکاتبات شعری آن دو تا مدتها ادامه یافت (نک‍ : ابوشامه، 2/ 113؛ ابن شاکر، 12/ 386-389). 
در این روزگار حکومت مصر دچار بحرانهای شدیدی بود. از یک سو حملات صلیبیان و از دیگر سو اختلافات داخلی میان خلفا و وزرا، خلافت فاطمیان را به ورطۀ سقوط کشانده بود. چون خلیفه الحافظ لدین الله در 544ق درگذشت و فرزندش الظافر به جای وی به خلافت رسید، ابوالحسن علی بن سلار حاکم اسکندریه سر به شورش نهاد و با سپاهیانش به قاهره آمد و «دارالوزاره» را گرفت و چون گروهی از امیران و بزرگان قاهره از جمله اسامه به وی پیوستند، الظافر به ناچار وی را به وزارت خویش برگماشت و به او لقب الملک العادل داد. ابن سلار، اسامه را احترام بسیار کرد و او را از خواص خود گردانید و در جنگ با صلیبیان از او بهرۀ فراوان برد (نک‍ : اسامه، همان، 7-8؛ ابن ظافر، 102)، چنانکه در حدود سال 546ق وی را با سپاهی نزد ملک عادل نورالدین زنگی فرستاد تا مانع پیش‌روی صلیبیان شود. اسامه در بصریٰ با نورالدین ملاقات کرد و از آنجا روانۀ عسقلان شد و راه را بر صلیبیان که قصد تصرف شهر را داشتند، بست و آنان را شکست داده، وادار به عقب‌نشینی کرد (اسامه، همان، 10، 14، 15-16؛ حجازی، 45-46؛ مونس، 250-252)؛ آنگاه روانۀ بیت جبریل شد و صلیبیان را از آنجا راند، اما در راه بازگشت در دام آنان افتاد و بسیاری از سپاهیانش را از دست داد. سپس به عسقلان رفت و 4 ماه در آتجا ماند، تا اینکه به دستور ابن سلار به مصر بازگشت (اسامه، همان، 16-18). 
اسامه از آن پس در کنار ابن سلار و نورالدین زنگی به مبارزه با صلیبیان ادامه داد. در 547ق نورالدین با یاری وی دمشق را محاصره کرد و سپس برای مقابله با صلیبیان به داریا رفت (همو، لباب...، 73؛ ابن جوزی، 8(1)/ 209). در 548ق ابن سلار ناپسری خود عباس بن تمیم و اسامه را برای دفاع از عسقلان روانه ساخت. عباس پس از بازگشت، ابن سلار را به قتل رساند. تقریباً همۀ مورخان اتفاق نظر دارند که عباس به تحریک اسامه درصدد قتل ابن سلار برآمد (ابن ظافر، 102-103؛ ابن طویر، 60-61؛ ابن خلکان، 3/ 418؛ ابن اثیر، 11/ 184؛ مقریزی، المقفیٰ، 2/ 41-42)، اما اسامه خود برآن است که نصربن عباس به اشارۀ خلیفه الظافر ابن سلار را به قتل رساند ( الاعتبار، 18). البته تردیدی نیست که خلیفه از ابن سلار که با زور به وزارت رسیده بود، دل‌خوشی نداشته است، چنانکه یک بار دیگر نیز در 545ق قصد کشتن او را کرده بود (نک‍ : همان، 9). 
هنوز یک سال از ماجرای قتل ابن سلار نگذشته بود که عباس درصدد قتل خلیفه الظافر برآمد و در محرم 549 وی را در خانۀ فرزند خود نصربن عباس به ضرب خنجر از پای درآورد. سپس برادرانش را متهم به قتل وی کرد و همه را کشت و الفائز فرزند 5 سالۀ خلیفه را بر تخت نشاند. مورخان سدۀ 7ق در این ماجرا نیز دست اسامه را در کار می‌بینند و معتقدند که وی عباس را وادار به قتل خلیفه کرده است (نک‍ : ابن ظافر، 104-105، 108؛ ابن طویر، 71-72؛ ابن اثیر، 11/ 191-192؛ قس: ابن میسر، 2/ 92-93، که نصربن عباس را قاتل خلیفه می‌داند). به گفتۀ مقریزی پس از کشته شدن ابن سلار به دست عباس، امیران و بزرگان مصر که به دسیسۀ اسامه پی برده بودند، بر او خشم گرفتند و قصد جانش کردند و می‌پنداشتند که چون وی اهل شام است، دل در هوای بنی عباس دارد و اگر به حال خود رها شود، بسی فتنه برپا خواهد کرد. پس اسامه از بیم جان در پی قتل الظافر برآمد ( المقفیٰ، 2/ 42-43، انعاظ...، 1/ 325-326). در گزارش خود اسامه علت قتل الظافر به گونه‌ای دیگر آمده است. به گفتۀ وی خلیفه، نصر فرزند عباس را تحریک به قتل پدر کرد و او را وعدۀ وزارت داد و هدایای بسیار بدو بخشید و چون اسامه از این امر آگاه شد، نصر را برحذر داشت، تا اینکه پدر و پسر به یاری هم کمر به قتل خلیفه بستند (همان، 19-20). 
پس از قتل الظافر، الفائز و زنان دربار پنهانی به طلایع بن رزیک حاکم اسیوط نامه نوشتند و از وی کمک خواستند. ابن رزیک با سپاهیانش به قاهره آمد و چون سپاه مصر به او پیوست، عباس و فرزندش نصر و اسامه از قاهره گریختند، اما در راه گرفتار صلیبیان شدند و عباس کشته شد و اسامه که زخمی شده بود، از چنگ آنان گریخت و به دمشق رفت (ابن ظافر، 108-109؛ ابن طویر، 72-73؛ ابن میسر، 2/ 94؛ مقریزی، المقفیٰ، 2/ 43). فرار اسامه از مصر که خود نیز مفصلاً آن را گزارش کرده است (همان، 23)، می‌تواند تا حدی بیانگر دست داشتن وی در ماجرای قتل الظافر باشد. 
اسامه به گفتۀ خود از زمان ورودش به مصر با طلایع بن رزیک پیوند دوستی داشت (همانجا) و اشعار و مکاتبات آن دو که حتیٰ پس از خروج اسامه از مصر نیز ادامه داشت، بیانگر دوستی استوار آن دو است (نک‍ : طلایع، 59-65، 84-87، جم‍‌ ). طلایع بن رزیک پیش از فرار اسامه از مصر از وی خواسته بود که در آنجا بماند و چون به شام رسید، طلایع در نامه‌ای به او پیشنهاد کرد که بازگردد و حکومت اسوان را بپذیرد؛ اما اسامه از بیم انتقام درباریان، از پذیرفتن آن پیشنهاد سرباز زد (اسامه، همان، 23، 34). 
اسامه در عشق به نورالدین محمود زنگی پیوست و نورالدین کسانی را به مصر فرستاد، تا خانوادۀ وی را به شام آورند؛ اما در راه صلیبیان آنان را اسیر، و اموالشان را غارت کردند و کتابخانۀ ارزشمند اسامه را که به گفتۀ وی شامل 4 هزار جلد کتاب نفیس بود، به غنیمت گرفتند (همان، 34-35). مورخان مسیحی بعدها در نوشتن تاریخ دولتهای اسلامی از این کتابخانه بهرۀ فراوان بردند (زکار، 1/ 93). اسامه نزدیک به 10 سال در دربار نورالدین به سر برد و او را در جنگهای متعدد به خصوص در فلسطین و محاصرۀ قلعۀ حارم در 557ق یاری بسیار کرد (ابن اثیر، 11/ 285؛ ابن شاکر، 12/ 389-390؛ ابن جوزی، 8(1)/ 241). اسامه در 555ق حج گذارد. وی سرانجام در 559ق دمشق را ترک کرد و به حصن کیفا در شمال عراق رفت و مورد استقبال حاکم آنجا فخرالدین قره ارسلان قرار گرفت (اسامه، الاعتبار، 174، 196-197؛ عمادالدین، 1/ 499؛ EI1). 
برخی از معاصران دربارۀ علت خروج وی از دمشق برآنند که چون اسامه برای بازپس گرفتن بیت‌المقدس بر اتحاد با فاطمیان اصرار می‌ورزید و نورالدین از آن سرباز می‌زد، دربار وی را ترک گفت (موسیٰ پاشا، 277-278). اسامه 10 سال در حصن کیفا به تدریس و تألیف و شکار پرداخت و بیشتر آثار خود را در این زمان نوشت (اسامه، همان، 196-197؛ مقریزی، همان، 2/ 44؛ EI1). وی در این مدت به موصل و دیار بکر (در 565ق) سفر کرد و با برخی شاعران و بزرگان آن دیار ملاقات کرد و نیز با آنکه حدود 80 سال از عمرش می‌گذشت، از مبارزه برنداشت و به همراه فخرالدین حاکم کیفا در چندین جنگ با صلیبیان، از جمله حمله به آمِد شرکت داشت (اسامه، همان، 71، 83، لباب، 362؛ ابن خلکان، 1/ 196؛ صفدی، 8/ 378؛ EI1). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: