صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / اسامة بن زید /

فهرست مطالب

اسامة بن زید


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اُسامَةِ بْنِ زِیْد، ابومحمد یا ابوزید (د ح 54ق/ 674م)، صحابی پیامبر(ص). کنیۀ او را ابویزید و ابوخارجه نیز آورده‌اند که ابوزید احتمالاً تصحیف ابوزید است (نک‍ : بخاری، التاریخ...، 1(2)/ 20؛ بلاذری، انساب...، 5/ 77؛ قس: ابن حبان، 11؛ ابونعیم، معرفة...، 2/ 181). 
چون به هنگام وفات پیامبر(ص)، اسامه 19 سال داشت، می‌بایست در حدود سال چهارم بعثت (ح 617م) به دنیا آمده باشد (واقدی، 3/ 1125). وی از تیرۀ بنی کلب قُضاعه بود (ابن قتیبه، 144؛ ابن عبدالبر، 1/ 75؛ ابن حزم، 459) و پدرش زیدبن حارثه آزاد کردۀ رسول خدا، و از نخستین مسلمانان بود و به همین سبب، زید و فرزندش اسامه را از «موالی» پیامبر(ص) خوانده‌اند (نک‍ : ابن حبیب، 128؛ طبری، 3/ 169). ام ایمن (ه‍ م) مادر اسامه نیز کنیز و سپس آزادکردۀ پیامبر(ص) بود (نک‍ : ابن سعد، 4/ 61). اسامه و پدر و مادرش در واقعۀ هجرت، به مدینه رفتند (همو، 1/ 238). گویا در جنگ بدر (بلاذری، همان، 1/ 88) و نیز چنانکه بیشتر روایات نشان می‌دهد، در جنگ احد (نک‍ : واقدی، 1/ 216؛ ابن هشام، 2/ 66؛ بلاذری، همان، 1/ 316)، به سبب خردسالی، از جمله کسانی بود که پیامبر(ص) اجازۀ شرکت در پیکار به آنان نداد. اما در سریۀ بشیربن سعد به فدک در شعبان 7ق (واقدی، 2/ 723 به بعد) و نیز در سریۀ غالب بن عبدالله لیثی در صفر 8ق شرکت داشت (ابن سعد، 2/ 126) و از جمله کسانی بود که در تنگنای غزوۀ حنین از پیامبر(ص) جدا نشدند (همو، 2/ 151؛ طبری، 3/ 74). در روایات مشهور به «فلک» ــ که به عایشه اتهام زده شد و بیشتر اسناد آن به خود عایشه می‌رسد ــ آمده است که پیامبر(ص) دربارۀ این اتهام با علی(ع) و اسامه رأی زد و اسامه برخلاف علی(ع)، از عایشه به نیکویی یاد کرد (نک‍ : زهری، 119؛ واقدی، 2/ 430؛ ابن هشام، 2/ 307؛ بخاری، صحیح، 3/ 146-147؛ طبری، 2/ 615)؛ اما چنانکه همان روایات نشان می‌دهند، این ماجرا پس از غزوۀ مریسیع در رمضان 5ق روی داده (واقدی، 1/ 404)، و اسامه در آن هنگام خردسال‌تر از آن بوده است که پیامبر(ص) در چنین امر مهمی با او مشورت کند. 
مهم‌ترین رویداد زندگی اسامه، انتصاب او از سوی پیامبر به فرماندهی لشکری بود که به پیکار رومیان می‌رفت و این واقعه که بعدها به «جیش اسامه» شهرت یافت، یکی از موضوعات گستردۀ مطروح در مناظرات کلامی میان گروههای گوناگون از سده‌های نخستین هجری بوده است. بنابر روایات تاریخی، در اواخر صفر 11ق، پیامبر(ص) مسلمانان را به جنگ با روم امر فرمود و اسامه را به فرماندهی لشکری برگماشت تا همچون پدرش زید که در 8ق در غزوۀ مؤته فرماندهی سپاه را برعهده داشت و به شهادت رسید، به جهاد رود. اسامه در جُرْف ــ نزدیکی مدینه ــ اردو زد و مسلمانان به سوی او می‌شتافتند، اما در این میان برخی از اصحاب، از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود، آشکارا ناخشنودی نمودند و در فرستادن آن لشکر چندان درنگ شد که رسول خدا با حال بیماری به منبر رفت و بر این امر تأکید فرمود (نک‍ : همو، 3/ 1117؛ ابن هشام، 4/ 299-300). به روایت واقدی (3/ 1118 به بعد)، اسامه 10 شب از ربیع‌الاول گذشته، با چند تن از اصحاب مانند عمربن خطاب به مدینه آمد و به دیدار پیامبر(ص) که در بستر بیماری بود، رفت و آنگاه به اردوگاه خود بازگشت و همگان را به جهاد برانگیخت. در این میان، فرستادۀ مادرش ام ایمن او را از نزدیک بودن رحلت پیامبر(ص) آگاهی داد و او بدین سبب دوباره به مدینه بازگشت. بی‌گمان تأخیر در گسیل داشتن این لشکر به رغم خواست پیامبر(ص) در ماجراهای بعدی بی‌تأثیر نبوده است؛ چه با همۀ تأکیدی که در روایات کهن بر حضور صحابۀ بزرگ پیامبر(ص) در این لشکر شده است (مثلاً نک‍ : بلاذری، انساب، 1/ 384)، می‌دانیم که در همین زمان، ابوبکر از مدینه به سُنح نزد همسرش رفت (نک‍ : واقدی، 3/ 1120؛ بلاذری، همان، 1/ 554). بنا بر یک روایت دیگر، همسر اسامه کس نزد او فرستاد تا او را از شدت بیماری پیامبر(ص) آگاهی دهد و او تا رحلت پیامبر(ص) درنگ کرد (نک‍ : ابن سعد، 4/ 67-68). 
سرانجام، اسامه به مدینه بازگشت و در غسل و کفن پیامبر(ص) شرکت جست (نک‍ : ابن هشام، 4/ 312؛ بلاذری، همان، 1/ 569، 571؛ طبری، 3/ 212). چون ابوبکر خلافت یافت، بی‌درنگ اسامه را به همان مأموریتی که پیامبر(ص) او را فرموده بود، روانه کرد و به اعتراضهای صحابۀ بزرگ وقعی ننهاد و تنها از اسامه خواست تا عمر را برای دستیاری خلیفه وانهد و بنابر همین روایات، خود در حالی که پیاده راه می‌سپرد، اسامه را مشایعت کرد (نک‍ : واقدی، 3/ 1121-1122؛ یعقوبی، 2/ 127؛ طبری، 3/ 223؛ به نقل از سیف بن عمر). از پاره‌ای مآخذ چنین برمی‌آید که اسامه در آغاز موافقتی با خلافت ابوبکر نداشته است و این موضوع در نامه‌ای که گفته‌اند ابوبکر پس از دست یافتن به خلافت برای او از مدینه به جرف نوشت و نیز در پاسخ درشت اسامه به وی کاملاً نمایان است (نک‍ : سُدآبادی، 142-143؛ نیز نک‍ : ابن طاووس، 95). اما توجه به برخی مضامین آن نامه که صبغۀ مناظرات بعدی کلامی حول قضیۀ سقیفه در آن دیده می‌شود و نیز رفتارهای دیگر اسامه در هم‌سویی با خلافت، جعلی بودن آن نامه را محتمل می‌نمایاند، حتیٰ به روایتی اسامه پس از وفات پیامبر(ص)، در انتظار دریافت دستور از ابوبکر بود (زهری، 174). به هر حال اسامه به ناحیۀ بلقاء ــ در شام ــ لشکر کشید و بر قریۀ اُبنیٰ هجوم برد و توانست پیروزیهایی به دست آورد و بنابر برخی روایات قاتل پدر خود را بکشد. آنگاه پس از 40 یا 60 روز به مدینه بازگشت و خبر پیروزی او از سوی مردم مدینه که از ارتداد قبایل عرب بیمناک بودند، با خوشحالی و سرور بسیار تلقی شد (همانجا؛ ابن سعد، 2/ 191؛ یعقوبی، 2/ 127؛ طبری، 3/ 227). پس از آن نیز یک بار، ابوبکر چون خود به پیکار ذی‌القصه برای جنگ با مرتدان از مدینه بیرون شد، اسامه را به جای خود برگماشت (نک‍ : همو، 3/ 241، 247). به روایت نه چندان مشهوری، اسامه همچنین در لشکر خالدبن ولید در سرکوب مسیلمۀ کذاب، فرمانده جناح چپ سپاه بود (نک‍ : ابن اعثم، 1/ 31-32). 
دربارۀ اسامه به روزگار خلافت عمر آگاهی چندانی در دست نداریم، تنها به روایاتی می‌دانیم که عمر در تقسیم عطایا در 20ق به او سهمی بیشتر از دیگران و حتیٰ فرزند خود عبدالله اختصاص داد و سبب این کار را علاقه و دوستی بسیار پیامبر(ص) به اسامه ذکر کرد (این سعد، 3/ 297، 4/ 70؛ بلاذری، فتوح...، 3/ 551؛ ابن عبدالبر، 1/ 76؛ ابونعیم، معرفة، 2/ 182). این موضوع بعدها مورد طعن شیعه قرار گرفت (نک‍ : ابن شاذان، 253-256؛ قس: جاحظ، 216). 
در خلافت عثمان، اسامه در زمرۀ اصحابی بود که خلیفه به هریک از آنان قطعه زمینی بخشید (نک‍ : بلاذری، همان، 2/ 335) و آنگاه که مسلمانان بر عثمان و والیان او شوریدند، اسامه از سوی وی مأموریت یافت تا به بصره رود و از مسائل و مشکلات آن شهر آگاهی یابد (طبری، 4/ 341، به نقل از سیف بن عمر). گفته‌اند، چون شورشیان کار را بر عثمان سخت گرفتند، اسامه پیش‌بینی قتل عثمان کرد و از علی(ع) خواست تا برای دور ماندن از تهمت قتل عثمان، از مدینه برود (نک‍ : بلاذری، انساب، 5/ 77؛ ابن اعثم، 2/ 227). اما چون امام علی(ع) به خلافت نشست، اسامه جزو چند تن از صحابه همچون سعدبن ابی وقاص، عبدالله بن عمر، محمدبن مسلمه و دیگران بود که از بیعت با امام(ع) سرباز زدند (نک‍ : طبری، 4/ 431؛ مسعودی، 3/ 204؛ قس: ابن سعد، 3/ 31) و امام(ع) در خطبه‌ای از این تخلف ایشان به تلخی یاد کرد (مفید، الارشاد، 1/ 243-244). اگرچه عماربن یاسر اصرار بر ستاندن بیعت از آنان داشت، ولی امام ایشان را به حال خود وانهاد (ابن اعثم، 2/ 256). 
چون امیرالمؤمنین(ع) عزم پیکار جمل کرد، اسامه که سوگند یاد کرده بود با هیچ گویندۀ «لا الٰه الا الله» در نبرد نشود، از جنگ کناره گرفت و در این باب داستانی را گواه می‌آورد که ور در زمان پیامبر(ص) در یکی از سرایا، مردی را که کلمۀ شهادت بر زبان آورد، به قتل رساند و مورد عتاب پیامبر(ص) قرار گرفت (نک‍ : بلاذری، همان، 2/ 208؛ دینوری، 143؛ مفید، الجمل، 95-96) و حتیٰ گفته‌اند که امام(ع) را از شتاب در آغاز کردن جنگ برحذر می‌داشت (همان، 240). بعدها هم در مسجد مدینه در برابر نمایندۀ بصریان گواهی داد که طلحه و زبیر به اکراه با علی(ع) بیعت کرده‌اند و این گفتۀ او که خشم اصحاب امیرالمؤمنین(ع) را برانگیخت، نزدیک بود به قیمت جان او تمام شود (نک‍ : طبری، 4/ 467؛ به نقل از سیف؛ نیز نک‍ : ابن ابی شیبه، 15/ 260-261؛ جاحظ، 168). با اینهمه، بنابر چند روایت، اسامه خود را مطیع و دوستدار امیرالمؤمنین(ع) نشان می‌داد و تنها از شرکت در جنگ امتناع می‌جست (نک‍ : بلاذری، همانجا؛ مفید، همان، 95). 
از نقش اسامه در دیگر حوادث این دوره تا زمان مرگش آگاهی در دست نیست، تنها از یکی دوبار مجادلۀ او با معاویه یاد شده است (نک‍ : بلاذری، همان، 4(1)26، 75). دربارۀ تاریخ دقیق مرگ اسامه اختلاف است. برخی آن را در آخرین سالهای خلافت معاویه (58 یا 59ق) دانسته‌اند (ابن سعد، 4/ 72؛ ابونعیم، همانجا؛ ابن عبدالبر، 1/ 75، 77؛ ابن اثیر، 1/ 66)، اما از آنجا که گفته‌اند به هنگام مرگ 60 ساله بوده (حاکم، 3/ 596)، و حدود سال چهارم بعثت زاده شده (نک‍ : سطور پیشین)، می‌بایست در حدود سال 52ق درگذشته باشد. ابن عبدالبر (همانجا) سال 54ق را درست‌تر دانسته است (نیز نک‍ : ابن اثیر، همانجا). در روایت بسیار نادری هم، مرگ او پس از قتل عثمان آورده شده که با اخبار تاریخی دیگر تناقض دارد (نک‍ : ابن حبان، 11؛ ابونعیم، همانجا). 
روایات فراوانی نشان از علاقه و محبت بسیار پیامبر(ص) نسبت به اسامه دارد؛ چنانکه گفته‌اند حتیٰ در فتح مکه چون پیامبر به درون کعبه شد، اسامه نیز با آن حضرت بود (واقدی، 2/ 834؛ ابن سعد، 4/ 64؛ احمدبن حنبل، 5/ 210). در برخی مجامیع حدیثی نیز بابی به عنوان مناقب اسامه گشوده شده است (مثلاً نک‍ : ترمذی، 5/ 677-678؛ ابن ابی شیبه، 12/ 138 به بعد). اما به نظر می‌رسد که اینگونه روایات در برابر روایات حاکی از علاقۀ شدید پیامبر به اهل بیت(ع)، یعنی علی(ع) و امامان حسن و حسین(ع) قرار داده شده است (مثلاً نک‍ : طبرانی، 1/ 121؛ ابن عبدالبر، 1/ 76؛ ذهبی، 2/ 498). همچنانکه ابونعیم اصفهانی برای کاستن از قدر روایات مستند شیعه مبنی بر علاقۀ پیامبر(ص) به اهل بیت(ع)، به روایات حاکی از محبت آن حضرت به اسامه و دیگر اصحاب استناد کرده است (نک‍ : تثبیت...، 62-63). 
اسامه از راویان حدیث پیامبر(ص) بود و از پدرش زید نیز احادیثی نقل کرده است (نک‍ : واقدی، 1/ 135، 214؛ ابن ابی عاصم، 1/ 199-201). همچنین در مآخذ حدیثی به «مسند» اسامه برمی‌خوریم (مثلاً نک‍ : احمدبن حنبل، 5/ 199 به بعد؛ طبرانی، 1/ 122 به بعد) و نسخۀ دست‌نویس مختصری از مسند او در ظاهریه موجود است (نک‍ : GAS, I/ 176). از اسامه کسانی چون ابوعثمان نهدی، عروة بن زبیر و برخی دیگر از تابعین حدیث روایت کرده‌اند (نک‍ : ذهبی، 2/ 497، 507؛ مزی، 2/ 338-340). 
با آنکه زندگی اسامه به نسبت دورانی که در آن می‌زیست، چندان پرحادثه نیست، اما کمتر نکته‌ای هست که بعدها مایۀ بحثهای کلامی و مناقشه‌های بی‌شمار نشده باشد، به همین سبب در مآخذ کلامی سده‌های نخستین هجری و پس از آن، نام اسامه و مواضع او مورد استناد و بحث و مجادله بوده است. مهم‌ترین مسأله، موضوع «جیش اسامه» است. محور بحث در این موضوع خاص شامل بررسی حضور ابوبکر، عمر و دیگر اصحاب بزرگ در سپاهی است که حضرت رسول بر فرماندهی اسامه و عزیمت هرچه سریع‌تر آن تأکید بسیار فرموده بود و همین موجب شده تا گروههای گوناگون، ضمن بحث در این باب، به شخصیت اسامه نیز اشاره کنند. مثلاً جاحظ ــ که از معتزله بود ــ فرماندهی او را دلیلی بر برتری و فضل او دانسته (ص 146-147) و به ویژه بر هم‌سویی او با خلفای پس از پیامبر(ص) تأکید کرده است (ص 167-168). همچنین در بحث از صحت امامت مفضول با وجود فاضل، به فرماندهی اسامه و موضوع «جیش» او اشاره شده است (نک‍ : ناشئ اکبر، 51). اما امامیه که ماجرای «تنفیذ جیش اسامه» را از دیدگاه تاریخی به گونۀ دیگری می‌نگریست (مثلاً نک‍ : مفید، الارشاد، 1/ 180 به بعد)، در بحثهای کلامی، دربارۀ ابوبکر و تخلف او از حضور در جیش اسامه به درشتی سخن گفته‌اند (مثلاً نک‍ : ابوالقاسم کوفی، 1/ 25-26؛ سیدمرتضیٰ، 4/ 144 به بعد). این موضوع، گذشته از اختصاص‌یابی خاص به آن، حتیٰ موضوع رسالۀ مستقلی از یکی از علمای امامیه در سدۀ 11ق به نام محمدبن حسن شیروانی (د 1098ق)، با عنوان جیش اسامه قرار گرفته است (نک‍ : آقابزرگ، 5/ 304). 
مسألۀ دیگر، موضوع سرباز زدن اسامه از بیعت با امیرالمؤمنین علی(ع) و سپس کناره‌گیری او از حوادث این دوران است؛ تا آنجا که برخی اسامه را با آن چند تن دیگر از صحابه، جزو فرقه‌ای خاص محسوب داشته‌اند (نک‍ : ناشئ اکبر، 16؛ نوبختی، 5). اهل حدیث، اسامه و دیگر صحابه‌ای را که از «فتنه» دوری جستند، ستایش می‌کنند (نک‍ : خیاط، 143، که نظر اهل حدیث را آورده؛ ابن عبدالبر، 1/ 77، نقل قولی از وکیع؛ نیز نک‍ : ابن تیمیه، 2/ 178). اما علمای امامیه و برخی از معتزله، این رفتار اسامه و دیگر اصحاب را به شدت مورد انتقاد قرار داده‌اند (مثلاً نک‍ : اسکافی، 21، 22، 34-35؛ مفید، الجمل، 51، 94، 97). با اینهمه، درباره‌ای مآخذ حدیثی، از امامان(ع) چنین نقل شده که اسامه بعدها از نظر خود بازگشت و از این‌رو دربارۀ او جز به نیکویی نباید سخن گفت و حتیٰ بنابر همین مآخذ، امیرالمؤمنین(ع) بهانۀ او را برای همراهی نکردن با خود پذیرفت و به عامل خود در مدینه نوشت که برای اسامه عطایایی در نظر گیرد (نک‍ : کشی، 39؛ برقی، 50-51). 

مآخذ

آقابزرگ، الذریعة؛ ابن ابی شیبه، عبدالله، المصنف، به کوشش مختار احمد ندوی، بمبئی، 1403ق/ 1983م؛ ابن ابی عاصم، احمد، الآحاد و المثانی، به کوشش باسم فیصل احمد جوابره، ریاض، 1411ق/ 1991م؛ ابن اثیر، علی، اسدالغابة، قاهره، 1285ق؛ ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، حیدرآباد دکن، ج 1، 1388ق/ 1968م، ج 2، 1389ق/ 1969م؛ ابن تیمیه، احمد، منهاج السنة النبویة، قاهره، 1322ق؛ ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الامصتر، به کوشش م. فلایش هامر، قاهره، 1379ق/ 1959م؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361ق/ 1942م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبریٰ، بیروت، دارصادر؛ ابن شاذان، فضل، الایضاح، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1351ش؛ ابن طاووس، علی، الیقین فی امرة امیرالمؤمنین(ع)، نجف، 1369ق/ 1950م؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی‌محمد بجاوی، قاهره، 1380ق/ 1960م؛ ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1960م؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش مصطفیٰ سقا و دیگران، قاهره، 1375ق/ 1955م؛ ابوالقاسم کوفی، علی، الاستغاثة، نجف، 1368ق؛ ابونعیم اصفهانی، احمد، تثبیت الامامة و ترتیب الخلافة، به کوشش ابراهیم علی تهامی، بیروت، 1407ق/ 1986م؛ همو، معرفة الصحابة، به کوشش محمدراضی بن حاج عثمان، ریاض، 1408ق/ 1988م؛ احمدبن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ اسکافی، محمد، المعیار و الموازنة، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1402ق/ 1981م؛ بخاری، اسماعیل، التاریخ الکبیر، حیدرآباد دکن، 1982م؛ همو، صحیح، بولاق، 1314ق؛ برقی، احمد، رجال، به کوشش جلال‌الدین محدث ارموی، تهران، 1342ش؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 1، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، 1959م، ج 2، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1394ق/ 1974م، ج 4(1)، به کوشش ماکس شلوسینگر، بیت‌المقدس، 1971م، ج 5، بغداد، مکتبة المثنیٰ؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، 1956م؛ ترمذی، محمد، سنن، به کوشش ابراهیم عطوه عوض، استانبول، 1401ق/ 1981م؛ جاحظ، عمرو، العثمانیة، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، 1374ق/ 1955م؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک علی الصحیحین، حیدرآباد دکن، 1342ق؛ خیاط، عبدالرحیم، الانتصار، به کوشش نیبرگ، قاهره، 1344ق/ 1925م؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1379ق/ 1959م؛ ذهبی، احمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ زهری، محمد، المغازی النبویة، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1401ق/ 1981م؛ سُدآبادی، عبیدالله، المقنع فی الامامة، به کوشش شاکر شبع، قم، 1414ق؛ سیدمرتضیٰ، علی، الشافی فی الامامة، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، تهران، 1410ق؛ طبرانی، سلیمان، المعجم الکبیر، به کوشش حمدی عبدالمجید سلفی، بغداد، 1398ق/ 1978م؛ طبری، تاریخ؛ کشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار طوسی، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، 1348ش؛ مزّی، یوسف، تهذیب الکمال، به کوشش بشارعواد معروف، بیروت، 1404ق/ 1984م؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1970م؛ مفید، محمد، الارشاد، قم، 1413ق؛ همو، الجمل، به کوشش علی میرشریفی، قم، 1413ق؛ ناشئ اکبر، عبدالله، مسائل الامامة، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، 1971م؛ نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به کوشش هلموت ریتر، استانبول، 1931م؛ واقدی، محمد، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، 1966م؛ یعقوبی، احمد، التاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960؛ نیز: 

GAS. 
علی بهرامیان

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: