ازری
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229939/ازری
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
8
اُزْری، از خاندانهای اهل علم و ادب و ثروتمند عراقی که اعضای آن در 3 سدۀ اخیر در بغداد نامی پرآوازه داشتند. این خاندان خود را از نسل عبدالصمد بن علی ازری بغدادی تمیمی میدانند (مظفر، 5). سابقۀ 300 سالۀ این خاندان را از وقف نامهای که به «وقفنامۀ بیت ازری» مشهور است، میتوان باز شناخت (نک : شکر، 18، حاشیۀ 10، که تاریخ وقف را 1159ق یاد کرده است؛ نیز مدرس، 1/ 111، که آن را 1149ق دانسته است). حاج محمد ازری در آن وقف املاک بسیاری را برای فرزندان خویش اختصاص داده بود (همانجا). نسبت «ازری» ایشان، چنانکه در منابع آمده، به سبب اشتغال نیای بزرگ آنان به تجارت اُزر، نوعی پارچۀ بافته شده از پشم و پنبه، بوده است (شُبّر، 6/ 29) و یا به تعبیری دیگر، نوعی پوشاک شبیه چادر که در آن روزگار تا پایان حکومت عثمانی، زنان استفاده میکردهاند (شکر، 18، حاشیۀ 9). در میان اعضای این خاندان، دو تن از دیگران مشهورترند:
فرزند حاج محمدبن مراد (1143- جمادیالاول 1211ق/ 1730- نوامبر 1796)، معروف به ملاکاظم، شاعر مدیحهسرای شیعی. وی در محلۀ رأس القریۀ بغداد به دنیا آمد (همو، 18؛ نیز نک : مظفر، همانجا؛ عزاوی، 2/ 293؛ دیوان بیگی، 1/ 122). گویند در کودکی، به علتی که بر ما پوشیده است، قادر به راه رفتن نبود، اما پس از 7 سالگی سلامت خود را بازیافت (شکر، 19؛ امین، محسن، 9/ 11). به رسم زمان به تحصیل پرداخت. ابتدا در بغداد و سپس در نجف (مظفر، 11) ادبیات عرب و فقه و اصول را نزد دانشمندان زمان خویش آموخت (شکر، 21؛ امین، محسن، همانجا)، اما از آنجا که میل وافری به ادبیات، به ویژه شعر داشت، از مدرسه کناره گرفت و پیش از 20 سالگی به سرودن شعر پرداخت (شکر، همانجا). با وجود این، منابع از عمق آگاهی وی از تاریخ، تفسیر، حدیث و فلسفه سخن گفتهاند (همو، 21-25؛ امین، محسن، همانجا). 17 ساله بود که حج گزارد، گویند در وصف «حج» خویش قصیدهای سرود. به گفتۀ شکر (ص 26، حاشیۀ 36) این قصیده در دیوان وی موجود نیست.ازری جوان، ظاهراً هیچگاه پیشۀ خانوادگی خویش را اختیار نکرد و با آنکه پدرش، املاک بسیاری بر جای نهاده بود (مدرس، همانجا؛ شکر، 18)، از ثروت و دارایی بهرهای نداشت (مظفر، 12-13). با این حال، این جوان اشرافی و شاعرپیشه، همچون جوانان بغداد، ظاهر خویش را میآراست: ریش را میتراشید و سبلت خود را بر میتافت (همو، 6) و کفش یمنی قرمز میپوشید (شکر، 20-21) و همواره سلاحی (نک : دیوان بیگی، 1/ 123: خنجری) در میان داشت (قمی، الفوائد...، 365). اما نه تنها اهل دین بر این تربیت یافتۀ نجف خرده نمیگرفتند، بلکه او را برای اختیار چنین هیأتی معذور نیز میداشتند، چه وی در راه «عقیده» به دفاع و مبارزه میپرداخت و معتقد بود که در این لباس بهتر میتواند معاندان را گوشمال دهد (مظفر، همانجا؛ دیوان بیگی، 1/ 122-123). ازری چنان در باب عقاید شیعی خویش تعصب میورزید که گویند اگر کسی سخنی مخالف ابراز میداشت، وی فوراً دست به سلاح میبرد و قصد جانش میکرد (همانجا). از اینرو، برخی گویند وی از بیم دشمنان همواره مسلح بود (امین، محسن، همانجا). با اینهمه، با دانشمندان برجستهای همچون سیدمهدی بحرالعلوم (همانجا) و شیخ جعفر کاشف الغطا (شکر، 25-26) دوستی و پیوند داشت. گویند در مجلس سید بحرالعلوم حاضر میشد و سید او را بسیار احترام میکرد (معلم، 1/ 396). قمی پا از این فراتر نهاده، میگوید ازری نزد بحرالعلوم، به منزلۀ هشام بن حکم نزد امام صادق(ع) بود (همانجا)، چه وی در زمانی که تقیه در میان مردم رایج شده بود، با صراحت و قاطعیتی که خاص وی بود، با دشمنان به مناظره میپرداخت (همانجا؛ نیز نک : دیوان بیگی، 1/ 123: در باب حضور وی در محل اجتماع اراذل و اوباش بغداد و خواندن اشعار خود). شاید بتوان گفت، صلابت و قدرت ظاهری، انتساب به قبیلهای کهن و دوستی با امیران آل شاوی نیز از عواملی بود که وی را در محیط بغداد از دیگران متمایز میساخت (مظفر، 6-7). ازری با خاندانهای سرشناسی چون آل شاوی، آل حیدری، آل فخری، آل جلیلی، آل عبدالسلام و دیگران پیوند داشت (شکر، همانجا). البته در میان ایشان، دوستی و پیوند او با سلیمان پاشاکبیر (حک 1194-1217ق) و نیز امیران آل شاوی به ویژه حاج سلیمان، بسیار عمیق و مستحکم بود (همو، 25، 26، 46؛ مظفر، 7). در سبب این دوستی گفتهاند که شیخ کاظم، در پی نزاع با یکی از جوانان بغداد، به قتل متهم شد و به سلیمان شاوی و پدرش عبدالله پناه برد و از آن زمان به بعد، همواره ملازم آنان بود (آل طعمه، 1-2)؛ اما این سخن بدون سند را هیچیک از مدارک تأیید نکردهاند. ازری شعر خویش را وسیلۀ کسب روزی قرار داده بود (مظفر، 13). چنانکه خود میگوید: سوار بر مرکب خیال، آهنگ بزرگان نموده، بیابانها را در مینوردید تا از باران لطف ممدوح برخوردار گردد (نک : دیوان، 392) و آنگاه که مورد عنایت ممدوح قرار نمیگرفت، زبان به هجئ میگشود (همان، 475؛ نیز نک : کرکوش، 2/ 131). نگاهی اجمالی به دیوان او، شاعر نیازمندی را به خاطر میآورد که درهای «روزی» را در برابر خویش بسته یافته، چشم به عطای ممدوح میدوزد. شاید همین تنگدستی، وی را بر آن داشت که در پی بخت و اقبال رهسپار گردد (مظفر، 13)، با اینهمه، چنان متکی به خویش است که خود را در شعر «صاحب معجزات» میانگارد (نک : دیوان، 109). ممدوحان وی، همه از بزرگان و امیران عراق بودند (نک : شکر، 46). قصایدی که وی در مدح سلیمان پاشا کبیر، در مدت 23 سال ولایت وی بر عراق سروده، خود تاریخی منظوم است (نک : دیوان، 68-73، 289-292، 422-424، 425-427). خاندان شاوی نیز همه از ممدوحان وی بودند، چنانکه 18 قصیده در مدح سلیمان شاوی، 5 قصیده در مدح پدرش عبدالله شاوی و قصایدی در مدح برادران و پسرش سروده است (همان، 541-548، فهرست؛ شکر، همانجا). البته در این میان، مدح اهل بیت نبوت (دیوان، 331-332)، به خصوص مدح حضرت امیر(ع) و شفاعتخواهی از او برای دفع وبا از بغداد (همان، 178-182)، نیز رثای امام حسین(ع) (همان، 296-303، 431-437، 465-468) نیز جایگاهی ویژه دارد. در اثنای اختلافات و کشاکشهای عصر پاشاها، زندگی ازری یا زندگی بزرگان عراق پیوندی استوار یافته بود؛ به گونهای که تا پایان عمر از خدمتشان سر بر نتافت (شکر، همانجا). قصیدهای که وی در 1206ق به مناسبت پیروزی سلیمان پاشا در برابر عشایر «ملیه» و «یزیدیه» سروده (نک : همان، 425-427)، و نیز مدح سلیمان بیک شاوی در عید قربان 1203ق (همان، 428-430) خود اسناد معتبری دربارۀ زندگی آن امیران است. در منابع، تاریخ مرگ وی را سالهای 1212 و 1213ق نیز یاد کردهاند (نک : شکر، 27). حرزالدین (1/ 138) گوید که وی در کرخ بغداد درگذشت و در کاظمیه (کاظمین) در مقبرهای که خاص این خاندان بود، به خاک سپرده شد (نیز نک : شکر، همانجا). از وی ظاهراً جز یک دختر، فرزندی بر جای نماند (همو، 27-28). ازری شهرت خویش را بیشتر مدیون قصیدۀ هائیه است. گرچه عزاوی (2/ 295) در صحت انتساب این قصیده به او تردید کرده است، با اینهمه، منابع به اتفاق برآنند که ازری این قصیده را که افزون بر هزار بیت بوده، خود به سبب بیم از دشمنان در طوماری نوشته بوده است (آقابزرگ، الذریعه، 4/ 13؛ مظفر، 14-15). پس از مرگ وی این اشعار به دست سیدصدرالدین عاملی رسید (مدرس، 1/ 110) و در آن هنگام، تقریباً نیمی از اشعار از میان رفته بود. در حال حاضر شمار این ابیات 587 است. در حقیقت «الفیۀ» ازری نامۀ دین است. شاعر خود کوشیده است در ضمن ابیات، رأی و نظر امامیه را در باب نبوت و امامت تبیین نماید و با طرح مباحث کلامی در این قصیده «امامت» را با ادله و براهین قاطع به ثبوت رساند (مظفر، همانجا). گویا وی این قصیده را به توصیۀ سیدمهدی بحرالعلوم سروده بوده است (دیوان بیگی، 1/ 123). قصیده با مطلعی شکوهمند آغاز میگردد، سپس به مدح پیامبر اکرم(ص)، و آنگاه به موضوع اصلی که همانا مناقب حضرت امیر(ع) است، میرسد (نک : الازریة...، 115-144؛ امین، حسن، دائرةالمعارف...، 1/ 59). شاعر در این قصیده، حجاب «تقیه» را دریده است؛ چنانکه برخی معاندان از آن با عنوان «کفریه» (به جای اُزریه) یاد کردهاند (نک : حرزالدین، 2/ 162). این قصیده چندان اعتبار داشت که گویند صاحب جواهر آرزو داشت که آن را در نامۀ اعمال او نویسند و جواهر الکلامِ او را در نامۀ اعمال ازری (قمی، الکنى...، 2/ 23)؛ قمی نیز منتخبی از ابیات آن را در مفاتیح الجنان (ص 593-595) در کنار ادعیۀ معصومین(ع) قرار داده است. قصیدۀ هائیه که به «الفیه»، «ازریه» (مظفر، 14) و «شمسیه» (دیوان بیگی، همانجا) نیز شهرت یافته، در حقیقت یادآور دو فن است: یکی ملحمه (حماسهسرایی) (نک : عاصی، 169-170) و دیگر فنی معروف به «بند» که بیشتر در خدمت امور دینی و مجالس ذکر بوده است (نک : دجیلی، «ت»). در این قصیده حماسۀ دلاوری و پایداری و پیروزیِ بزرگ مردانِ تاریخ به شیوۀ داستان منظوم بیان گردیده است. شاید بتوان اینگونه ادعا کرد که ازری با این قصیده، در دورۀ معاصر ادب عربی، مکتبی پدید آورد که مورد تقلید شاعران پس از او قرار گرفت (شکر، 30؛ دجیلی، همانجا). این قصیده ظاهراً نخستینبار به طور مستقل در نجف (1341ق) در 143 صفحه چاپ سنگی شده است (مشار، 709). نیز با عنوان «شمسیه» همراه با القصائد السبع العلویات در بمبئی (1332ق) به چاپ رسیده است. همچنین مشار (ص 564، 707) ضمن معرفی شرح معلقات سبع به قصیدهای ازری که در مدح ائمه(ع) سروده شده، اشاره میکند که احتمالاً همین قصیده است. به گفتۀ آقابزرگ (الذریعة، 17/ 135-136) این قصیده با عنوان، قِران الشعر الاکبر و فرقان الفصل الازهر در بمبئی (1300ق) به چاپ رسیده است. پس از انتشار «ازریه»، شیخ جابر کاظمی (د 1313ق) به تخمیس آن پرداخت (مظفر، 17) که الدرر اللئالی نامیده شد (آقابزرگ، همان، 4/ 13-14). گویند شیخ جابر پس از آن به پریشانی حواس دچار شد و این به سبب نفرین ازری بود که گفت: هرکس قصد تضمین این قصیده کند، بدین بلا مبتلا شود (نک : دیوان بیگی، 1/ 123، 3/ 1567). این قصیده همراه با تخمیس آن در 1409ق/ 1989م در بیروت با مقدمۀ محمدرضا مظفر به چاپ رسیده است. در فهرست مشار (ص 354) صورت کامل این نام الدرر اللئالی الی تخمیس محمدکاظم الازری ضبط شده که در تهران (1302ق، نیز 1351ق) چاپ شده است. از جمله کسانی که به شرح این قصیده پرداختهاند، میتوان از شیخ علی مطیری معروف به ابن نبعه نام برد، اما ظاهراً این شرح از میان رفته است (خاقانی، شعراء الحلة، 4/ 53). ابوالمحاسن محمدبن عبدالوهاب همدانی نیز در 1275ق شرح دیگری برآن نوشت (نک : نجف، 1/ 47، حاشیۀ 2). اما در رد و نقد این قصیده نیز رسالهای انتشار یافته است، چنانکه گذشت عزاوی (2/ 295) به صراحت، نسبت این قصیده را به ازری رد کرده، گوید که به دنبال انتشار این قصیده و تخمیس آن، محمود ملاح، رسالهای در نقد آن در بغداد (1371ق/ 1952م) با عنوان الرزیة فی القصیدة الازریة به چاپ رساند. ظاهراً شاعر هیچگاه به گردآوری دیوان خویش همت نگماشت. آقابزرگ مجموعهای از قصاید ازری را که «هائیه» نیز ضمیمه آن بوده، در کتابخانۀ محمدعلی سبزواری (نک : همان، 9/ 69، نیز نک : 6/ 401) به خط شیخ رضا بن محمد مرندی دیده بوده است. این مجموعه ظاهراً غیر از مجموعهای است که سیدمحمد رشیدبن سیدداوود سعدی در اختیار داشته، و در 1320ق در بمبئی چاپ کرده است. سعدی در مقدمۀ دیوان گوید: «چون دیوانِ یگانۀ روزگار و خورشیدِ زمان شیخ کاظم ازری مداحِ حضرت امیر(ع)... را مشاهده کردم، سخت به چاپ آن مایل شدم» (نک : شکر، 45). البته دیوان ازری پیش از این تاریخ نیز، در تهران، (1301ق) چاپ سنگی شده است (نک : GAL, S, II/ 784). از آنجا که دیوان چاپ بمبئی از انبوه از انبوه قصاید منسوب به ازری، آکنده بود، شاکر هادی شکر به پیرایش و چاپ مجدد آن اقدام کرد و کار خود را بر 9 نسخۀ خطی استوار ساخت. وی در تصحیح دیوان سعی بسیار کرده است تا آنچه از اشعار دیگر شاعران به وی منسوب شده، از دیوان بزداید (ص 37، 42-44). ابتدا این دیوان در شمارههای گوناگون مجلۀ المورد، در بغداد (1395ق/ 1975م) به چاپ رسید. شاکر هادی شکر در 1400ق/ 1980م بار دیگر دیوان ازری را با توجه به توجه به نسخۀ دانشگاه پرینستون، با مقدمه و حواشی به چاپ رساند.
فرزند حاج محمدبن مراد (د 1240ق/ 1825م)، ادیب و شاعر توانا و مداح اهل بیت(ع). تولد وی را سال 1162ق دانستهاند (امین، محسن، 9/ 283؛ شبر، 6/ 263؛ نیز نک : آقابزرگ، طبقات، قرن 13، 2(2)/ 567؛ قس: امینی، 293). در هیچیک از منابع به دوران کودکی و نوجوانی وی اشارهای نشده است. تنها خلیلی (هکذا...، 6/ 10) گوید: در نجف به تحصیل پرداخت و محسن امین (همانجا) اشاره میکند که وی علوم عربی را نزد برادر بزرگش شیخ یوسف و دیگر دانشمندان عصر آموخت. علاقۀ وافر وی به ادبیات، به ویژه شعر، چنان بود که قصاید بلند شاعران عرب را با اشتیاقی تمام به خاطر میسپرد؛ چنانکه گویند معلقات سبع و نیز بسیاری از اشعار و خطبههای جاهلی را از برداشت (شبر، همانجا). در وصف او گفتهاند که جوانمردی زورمند و چالاک بود و چندان ادب و فروتنی داشت که هیچگاه در حیات برادر خود شیخ کاظم، فضل و ادب خویش آشکار نکرد. گواه این مدعا، تاریخ اشعار اوست که بیشتر پس از مرگ برادر سروده شدهاند (امین، محسن، همانجا). برخی او را از برادرش شیخ کاظم برتر میشمردهاند (نک : آقابزرگ، همانجا). شاید بتوان گفت که حضور وی در محافل ادبی از عوامل مهم این تفوق و برتری بود. یکی از این مجالس که هر هفته روز پنجشنبه تشکیل میشد و بعدها به «معرکة الخمیس» شهرت یافت، محفل ادیبانهای بود که بزرگانی همچون سیدمهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر کاشف الغطا و جز آنان در آن شرکت میجستند. این گروه را عقیده بر آن بود که «دین» تنها به کمک «ادب» مفهوم تواند بود (خاقانی، شعراء الغری، 10/ 236-237). عمدۀ اشعار وی، قصایدی است در مدح و رثا. برخی از این قصاید چنان ترتیب یافته است که عدد ابجدی هر مصراع، ماده تاریخ آن باشد (آقابزرگ، همانجا). این ویژگی بارز، گرچه ظاهراً چندان فایدهای ندارد، اما نمایانگر توانایی شاعر در ترکیب حروف و کلمات است (امین، محسن، همانجا). دیوان وی (آقابزرگ، الذریعة، 9(1)/ 69: دیوان الازری الصغیر) ظاهراً هنوز به چاپ نرسیده است (نک : امینی، همانجا) و محسن امین آن را حدود 500‘1 بیت پیش نمیداند (همانجا). وی شهرت خویش را بیشتر مرهون قصیدهای است که در باب فاجعۀ حملۀ وهابیان به کربلا (1216ق) سروده است. امینی بخشی از این قصیده را از دیوان وی برگزیده، و در شهداء الفضیلة (ص 293-296) به چاپ رسانیده است. همچنین هنگامی که ابن سعود وهابی نامهای در باب همین فاجعه خطاب به شیخ جعفر کاشف الغطا مینگارد و از وی میخواهد تا با تمام اهل عراق به دعوت وهابیه، پاسخ مثبت دهد، از ری ردیهای کوبنده میسراید (نک : امین، محسن، 9/ 285-286؛ امینی، 296-302) و رثاگوی کشتهشدگان آن فاجعه میگردد (همو، 302-303). از دیگر مدایح و مراثی وی میتوان از رثای سیدمرتضى، پدر سید مهدی بحرالعلوم (امین، محسن، 9/ 284)، مدح سیدمهدی بحرالعلوم (همو، 9/ 283)، رثای سیدجواد عاملی، صاحب مفتاح الکرامه (همو، 9/ 286-187)، ستایش حضرت ابوالفضل العباس(ع) (شبر، 6/ 263-265)، رثای امام حسین(ع) (همو، 6/ 260) و اهل بیت(ع) (همو، 6/ 266؛ نقشبندی، 563) نام برد. محسن امین 7 قصیده به شیوۀ معلقات سبع به وی نسبت داده است (9/ 286) که ظاهراً در رثای امام حسین(ع) سروده شده است (قس: آقابزرگ، طبقات، همانجا). نیز وی دعای مشهور «حدیث کساء» را به نظم کشیده است (همانجا). شیخ محمدرضا در 80 سالگی در کاظمین (نک : کحاله، 9/ 313، که بغداد آورده است) درگذشت و همانجا در کنار دو برادرش شیخ یوسف و شیخ کاظم ازری، در سردابی که معروف به آرامگاه سیدمرتضى علم الهدى است، مدفون شد (مدرس، 7/ 434).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید