اخی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
دوشنبه 19 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229480/اخی
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
7
اَخی، عنوانی که بر رؤسای جمعیتهای جوانمردان و پیروان آیین فتوت متشکل از طبقات اصناف بهویژه در آناتولی (آسیای صغیر)، در سدههای 7-8ق/ 13-14م اطلاق میشد. سازمان و تشکیلات آنها که ماهیت مذهبی ـ اجتماعی داشت. اخیگری (اخی لیق) نامیده میشد.ابن بطوطه (703-779ق/ 1304-1377م) که سفرنامۀ او یکی از مآخذ معتبر دربارۀ اخیها و آداب آنهاست، در شرح «الاخیة الفتیان» (برادران جوانمرد) گوید که اخی مرکب از «اخ» و «ی» (ضمیر متکلم)، به معنی «برادرم» است و در اصطلاح رئیس جوانمردان را اخی نامند (ص 285)؛ اما برخی آن را واژهای ترکی دانستهاند (دنی، 183؛ دورفر، II/ 17) که به صورت «اقی» و در معنی جوانمرد پاسخی به کار رفته است (همانجا) و در ترکی اویغوری نیز به صورت «اقی» در همان معلنی آمده است (کاشغری، 1/ 84) و در ترجمۀ ترکی دیوات لغات ترک نیز «اقی»، جوانمرد، بخشنده (آتالای، I/ 90) و اقیلیق (جوانمردی) (همو، III/ 172) معنی شده است. در اشعار احمد یوکناکی به صورت آخی و آخی لیق در معنی کریم و جوانمرد (ص 52-53)، و در کتاب دده قورقوت نیز به صورت اخی و به همان معانی جوانمرد و پهلوان به کار رفته است (ص 15-16). در برهان قاطع نیز اخی در معانی صاحب مروت و برادر من آمده است (1/ 94). برخی پژوهشگران متأخر نیز به سبب تشابه لفظی میان اخی و اقی، و نیز تشابه در رفتار و اندیشههای اعضای آن، این واژه را تحریفی از اقی ترکی میدانند (نعیمی، 93؛ چاغاتای، 43-44). اما آنچه مسلم است، اخی که مقدم فتیان (فروزانفر، 103) است، با اخوت که «معظم ابواب فتوت» است، ارتباط دارد (کاشانی، 260). اخیها جملگی سالکان مسلک فتوتند (کوپریلی، 239) که به استناد فرموده پیامبر(ص) «الافتى الاّعلی، لاسیف الاّ ذوالفقار» (طبری، 2/ 514) سلسله خود را به حضرت علی(ع) میرسانند که «امام ائمه فتیان و قطب اقطاب جوانمردان» است (کاشانی، کوپریلی، همانجاها). فتى در میان اعراب کهن به انسانی گفته میشد که به حد کمال رسیده باشد و مهماننوازی و سخاوت و نیز شجاعت از فضایل اخلاقی او باشد (تشنر، 77). اینگونه عنوانها میان ایرانیان به صورت رنود و جوانمردان، در میان ترکها به صورت اَرَن و الپ وجود داشته است (چاغاتای، 45). چنین احتمال میرود که آداب فتوت و در پی آن اخوت، با آدابی که از روزگار اشکانیان در میان بزرگان ایرانی رواج داشته، آمیخته شده باشد (تشنر، 78)، چنانکه یحیی بن خلیل بورغازی صاحب فتوتنامه، آداب اخوت را بر جای مانده از روزگار انوشروان میداند (نک : کوپریلی، 241). برخی نیز مراسم شَدّ (بستن کمر که یکی از آداب اخیهاست) را برگرفته از آیین زرتشت میدانند که همان بستن کستی است (گولپینارلی، 136). به نظر میرسد که ایرانیان و ترکها بعد از پذیرفتن اسلام این خصایص را با اندیشههای اسلامی مرتبط کردند (چاغاتای، 74) و تمایل به این آیین و رعایت اصول آن در میان بزرگان راه یافت، به طوری که فرمانروایان فرزندان خود را به اتخاذ سلوک جوانمردانه نصیحت کردهاند (عنصرالمعالی، 243). آداب جوانمردی بخشی از کتابهای ادبی کهن مانند آثار ابوالفرج اصفهانی، جاحظ، قشیری، عنصرالمعالی قابوس (چاغاتای، 45-46) و یا کتابهای مستقلی را به خود اختصاص داده است.نخستین کسی که فتوت را به صورت یک مسلک درآورد و بدان رسمیت داد، الناصرلدین الله (حک 575-622ق/ 1179-1225م) سی و چهارمین خلیفه عباسی بود که تکامل فردی و اجتماعی فتوت را به منتهى درجه رسانید (تشنر، 85؛ اقبال، 101). ناصر که به امامیه تمایل داشت، پس از رسیدن به خلافت، به اهل فتوت گرایش یافت، لباس فتوت پوشید و به دیگران نیز پوشانید (ابن طقطقى، 432). او جمعیت فتیان را تحت نظم درآورد و خود رئیس آنان شد (اقبال، 102). ناصر که خود گروههاندازی ماهر بود (ابنطقطقى، همانجا)، این هنر را که گویا از ایرانیان اخذ شده بود و نیز پوشیدن شلوار (سروال) فتوت و نوشیدن از کاسۀ فتوت (شربت نمک آب) را زا شرایط فتوت قرار داد (کوپریلی، 239؛ اقبال، همانجا) و با فرستادن کسانی به کشورهای اسلامی فرمانروایان آنها را به پیوستن به این آیین فرا خواند (ابن اثیر، 12/ 440؛ ابن خلدون، 3/ 535؛ کوپریلی، همانجا؛ تشنر، 86). به این ترتیب استنباط میشود که وی با وابسته کردن این آیین به مرکز قدرت سیاسی، از نفوذ فتیان و اخیها در تثبیت قدرت خود سود جست.دعوت خلیفه، از سوی برخی از فرمانروایان پذیرفته شد و نخستین کسی که به این خواست خلیفه پاسخ مثبت داد، عزالدین کیکاووس پادشاه سلجوقی آسیای صغیر بود که پس از فتح سینوپ، شیخ مجدالدین اسحاق را برای اعلام خبر فتح نزد خلیفه فرستاد و از او خواست که اجازه دهد تا لباس فتوت (سروال) بپوشد. خلیفه نیز با فرستادن «سروال طهارت و میزر مروت» و کتاب فتوت (مختصر سلجوقنامه، 59؛ اقبال، همانجا) درخواست او را پذیرفت. عدهای نیز در آسیای صغیر به پیروی از عزالدین و جانشینانش به این مسلک درآمدند و بدینسان اخی و اخیگری در آناتولی شکل گرفت و نیز مسافرت شیخ شهابالدین سهروردی به آنجا موجب انتشار آن در این خطه شد (زرینکوب، 355-356). گفتهاند که اخیگری پیش از آن در ایران رواج داشته، و احتمالاً از این خطه به آناتولی رفته است (تشنر، 92). حتى برخی از بزرگان صوفیه هم اخی نامیده میشدند و اخی فرج زنجانی (عنصرالمعالی، 253) از آن جمله است. رونق اخوت در ایران در سده 8ق/ 14م را از رساله فتوتیه اثر سیدعلی شهابالدین همدانی (714-786ق/ 1314-1384م) میتوان استنباط کرد. وی در این اثر فتوت را با تصوف برابر دانسته، و «جوانمرد» را اخی نامیده است (تشنر، 93). کسانی نیز انتقال آن را از ایران به آناتولی، نادرست دانسته، و گویند که اخیگری سازمان صنفی ویژه ترکها بوده که در ترکستان نیز وجود داشته، و بعد از مهاجرت در نتیجۀ تماس با تشکیلات فتوت در آسیای صغیر درآمیخته است (توغان، I/ 346)؛ اگرچه احتمال می رود که مهاجران هنگام توقف در ایران زمینه های اخیگری را اخذ کرده، آن را با خود به آناتولی آوردند (چاغاتای، 46) و بعد از توطن در آسیای صغیر برای حفظ منافع صنفی خود در برابر بازرگانان و صاحبان حِرَف بومی، این سازمان را تشکیل دادند (همو، 47-48) و اخی اوران پیر و رئیس صنف دباغان را مؤسس این سازمان دانستند (نک : ه د، اخی اوران). اینان حتى اخیگری را کاملاً جدا و متفاوت از فتوت دانسته، و گویند که اخی حتماً باید صاحب حرفهای باشد، در صورتی که فتیان را این اجبار نیست (چاغاتای، 46). اما محمد فؤاد کوپریلی، محقق ترک، اخیگری را نه سازمانی صنفی، بلکه جمعیتی دانسته که آرمانهای خود را از طریق تشکلهای صنفی بیان میکردند، زیرا که در میان اعضای آنان قضات و مدرسان نیز وجود داشتند (همانجا). او معتقد است: از آنجا که کاگران و جوانان مجرد اعضای اصلی زاویههای اخیها را تشکیل میدادهاند، چنین تصور شده که آنها تشکیلاتی صنفی هستند. وی فتوت را اصول اخلاقی مشترکی در میان صوفیان، عیاران و اصناف دانسته است (ص 157). گذشته از آن، وجود سلسله مراتب معین در بین اخیها را نشانی از باطنیگری (همو، 241-242؛ آق داغ، I/ 50) و ارتباط با اسماعیلیه نیز میدانند (کوپریلی، 158). چنین به نظر میرسد که اخیگری سازمانی صنفی ـ مذهبی و گاه حتى سیاسی بوده است.از سدۀ 7ق/ 13م نفوذ اخیها در آناتولی رو به فزونی نهاد، چنانکه در اغلب شهرها و حتى روستاهای دورافتاده وجود داشتند، ولی نفوذشان در شهرها بیشتر از دیگر نقاط بود (همو، 154-155)؛ بهویژه بعد از واقعۀ کوسهداغ (شکست از مغولها)، اخیها با عنوان «رنود» در استخدام اطرافیان سلطان کیخسرو و سلجوقی درآمدند (کاهن، 336). اخیها در ادارۀ شهرها هم شرکت داشتند (آقداغ، I/ 119؛ کاهن، 335-336) و در مراسم بزرگ مانند استقبال از فرمانروای جدید شهر، یا به هنگام بروز ناآرامی و هرج و مرج، تأمین آسایش و امنیت شهروندان را برعهده میگرفتند و سعی میکردند تا زندگی شهری دچار نابسامانی نشود (آقداغ، I/ 273؛ کوپریلی، 156). در اینگونه موارد اخیبابا، یا یکی از اخیها را به عنوان والی شهر تعیین میکردند (آقداغ، II/ 34). این بطوطه از فرمانروایی اخیها در برخی از شهرها مانند آقسرای و قیصریه (ص 296-297) و نیز عهدهدار شدن منصب قضا در قونیه (همو، 293) از سوی آنان یاد کرده است. ادارۀ شهر آنکارا نیز مدتی در اختیار اخیهای آنکارا بود و سلطان مراد در 762ق/ 1361م آنجا را از ایشان تحویل گرفت (نشری، 192، I/ 190؛ هامر پورگشتال، 1/ 152؛ دربارۀ اخیهای آنکارا، نک : تشنر، 36).عاشق پاشازاده، مورخ عثمانی، اخیهای روم را یکی از 4 گروه بزرگ روم در کنار غازیان، ابدالان و باجیان شمرده است (ص 205). آنان به هنگام تشکیل دولت عثمانی، نخستین پادشاهان این سلسله را یاری کردند (کوپریلی، 158؛ اوزون چارشیلی، 40). در میان اطرافیان نخستین فرمانروایان عثمانی به نام عدهای از اخیها برمیخوریم که در تصرف شهر بورسه، نخستین پایتخت عثمانیان، شرکت داشتند (تشنر، 30) و برخی از آنان مانند شیخ آدابالی (آطهبالی) پدرزن عثمان اول، مؤسس سلسله، چندرلی قره خلیل و اخی حسندر دستگاه عثمانی خدمت میکردند و بسیاری از دولتمردان و دانشمندان معاصر با پادشاهان عثمانی از اخیها بودهاند (چاغاتای، 88؛ اوزون چارشیلی، همانجا؛ همو، 1/ 599). سلاطین عثمانی نیز به اخیگری تمایل داشتند و از آن حمایت میکردند. باتوجه به مفاد وقفنامهای مورخ 767ق، معلوم میشود که سلطان مراد اول خود از جملۀ اخیها بوده، و احتمالاً ریاست انان را نیز داشته است. او مراسم شدّ اخی موسی را خود انجام داد و ایالت مالقره را به او واگذار کرد (چاغاتای، همانجا؛ برای متن وقفنامه، نک : اوز، I/ 243-244). برخی از اخیها مانند اخی احمدشاه که افلاکی او را «سرور فتوتداران» قونیه نامیده، «چندین هزار رنود و جنود» در اختیار داشت و صاحب چنان نفوذی بود که گیخاتو، فرمانروای مغول را وادار ساخت از تصرف قونیه صرفنظر کرده، به قصد تفرج و نه تصرف وارد شهر شود (2/ 611-612؛ دربارۀ اخیهای معروف، نک : تشنر، همانجا؛ افلاکی، همانجا، جم). اخیها در زندگی اقتصادی امپراتوری عثمانی نیز نقش داشتند. آنان روابط استاد و شاگرد را در حرفههای مختلف تنظیم و هدایت میکردند، اصول اخلاقی را در محیطهای صنعتی ترویج کرده، روابط تولید و مصرف را سامان میدادند (چاغاتای، 191).نظامنامه و آداب و رسوم اخیها و ارکان فتوت در کتابهایی که «فتوتنامه» نامیده میشود، مندرج است. از آن میان فتوتنامۀ ناصر و یا ناصری توقاتی مورخ 689ق/ 1290م به زبان فارسی و فتوتنامۀ یحیی بن خلیل بن چوپان بورغازی به زبان ترکی (تشنر، 4-5) و نیز فلکنامۀ گلشهری ــ ترجمه و تحشیۀ منطقالطیر عطار ــ به زبان ترکی (همانجا؛ کوپریلی، 242) را میتوان نام برد. به نوشتۀ بورغازی اخوت را 740 آداب است که همۀ آنها را فقط شیوخ میدانند و اخیها فقط 124 ادب از آنها را به یاد 124 هزار پیغمبر باید بدانند و به کار بندند (تشنر، 9، حاشیه؛ کوپریلی، 241؛ دربارۀ فتوتنامهها، نک : تشنر، 36-43؛ چاغاتای، 251-252). عفت، رازداری، دوری از حرص، درستکاری، گشادهدستی، عفو و تواضع، ازجملۀ اصول اخلاقی است که اخیها باید رعایت کنند (سهروردی، 94-98؛ چاغاتای، 244). به نوشتۀ ابنبطوطه، اخیها در مهمانداری و سبقت در پذیرایی از مسافران چنانند که گاه گروههای اخی با یکدیگر بر سر مهمانداری به ستیز و منازعه برمیخاستهاند (ص 290). اخی در میان آنان کسی است که از سوی همکاران خود و جوانان مجرد به ریاست برگزیده شده باشد (همو، 285). هر اخی را زاویهای است مجهز به فرش و چراغ و لوازم دیگر (همانجا). اعضای زاویۀ اخی 9 طبقهاند: ایگیت (جوانمرد) که پایینترین صنف است؛ اخی که خود 6 طبقه است (3 طبقه اصحاب طریق؛ 3 طبقۀ دیگر نقیبان)؛ خلیفه؛ شیخ و شیخالمشایخ (چاغاتای، 122) و به عبارتی دیگر به 3 دسته: ایگیت، اخی و شیخ (تشنر، 7) تقسیم میشدند. از آنجا که اخیها برخلاف اهل تصوف که گوشۀ عزلت برمیگزیدند، در میان مردم میزیستند (گولپینارلی، 136)، به لباس و سر و وضع ظاهر نیز اهمیت میدادند. به جای خرقه، شلوار میپوشیدند، قبایی بر تن و کفش بر پا داشتند، خنجری نیز به کمر بسته، کلاه منگولهداری بر سر مینهادند (ابن بطوطه، 286-287؛ چاغاتای، 123). آنان رنگ زرد و سرخ را نمیپسندیدند و از رنگهای سفید، سیاه و سبز استفاده میکردند (همانجا). اصحاب هر اخی با کار روزانه مخارج زاویهها را تأمین میکردند. آنان تمام درآمد خود را به اخی میدادند، وی نیز وسایل لازم را برای پذیرایی از مهمانان و مسافران فراهم میآورد و اگر مسافری نبود، خود اعضای زاویه طعام را صرف کرده، آنگاه به غنا و پایکوبی میپرداختند و سحرگاهان باز بر سر کار خود میرفتند (ابنبطوطه، 285-286؛ فروزانفر، 103). اخیها به جوانان زاویه اسبسواری، تیراندازی و ورزشهای دیگر آموزش میدادند (چاغاتای، 245)، به همین سبب برخی از مردم فرزندان خود را برای تقویت قوای بدنی به این خانقاهها میسپردند (فروزانفر، همانجا). گاه اعمال ناروا نیز در این زوایا و خانقاهها روی میداد؛ به همین سبب اوحدی، از رفتار ناشایست برخی فتیان دروغین شکوه کرده است (ص 564-567). غیر از اعضای رسمی، استادان، پزشکان، خطبا، امرا و بزرگان نیز (چاغاتای، 121-122؛ سعدالدین، 613) در این خانقاهها رفت و آمد میکردند.اخیها به دختران خود شوهرداری و خانه داری می آموختند؛ اما اصولاً زنان را به سازمان آنان راه نبود (چاغاتای، 244). در فتوتنامهها، فتوت را به مناسبت شمشیری که منسوب به حضرت علی(ع)، یا به قولی منسوب به ابوبکر است، به دو شاخه تقسیم میکنند (کوپریلی، همانجا؛ تشنر، 8). اخلاص به حضرت علی(ع) نشان میدهد که آنان تمایلات شیعی داشتهاند. میان آنان و بکتاشیه و س س قزلباشها مشابهت زیادی وجود داشته است (کوپریلی، 242). وجود جمعی اخی در اطراف اخلاف شیخ صفیالدین اردبیلی بهویژه شاه اسماعیل صفوی (نک: شاه اسماعیل، 1030؛ زرینکوب، 356)، این ارتباط را نشان میدهد.بعد از فتح آنکارا در 762ق/ 1361م از سوی عثمانیها، اخیها بهتدریج اهمیت خود را از دست دادند (کوپریلی، همانجا) و از سدۀ 9ق/ 15م، دوره سلطان محمد دوم (فاتح)، نفوذشان بهویژه در زمینۀ سیاسی روی به کاهش نهاد و به صورت سازمانی درآمدند که تنظیم امور اصناف را برعهده داشت. برخی اسناد و به کار بردن برخی واژههای مربوط به اخیگری تا 1824م نشان میدهد که تا آن تاریخ کم و بیش نامی از آنها در میان بوده است («دائرةالمعارف...»، I/ 541). عنوان اخی در کشورهای دیگر غیر از ترکیه (عثمانی) بهطور پراکنده وجود داشته است، مانند اخی جوق فرمانروای تبریز در 756ق/ 1355م و اخی چوکی حاکم کریمه در 741-758ق/ 1340-1357م (تشنر، 31؛ برای کتابشناسی اخی و اخیگری، نک : همو، 29-47).
ابناثیر، الکامل؛ ابن بطوطه، رحلة، بیروت، 1384ق/ 1964م؛ ابن خلدون، العبر، بیروت، 1391ق/ 1971م؛ ابن طقطقى، محمد، تاریخ فخری، ترجمۀ محمدوحید گلپایگانی، تهران، 1360ش؛ احمد یوکناکی، هبةالعارفین، به کوشش تحسین یازیچی، آنکارا، 1980م؛ اقبال، عباس «فتوت و خلافت عباسی»، همراه آیین جوانمردی هانری کربن، ترجمۀ احسان نراقی، تهران، 1363ش؛ اوحدی مراغی، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1340ش؛ اوزون چارشیلی، اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمۀ ایرج نوبخت، تهران، 1368ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبرزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1343ش؛ تشنر، فرانتس، «گروه فتوت کشورهای اسلامی و نوع ظهور آن در ایران و کشورهای همجوار»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات تهران، تهران، 1335ش، س 4، شم 2؛ زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، تهران، 1357ش؛ سعدالدین، محمد، تاجالتواریخ، استانبول، 1280ق؛ سهروردی، شهابالدین، «رسالةالفتوة»، رسائل جوانمردان، به کوشش مرتضى صراف، تهران، 1352ق/ 1973م؛ شاه اسماعیل صفوی (نک : مل ، مینورسکی)؛ طبری، تاریخ؛ عاشق پاشازاده، درویش احمد، تاریخ، استانبول، 1332ق؛ عنصرالمعالی، کیکاووس، قابوسنامه، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364ش؛ فروزانفر، بدیعالزمان، رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، 1315ش؛ کاشانی، عبدالرزاق، تحفةالاخوان، به کوشش محمد دامادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی؛ کاشغری، محمود، دیوان لغاتالترک، استانبول، 1333ق؛ کوپریلی، محمدفؤاد، تورک ادبیاتنده ایلک متصوفلر، استانبول، 1918م؛ گولپینارلی، عبدالباقی، تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، ترجمۀ توفیق سبحانی، تهران، نشر دریا؛ مختصر سلجوقنامه (تلخیص الاوامر العلاثیۀ ابن بیبی)، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، 1350ش؛ نعیمی، محمدسلیم، حاشیه بر تکملةالمعاجم العربیۀ دوزی، بغداد، 1978م؛ هامر پورگشتال، یوزف، تاریخ امپراتوری عثمانی، ترجمۀ میرزا زکیآبادی، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، 1367ش؛ نیز:
Akdağ, M., Türkiye’nin iktisadi ve ictimai tarihi, Istanbul, 1977; Atalay, B., Divanülûgat-it-türk tercemesi, Ankara, 1986; Çağatay, N., Bir türk kurumu olan ahilik, Ankara, 1989; Cahen, C., Pre-Ottoman Turkey, tr. J. Jones-Williams, London, 1968; Dede korkut kitabı, ed. Ettore Rossi, Bome, 1952; Deny, M., «Fütüwwet-name et romans de chevalerie turcs», JA, 1920, vol. XVI; Doerfer, G., Tüekische und Mongolische Elmente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; Köprülü, F., Osmanlı imperator luğunun kurulusu, Ankara, 1972; Minorsky, V., «The Poetry of Shāh Ismaʿīl I», Bulletin of the School of Oriental and African Studies, Liechtenstein, 1939-1942, vol. X; Nesri, M., Kitâb-I Cihan-Nümâ, Ankara, 1987; Öz, Tahsin, «Murad I. ile Emîr Süleyman’a ait iki vakfiye», Tarih vesikaları, 1941, vol. I; Taeschner, F., «Beiträge zur Geschichte der Achis in Anatolien», Islamica, Leipzig, 1931; Togan, Z. V., Umumî türk tarihine giris, Istanbul, 1981; Türkiye diyanat vakfı İslâm ansiklopedisi, Istanbul, 1988; Uzunçarsılı, İ. H., Osmanlı devletinin saray teskilâtı, Ankara, 1984. علیاکبر دیانت
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید