صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ارسلان شاه /

فهرست مطالب

ارسلان شاه


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَرْسَلانْ شاه‌، ابوالمظفر ركن‌الدین‌ (528 -571ق‌/ 1134- 1175م‌)، فرزند طغرل دوم‌ از آخرین‌ سلاطین‌ سلجوقی‌ در عراق‌ عجم‌ و آذربایجان‌. 
از اوایل‌ زندگانی‌ ارسلان‌ اطلاع‌ دقیقی‌ در دست‌ نیست‌، تنها دو گزارش‌ ناسازگار از ظهیرالدین‌ نیشابوری‌، مورخ‌ شهیر عصر سلجوقی‌ دربارۀ كودكی‌ وی‌ موجود است‌ كه‌ متناقض‌ می‌نماید. به‌ روایت‌ او ارسلان‌ به‌ هنگام‌ مرگ‌ پدر (529ق‌) كمتر از یك‌ سال‌ داشت‌ و تحت‌ حمایت‌ و پرورش‌ مسعود بن‌ محمد (حك‍ 529 -547ق‌/ 1135-1152م‌)، عم‌، و جانشین‌ پدرش‌ قرار گرفت‌ و تا 540ق‌ نیز همچنان‌ در ملازمت‌ وی‌ به‌ سر می‌برد (ص 74؛ نیز نك‍ : راوندی‌، 283). به‌ روایت دیگر، سلطان‌ مسعود پس‌ از مرگ‌ طغرل‌، بیوۀ او مؤمنه‌ خاتون‌ را به‌ ازدواج‌ شمس‌الدین‌ ایلدگز، مؤسس‌ سلسلۀ اتابكان‌ آذربایجان‌ (ه‍ م‌) درآورد و او كه‌ اران‌ را از سلطان‌ مسعود به‌ اقطاع‌ گرفته‌ بود، همسر خود را همراه‌ با پسر خردسال‌ وی‌ ارسلان‌، به‌ بردع‌ (بردعه‌ یا برذعه‌) برد و پرورش‌ ارسلان‌ را برعهده‌ گرفت‌ (ظهیرالدین‌، 75). 
در این روزگار كه‌ سلاجقه‌ سخت‌ در نشیب‌ سقوط افتاده‌ بودند، اتابكان‌ و امرای‌ قدرتمند ایشان‌ در گوشه‌ و كنار امپراتوری‌ با بر كشیدن‌ شاهزادگان‌ تحت‌ حمایت‌ خود، به‌ نام‌ آنان‌ حكومتی‌ تشكیل‌ می‌دادند و به‌ استقلال‌ فرمان‌ می‌راندند. از این‌ رو وقتی‌ سلطان‌ مسعود در 540ق‌ از بغداد برای‌ سركوب‌ شورش‌ بوزابه‌، یكی‌ از امرای‌ برجستۀ سلجوقی‌، رهسپار آذربایجان‌ شد تا سپاه‌ گردآورد، از بیم‌ اینكه‌ مبادا ارسلان خود را در اختیار امرای‌ با نفوذ قرار دهد، در بین‌ راه‌ او را ــ كه‌ در ملازمت وی‌ بود ــ همراه‌ با ملكشاه‌ بن‌ سلجوق‌، یكی‌ دیگر از شاهزادگان‌ تحت‌ حمایت‌ خود، در قلعۀ تكریت‌ به‌ زندان‌ افكند (همو، 74؛ نیز نك‍ : كلاوسنر، 85-86). ارسلان‌ همچنان‌ محبوس‌ بود تا در ایام‌ حكومت‌ محمد بن‌ محمود (547 -554ق‌/ 1152- 1159م‌)، امیر مسعود بلال‌ (بلالی‌)، كوتوال‌ قلعۀ تكریت‌ و شحنۀ بغداد، به‌ اتفاق‌ حسام‌الدین‌ الب‌ غوش‌ (البغش‌ یا البقش‌)، صاحب‌ دژ ماهكی‌ (از توابع‌ بغداد) بر ضد خلیفۀ عباسی‌ سر به‌ شورش‌ برداشتند و از سلطان‌ محمد اجازه‌ خواستند تا برای‌ جلب‌ اعتماد تركان‌ همراه‌ خود، ارسلان‌ را در نبرد با خلیفه‌ شركت‌ دهند. محمد گرچه‌ نخست‌ با درخواست‌ آنان‌ موافقت‌ كرد، ولی‌ به‌ زودی‌ پشیمان‌ شد، اما اینان‌ كه‌ ارسلان‌ را برداشته‌، و به‌ نبرد با سپاه‌ خلیفه‌ رفته‌ بودند، سرانجام‌ شكست‌ خوردند و گریختند (549ق‌). الب‌ غوش‌ با ارسلان‌ جوان‌ به‌ دژ ماهكی گریخت و اندكی‌ بعد همانجا درگذشت‌. سپس‌ سنقر همدانی‌، یكی‌ از امرای‌ سلجوقی‌، ارسلان‌ را نزد پدر خوانده‌اش‌ ایلدگز به‌ اران‌ برد (ظهیرالدین‌، 74- 75؛ راوندی‌، 283- 285؛ بنداری‌، 216-221). 
پس از مرگ‌ سلطان‌ محمد، برخی‌ از امرای‌ سلجوقی‌ همدان‌ به‌ جانشینی‌ ارسلان‌ تمایل‌ داشتند، ولی‌ سرانجام‌ سلیمان‌ شاه‌ بن‌ محمد، عضو ارشد خاندان‌ سلجوقی‌ كه‌ از سوی‌ بیشتر امرا حمایت‌ می‌شد، بر تخت نشست‌. با اینهمه‌، برای‌ آرام‌ ساختن‌ شمس‌الدین‌ ایلدگز كه‌ اینك در آذربایجان‌ و اران‌ قدرت‌ بسیار یافته‌ بود، شاهزادۀ تحت‌ حمایت‌ او را به‌ ولایت‌عهدی‌ برگزیدند. سلیمان‌ شاه‌ بی‌كفایت‌ بود و سلطنت‌ او بیش‌ از 7 ماه‌ نپایید و امرا به‌ زودی‌ او را برانداختند و خواهان‌ ارسلان‌ شدند. شمس‌ الدین‌ ایلدگز هم‌ در 555ق‌ (یا 556ق‌) ارسلان‌ را به‌ همدان‌ آورد و بر تخت‌ نشاند (ظهیرالدین‌، 72-74؛ راوندی‌، 276- 279؛ بنداری‌، 271)؛ اما ارسلان‌ جز نامی‌ از پادشاهی‌ نداشت‌ و قدرت‌ واقعی‌ در دست‌ شمس‌الدین‌ ایلدگز بود كه‌ از همان‌ آغاز، پسر بزرگ‌ خود نصرت‌ الدین‌ محمد جهان‌ پهلوان‌ را به‌ سمت‌ امیرالحجابی‌ و پسر دیگرش‌ مظفرالدین‌ قزل‌ ارسلان‌ را به مقام‌ امیر سلاحی‌ برگماشت‌ (بنداری‌، 274؛ حسینی‌، 257، 282). از سوی‌ دیگر مستنجد خلیفۀ عباسی‌ حكومت‌ ارسلان‌ شاه‌ را هرگز به‌ رسمیت‌ نشناخت‌ و نه‌ تنها به‌ اخراج‌ فرستادۀ ایلدگز از بغداد فرمان‌ داد (ابن‌اثیر، 11/ 268؛ قلقشندی‌، 2/ 39؛ قس‌: حمدالله‌، 461، كه‌ می‌نویسد خلیفه‌ در بغداد به‌ نام‌ ارسلان‌ خطبه‌ كرد و برای‌ او لقب‌ فرستاد)، بلكه‌ آق‌ سنقر دوم‌ احمدیلی‌، فرمانروای‌ مراغه‌ و اتابك‌ فارس‌ را برانگیخت‌ تا با بركشیدن‌ شاهزادگان‌ تحت‌ حمایت‌ خود به‌ مقابله‌ با ایلدگز برخیزند (ابن‌اثیر، 11/ 268- 269؛ نیز نك‍ : بازورث‌، 177). از سوی‌ دیگر امرای‌ متحد ایلدگز در همدان‌ نیز به‌ زودی‌ عهد شكستند و بر ضد او با یكدیگر همداستان‌ شدند. با اینهمه‌، ایلدگز مخالفان‌ خود را با قدرت سركوب‌ كرد و ارسلان‌ هم‌ در بیشتر نبردها و لشكركشیها همراه‌ او بود: مثلاً در جنگ‌ با عزالدین صتماز و حسام‌الدین‌ اینانج‌ كه‌ یكی‌ دیگر از شاهزادگان‌ سلجوقی‌ را بركشیده‌ بودند، حضور داشت‌ (برای‌ تفصیل‌، نك‍ : ه‍ د، اتابكان‌ آذربایجان‌) و نیز همراه‌ با ایلدگز به‌ جنگ‌ اسماعیلیان‌ به‌ قزوین‌ رفت‌ و در تسخیر دژ استوار و مشهور آنان‌ به‌ نام‌ «جهانگشای‌» شركت‌ كرد و به‌ همین‌ سبب‌ آن‌ دژ «ارسلان‌ گشای‌» نام‌ گرفت‌ (ظهیرالدین‌، 76- 78؛ راوندی‌، 286-290). 
ارسلان‌ شاه‌ و شمس‌الدین‌ ایلدگز در 558ق‌ هم‌ به‌ نبرد با گرجیان‌ رفتند و آنان‌ را شكست‌ دادند و بخشی‌ از قلمروشان‌ را غارت‌ كردند (ابن‌ ازرق‌، 361-362؛ نیز نك‍ : مینورسكی‌، 92-93). بر اساس‌ گزارش‌ وردان‌، مورخ‌ ارمنی‌، ایلدگز در این‌ واقعه‌، ارسلان‌ را برانگیخت‌ تا به‌ آنجا بتازد و او 4 سال‌ شهر را در حصار گرفت‌ و سرانجام‌ پادشاه‌ گرجستان‌ را به‌ تسلیم‌ آن‌ شهر واداشت‌ (نك‍ : همو، 95-96).
ارسلان‌ شاه‌ در اواخر حیات‌ ایلدگز (اواخر 569ق‌) برای‌ مقابله‌ با ابخازیان‌ همراه‌ او به‌ سوی‌ آذربایجان‌ و سپس‌ نخجوان‌ و مرغان‌ رفت‌، ولی به‌ سبب بیماری‌ در راه‌ دوین‌، ناچار به‌ نخجوان‌ و از آنجا به‌ تبریز بازگشت‌. در ماههای‌ پایانی‌ 570 تا اوایل‌ 571ق‌ نخست‌ مادر ارسلان‌، سپس‌ پدرخوانده‌اش‌ ایلدگز هر دو درگذشتند (ظهیرالدین‌، 81 -82؛ راوندی‌، 298-301). به‌ روایت‌ حسینی‌ (ص‌ 283-284) پس‌ از مرگ‌ ایلدگز، امرای‌ سلجوقی‌ در همدان‌، ارسلان‌ را كه‌ اینك‌ از تبریز به‌ پایتخت‌ بازگشته‌ بود، بر آن‌ داشتند تا به‌ آذربایجان‌ لشكر كشد و آن‌ نواحی‌ را از دست‌ نصرت‌الدین‌ محمد جهان‌ پهلوان‌، پسر ارشد ایلدگز كه‌ پس‌ از مرگ‌ پدر، نهانی‌ بدانجا روی‌ آورده‌، و برجای‌ او نشسته‌ بود، بیرون‌ آورد. گفته‌اند حتى‌ ارسلان‌ را برانگیختند تا بغداد را نیز تسخیر كند. پس‌ او روی‌ به‌ آذربایجان‌ نهاد، ولی‌ در زنجان‌ بیمار شد و به‌ سبب‌ شدت‌ بیماری‌، او را به‌ همدان‌ بازگرداندند. تا در نیمۀ رجب‌ یا جمادی‌ الآخر 571 (ظهیرالدین‌، 82؛ راوندی‌، 301) در همدان‌ درگذشت‌ (قس‌: ابن‌ جوزی‌، 8(1)/ 330، كه‌ مرگ‌ او را در 570ق‌ آورده‌ است‌) و در كنار مقبرۀ پدرش‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد (حسینی‌، همانجا). بنداری‌ (ص‌ 275) بدون‌ ذكر جزئیات‌ این‌ لشكركشی‌، به‌ تلاش‌ ارسلان‌ برای‌ رهایی‌ از سیطرۀ ایلدگزیان‌ اشاره‌ كرده‌، و آورده‌ است‌ كه‌ ارسلان‌ را به‌ فرمان‌ نصرت‌الدین‌ محمد جهان‌ پهلوان‌ زهر خوراندند. گرچه‌ صحت‌ این‌ روایت‌ بعید نیست‌، اما هیچ‌ نشانی‌ از تأیید آن‌ توسط مورخان‌ دیگر عصر سلجوقی‌، چون‌ ظهیرالدین‌ نیشابوری‌ و راوندی‌ در دست‌ نداریم‌. نصرت‌الدین‌ محمد جهان‌ پهلوان‌، پس‌ از مرگ‌ ارسلان‌، فرزند خردسال‌ او، طغرل‌ را به‌ سلطنت‌ برداشت‌ و خود ادارۀ امور را در دست‌ گرفت‌ (همانجا). 
مورخان‌، شخصیت‌ و شجاعت‌ ارسلان‌ را ستوده‌اند، ولی‌ گفته‌ شده‌ كه‌ او از كار ملك‌داری‌ غفلت‌ می‌ورزید و بیشتر به‌ شادخواری‌ و خوشگذرانی‌ روزگار می‌گذرانید. 
با شاعران‌ برجستۀ عصر خود معاشرت‌ داشت‌، چنانكه‌ به‌ گفتۀ دولتشاه‌ سمرقندی‌ (ص‌ 66) «همواره‌ مجلس‌ او از حضور شعرا و ندما خالی‌ نبودی‌». از شاعران‌ ستایشگر او می‌توان‌ از اثیرالدین‌ اخسیكتی‌ (ص‌ 6 - 8، 65 -67، جم‍ ؛ نیز نك‍ : صفا، 2/ 707)، مجیرالدین‌ بیلقانی‌ (ص‌ 64 -67، 187-193، جم‍‌)، خاقانی‌ (ص‌ 650 -654)، جمال‌الدین‌ اصفهانی‌ (ص‌ 109- 115) و محمد شفروه‌ (نك‍ : عوفی‌، 1/ 269) نام‌ برد. 

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ ابن‌ ازرق‌، احمد، «تاریخ‌»، همراه‌ ذیل‌ تاریخ‌ دمشق‌ ابن‌ قلانسی‌، به‌ كوشش‌ آمدرز، بیروت‌، 1908م‌؛ ابن‌ جوزی‌، یوسف‌، مرآةالزمان‌، حیدرآباد دكن‌، 1370ق‌/ 1951م‌؛ اثیرالدین‌ اخسیكتی‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ ركن‌الدین‌ همایون‌ فرخ‌، تهران‌، 1337ش‌؛ بنداری‌ اصفهانی‌، فتح‌، زبدةالنصرة، مختصر تاریخ‌ آل‌ سلجوق‌ عمادالدین‌ كاتب‌، بیروت‌، 1400ق‌/ 1980م‌؛ جمال‌الدین‌ اصفهانی‌، محمد، دیوان‌، به‌ كوشش‌ حسن‌ وحید دستگردی‌، تهران‌، 1320ش‌؛ حسینی‌، علی‌، زبدةالتواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد نورالدین‌، بیروت‌، 1405ق‌/ 1985م‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ خاقانی‌، بدیل‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ محمد عباسی‌، تهران‌، 1336ش‌؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، تذكرةالشعراء، به‌ كوشش‌ محمد رمضانی‌، تهران‌، 1338ش‌؛ راوندی‌، محمد، راحةالصدور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، تهران‌، 1333ش‌؛ صفا، ذبیح‌الله‌، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌، تهران‌، 1356ش‌؛ ظهیرالدین‌ نیشابوری‌، سلجوقنامه‌، تهران‌، 1332ش‌؛ عوفی‌، محمد، لباب‌ الالباب‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌ و سعید نفیسی‌، تهران‌، 1361ش‌؛ قلقشندی‌، احمد، مآثر الانافة، به‌ كوشش‌ عبدالستار احمد فراج‌، كویت‌، 1964م‌؛ مجیرالدین‌ بیلقانی‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ محمد آبادی‌، تبریز، 1358ش‌؛ نیز: 

Bosworth, C.E., «The End of the Saljuqs», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1968, vol. V; Klausner, C. L., The Seljuk Vezirate, a Study of Civil Administration, Harvard, 1973; Minorsky, V., Studies in Caucasian History, London, 1953. 
ابوالفضل‌ خطیبی‌

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: