ازد
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229941/ازد
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
8
اَزْد، نام عمومی مجموعهای از قبایل کهن عرب. از نظر کاربرد تاریخی واژه، ازد نامی است که در آثار سدههای نخست هجری غالباً به صورت منفرد و گاه به شکل ترکیبهای اضافی مانند ازدِ سَرات، ازد شَنوئه و ازد عُمان به کار رفته است، اما در شجرهنامههای نسبشناسان و داستانهای قومی، ازد عنوان قبیلهای بسیار کهن و فراگیر است که چندین قبیلۀ مهم، از جمله اوس، خزرج و خُزاعه از فروع آن دانسته شدهاند، بیآنکه نام ازد در تداول عام بر آنها اطلاق گردد. نام ازد در روزگاران کهن به صورت «اَسْد» نیز تلفظ میشده است (مثلاً نک : ابنهشام، السیرة...، 1/ 10) و برخی از لغویین متقدم این تلفظ را فصیحتر دانستهاند (نک : ابن سکیت،5 18؛ جوهری، 1/ 440؛ نیز سمعانی، 1/ 213-214). این نام اشتقاق روشنی ندارد و اگرچه برخی کوشیدهاند تا وجوهی چون مشتق شدن آن از فعل «اَسِدَ» (به معنی تشبه کردن به شیر، نک : ابندرید، الاشتقاق، 435) یا فعل «اَسدى» (نک : سمعانی، همانجا) را بیابند، اما هیچیک از این وجوه قابل تکیه نمیتواند بود. برخی از محققان چون اشترنسیوک معتقدند که هیچگونه رابطۀ نَسَبی میان ازدها قابل اثبات نیست؛ وی بر آن است که ازد عمان و ازد سرات در عصر آغازین اسلامی در محیطهای بصره و خراسان با یکدیگر متحد شدهاند و همین اتحاد زمینۀ پدید آمدن داستانهایی دربارۀ پیشینۀ مشترک آنان بوده است (نک : EI2). بدون داوری دربارۀ این نظریه باید خاطرنشان کرد که منابع عربیـ اسلامی، اعم از کتب انساب، تاریخ و اخبار و دیگر نوشتهها بر وجود این خویشاوندی اصرار ورزیدهاند و همدانی نسبشناس یمانی آن را نزد پیشینیان امری برخوردار از پذیرش عام دانسته است (نک : الاکلیل، 1/ 204؛ نیز ابندرید، همان، 159).
دربارۀ تاریخ باستانی ازد یا ازدها، تنها منبع مستقیم روایات پرشمار در آثار عربیـ اسلامی است که با پردازش داستانی همراهند و این روایات تنها با تحلیل بر پایۀ دانستههای جنبی از منابع تاریخی و یافتههای باستانشناختی قابل ارزشیابی هستند؛ با در نظر داشتن این نکته که روایات موجود دربارۀ ازدهای باستانی، به اتفاق ازدیان را قومی با خاستگاه واحد شمردهاند، به ناچار باید سرگذشتِ تاریخیـ داستانیِ ازد تا عصر ظهور اسلام را به عنوان جریانی پیوسته بررسی کرد، بیآنکه حکمی قطعی دربارۀ پیوند این قبایل صادر شود. بر پایۀ منابع نسبشناسی، ازد نام نیای مشترک این قبایل بوده است که با سلسلۀ نسبی به صورت «ازد بن غوث بن نیت بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان»، به قحطان منتهی میگردد (مثلاً نک : ابنرسول، 6، 19). در برخی از منابع واژۀ ازد لقبی برای این جد تلقی گشته، و نام اصلی او به صورتهای دِراء، دِرء و دَرّة ثبت شده است (نک : سمعانی، 1/ 213؛ ابنرسول، 20؛ نویری، 2/ 311؛ قس: سهیلی، 1/ 111). ازد در میان عرب به عنوان یکی از قبایل قحطانی برخاسته از یمن و به تعبیری دیگر از «عربِ عاربه» شناخته میشود، اما ناگفته نماند که برپایۀ حدیثی منتسب به رسول اکرم(ص) به این مضمون که خطاب به تیراندازانی از انصار (برپایۀ منابع انساب اوس و خزرج از فروغ ازد) آنان را «بنیاسماعیل» خوانده است (نک : بخاری، 2/ 240، 266؛ حاکم، 2/ 94)، شمار اندکی از نسبشناسان، تبار ازد را به طور خاص و قحطان را عموماً به حضرت اسماعیل(ع) بازگردانیدهاند (نک : ابنهشام، السیرة، 1/ 8؛ مسعودی، 2/ 44؛ سهیلی، 1/ 102-103؛ نیز نک : همدانی، همان، 1/ 103-104؛ ابن هشام، التیجان...، 362). بر پایۀ تلقی عام که در متون انساب و دیگر منابع کهن عربی بازتاب یافته است، ازد شاخصترین نمایندۀ تیرۀ کهلان بن سبأ بوده (مثلاً نک : ابنرسول، 19) که همواره به عنوان رقیب و همتای حمیر، دیگر فرزند سبأ، مطرح شده است. اگرچه در فهرست پادشاهان داستانیِ یمن، یادی از شاهان ازد به میان نمیآید، اما در برخی از این فهرستها، به رقابتی میان حمیر و کهلان در نشستن بر تخت نیای مشترک سبأ دیده میشود و نامهایی از پادشاهان کهلانی در میان حمیریان به چشم میخورد (نک : یعقوبی، 1/ 195؛ مسعودی، 2/ 48- 49). داستان هیأت فرستادگان ازد به حضور سلیمان(ع) نیز با وجود نامعقول بودن از دیدگاه تاریخی، نشانی دیگر از این تلقی قدیم در میان عرب است که ازد در درون حکومتهای مقتدر سبأ، از تشخص و اهمیتی ویژه برخوردار بوده است (برای داستان، نک : ابنعبدربه، 1/ 157؛ نیز زمخشری، 1/ 281). در داستانها، در سخن از قدیمترین رؤسای ازدی، نام ثعلبة بن مازن ابن ازد ملقب به عنقاء، نام پسرش امرؤ القیس ملقب به بطریق و نوادهاش حارثة بن امرئ القیس ملقب به غِطریف به میان میآید که پادشاهیِ ازد در فرزندان آنان دست به دست میشده است (برای این 3 تن، نک : کلبی، جمهرة...، 616؛ حمزه، 90؛ سهیلی، 1/ 110؛ نیز با تفاوتی در ضبط القاب، ابنرسول، 20). در نخستین یادکردها از پادشاهی قدیم ازد در منطقۀ مأرب که موطن اصلی ازدیان شمرده میشد. نام عامر بن حارثه ملقب به ماءالسماء و پسرش عمرو بن عامر ملقب به مُزَیقیاء یاد میشود که دربارۀ دورۀ فرمانروایی فرد اخیر داستانهایی سروده شده است (مثلاً نک : همانجاها). شعری از زبان یک سرایندۀ ازدی حکایت از آن دارد که به روزگار پادشاهی عمرو بن عامر در منطقۀ مأرب، ازدیان در رفاه و نیکروزی میزیستهاند (نک : همدانی، صفة...، 327)، اما برپایۀ داستانها، آگاهی یافتن عمرو بر خرابی قریبالوقوع سد مأرب، پایانی بر این روزگار بهروزی بود. دربارۀ چگونگی آگاهی یافتن او بر این نکته، روایات از کهانت عربی سخن آورده، و آن را از دریافتههای کاهنان دانستهاند؛ در اینباره گاه نام کاهنهای موسوم به طریفه (مثلاً نک : ازرقی، 1/ 92؛ میدانی، 1/ 276) و گاه نام برادر بزرگ پادشاه، عمران بن عامر به میان میآید که کاهنی چیرهدست بوده است (نک : ابنهشام، همان، 264) و حتى در پارهای از روایات این کاهن دورنگر شخصِ عمرو بن عامر دانسته شده است (نک : یعقوبی، 1/ 203؛ سیوطی، 5/ 231-232). عمرو ابن عامر در پی آگاهی یافتن بر این نکته که هنوز از دیگران پنهان بود، حیلهای اندیشید تا زمینهای پهناور ازد را به فروش رساند و سپس با ازدیان احشام و نقود را برگرفته، برای دست یافتن بر مسکنی مناسب به راه افتاد (نک : همانجاها). در مقام جستوجو از مقطعی قابل مقایسه از تاریخ تمدنهای جنوب عربستان با دورۀ داستانیِ پادشاهیِ ازد در مأرب، باید اشاره کرد که بر پایۀ اسناد تاریخی و یافتههای باستانشناختی، با حملۀ رومیان و نبطیان به یمن در سالهای 25-24قم و وارد شدن آسیبی شدید بر شبکۀ آبیاری مأرب، دورهای از انحطاط نسبی در تمدن مأرب آغاز گردید. در سدۀ 1م، عربستان جنوبی اتحاد سیاسی خود را از دست داده، و میان بخشی از سبائیان در غرب با حمیریان در شرق دشمنی پدید آمده بود. در این دوره در منطقۀ سبأ از 4 پادشاهی کوچک آگاهی داریم که فرمانروایان آنها هریک خود را «پادشاه سبأ» میخواندهاند و به تناوب زمام امور مأرب را به دست گرفتهاند. همچنین تغییر راههای تجاری مشرق زمین به باختر و جایگزین شدن راه دریایی به جای راه زمینی یمن به شام، از مسائل غیرمنطقهای بوده که به تدریج از رونق مأرب میکاسته است (نک : مولر، 561). در تحلیلی تاریخی بر داستان عمروبن عامر مزیقیاء و داستانهای پیوسته به آن (نک : سطور بعد)، وجود یک پادشاهی کوچک و کوتاهمدت در منطقۀ مأرب در سدۀ 1م و شاید بخشی از سدۀ 2م امکانپذیر مینماید.
بر پایۀ داستانها، ازدیان پس از جلای موطن خود مأرب، به همراه فرمانروای خود عمرو بن عامر کوتاه زمانی به رسم دوستی در سرزمینهای قبیلۀ همسایه، عَکّ منزل گرفتند و در همین اوان بود که مرگ عمرو فرا رسید و پسرش ثعلبه را به جانشینی خود تعیین کرد (نک : ابنهشام، التیجان، 270-271؛ نیز ابنرسول، 20). اما چندان نگذشت که عکیان با ایشان بنای ستیز نهادند و ازدیان که از نخست نیت ماندن در آن دیار را نداشتند، پای به راه نهادند (نک : ابنهشام، همان، 275؛ السیرة، 1/ 12؛ بلاذری، 29). پس از ترک دیار عکیان، اقامتهای کوتاه ازدیان در مجاورت دیگر قبایل یمانی چون خولان، عنس و همدان حاصلی جز افزونی دشواریها به بار نیاورد و منابع این سرزمینها، حتى در صورت مساعدت همسایگان برای جمعیت بزرگ ازد و انبوهی از دامهای همراه ایشان کفایت نداشت (نک : همدانی، همان، 326؛ نیز بلاذری، 30). روایات در ادامۀ داستان کوچ، چنین آوردهاند که ازدیان به امید یافتن زیستگاهی ماندنی روی به شمال آوردند و مدت زمانی در تهامه به سر آوردند (همدانی، همان، 328- 329؛ نیز ابنقتیبه، 645)، اگرچه اشاراتی در منابع حکایت از آن دارند که گروهی کوچک از آنان از جمله کسانی از اولاد عمرو بن عامر در یمن باقی ماندند و راه مهاجرت را بر خود هموار ندیدند (نک : ابنهشام، همان، 1/ 11؛ ابنسعد، 5/ 382). در متون داستان اشارۀ روشنی به مدت درنگ ازدیان در تهامه دیده نمیشود، اما به هر روی سخن از آن است که مدت زمانی نه چندان دراز پس از ورود ازدیان به دیار تهامه، افتراق اصلی قبیلۀ ازد آغاز گشت. طوایف پرجمعیت ازد که از فرود آمدن خود در تهامه ناخشنود بودند و دیگر به یافتن زیستگاهی مناسب برای تمامی طوایف ازد امیدی نداشتند، به چند جانب متفرق شدند و هریک سرنوشتی مستقل در پیش گرفتند. بر پایۀ قصیدۀ جماعۀ بارقی از شعرای متقدم ازدی، به دنبال این افتراق، گروهی از ازدیان به عراق، گروهی به شام و جماعتی به عمان، یمامه و بحرین روی آوردند و گروهی نیز در تهامه، بخشی در سرات و بخشی در نواحی مکه اقامت گزیدند (نک : همدانی، صفة، 328- 329). همدانی در توضیح چگونگی افتراق، ازدیان مهاجر به عراق (حیره) را از تیرۀ دوس، مهاجران به شام را از آل حارثِ مُحَرِّق و آل جَفنه دو پسر عمرو بن عامر، ازدیان راهی عمان را از تیرههایی چون یحمد، حدّان، عتیک و جُدید دانسته، و در ادامۀ سخن از سکنای تیرههای اوس و خزرج در یثرب (نام قدیم مدینه)، تیرۀ خزاعه در نواحی مکه، گروهی در منطقۀ طائف و سرانجام تیرههایی چون حجربن هنو، لهب و غامد در سرات یاد کرده است. او حتى میافزاید که بخشی از اخلاف نصر بن ازد به مناطق ساحلی شِحر و ریسوت در جنوب و نیز به اطراف سرزمین فارس کوچیدهاند (نک : همان،330- 331)؛ اما باید در نظر داشت که بر پایۀ داستانها، این مهاجرتها همگی به طور همزمان صورت نگرفتهاند.
افتراق بزرگ ازد به عنوان اسطورهای غمبار در فرهنگ ازدیان ریشه دوانیده، و در دورۀ متقدم اسلامی این اسطوره در اشعار سرایندگان ازدی، چون عبدالله بن عبدالرحمان ازدی و جماعۀ بارقی بازتاب یافته است (برای نمونهای از اشعار، نک : همان، 326-330). همچنین همین اسطوره و اخبار متداول در پیرامون آن، دستمایهای برای تألیف اثری با عنوان تفرق ازد از سوی هشام بن محمد کلبی (د 204ق) بوده است (نک : ابنندیم، 109) که تاکنون نسخهای از آن شناخته نشده است (نیز برای اثری با عنوان رایات الازد، از عبدالعزیز بن یحیى جلودی، نک : نجاشی، 243). افتراق ازد در فرهنگ عربی شاخصترین نمودِ تفرق قبایل سبائی پس از «سیل عرم» (اشاره به آن در قرآن کریم، سبأ/ 34/ 15-16) بوده است (نک : حمزه، 90)؛ افتراقی که نزد عرب ضربالمثل گشته بود و به هنگام اشاره به افتراقی پیوندناپذیر، به تفرقِ «ایدی سبأ» مثل زده میشد (نک : میدانی، 1/ 275؛ زمخشری، 2/ 88-90؛ نیز نک : نهجالبلاغة، خطبۀ 95). یاد ازدیان مهاجر به حیره و شام با یاد دو سلسلۀ پادشاهی مهم در تاریخ آن سرزمینها، یعنی سلسلۀ آل لخم در حیره و غسانیان در شام پیوند خورده است. استیلای ازدیان و به طور دقیقتر رؤسایی از تیرۀ ازدی دوس بر حیره، در آستانۀ شکلگیری سلسلۀ ساسانی (224م)، بر پایۀ روایات ادامۀ نفوذ ازدیان در منطقۀ عمان و بحرین بوده که بَجِر آن را در حدود سال 190م تخمین زده است (نک : ص 7؛ نیز شطی، 274- 275). در روایات مربوط به تسلط گروهی از ازدیان بر حیره چنین آمده است که مالک بن فهم از تیرۀ دوس، رئیس این گروه از مهاجران پس از شکست دادن فرمانداران تابع ایران در عمان و بحرین (برای توضیح، نک : ازد عمان در همین مقاله)، بر منطقۀ حیره نیز مسلط شد و پادشاهی مستقلی را در آنجا بنیاد نهاد که پس از او به فرزندش جذیمه ملقب به ابرش (د ح 268م) از مشهورترین پادشاهان تاریخی حیره منتقل شد (نک : طبری، 1/ 611-612؛ نیز ابن رسول، 33). بحر بر پایۀ استنباط از مجموع روایاتِ مربوط به حیره و عمان، بر آن است که به روزگار مالک این فهم، عمان از توابع پادشاهی حیره محسوب میشده است (نک : همانجا). جذیمه که از او پسری بر جای نمانده بود، وصیت کرد پس از درگذشت، خواهرزادهاش عمرو بن عدی از قبیلۀ لخم حکومت حیره را به دست گیرد و بدین ترتیب پادشاهی پردوامِ حیره از قبیلۀ ازد خارج شد. جالب توجه است که نام دو پادشاه نخستین ازدی تنها در برخی از فهرستهای ارائه شده از شاهان حیره دیده میشود (نک : ابنقتیبه، 645؛ حمزه، 74؛ خوارزمی، 110؛ مسعودی، 2/ 65-66). در سخن از سلسلۀ غسانیان شام، در روایات و انساب، جَفنه پسر عمرو بن عامر نخستین پادشاه این سلسله دانسته شده، و بدین ترتیب پادشاهی عمرو بن عامر در مأرب، بدون انقطاع به پادشاهی فرزندش در شام پیوند خورده است (نک : ابنرسول، 20). داستانها حکایت دارند که پس از تفرق ازد، گروهی از آنان به فرمانروایی ثعلبه پس از اندکی در شام درگذشت و پسرش حارثه که ثعلبه او را به عنوان جانشین خود برگزیده بود، با پسرانش اوس و خزرج و بسیاری از ازدیان که شام را منزلگاهی ماندنی برای خویش نمیدیدند، به یثرب درآمده، در آنجا مسکن گزیدند (نک : ابنهشام، التیجان، 283، 6 82؛ حمزه، 89؛ مسعودی، 2/ 83). در میان بخش برجای مانده از ازدیان در شام، ریاست با جفنه برادر ثعلبه بود که به عنوان نخستین پادشاه غسانی شناخته شد و این پادشاهی تا قرنها در نسل او ادامه یافت (نک : ابنهشام، همانجا؛ یعقوبی، 1/ 204-205؛ حمزه، 89 به بعد). اما دربارۀ سکنای ازدیان در یثرب، روایات سخن از آن دارند که حاکمیت در آن دیار پیشتر با مهاجرانی از یهود بوده که پس از کشمکشهایی میان ازدیان تازه وارد به ویژه دو تیرۀ اوس و خزرج (ه مم)، فرزندان حارثة بن ثعلبة بن عمرو بن عامر، مهاجران یهود در یثرب مغلوب ازدیان گشتند (نک : ازرقی، 1/ 96؛ بلاذری، 30؛ یعقوبی، 1/ 203-204؛ همدانی، صفة، 329).
بر پایۀ روایات حاکی از جریان افتراق بزرگ ازد، بعد از آنکه طوایف گوناگون ازدیان، تهامه را ترک گفتند، طوایفی از آنان نیز در آن سرزمین باقی ماندند و در قلمروی گسترده در تهامه جای گرفتند. دربارۀ ماندگار شدن ازدیان در شمال تهامه و گسترش نفوذ آنان در دو شهر مهم منطقه، مکه و طائف، روایات نشان از آن دارند که این امر با رقابتها و گاه جنگهایی همراه بوده است. در مکه قبیلۀ باستانی جُرهُم مسلط بر امور بودند و تنها پس از جنگهای پیگیر بود که ازدیان آنها را شکست دادند و حاکمیت خود را بر مکه و نواحی آن تثبیت کردند. فرمانروای ازدیان تهامه در جریان این جنگها ربیعة بن حارثه نوادۀ عمرو بن عامر بوده است (نک : ازرقی، 1/ 90 به بعد؛ بلاذری، یعقوبی، همدانی، ابنرسول، همانجاها). ازدیان تیرۀ خزاعه که بر نواحی مکه غالب بودند، پس از راندن جرهم از مکه، پردهداری و ادارۀ رسوم خانۀ کعبه را که پیش از آن در دست جرهمیان بود، در اختیار گرفتند (نک : همانجاها). سیادت خزاعه بر مکه، بر پایۀ تخمین زمانیِ پیش یاد شده دربارۀ خروج عمرو بن عامر از مأرب، از نیمۀ دوم سدۀ 2م آغاز گشته، و با تکیه بر منابع مربوط به آغاز اقتدار قریش در مکه، این چیرگی خزاعیان تا نیمۀ نخست سدۀ 5 م ادامه یافته است؛ این گمانهها با نقل قول ازرقی (1/ 103) در یک روایت آمیخته از ابنجریج و ابناسحاق با این مضمون که استیلای خزاعه بر مکه 300 سال دوام داشته است، به خوبی همخوانی دارد. مطابق روایتها، بنی مضر از اعراب عدنانی که به عنوان اقلیتی قومی در مکه ساکن بودهاند، در جریان جنگهای خزاعه با جرهم جانب بیطرفی را نگاه داشتند و به روزگار استیلای خزاعیان امکان یافتند که در جوار آنان به آشتی بزیند (نک : همو، 1/ 96).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید