استرابادی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/230070/استرابادی
جمعه 14 اردیبهشت 1403
چاپ شده
8
اِسْتَرابادی، ميرزا محمد مهدی خان (د ح 1173ق/ 1760م) فرزند محمدنصير، منشی و وقايع نگار نادرشاه افشار. استرابادی، به گفتۀ برخی از نويسندگان معاصرش، در شعر كوكب تخلص میكرده است (كشميری، 10، 111). واله داغستانی (نك: ذيل كوكب) نيز شرح حال او را با نام ميرزا مهدی كوكب آورده است (نيز نك: علیحسن خان، 344، 379). از اين رو، جمعی از محققان معاصر، ميرزا مهدی استرابادی و ميرزا مهدی كوكب را دو نفر دانستهاند (آقابزرگ، 9(3)/ 924- 925؛ مركزی، 2/ 272؛ صفا، 5/ 1806؛ انوار، 3- 5)، اما اثبات اين نكته كه ميرزا مهدی كوكب همان استرابادی نيست، به دلايل و شواهد قاطع نيازمند است. استرابادی به روزگار شاه سلطان حسين صفوی (سل 1105- 1135ق) منصب باغبانباشیگری داشت (نك: همو، 3؛ شعبانی، 2/ 161-162) و پس از به قدرت رسيدن اشرف افغان در شعبان 1137 برای او شعری گفت كه بر سكه زدند (كشميری، 10). لاكهارت (ص 293) بر اساس نسبت استرابادی حدس زده كه ميرزا مهدی در اين ايام در خدمت فتحعلی خان قاجار (د 1139ق/ 1727م) حاكم اين ولايت بوده است. وی پس از ورود نادر به اصفهان در 1142ق/ 1729م از سوی خود و اهالی استراباد تهنيت نامهای برای او نگاشت (نك: منشآت، 43؛ شعبانی، 2/ 163-164)، ولی از متن بر نمیآيد كه آيا ميرزا مهدی در اين زمان خود همراه نادر بوده است، يا نه؟ در نوروز (ماه رمضان) همان سال كه نادر به فرمانروايی خراسان رسيد (استرابادی، جهانگشا...، 118)، ميرزامهدی حكومت او را تهنيت گفت (همو، منشآت، 46- 48؛ شعبانی، 2/ 164؛ نوايی، 188) و ظاهراً از همين زمان به بعد ملازم او بوده، و سمت وقايع نگاری و منشيگری وی را بر عهده داشته است (نك: استرابادی، مبانی اللغة، 2). استرابادی خود تصريح كرده كه در ذيقعدۀ 1146 در سفر نادرشاه به اصفهان در ملازمت وی بوده است ( جهانگشا، 228) و نيز در محاصرۀ گنجه در 1147ق شركت داشت و از او به عنوان منشی ياد شده است (مروی، 1/ 386-387). از اين پس، بر تقرب و منزلت استرابادی نزد نادر افزوده شد؛ چنانكه در رمضان 1148/ ژانويۀ 1736 مأمور شد تا با كالوشكين نمايندۀ دائمی روسيه در ايران، دربارۀ روابط خارجی مذاكره كند (آرونوا، 233). نمايندگان كمپانی هند شرقی انگلستان در ايران نيز كه با او ارتباط بسيار داشتند، وی را مردی امين و كارگشا میدانستند (لاكهارت، همانجا). هنگامی كه نادر در شوال 1148 در دشت مغان تاج شاهی بر سر نهاد، استرابادی «منشی ديوان اعلی» بود (مروی، 2/ 447). نادرشاه دو سه ماه پس از به تخت نشستن، چون 4 مستوفی الممالك برای فارس، عراق، خراسان و آذربايجان برگزيد، ميرزامهدی را نيز به مقام منشی الممالكی منصوب كرد (همو، 2/ 457). گزارش آبراهام گاتوغيگوس ارمنی كه در مراسم تاجگذاری نادرشاه در دشت مغان حاضر بوده، حاكی از آن است كه استرابادی در دشت مغان از منشی الممالكی بر كنار و مقام او به ميرزا مؤمن [ابيوردی] سپرده شد و تنها منصب وقايعنگاری برای او باقی ماند (نك: فلسفی، 52؛ لاكهارت، 104). اما در اين گزارش، بايد بهديدۀ ترديد نگريست، چه افزون بر تصريح محمدكاظم مروی مبنی بر اينكه استرابادی پس از به سلطنت رسيدن نادرشاه به منشی الممالكی انتخاب شد، نيز بارها - و تا اواخر حيات نادرشاه - از وی با لقب منشیالممالكی ياد كرده است (نكـ : 2/ 678، 3/ 1180-1181؛ نيز نك: كشميری، 42، 73). حتی نمايندگان سياسی روسيه در ايران او را نخست وزير ايران میدانستند (آرونوا، 5). استرابادی در لشكركشی نادرشاه به هندوستان در 1152ق/ 1739م همراه وی بود و در مذاكرات خصوصی او و محمدشاه گوركانی حضور داشت و محمدشاه الماس درخشانی به وی هديه داد كه بعدها نادر آن را از او ستاند (جونز، 61). به روايت عبدالكريم كشميری (ص 111- 112)، در 1154ق ميرزا مهدی از سوی نادرشاه مأمور ترجمۀ كتب مقدس يهوديان و مسيحيان به فارسی شد (نك: هنوی، 264- 265؛ لاكهارت، 281 -280 ؛ ايرانيكا، IV/ 211 ؛دوكلوستر، 178-179؛ اوتر، 230-231؛ آرونوا، 156). اگر همانگونه كه پيش از اين ياد شد، روايت كشميری درست باشد، مراد از اين ميرزامهدی كسی جز ميرزا مهدیخان استرابادی نيست؛ شگفت آنكه استرابادی خود اشارهای به اين موضوع نكرده است. در 1156ق كه نادرشاه در نجف علما را گرد آورد تا مذهب شيعۀ جعفری را به عنوان مذهب پنجم اسلامی تثبيت كند، ميرزامهدی حاضر بود و وثيقهنامۀ آن را خود نوشت (استرابادی، جهانگشا، 388؛ مروی، 3/ 983 -984). در شعبان 1159/ اوت 1746 هنگامی كه نظيف مصطفی افندی از سوی دولت عثمانی برای مذاكره و مصالحه با دولت ايران در ساوجبلاغ كرج به خدمت نادرشاه رسيد، استرابادی يكی از اعضای هيأت 5 نفرهای بود كه از سوی نادر مأمور مذاكره با او شدند. اين مذاكرات به صلح انجاميد و متن فارسی صلحنامه را نيز ميرزامهدی نوشت (نظيف افندی، 181-193). سپس همراه با مصطفی خان شاملو در 10 محرم 1160 به بغداد روانه شد تا صلحنامه را به امضای سلطان محمود اول عثمانی (سل 1143- 1168ق) برساند (استرابادی، همان، 415؛ مروی، 3/ 1181؛ اسناد...، 163). آن دو در پای طاق، مرز ايران و عثمانی با هيأت عثمانی كه قرار بود صلحنامه را نزد نادر برند، ديدار كردند و در 18 جمادیالا¸خر همان سال به سوی مأموريت خود رفتند (رحمیتاتار، 220-222). در حالی كه يك هفته پيش از آن در 11 جمادیالا¸خر1160 نادرشاه در خبوشان بهقتل رسيده بود(استرابادی، همان، 425-426؛ مروی، 3/ 1196). هيأت ايرانی در اوايل ماه رجب همان سال به بغداد درآمد (عزی، 132) و پيش از آنكه راهی استانبول شود، خبر مرگ نادرشاه به بغداد رسيد. احمد پاشا والی بغداد بر آن بود كه با مرگ پادشاه ايران مأموريت فرستادگان او نيز منتفی است؛ از اين رو هيأت ايرانی را از ادامۀ مأموريت بازداشت و هدايايی را هم كه از سوی نادرشاه برای سلطان عثمانی میبرد، ضبط كرد (نك: رياحی، 378- 379). با آنكه مأموريت هيأت ايرانی به انجام نرسيد، برخی سفارت را انجام يافته پنداشته، معتقدند كه هيأت هنگام بازگشت، در بغداد خبر مرگ نادر را شنيده است (سامی، 5/ 3922؛ مدرس، 5/ 105). از اين پس از زندگانی استرابادی آگاهی دقيق و روشنی در دست نيست. از دست نوشتۀ خود او در پشت مجموعهای از احكام و فرامين موجود در كتابخانۀ ملك پيداست كه در رمضان 1160 در بغداد به سر میبرده است (شهيدی، «ن»). به گفتۀ نامی (ص 32)، استرابادی پس از آگاهی از مرگ نادرشاه به ايران بازگشت. گزارش برخی منابع عثمانی حاكی از آن است كه مصطفی خان شاملو و ميرزامهدی خان بار ديگر در 1162ق از سوی ابراهيم شاه افشار (حك 1161-1163ق) برادرزادۀ نادر شاه به سفارت نزد سلطان عثمانی راهی استانبول شدند. استرابادی ظاهراً پس از مرگ نادر در تاريخی كه بر ما پوشيده است، به حج رفت و سپس به مازندران بازگشت (نك: رياحی، 380). گويا استرابادی در اواخر عمر از كارهای دولتی دوری جست و به تكميل تأليفات خود پرداخت (هدايت، 10/ 130؛ انوار، 7). با آنكه واله داغستانی (نك: ذيل كوكب) تاريخ مرگ او را چند سال پيش از تأليف كتاب خود (1169ق) دانسته، اما به استناد قطعه شعری در پايان كتاب سنگلاخ، میتوان گفت كه وی تا 1173ق هنوز زنده بوده است (نك: راس، 6 .(5, استرابادی كتابخانۀ بزرگی شامل كتابهای خطی فارسی، عربی و تركی و مجموعۀ مفصلی از خطوط استادان بزرگ خوشنويس در اختيار داشت، چنانكه در روزگار ما هر جا خط ميرعماد پيدا شده است، مهر ميرزا مهدی خان نيز بر پشت آن بهچشم میخورد. استرابادی اين كتابخانه را وقف فرزندان خود كرد (نوايی، 179-180) و در متن «وقفنامه» كه جزء منشآت وی به چاپ رسيده، نام بسياری از كتابهای مشهور آمده است (نك: منشآت، 12-21؛ نوايی، 180).
از استرابادی آثار برجستهای به ويژه دربارۀ لشكركشيها و كارهای نادرشاه و امور ديوانی دولت او بر جای مانده است. محمد تقی بهار (3/ 311) آثار او را بر اساس شيوۀ نگارش آنها به سه نوع تقسيم كرده است: 1. نثر بسيار پيچيده و متكلف، در درۀ نادره؛ 2. نثر ميانه، در جهانگشای نادری؛ 3. نثر لطيف و ساده، در ديباچۀ منشآت . استرابادی بجز تأليفات مشهوری چون جهانگشای نادری و درۀ نادره (ه م م)، آثار ديگری نيز دارد: 1. منشآت، مجموعهای است از نامهها و احكامی كه استرابادی خود نوشته، و يا برخی از آنها را تحرير كرده است. اين مجموعه با عنوانهای گوناگون مثل انشاء (آربری، 210 )، انشائات (مدرس، 5/ 105)، انشاءالدرر (نكـ : آقابزرگ، 23/ 40؛ مشار، مؤلفين...، 6/ 448) ناميده شده است. منشآت بارها بهطور مجزايا جزو كتابهای ديگر منتشر شده است (منزوی، خطی مشترك، 5/ 736؛ آقابزرگ، مشار، همانجاها). 2. مبانی اللغة، مقدمهای است بر كتاب سنگلاخ دربارۀ صرف و نحو زبان تركی جغتايی كه در 1910م/ 1328ق به كوشش دنيسن راس در كلكته منتشر شده است. تاريخ آغاز تأليف كتاب به زمان نادرشاه باز میگردد (نك: ص 2). در نسخهای از اين كتاب، دو قطعه شعر دربارۀ تاريخ تأليف آن آمده كه ماده تاريخهای بيتهای آخر آن، مربوط به سالهای 1172 و 1173ق است (راس، 5-6). اين كتاب توسط شيخ محمد صالح اصفهانی مختصر شده، و به عنوان مقدمهای بر فرهنگ تركی - فارسی او به نام آل تمغای ناصری در تهران يا تبريز به چاپ سنگی رسيده است (همو 1-2). 3. سنگلاخ، فرهنگی است از لغات تركی جغتايی به فارسی مشتمل بر واژههای دشوار اشعار اميرعليشيرنوايی (د 906ق/ 1500م) وزير معروف تيموريان (استرابادی، مبانی اللغة، 1-2، 4). استرابادی خود سبب ناميدن كتاب را به سنگلاخ «صلابت الفاظ و صعوبت لغات» آن ياد كرده است (همان، 2). اين كتاب همراه مبانی اللغة و ذيلی شامل واژههای فارسی و عربی با مقدمهای به زبان انگليسی از جرارد كلاوسن در لندن (1960م/ 1339ش) انتشار يافت. كتاب سنگلاخ توسط ميرزا محمد بن عبدالصبور خويی، معروف به حكيم قُبُلی، خلاصه، و با نام خلاصۀ عباسی به عباس ميرزا نايب السلطنه تقديم شد (تربيت، 122؛ آقابزرگ، 12/ 237). 4. ديوان . به رغم آنكه برخی (نك: فلور، 72) استرابادی را ملك الشعرای نادرشاه دانستهاند، اما اشعار اندكی از او باقی است. سامی (5/ 3922-3923) دو منظومه به او نسبت داده است. نيز نسخهای با عنوان ديوان ميرزا مهدی منشی وجود دارد كه در آن قصايدی در ستايش پيامبر(ص) و امامان (ع) و نيز مولود نادرشاه و ورود او به مشهد آمده است (منزوی، خطی، 3/ 2556). واله داغستانی (همانجا) نيز ابياتی از او را آورده است. 5. وقايع نامه . به گزارش علی حسنخان (ص 479)، ميرزا مهدی رويدادهای هر سال را نيز گرد آورده بوده كه اثری از آن نمانده است (ابن يوسف، 2/ 269؛ دايرة المعارف فارسی، 1/ 974). كتابی نيز با عنوان ظواهر الطبيعة در 1888م (مشار، فهرست...، 3/ 3478) يا 1889م (همو، مؤلفين، 6/ 449) در حيدرآباد دكن به نام او منتشر شده است.
آرونوا، م.ر. و ز. اشرافيان، دولت نادرشاه افشار، ترجمۀ حميدامين، تهران، 1356ش؛ آقابزرگ، الذريعة؛ ابن يوسف شيرازی، فهرست كتابخانة مدرسة عالی سپهسالار، تهران، 1316- 1318ش؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، بهكوشش عبدالله انوار، 1341ش؛ همو، مبانی اللغة، بهكوشش دنيسن راس، كلكته، 1910م؛ همو، منشآت، چ سنگی، 1256ق؛ اسناد و مكاتبات تاريخی ايران (دورۀ افشاريه)، بهكوشش محمدرضا نصيری، تهران، 1364ش؛ انوار، عبدالله، مقدمه بر جهانگشای نادری (نك: هم ، استرابادی)؛ اوتر، ژان، سفرنامه، ترجمۀ علی اقبالی، تهران، 1363ش؛ بهار، محمدتقی، سبك شناسی، تهران، 1337ش؛ تربيت، محمدعلی، دانشمندان آذربايجان، تهران، 1314ش؛ جونز، هارفورد، آخرين روزهای لطفعلی خان زند، ترجمۀ هما ناطق و جان گرنی، تهران، 1353ش؛ دايرة المعارف فارسی؛ دوكلوستر، آ.، تاريخ نادرشاه، ترجمۀ محمدباقر اميرخانی، تبريز، 1346ش؛ رحمی تاتار، «سفارتنامه»، سفارت نامههای ايران (نك: هم ، رياحی)؛ رياحی، محمدامين، سفارت نامههای ايران، تهران، 1368ش؛ سامی، شمسالدين، قاموس الاعلام، استانبول، 1314-1316ق؛ شعبانی، رضا، تاريخ اجتماعی ايران در عصر افشاريه، تهران، 1369ش؛ شهيدی، جعفر، مقدمه بر درۀ نادرة استرابادی، تهران، 1341ش؛ صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1370ش؛ عزی، سليمان، تاريخ، قسطنطنيه، 1199ق؛ علی حسن خان، صبح گلشن، دهلی، 1295ق؛ فلسفی، نصرالله، هشت مقالۀ تاريخی و ادبی، تهران، 1330ش؛ فلور، ويلم، حكومت نادرشاه به روايت منابع هلندی، ترجمۀ ابوالقاسم سری، تهران، 1368ش؛ كشميری، عبدالكريم، بيان واقع، به كوشش نسيم، لاهور، 1970م؛ مدرس، محمدعلی، ريحانة الادب، تبريز، 1335ش؛ مروی، محمدكاظم، عالم آرای نادری، بهكوشش محمدامين رياحی، تهران، 1364ش؛ مركزی، خطی؛ مشار، خانبابا، فهرست كتابهای چاپی فارسی، تهران، 1350- 1355ش؛ همو، مؤلفين كتب چاپی فارسی و عربی، تهران، 1340-1344ش؛ منزوی، خطی؛ همو، خطی مشترك؛ نامی اصفهانی، محمدصادق، تاريخ گيتیگشا، به كوشش سعيد نفيسی، تهران، 1363ش؛ نظيف افندی، «سفارتنامه»، سفارت نامههای ايران (نك: هم ، رياحی)؛ نوايی، عبدالحسين، نادرشاه و بازماندگانش، تهران، 1368ش؛ واله داغستانی، رياض الشعرا، نسخۀ خطی كتابخانۀ ملك، شم 4304؛ هدايت، رضاقلی، روضة الصفای ناصری، تهران، 1339ش؛ هنوی، جونس، زندگی نادرشاه، ترجمۀ اسماعيل دولتشاهی، تهران، 1365ش؛ نيز:
Arberry, A. J., Catalogue of the Library of the India of ffice, London, 1937, vol. II; Iranica; Lockhart, L. Nadir Shah, Lahore, 1976; Ross, D., introd. Mabani'l - Lughat (vide: PB, Estarābādi). محسن جعفری مذهب
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید