صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / ارسلان شاه غزنوی /

فهرست مطالب

ارسلان شاه غزنوی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَرْسَلانْ شاهِ غَزْنَوی‌ (حك‍ 509 -512ق‌/ 1115- 1118م‌)، پسر سلطان‌ مسعود سوم‌ و فرمانروای‌ غزنه‌. كنیۀ او در مدایح‌ شاعران‌ معاصرش‌ و نیز برخی‌ مآخذ، ابوالملوك‌ (مسعود سعد، 113، جم‍ ؛ مختاری‌، 35، جم‍ ؛ منهاج‌ سراج‌، 1/ 241) و لقبش‌ در برخی‌ منابع‌ و بر سكه‌ها، سلطان‌ الدوله‌ آمده‌ است‌ (نك‍ : حمدالله‌، 400؛ فرشته‌، 1/ 49؛ لین‌ پول‌، II/ 176).
تاریخ‌ دقیق‌ تولد ارسلان‌ دانسته‌ نیست‌.از روایت‌ ابن‌اثیر (10/ 507 - 508) دربارۀ سال‌ مرگ‌ و سن‌ او برمی‌آید كه‌ در 485ق‌ زاده‌ شده‌، در حالی‌ كه‌ به‌ گزارش‌ منهاج‌ سراج‌ (همانجا) می‌بایست‌ در 476ق‌ متولد شده‌ باشد. غلام‌ مصطفی‌ خان‌ (ص‌ 65-69) که با استناد به‌ اشعار مسعود سعد سلمان‌ و برخی‌ منابع‌ تاریخی‌، ازدواج‌ سلطان‌ مسعود پدر ارسلان‌ شاه‌ با مهد عراق‌ (مادر ارسلان‌)، شاهزادۀ سلجوقی‌ را در حدود سال‌ 475 ق‌ حدس‌ زده‌، روایت‌ منهاج‌ را درست‌تر دانسته‌ است‌. 
چون‌ مسعود سوم‌ در شوال‌ 508 درگذشت‌، بنا به‌ وصیت‌ او، پسرش‌ شیرزاد به‌ فرمانروایی‌ رسید. اما ارسلان‌ در سال‌ بعد شیرزاد را از تخت‌ به‌ زیر كشید و خود در 6 شوال‌ همان‌ سال‌ به‌ حكومت‌ نشست‌ (حمدالله‌، فرشته‌، همانجاها؛ مسعود سعد، 317). به‌ روایت‌ ابن‌ اسفندیار، شیرزاد به‌ طبرستان‌ گریخت‌ و به‌ یاری‌ علاءالدوله‌ علی‌ بن‌ شهریار باوندی‌ به‌ جنگ‌ برادر رفت‌ (ص‌ 107)، اما در نبرد با او كشته‌ شد (نك‍ : فرشته‌، همانجا؛ غلام‌ مصطفی‌، 69). شگفت‌ آنكه‌ بیشتر مورخان‌، به‌ ویژه‌ منهاج‌ سراج‌ (همانجا)، از شیرزاد و سلطنت‌ او یاد نكرده‌، و ارسلان‌ را جانشین‌ بلافصل‌ مسعود سوم‌ دانسته‌اند (نك‍ : ابن‌ اثیر، 10/ 504؛ عوفی‌، چ‌ شعار، 164؛ شبانكاره‌ای‌، 86؛ بناكتی‌، 228؛ میرخواند، 4/ 139). ارسلان‌ شاه‌ بی‌درنگ‌ همۀ برادران‌ خود را بجز بهرام‌ شاه‌ كه‌ از عهد پدر به‌ دور از غزنه‌، در تكیناباد گرمسیر به‌ سر می‌برد، كور و یا زندانی‌ كرد (ابن‌ اثیر، فرشته‌، همانجاها؛ نیز نك‍ : غلام‌ مصطفی‌، 70-72). چنانكه‌ از یك‌ قصیدۀ مسعود سعد (ص‌ 127- 128) برمی‌آید، بهرام‌ شاه‌ در تكیناباد بر ضد برادر شورید، اما كاری‌ از پیش‌ نبرد و از راه‌ سیستان‌ به‌ كرمان‌ نزد ارسلان‌ شاه‌ بن‌ كرمانشاه‌ قاوردی‌ گریخت‌. فرمانروای‌ كرمان‌ گرچه‌ او را نیك‌ نواخت‌، اما حاضر نشد بدون‌ اجازۀ سنجر سلجوقی‌ او را به‌ سپاه‌ و مال‌ مدد رساند. سپس‌ بهرام‌ شاه‌ به‌ خراسان‌ نزد سنجر رفت‌ و در زمرۀ ملازمان‌ او درآمد (فخر مدبر، 269-270؛ عوفی‌، همان‌، 164- 165؛ محمد، 35؛ نیز نك‍ : بازورث‌، «غزنویان‌...»، 93-94). 
سلجوقیان‌ از آن‌ پس‌ كه‌ در آغاز كار، خراسان‌ را از چنگ‌ غزنویان‌ بیرون‌ آورده‌ بودند، تا این‌ زمان‌ به‌ سلاطین‌ این‌ دودمان‌ كه‌ قلمروشان‌ تنها به‌ غزنه‌ و بخشی‌ از هندوستان‌ محدود شده‌ بود، تعرّضی‌ نكرده‌ بودند، اما اینك‌ سنجر می‌خواست‌ با مداخله‌ در ستیز میان‌ دو برادر نفوذ خود را به‌ سوی‌ شرق‌ گسترش‌ دهد. پس‌ كس‌ نزد ارسلان‌ شاه‌ فرستاد و او را به‌ مصالحه‌ با بهرام‌ شاه‌ فراخواند؛ اما ارسلان‌ كه‌ با فرستادن‌ امرایی‌ از جانب‌ خود به‌ نواحی‌ گوناگون‌، حكومت‌ خویش‌ را استوار می‌ساخت‌، به‌ صلح‌ تن‌ در نداد و سلطان‌ محمد سلجوقی‌ فرمانروای‌ عراق‌ عجم‌ را به‌ میانجیگری‌ برانگیخت‌ تا سنجر را از لشكركشی‌ به‌ غزنه‌ باز دارد و خود سفیر سنجر را به‌ زندان‌ افكند (ابن‌اثیر، 10/ 504-505؛ نك‍ : فرشته‌، 1/ 49، 50؛ غلام‌ مصطفى‌، 71). گزارش‌ ابن‌ اثیر (همانجا) حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ سلطان‌ محمد گرچه‌ بدین‌منظور سفیری‌ نزد سنجر روانه‌ كرد، اما چندان‌ رغبتی‌ به‌ این‌ امر نداشت‌ و سفیر او هنگامی‌ به‌ خراسان‌ رسید كه‌ سنجر سردار خود اُنَر را با بهرام‌ شاه‌ به‌ سوی‌ غزنه‌ روانه‌ كرده‌ بود. در سیستان‌ هم‌ ابوالفضل‌ تاج‌الدین‌ (ه‍ م‌)، فرمانروای‌ آن‌ دیار به‌ ایشان‌ پیوست‌ و سپس‌ سنجر نیز به‌ تن‌ خویش‌ آهنگ‌ غزنه‌ كرد. 
گزارشهای‌ منابع‌، دربارۀ انگیزۀ سلطان‌ سنجر در حمایت‌ از بهرام‌ شاه‌ و همچنین‌ رابطۀ خویشاوندی‌ سنجر با ارسلان‌ شاه‌ و بهرام‌ شاه‌ سخت‌ آشفته‌ است‌. مسعود سعد (ص‌ 113) در ابیاتی‌ به‌ نسب‌ غزنوی‌ ـ سلجوقی‌ ارسلان‌ شاه‌ (تویی‌ ز گوهر محمود و گوهر داوود) اشاره‌ دارد (نیز نك‍ : مختاری‌، 610) و این‌ با حكایتی‌ از آداب‌ الحرب‌ (فخر مدبر، 157) كه‌ مادر ارسلان‌ را دختر چغری‌ بیك‌ داوود دانسته‌، بسیار نزدیك‌ است‌ (نیز نك‍ : ابن‌ اثیر، 10/ 504)، اما برخی‌ از مورخان‌ (نك‍ : فرشته‌، همانجا)، مهد عراق‌ را خواهر سنجر دانسته‌اند (قس‌: منهاج‌ سراج‌، 1/ 240، 241، كه‌ مهدعراق‌ را خواهر سنجر، ولی‌ نامادری‌ ارسلان‌ ــ شاید مادر بهرام‌ شاه‌ ــ دانسته‌ است‌). مورخان‌ متأخرتری‌ چون‌ حمدالله‌ (ص‌ 401)، شبانكاره‌ای‌ (همانجا) و بناكتی‌ (همانجا) همگی‌ با اختلافهایی‌ به‌ نسب‌ سلجوقی‌ بهرام‌ شاه‌ نیز اشاره‌ دارند، در حالی‌ كه‌ مسعود سعد (ص‌ 560)، بهرام‌ شاه‌ را تنها «شاهی‌ ز اصل‌ و نسل‌ یمینی‌» (یمین‌الدوله‌ محمود) گفته‌ است‌. از سوی‌ دیگر به‌ روایت‌ فخر مدبر (ص‌ 270) سلطان‌ سنجر نخست‌ از اینكه‌ به‌ مدد بهرام‌شاه‌ برخیزد، اكراه‌ داشت‌ و چنین‌ می‌اندیشید كه‌ اگر او را یاری‌ دهد و «سلطان‌ ملك‌ ارسلان‌ را از تخت‌ مُلك‌ بركَنَد، مردمان‌ زبان‌ دراز كنند كه‌ بیگانه‌ را معونت‌ فرمود و خویشِ نزدیك‌ را از مملكت‌ دور كرد». بنابراین‌، چنانكه‌ غلام‌ مصطفى‌ خان‌ (ص‌ 64-66) احتمال‌ داده‌ ارسلان‌ و بهرام‌ از یك‌ مادر نبوده‌اند. به‌ هر حال‌ هنگامی‌ كه‌ ارسلان‌ شاه‌ دریافت‌ كه‌ سنجر قصد غزنه‌ دارد، سفیری‌ نزد سنجر فرستاد. این‌ سفیر كه‌ به‌ گفتۀ فرشته‌ (همانجا) مادرش‌ مهد عراق‌ و به‌ گفتۀ ابن‌ اثیر (10/ 505) زن‌ عمویش‌ نصر بود، نزد سنجر چنان‌ از سستی‌ كار ارسلان‌ سخن‌ راند كه‌ سنجر در یورش‌ به‌ غزنه‌ درنگ‌ نكرد. به‌ نوشتۀ ابن‌اثیر 
(10/ 549) ارسلان‌شاه سفیری با 500 هزار دینار نزد ابوجعفر محمد بن‌ فخرالملك‌، وزیر سنجر كه‌ برای‌ جنگ‌ با او به‌ بُست‌ آمده‌ بود، فرستاد تا سنجر را از لشكركشی‌ به‌ غزنه‌ بازدارد. به‌ روایت‌ عوفی‌، از سوی‌ دیگر قاضی‌ ابوالبركات‌ را نیز به‌ نزد سنجر روانه‌ كرد تا بهرام‌ شاه‌ را به‌ غزنه‌ باز گرداند (چ‌ رمضانی‌، 236-237)؛ اما این‌ كارها سود نداد و دو سپاه‌ در صحرای‌ شهرآباد ــ در یك‌ فرسخی‌ غزنه‌ ــ به‌ نبرد پرداختند و سنجر پیروز شد (بنداری‌، 242؛ ابن‌اثیر، 10/ 505 -506؛ قس‌: حسینی‌، 181-182، كه‌ به‌ جای‌ ارسلان‌ شاه‌، به‌ خطا ابراهیم‌ آورده‌ است‌). سپاهیان‌ سنجر و بهرام‌ شاه‌ در 20 شوال‌ 510 به‌ غزنه‌ درآمدند و مدت‌ 40 روز غزنه‌ را بی‌ رحمانه‌ غارت‌ كردند و بر خزاین‌ آن‌ دست‌ یافتند. بهرام‌ شاه‌ بر تخت‌ نشست‌ و برای‌ نخستین‌ بار از آغاز فرمانروایی‌ سلاجقه‌، فرمان‌ داد به‌ نام‌ سلاطین‌ سلجوقی‌ ــ محمد و سنجر ــ در غزنه‌ خطبه‌ كردند (بنداری‌، همانجا؛ ابن‌ اثیر، 10/ 506 -507). 
ارسلان‌شاه‌ كه‌ پس‌ از شكست‌ به‌ هندوستان‌ گریخته‌ بود، چون‌ دریافت‌ سنجر به‌ خراسان‌ بازگشته‌، با یارانش‌ به‌ غزنه‌ تاخت‌ و بهرام‌ شاه‌ را به‌ بامیان‌ (شمال‌ غرب‌ غزنه‌) گریزاند و شهر را تصرف‌ كرد (همو، 10/ 507؛ حمدالله‌، همانجا؛ قس‌: بازورث‌، همان‌، 96). ارسلان‌ شاه‌ پس‌ از اقامت‌ یك‌ ماهه‌ در غزنه‌ به‌ تعقیب‌ بهرام‌ شاه‌ كه‌ از سنجر مدد خواسته‌ بود، شتافت‌ و چون‌ دانست‌ سلطان‌ سلجوقی‌ لشكر به‌ دفع‌ او فرستاده‌، به‌ كوههای‌ اوغنان‌ (نك‍ : الیوت‌، II/ 199: شَكران‌) پناه‌ برد. سرانجام‌، فرمانده‌ سپاه‌ اعزامی‌ سنجر، ارسلان‌شاه‌ را به‌ اسارت‌ گرفت‌ و خواست‌ او را نزد سنجر فرستد. اما بهرام‌شاه‌ كه‌ حضور برادر و رقیب‌ قدرتمند خود را نزد سنجر، تهدیدی‌ جدی‌ برای‌ فرمانروایی‌ آیندۀ خویش‌ می‌دانست‌، با هدایایی‌، او را به‌ چنگ‌ آورد. سپس‌ فرمان‌ داد خفه‌اش‌ كردند و در مقبرۀ پدرش‌ در غزنه‌ به‌ خاك‌ سپردند (ابن‌اثیر، 10/ 507-508؛ عوفی‌، همانجا؛ نیز نك‍ : بازورث‌، «تاریخ‌...»، 158-159). به‌ گزارش‌ حمدالله‌ مستوفی‌ (همانجا) بهرام‌ شاه‌ نخست‌ به‌ ارسلان‌ شاه‌ امان‌ داد و سپس‌ كه‌ دریافت‌ بر ضد وی‌ به‌ توطئه‌ پرداخته‌، به‌ قتلش‌ رساند. 
منهاج‌ سراج‌ شجاعت‌ و جنگاوری‌ ارسلان‌ شاه‌ را ستوده‌ است‌؛ ولی‌ از آنجا كه‌ سراسر حكومت‌ او در كشمكش‌ با بهرام‌ شاه‌ به‌ سر آمد و طبعاً مخارج‌ این‌ جنگها بر عهدۀ مردم‌ بود، و افزون‌ بر آن‌ حوادث‌ طبیعی‌ خسارات‌ مالی‌ بسیار به‌ شهر وارد كرده‌ بود و مردم‌ دچار نابسامانیها شده‌ بودند، ارسلان‌ را هیچ‌ خوش‌ نمی‌داشتند (همانجا؛ فرشته‌، 1/ 50). در اشعار مسعود سعد (ص‌ 132، 318) و عثمان‌ مختاری‌ (485-487)، تنها از یك‌ كودك‌ خردسال‌ ارسلان‌ به‌ نام‌ خسرو ملك‌ نام‌ برده‌ شده‌ است‌، ولی‌ از سرنوشت‌ وی‌ آگاهی‌ در دست‌ نیست‌. از جمله‌ شاعران‌ برجستۀ دربار ارسلان‌ شاه‌ كه‌ در قصاید متعددی‌ او را ستوده‌اند، مسعود سعد سلمان‌ (ص‌ 76-77، جم‍‌) و عثمان‌ مختاری‌ (ص‌ 35-37، جم‍‌) را می‌توان‌ نام‌ برد. 

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ ابن‌ اسفندیار، محمد، تاریخ‌ طبرستان‌، به‌ كوشش‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌، 1320ش‌؛ بناكتی‌، داوود، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1348ش‌؛ بنداری‌ اصفهانی‌، فتح‌، زبدة النصرة، مختصر تاریخ‌ آل‌ سلجوق‌ عمادالدین‌ كاتب‌، بیروت‌، 1400ق‌/ 1980م‌؛ حسینی‌، علی‌، زبدة التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد نورالدین‌، بیروت‌، 1405ق‌/ 1985م‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ شبانكاره‌ای‌، محمد، مجمع‌ الانساب‌، به‌ كوشش‌ هاشم‌ محدث‌، تهران‌، 1363ش‌؛ عوفی‌، محمد، جوامع‌ الحكایات‌، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1366ش‌؛ همو، همان‌، به‌ كوشش‌ محمد رمضانی‌، تهران‌، 1335ش‌؛ فخر مدبر، محمد، آداب‌ الحرب‌ و الشجاعه‌، به‌ كوشش‌ احمد سهیلی‌ خوانساری‌، تهران‌، 1346ش‌؛ فرشته‌، محمد قاسم‌، تاریخ‌، كانپور، 1290ق‌/ 1874م‌؛ محمد بن‌ ابراهیم‌، سلجوقیان‌ و غزّ در كرمان‌، به‌ كوشش‌ باستانی‌ پاریزی‌، تهران‌، 1343ش‌؛ مختاری‌، عثمان‌، دیوان‌، به‌ كوشش‌ جلال‌الدین‌ همایی‌، تهران‌، 1341ش‌؛ مسعود سعد، دیوان‌، به‌ كوشش‌ غلامرضا رشید یاسمی‌، تهران‌، 1339ش‌؛ منهاج‌سراج‌، طبقات‌ناصری‌، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌حبیبی‌، كابل‌، 1342ش‌؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران‌، 1339ش‌؛ نیز: 

Bosworth, C.E., The Later Ghaznavids, New York, 1977; id, «The Political and Dynastic History of the Iranian World», The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1968, vol. V; Elliot, H.M., The History of India, Lahore, 1976; Ghulam Mustafa Khan, «A History of Bahram Shah», Islamic Culture, New York, 1971, vol. XX III; Lane Poole, S., Catalogue of Oriental Coins in the British Museum, Bologna, 1967. 
ابوالفضل‌ خطیبی‌

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: