ارغون
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229857/ارغون
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
7
اَرْغون، نام یكی از گروههای قومی در آسیای مركزی. این قوم در جریان وقایع تاریخی آن منطقه نقش مهمی ایفا كرده، و با شركت در ساختار تشكلهای گوناگون، بهویژه به عنوان شاخهای پرجمعیت از تشكل قومی قزاق، بقای خود را تاكنون حفظ كرده است. سخن از پیشینۀ تاریخی ارغون تا روزگار چنگیزخان در حد نظریه است و از عصر جانشینان چنگیز جایگاه تاریخی این قوم روشنتر میشود. نام این قوم در غالب منابع تاریخی به صورت «ارغون» ضبط شده است و در زبان ارغونهای امروز كه بیشتر آنان زبان قزاقی دارند، آرغین تلفظ میشود. اینكه واژۀ ارغون/ آرغین از نظر اصل لغت به چه زبانی تعلق دارد و معنای لغوی آن چیست، كمتر مورد گفتوگو قرار گرفته است. بجز گمان برخی معاصران كه از ساخت ارغون، مثلاً از نام جغرافیایی «ارغو» سخن آوردهاند (نك : ادامۀ مقاله)، تنها مطلب مهم تفسیر ارغون به معنی «آمیخته» است كه از عبارت «سفرنامۀ ماركوپولو» برداشت میشود. در این «سفرنامه» (ص 141) در سخن از قوم آرگون، نامگذاری آن به سبب آمیختن آن قوم از دو نژاد دانسته شده است. عبارت ماركوپولو با این آگاهی كه در زبان قرقیزی واژۀ آرگین [«گ» در قرقیزی همسنگ «غ» در قزاقی است] به معنی «دو رگه» به كار رفته است (تینیشپایف، 8)، تقویت میشود. از محققان روس نیز آریستُف (ص 91-92) و بارتولد («نقدی...»، 276) بدون آنكه دربارۀ اصل این واژۀ «فعلاً قرقیزی» سخن به میان آورند، بر این نامگذاری صحه گذاردهاند. در پی یافتن ریشهای برای واژۀ ارغون با مفهوم لغوی یاد شده، ممكن است بتوان آن را در ریشۀ تركیِ «ar-/ er-» به معنی همراه شدن و به هم پیوستن (مثلاً مصدر eru در قزاقی به معنی همراه شدن، نك : میرزا بكُوا، 85؛ واژۀ اِركِن به عنوان لقب فرمانروایان در تركی باستان و تركی میانه، نك: مالُف، 41؛ كاشغری، 1/ 99؛ واژۀ arix به معنی جوی آب در تركی خراسانی، نك : دورفر، 84)، یا ریشۀ ایرانی خاوری با فرمول «ar+VC» به معنی آمیختن (مثلاً ārih در سكایی ختن، نك : بیلی، «فرهنگ...»، 23؛ areth- در سغدی، نك : قریب، 9؛ نیز اَروره در پشتو به معنی آمیخته، نك : ایازی، 14) جستوجو كرد (برای اقوالی از معاصران دربارۀ سبب نامگذاری ارغون، نك : سالغارا اولی، 220-229). این نكته شایان گفتن است كه ارغون به عنوان لقب و نام شخصی در سدههای 5 و 6 ق در میان سلجوقیان رواج داشته، و از موارد آن ارغون پسر الب ارسلان (نك : راوندی، 143) و نظامالدین ارغونشاه فرمانروای آماسیه است (نك : ابن بیبی، 22؛ ابناثیر، 10/ 440). این نام در عصر مغولی نیز رواج داشته، و به ویژه بر كسانی گفته میشده است كه یكی از والدین آنان به قبیلههای اونگ یا اویرات منتسب بودهاند (نك : رشیدالدین، 1/ 103، 132، 133، 178، 632، 719). نام قومی ارغون نه تنها در منابع پیش از عصر مغول، بلكه در جامع التواریخ رشیدالدین و «تاریخ سری مغولان» به عنوان منابع اساسی در شناخت اقوام مغولی و تركی عصر مغول نیز دیده نمیشود و همین امر زمینۀ پراكندگی دیدگاهها دربارۀ خاستگاه این قوم بوده است. گفتنی است كه در جامع التواریخ در سخن از تبار برخی خاتونان خاندان چنگیز از نام قومیِ «اوغونان» [نسخه بدلها: اوغویان، اوعویان] یادی رفته است (نك : رشیدالدین، 1/ 713، 719) و برخی آن را به طور نظری «ارغون» خواندهاند (نك : تینیشپایف، 7؛ نیز نك : روشن، 2185)؛ اما این قرائت نه میتواند قابل تكیه باشد و نه اینكه در مواضع یاد شده اطلاع ویژهای دربارۀ ارغونان به دست میدهد. پیشینۀ قوم ارغون را برخی چون آریستف (نك : ص 91 به بعد) به سدۀ 5م رسانیدهاند و برآنند كه قبیلۀ آلون یادشده در سالنامههای چینی، صورتی شكسته از نام آرگون بوده است (نیز تكرار آن: تینیشپایف، همانجا؛ «تاریخكهن...»،189 ؛ «دائرةالمعارف...»، III/ 295-296).نام قومی دیگر كه برخی آن را با پیشینۀ ارغون مرتبط دانستهاند، پا ـ یِ كو [< با ـ یِ ـ گو] است كه در منابع چینی از آن گفتوگو شده است. برخی از قوم شناسان از سدۀ 19م با طرح این فرضیه كه با یِ گو از دو بخش «بای» به معنی بزرگ و «اگو < ارگو < آرگون» تشكیل شده است، با ـ یِ ـ گو را به معنی «ارغون بزرگ» انگاشتهاند (نك : شاه كریم، 39؛ تینیشپایف، همانجا). در كتیبههای اُرخونی در شمارش اقوام ساكن در نواحی مغولستان از قومی به نام بایرقو سخن آمده كه در حدود سال 117ق/ 735م در عهد فرمانروایی بیلگه خاقان، رئیس آنان «اولوغ اركن» [اركن بزرگ] لقب داشته است (نك : مالف، همانجا) و برخی برآنند كه پا ی ـ كو چیزی جز ترجمۀ اولوغ اركن با معنی فرضی «ارغون بزرگ» نیست (نك : شاه كریم، تینیشپایف، همانجاها)؛ اما باید توجه داشت كه اركن از القاب رایج و شناخته شده برای برخی فرمانروایان در میان اقوام كهن ترك بوده است (مثلاً در تركیبهایی چون «كول اركن» نزد قارلق، نك : كاشغری، همانجا؛ ایرمیس اركن نزد قبایل بَسمَل ـ بایرقو، نك : «تاریخ كهن»، 189-190). همچنین برخی از خاورشناسان چون بیلی (نك : «تركان...»، 87) و گومیلف (ص 62)، پا ـ یِ ـ كو در آثار چینی را مستقیماً شكل چینی شدۀ نام «بایرقو» دانستهاند. نظریۀ دیگر دربارۀ خاستگاه ارغون بر این مبناست كه ارغون نامی جدید برای قوم كهن «بسمل» بوده باشد. آریستف (ص 91-92) برپایۀ تفسیر ارغون به «دورگه» و با تكیه بر این نكته كه واژۀ «بسمل» نیز در لغت رسانندۀ همان معناست، ارغون را نامی دگر برای بسمل دانسته، و این نظریه از سوی كسانی چون گومیلف (ص 213, 266, 375) و بارتولد («نقدی»، 276) نیز پذیرفته شده است (نیز نك : تینیشپایف، 8). جای پرسش اینجاست كه واژۀ بسمل چرا پس از قرنها كاربرد به عنوان نام خاص و مهجورشدن مفهوم لغوی آن، باید در برههای از زمان با بازگشت به پیشینهای دور و فراموش شده به واژهای معادل از نظر مفهوم لغوی ترجمه گردد. وجود رابطه میان سرزمین ارغو كه كاشغری از آن یاد میكند (نك : ه د، ارغو) با قوم ارغون از سوی برخی صاحبنظران چون كلیاشتورنی مطرح شده است (نك : «تاریخ كهن»، 190؛ سالغارااولی، 222-221)؛ زكی ولیدی طوغان اساساً ارغون را به معنی «ارغویی» دانسته (ص 29)، و به عنوان نظریهای «-en/ -an» را به عنوان پسوند نشانه در زبانهای كهن تركی شناخته است (ص 413). رانجام باید به نظریۀ پیوند ارغون و قارلق اشاره كرد كه آریستف ضمن مطرحكردن آن، یادآور شده كه در ساختار قومی ارغون [از نظر او همان بسمل] 3 تیره از قارلق نیز شركت داشته است (نیز نك : تینیشپایف، همانجا). تینیشپایف یادآور شده است كه در سدۀ 4ق/ 10م قارلقها در اثر فشار تغزغزها به دو شاخه تقسیم شدند و گمان دارد كه شاخۀ خاوری قارلقها در ساختار ارغون وارد شدهاند (همانجا). در مقام تحلیل باید گفت كه تشابه لفظی نه چندان نزدیك پا ـ یِ ـ كو با نام فرضی ثبتنشدۀ «بای آرگون»، برگردان لغوی واژۀ بسمل به آرگون/ آرغین و ربطدادن كوچندگان و جنگاوران ارغونی به یكجانشینان سرزمین ارغو یكایك آن اندازه قابل تكیه نیستند كه بتوان آنها را پایه قرارداد و بر آن اساس تاریخ كهن ارغونها را به ثبت آورد.
اطلاعاتی كه «سفرنامۀ ماركوپولو» دربارۀ قوم ارغون به دست داده است، با یك بازنگری و در مقایسه با مندرجات جامعالتواریخ رشیدالدین، پیشینۀ این قوم را با قوم كهن اونگ و با سرزمینی در جنوب دشت گُبی كه ماركوپولو آن را تندوك نامیده است، پیوند میزند. در بخشی از «سفرنامۀ ماركوپولو» كه به شرح مسیر كاشغر به چین اختصاص دارد، از قوم ارغون به عنوان مردمی ساكن در دشت پهناور تندوك سخن آمده است. مفسران «سفرنامه»، گاه چون پتی دلاكروا تندوك را دگرگونهای از تنگوت و گاه چون مارسدن (نك : ص 140) آن را مشتقی از نام مردمان تونگوس و محلی در خاور دریاچۀ بایكال پنداشتهاند؛ حتى برخی قوم شناسان كه در مطالعۀ تاریخ ارغون از ماركوپولو بهره گرفتهاند، این نام را بر سرزمینی واقع در جنوب دریاچۀ بالخاش تطبیق نمودهاند (مثلاً نك : «تاریخ كهن»، 190).در نگرشی مجدد به متن «سفرنامه»، به روشنی دیده میشود كه مؤلف، دشت تندوك را سرزمینی در مجاورت مرزهای ولایت تنگوت با سرزمین اصلی چین دانسته كه نزدیكترین شهر تنگوتی به حدود آن، شهری به نام كلسیا در منطقۀ مرزی تنگوت به نام اگری گیا بوده است (ص 139). برای پیجویی این نامها در جامعالتواریخ، ممكن استكلسیا را با «اساكسكلوس» [نسخه بدلها: اساكینگلوس، اساكیتكلوس؛ پیشنهاد تجزیه به صورت اساكنن + كلوس] شهری بزرگ نزدیك بهحدود مرزی در ولایت تنگوت (نك : رشیدالدین، 1/ 135) و اگریگیا را با «اری قی» [اصل احتمالیِ تركی: اگری قَیا]، شهری بزرگتر و فراتر از شهر پیشین در سرزمین تنگوت (نك : همانجا) به قیاس آورد. به تصریح «سفرنامه» (ص 143) از شهرهای مهم دشت تندوك، شهری با نام تندوك بوده كه در فاصلۀ 3 روز راه از نقطهای مرزی در ولایت تنگوت با نام «چانگانور» [اصل پیشنهادی مغولی: چغان نور] قرار داشته كه معنی نام اخیر «دریاچۀ سپید» بوده است. رشیدالدین در سخن از نواحی مرزی تنگوت از این دریاچه با ضبط دقیق نام آن به صورت «چغان ناور [ناوور]» یاد كرده، و به صراحت محل آن را در نزدیكی شهر قراخوچو [قاراخوتو] تعیین كرده است (2/ 910، 913). بر این پایه، مقصود از دریاچۀ سپید در نقشههای كنونی برخلاف تصور برخی از مفسران «سفرنامه» كه آن را با تساگان گول [نور] كنونی تطبیق نمودهاند (نك : مارسدن، 143)، گاشون نور در شمال استان چینی كانسو بوده است و بر این مبنا مقصود از دشت تندوك نیز بخشی وسیع از دشتهای جنوب مغولستان خواهد بود. در «سفرنامۀ ماركوپولو» در سخن از اقوام ساكن در دشت تندوك، به طور خاص از قوم كهن اونگ یاد شده، و آمده است كه در كنار ساكنان مسیحی و بودایی [در متن: بتپرست]، جمعیتی مسلمان نیز در منطقه میزیستهاند و سپس افزوده شده است كه قوم ارغون آمیختهای از تندوكیان بودایی و مسلمانان بودهاند كه این آمیزش نژادی آنان را از حیث چهره تا حدی از دیگر تندوكیان متمایز میساخته است (نك : ص 141-142). رشیدالدین در سخن از قوم «اونگوت» [جمع مغولی نام اونگ]، آنان را ساكن دشتهای واقع در میانۀ سرزمین چین و موطن اقوام مغول و كراییت و نایمان [در مغولستان] دانسته است. او همچنین در اشارهای به راه میان چین تا مقر فرمانروایی پادشاه اونگوت، از دیهی به نام گندوك [نسخه بدل: كیدوك] یاد كرده كه با تندوك ماركوپولو انطباق پذیر است (نك : 1/ 131-132). اونگهای ساكن در دشت تندوك، به گزارش ماركوپولو در روزگار وی [نیمۀ دوم سدۀ 13م] تابع دولت مسیحی «كشیش یوحنا» بودهاند (ص 140-141) كه در منابع غربی درواقع تعبیری از خانات كراییت بوده است. البته با توجه به پیوندی تاریخی میان اونگها و نایمانها و بیدقتی معهود از منابع غربی در حد امكانِ خلط میان خانات كراییت و خاناتِ باز هم مسیحیِ نایمان، محتمل است كه این گزارش درواقع اشارهای به اتحاد پادشاهی اونگها با خانات نایمان بوده باشد (نیز قس: رشیدالدین، 1/ 127). پیوند صدها ساله میان ارغونها و نایمانها كه از عصر جانشینان چنگیز تا روزگار حاضر در تاریخ اقوام ترك دیده میشود، مؤیدی بر این پندار است كه رابطۀ این دو قوم ریشه در پیوندی مستحكم از گذشتههای دور داشته است. نایمانها كه مدتها پیش از سدۀ 7ق/ 13م در خاور ارتش علیا سكنی داشتهاند (نك : همو، 1/ 125-126؛ نیز نك : سییوكی، 43؛ «سفرنامۀ هایتون»، 167)، در آستانۀ ظهور چنگیزخان، خاناتی مقتدر داشتند كه سرحد جنوبی آن تا «ولایت اویغور» [ظاهراً شمال كانسو در شمال شرقی سین كیانگ امروزی در چین] امتداد یافته بود (نك : رشیدالدین، 1/ 126) و منطقۀ تندوك را نیز دربرمیگرفت. این خانات گسترده سازمانی ملوكالطوایفی داشت و در كنار خان نایمان، قبایل تیگین و اونگ نیز از خود پادشاهانی داشتهاند (نك : همو، 1/ 130-131) و پشتوانۀ استحكام این اتحاد افزون بر پیوندهای كهن خویشاوندی كه احتمال آن جای بررسی دارد، ازدواجهای پیدرپی میان خاندانهای شاهی این قبایل بوده است (نك : همو، 1/ 130، 366). به هنگام پیروزیهای چنگیزخان و لشكركشیدن او به سوی خانات متحد، خان نایمان، تایانگ خان، از آلاقوش پادشاه اونگ خواست تا او را مدد رساند، اما آلاقوش مصلحت را در آن دید كه با چنگیز راه ایلی سپارد و تایانگ خان را در برابر چنگیز تنها گذارد (نك : همو، 1/ 127، 131). شاید بتوان علت این تفرقه را ضعف خانات نایمان در اثر تجزیۀ آن به دو بخش و بروز جنگ داخلی میان خانزادگان نایمان عنوان كرد (نك : همو، 1/ 124-129)، اما باید توجه داشت كه در عمل این واقعۀ سیاسی، بر رابطۀ میان اقوام اونگ و نایمان تأثیر مهمی ننهاد و اگر بپذیریم كه قوم اونگ زمینۀ اصلی پدیدآمدن قومیت ارغون بوده است، باید گفت كه اتحاد میان دو قوم در دورههای بعدی بیش از پیش روی به استحكام نهاد. پدیدهای را كه ماركوپولو درآمیختن «بت پرستان تندوك» [بوداییان اونگ] با مسلمانان و پیدایی بافت قومی ارغون انگاشته است، درواقع باید نمودی از جریان روزافزون اسلام در باخترِ مغولستان دانست كه مسألۀ تغییر بافت نژادی را در آن نباید بیش از اندازه جدی تلقی كرد . به هر تقدیر در منابع چینی مربوط به روزگار پس از چنگیزخان، از قوم «آرهون» [< آرگون] به عنوان قومی نزدیك به نایمان [و نیز تنگوت، قپچاق و قنقلی] نام برده شده (نك : «دائرةالمعارف»، III/ 296)، و بدینترتیب جایگزین اونگ با ارغون به نحو بارزی خود نموده است. به عنوان نگرشی بر تاریخ كهن اونگها و ویژگیهای قومی آنان، نخست باید بهگفتهای از رشیدالدین (1/ 139) اشاره كرد كه مسكن اصلی قوم اونگ ــ پیش از سكنی در دشت تندوك ــ را در سرزمینمغولستان و درفاصلهای نه چندان دور از قراقورُم، در حوزۀ رودخانۀ قملانجو دانسته، و از شركت داشتن آنان در تشكل قدیمِ «اون اویغور» سخن آورده است. در تعیین جایگاه قملانجو باید به روایتی از جوینی (1/ 40) اشاره كرد كه برپایۀ نوشتهای از كتیبههای باستانی اویغور ضمن تكرار برخی از اطلاعات یادشده، قملانجو را در محل اتصالِ [در واقع محل نزدیك شدنِ] دو رود توغلا و سِلِنگا دانسته است. رشیدالدین در بخش قبایل غیر اوغوز و غیرمغول از اقوام كراییت، نایمان، اونگوت، تنگوت، اویغور، مِكرین و قرقیز نام برده (1/ 111 به بعد) كه گومیلف آن را گروهی كاملاً ناهمگون از دیدگاه نژادشناختی دانسته است (ص 345). در نگاهی دیگر به این بخش از جامع التواریخ، با درك موقعیت استثنایی تنگوت در ملحقشدن به این گروه به سبب تأثر فرهنگی و برخی پیوندهای پیشآمدۀ سیاسی و اجتماعی (مثلاً نك : كاشغری، 1/ 28، 29) و با عنایت به اینكه مقصود از اویغور و قرقیز در این گفتار، اویغوران مغولستان و قرقیزان حوزۀ كِم و سلنگا بودهاند، دلیلی بر نفی ارتباط قومی میان این گروه از قبایل نیز دیده نمیشود. آریستف اونگها را با قوم «تاتابی» نامبردار در متون ارخونی، «هی» یاد شده در برخی آثار چینی و نیز با تاتارهای سپید یكی میپندارد (ص 67) و این یكی انگاشتن به آثار برخی محققان دیگر نیز راه یافته است (مثلاً نك : بارتولد، «نقدی»، 270). آریستف همچون نظرش دربارۀ كریها و نایمانها، اونگها را نیز قبیلهای تركی و نه مغولی انگاشته است (نك : ص 92-91؛ برای نقد این نظر، نك : بارتولد، همانجا)، اما هاورث اگرچه دربارۀ كریها و نایمانها با آریستف هم عقیده است (I/ 20, 22)، در سخن از اونگها آنان را از اصلی تاتار [مغول] دانسته است .(I/ 26) سرانجام باید به نظر مورایاما اشاره كرد كه با تكیه بر تحلیل زبانیِ نامهای برجای مانده از اونگها و برخی شواهد و اشارات تاریخی، زبان اونگ را گونهای از زبانهای تركی شمرده است (نك : «دائرةالمعارف»، XXV/ 154؛ نیز برای نمونههای این نامها، نك : رشیدالدین، 1/ 131-133؛ «تاریخ سری»، 118).
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید