پماک
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 23 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229444/پماک
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
13
5. تصوف و طریقتها
با توجه به نفوذ فراوان طریقههای صوفیه در بالكان، مسئلۀ حضور طریقهها در بوم پماكها نیز درخور توجه است. دربارۀ رودوپ همچنان باید از اولیا چلبی آغاز كرد كه از وجود یك تكیۀ فقرا در پتریچ (8 / 759)، یك خانقاه در وترن (8 / 762)، دو زاویه و یك تكیه در بخش مسلمان نشین استانیماكا (8 / 764)، تكیۀ فقرا و زیارتگاه عثمان بابا در درۀ معدن در فاصلهای در شرق استانیماكا (8 / 766-772) و تكیۀ علیبابا و مقبرۀ او باز دورتر به سمت شرق (8 / 773) یاد كرده است. از جمله تربتهای شیوخ صوفیه در رودوپ كه به خصوص زنان به زیارت آن میروند، تربت قراجه احمد و قراجه عایشه در محلی به نام شاهین است («تار ـ گروه1»، پیام .(1602 شاید محلی كه بوئه با عنوان ماكاموت در حومۀ اسمولیان معرفی میكند (ص 162)، نیز مقام یكی از شیوخ بوده باشد. وی همچنین از جایی به نام كوجایایلا در شرق اسمولیان یاد میكند (ص 163) كه ظاهراً منسوب به «خواجه»ای بوده است. در فرهنگ پماكها نیز نشانهایی از رسوم صوفیه دیده میشود؛ به عنوان نمونه كاربردِ صورت شكستۀ «الله قبول اِتسین» (= خدا قبول كند) به معنای «متشكرم» در تداول پماكی (كوكاس، npn.) ظاهراً بازماندهای از یك ادب صوفیانه است. در میان مسلمانان بلغارستان، دست كم از نفوذ دو طریقۀ بكتاشیه و خلوتیه اطلاعاتی برجای مانده است؛ حوزۀ نفوذ بكتاشیه در منطقۀ رودوپ، و حوزۀ نفوذ خلوتیه در مراكز مسلماننشین شمال بلغارستان بوده است. همچون تمامی تاریخ متقدم بكتاشیه، بخش متقدم از تاریخ حضور بكتاشیان در بلغارستان نیز آمیخته با افسانه است. به عنوان قدیمترین اطلاع، اولیا چلبی در وصف منطقۀ رودوپ، از فردی به نام عثمان بابا، با عنوان خلیفۀ حاجی بكتاش، بنیانگذار بكتاشیه در قرن 7ق / 13م، و علی بابا خلیفۀ او یاد كرده كه مدتها به دعوت و تبلیغ طریقت خود در این منطقه اشتغال داشتهاند و مقبرۀ آنان زیارتگاه مردم بوده است (8 / 766-772، 773). با تكیه بر بنمایۀ این داستان، میتوان گفت مروجان بكتاشیه در اواخر سدۀ 7 و اوایل سدۀ 8ق، در این منطقه به تبلیغ اشتغال داشتهاند. اطلاع بعدی دربارۀ بالیم سلطان (ه م) (د 922ق / 1516م)، تدوین كنندۀ تعالیمِ بكتاشیه و دومین شخصیت مهم در این طریقه پس از بنیانگذار آن است. در روایات بكتاشیان آمده كه پدر وی، مرسل بابا از مروجان بكتاشیه و مادرش شاهزادهای بلغار بوده است (نك : بیرگه، 56؛ شیبی، 2 / 340). بن مایۀ این داستان نیز حكایت از آن دارد كه ترویج طریقت بكتاشی در منطقۀ پماكها تا اواخر سدۀ 9ق / 15م، همچنان دوام داشته، و محیط فرهنگی پماكها در جریان عمومی طریقت بكتاشیه، فراتر از بلغارستان تأثیرگذار بوده است. زنگینیس در كتابی كه با عنوان «بكتاشیه در تراكیای غربی» نوشته، تاریخ حضور بكتاشیه در این منطقه و تأثیر آنان در گسترش اسلام را بررسی كرده، و اطلاعاتی دربارۀ تكیهها و تربتهای صوفیه ارائه داده است كه تاكنون زیارت میشوند (نك : مآخذ؛ نیز معصوم علیشاه، 2 / 347). گزارشهایی كه از مراكز دوگانۀ بكتاشیه و نیز رفاعیه و قادریه در مقدونیه و كوزوو خبر دادهاند (مثلاً ایلیچ، 50-49؛ راجپاگیچ، بندهای b, c) با توجه به رابطۀ قومی میان پماكها و گورانهای كوزوو، احتمالاً نشان از نوعی پیوستگی میان این دو كانون تصوف بالكان است و چه بسا مقصود از مقدونیه نیز ــ كلاً یا جزئاً ــ بوم پماك بوده است. در شمال بلغارستان، به خصوص در شومن حضور برخی از شیوخ بومی صوفیه، چون عثمان افندی آت بازاری (د 1102ق / 1691م) (شیخی، 2 / 90؛ بغدادی، هدیه، 1 / 657)، شیخ مصطفى اوطهباشی (د ح 1115ق / 1703م) (همان، 2 / 413) و فنایی شاعر (د 1115ق / 1703م) (همان، 2 / 443) ــ هر سه از خلوتیه ــ نشان از گسترۀ تعالیم خلوتی در این شهر و توفیق آن در جهت فرهنگسازی دارد (نیز برای یتیمی شاعر، نك : همو، ایضاح، 1 / 539). شاخصترین فعالان صوفیه در دیگر شهرها چون صوفیه و لوچ مهاجران مقیماند؛ از آن دست میتوان به بالی افندی (د پس از 950ق / 1543م) اشاره كرد كه اصلاً اهل استرومجۀ مقدونیه است؛ وی در صوفیه اقامت داشت و به عنوان خلیفۀ قاسم چلبی، شیخ خلوتیه فعالیت میكرد و تألیفاتی پدید آورد. تربت او تا مدتها زیارتگاه بود (طاش كوپریزاده، 327؛ عطایی، 62، 212، جم ؛ شیخی، 1 / 50، 146؛ ادرنوی، 386). سیدمحمد قونوی (د 1118ق / 1706م) كه از شرق آناتولی به بلغارستان كوچید و در لوچ اقامت گزید، به طریقۀ خلوتیه تعلق داشت (شیخی، 2 / 416). تا اواسط سدۀ 20م، همچنان تصوف در میان پماكها حضوری جدی داشته است؛ شیشكوف از حضور «خواجههای ترك» در منطقه و تعالیم صوفیانۀ آنان یاد كرده است (ص .(70 برخی را گمان بر آن است كه فعالیت آنان در 1405ق / 1985م به دنبال تصمیمات دولتی كاملاً متوقف شده است (نك : الگار، .(120-121 با این حال، در گزارشهایی پس از آن نیز از حضور صوفیان بكتاشی به صورت نظام یافته در آیینهایمنطقه سخن آمده است («پماك»، بند 5-3؛ نیز «تار ـ گروه 2»، .(31 / 5 / 2000 گفته میشود كه مجالس آنان پنهانی تشكیل میگردد و در زندگی روزمره خود را سنی معرفی میكنند (همانجا). اطلاعاتی نیز دربارۀ حضور اخیها در بوم پماك وجود دارد كه با توجه به ارتباط فرهنگی اخیها با بكتاشیان (كوپریلی، 242)، درخور توجه است. پیشتر گفته شد كه برخی اشتقاق نام آگاریان / اخریان برای پماكها را از صورت جمع واژۀ اخی دانستهاند. اما فارغ از این نام، برخی نشانها از آموزههای اخیها در فرهنگ پماكی پیجویی شده است (مثلاً نك : «تار ـ گروه 1»، پیام 1207)؛ از جمله در سرودهای سنتی از پماكها، بارها از كلمۀ «یوناك»، به معنای جوانمرد (در اصلِ واژه جوان)، سخن آمده، و یوناك با پماك همسنگ شده است (آنگلوف، قطعۀ 13)؛ میدانیم كه اخیها پیرو آیین جوانمردی بودهاند (كوپریلی، 239). همسانانگاری دیگران با خود، و تأكید بر اینكه «داشتن از نداشتن فاصلۀ كمی دارد»، در ضربالمثلهای پماكی نیز شاید به خاستگاه فتوت باز گردد (برای مثلها، نك : «تار ـ گروه 1»، پیام .(934 با توجه به محور بودن شخصیت حضرت علی(ع) نزد بكتاشیه، قرینهای دیگر بر تأثیر آنان در فرهنگ پماك وجود ضربالمثلهایی است كه گاه به نظر میرسد ترجمۀ برخی سخنان كوتاه آن حضرت بوده باشد؛ از جمله: «كسی كه سخنش را نشنوند، چگونه فرمان راند؟» (قس: نهجالبلاغۀ، خطبۀ 27)؛ یا «شكیباییكن تا دانشآموزی» (قس: آمدی، 43؛ برای مثلها، نك : «تار ـ گروه 1»، همانجا).
در معرفی زبانی كه پماكها بدان سخن میگویند، مشكل همیشگی مرزهای زبان و گویش وجود دارد. پماكی ــ چه گویش و چه زبان ــ همچون بلغاری رسمی، به گروه اسلاوی جنوبی از شاخۀ زبانهای اسلاوی در خانوادۀ هند و اروپایی مربوط میشود. زبان مادر آن و دیگر زبانهای گروه اسلاوی جنوبی، اسلاوی كهن كلیسایی، تنها زبان اسلاوی در سدههای میانه است كه ادبیات شكوفایی داشته است. از اواخر سدۀ 19م كه سخن از پماكها به میان آمده، عموماً زبان آنان بدون توضیحی، زبان بلغاری شمرده شده است. چنین موضعی نه تنها در منابع بلغاری، كه در منابع تركی نیز دیده میشود. این گرایش كه پماكی به عنوان زبانی مستقل مطرح گردد، تنها در دو دهۀ اخیر در محافل یونان به چشم میآید. به عنوان نمونه باید از كاراخوتزا یاد كرد كه در 1416ق / 1995م، یك فرهنگ پماكی ـ یونانی (نك : مآخذ) و نیز یك دستور زبان پماكی منتشر كرده است. گروهی از پژوهشگران، نویسندگان بلغار را از این جهت نقد كردهاند كه ارزش زبان پماكها را در حد گویشی از زبان بلغاری فروكاستهاند (سیپل، 42)؛ در حالی كه جریان مستقل انگاشتن زبان پماكها با مخالفت سخت بلغارها و حتى دیگر اسلاوها روبهرو شده، و در موارد ضرورت، از آن با تعبیر «زبان به اصطلاح پماكی» یاد شده است (مثلاً نك : كوچف، 43؛ تسیخون، 9). بلغارها همچنین نگران این نكتهاند كه مستقل پذیرفته شدن زبان پماكها، بدون آنكه زبان ادبی بلغاری پایۀ آن قرار گیرد، آن را از زبان مادر خود خواهد گسست (كوچف، همانجا). در استونی راهی میانه اتخاذ شده است؛ دولیچنكو در كتابی كه دربارۀ زبانهای ادبی اسلاوی منتشر ساخته، پماكی را نیز موردنظر قرار داده، و در طبقهبندی، آن را به عنوان یك «خُرد زبان»، در شمار گروه خردزبانهای «حاشیهای ـ جزیرهایِ» اسلاوی جای داده است. مهمتر آنكه در اثر او پماكی به میان زبانهای ادبی راه یافته است (ج II، بخشهای 1-2). مطالعۀ دیگری نیز زیرنظر اكوكی در آلمان دربارۀ زبان پماكها انجام گرفته است. دربارۀ واژگان پماكی، این دیدگاه شهرت دارد كه این زبان وام واژههای بسیاری از تركی گرفته است، اما گاه نیز بر این نكته تأكید میشود كه وامگیریهایی از یونانی نیز وجود دارد (نك : سیپل، 42). فارغ از ارزیابیِ كمّیِ میزانِ این تأثیرات، آنچه بیشتر اهمیت دارد، گونهشناسی و ردهبندی این وامگیریهاست. در كنار واژههای كشوری، برخی از واژههای وام گرفته، مربوط به مفاهیمی است كه زاییدۀ عصر جدید است، مانند «گیزلوكی»، برای عینك كه به سبك زبانهای اسلاوی با پسوند جمع همراه گشته است. مطالعۀ برخی از وامگیریها نشان میدهد كه این انتقال گاه از طریق دریافتهای عامیانه صورت گرفته است؛ دریافتهایی كه یا ناشی از نوعی دگرفهمی بوده، مانند «قباحت» به معنای گناه و بزه، «قاتللیك»، به معنای عام جنایت؛ یا از گزینهای محاورهای در تركی ناشی شده است، مانند «ماستارلیك» به معنای هنر. به اینهـا بـاید واژههایی را افزود كه لفظ تركی یـا عربی ـ فارسیِ تركی شده در اوضاع و احوال بومی رودوپ معنایی جدید یافته است؛ از جمله كاهش معنایی «بایر» به معنای جنگل، و نقل معنایی «افشار» از نام خاص به معنای شبان. در پماكی شمار بسیاری از افعال با ریشۀ تركی دیده میشود كه با صورتبندیِ خاصی به مصدرهای منحوت (جعلی) تبدیل شدهاند، مثلِ اسم مصدرهای تركیِ پایان یافته به « ما / مه» كه پسوند آنها تبدیل به « مُوام» شده است، مانند «گزموام» و «ترزیموام» به معنای سفر كردن و ترجمه كردن؛ یا افعال گذشتۀ تركی با پسوندِ «ساوام»، مانند «بویورلادیساوام» و «كازاندیساوام»، به معنای فراخواندن و مالك شدن. آشكار است كه حجم وسیعی از واژههای عربی و فارسی از طریق تركی وارد پماكی شده است، مانند «قیمت» و «كراء» از عربی و «خوی» و «كور» از فارسی. برخی از واژههای عربی نیز با معنای تغییر یافتۀ تركی وارد پماكی شدهاند، مانند «قضاء»، به معنای تصادف. سرانجام باید از واژههایی یاد كرد كه با وجود ظاهر اسلاوی، در معنا تحت تأثیر واژهای تركی یا فارسی قرار گرفته است. به عنوان نمونه باید به واژۀ «رابوتا» اشاره كرد كه در بلغاری و دیگر زبانهای اسلاوی به معنای «كار» (همراه با كوشش و زحمت) است، در حالی كه در پماكی تحت تأثیر واژۀ «ایش» تركی، توسعۀ معنایی یافته، و مثلاً توانسته در زبانزد «این چه كاری است!» («تار ـ گروه 1»، پیام 934) به كار رود. دربارۀ پماكی این نكته نیز شهرت دارد كه نسبت به بلغاری رسمی نابتر و كهنتر است و واژههای قدیم اسلاوی در آن یافت میشود (سیپل، 48؛ تسیبیریدو، .(npn. این كهنگی غالباً بدان معناست كه واژۀ پماكی، با معنای كهنی به كار میرود كه در زبانهای كنونی اسلاوی وانهاده شده است؛ مانند مصدر «مِرِم» (= شمردن) كه در برخی زبانهای هندواروپایی، از جمله زبانهای ایرانی، چون فارسی معنای شمردن آن برجای مانده است، اما در عموم زبانهای اسلاوی و از جمله بلغاری رسمی، به معنای اندازه گرفتن محدود شده است (نك : پكرنی، 704-703؛ تروباچف، XVIII / 178-181؛ مایرهُفر، III / 548؛ حسندوست، 1 / 51؛ استالف، 45)؛ یا مانند واژۀ «پیله»، به معنای پرنده كه در بلغاری و عموم زبانهای كنونی اسلاوی دچار كاهش معنایی شده است و به معنای جوجه به كار میرود (نك : همو، 69؛ گروییچ، 494؛ دئانویچ، 607؛ برای ریشۀ پیشنهادی، نك : پكرنی، .(825 نمونۀ دیگر، كاربرد «كنیگا» برای كاغذ است كه كهنتر از كاربرد آن برای كتاب در زبانهای كنونی اسلاوی است (نك : شانسكی، .(135 برخلاف نمونههای یاد شده از كهنگرایی، گاه جدا شدن پماكی از دیگر زبانهای اسلاوی به سبب ساختی جدیدِ رخ داده در پماكی است. به عنوان نمونهای از ساخت جدید از منظر سازهشناسی، میتوان به مصدر «مرِلِم»، به معنای كشتن اشاره كرد كه از ریشۀ اسلاوی كهن mrĕti گرفته شده است (تروباچف، XVIII / 101-102)؛ در حالی كه واژۀ معادل كشتن در عموم زبانهای اسلاوی و از جمله بلغاری mrélem است كه از ریشۀ دیگری ساخته میشود (همو، II / 167-168؛ استالف، .(117 به عنوان ساختی جدید از منظر معناشناسی، میتوان از مصدر «موچِم» یاد كرد كه گونههای آن در عموم زبانهای اسلاوی به معنای توانستن است و در پماكی به معنای كوشیدن به كار میرود (نك : تروباچف، (XIX / 107-111 ).
ساخت واژههای مربوط به شمال و جنوب دربارۀ بوم اصلیِ پماك كاملاً گویاست و نشان میدهد كه مسكن آنان كوهستانی شرقی - غربی بوده كه آنان در دامنۀ جنوبیِ آن میزیستهاند. واژۀ «گُرنیك»، به معنای شمال از «گوره» به معنای كوه، و «دُلنیك»، به معنای جنوب از «دُل» به معنای دره گرفته شده است. به كار گرفتن «استرانا»، به معنای سینهكش و دامنه و نه سرزمین، ناحیه یا كشور نیز، از آن روست كه بوم پماكها بر دامنۀ كوه واقع شده، و یك جابهجایی معنایی صورت گرفته است (نك : استالف، 107؛ شانسكی، 305؛ دركسن، شم .(1355 در برخی موارد واژهای وام گرفته به سبب نبودِ پیشینۀ ضبط، به صورتی محرّف و آشناییزدایی شده ضبط گردیده است، مانند «هورگونتسكو»، به معنای روزانه، از «هرگونكو» تركی، و «كومپیر»، به معنای سیبزمینی كه ظاهراً صورت محّرف «پوم دوتر» فرانسوی است. در مقایسۀ واژهها با شكل بلغاری یا تركی، در بسیاری از موارد واج «ه » و «ی» از آغاز كلمه حذف میشود، مانند آفتا (= هفته)، اوباف (= خوب)، آبانجی (= بیگانه) و آزیك (= زبان). مورد نادری همچون هیلاچ (= مداوا) با «ه »ی افزوده، باید متأثر از یك گویش عامیانۀ تركی باشد (برای واژههای یاد شدۀ پماكی، نك : كاراخوتزا، نیز كوكاس، ذیل واژهها). گفته میشود: پماكی خود دارای گویشهایی است كه از جملۀ آنها میتوان به گویش لوچ در شمال بلغارستان، و گویش كاترانجی (ظاهراً منسوب به قطران) در رودوپ اشاره كرد. سخن گویان گویش اخیر تمایزخود از دیگرپماكهاراحفظ میكنند و دراختلاط باآنانمحدودیت قائلاند (نك : «تار ـ گروه 1»، پیامهای 1207, 1576). زبانزدهای پماك هنوز گردآوری نشده است، اما در اندك نمونههای ضبط شده میتوان نمونههایی قابل مقایسه با تركی و حتى فارسی یافت. به عنوان نمونه در تعبیر از ابتلا به سرماخوردگی، پماكی از زبانهای اسلاوی فاصله گرفته، و همچون تركی صورتبندیِ «سرما گرفتن» را برگزیده است. زبانزد فارسی «كارد به استخوان رسیده است» نیز از فارسی به پماكی راه یافته است و با همین تركیب معنایی به كار میرود (برای زبانزدها، نك : همان، پیام 934). در مواردی كه نشان انتقال از فارسی به پماكی در تركی دیده نمیشود، به نظر میرسد كه افزون بر ارتباط فرهنگی میان ایران و بلغارستان در جابهجایی افراد، رواج متون ادبی فارسی در میان پماكها از مؤثرترین عوامل در این انتقال بوده است. استفاده از پایۀ خط عربی برای نوشتن زبان بومی در بالكان، در سدههای پیشین میان آلبانیاییها، بوسنیاییها و صربها متداول بوده است (نك : ریدلمیر، «محو گذشته...»، 11-7، «كتابخانهها...»، npn.) و انتظار میرود برای زبان بلغاری نیز به كار رفته باشد. به هر روی، در بلغارستان الفبایی با پایۀ سیریلی، و در یونان الفبایی با پایۀ یونانی برای نوشتن این زبان به كار میرود. همچنین در یونان الفبایی جدید برپایۀ لاتین، اما نه همسان با الفبای تركی برای پماكی ایجاد شده است (نك : كاراخوتزا، كوكاس، دولیچنكو، هر سه در مقدمه).
ادبیات به معنای ادبیات مكتوب هنوز در میان پماكها صورت استواری به خود نگرفته است و مطبوعات ــ اعم از كتاب و نشریه ــ در سطح بسیار محدودی وجود دارد («پماك»، بندهای 3-4, 3-5). یك نشریۀ ماهانه به نام كوموتینی به پماكی و به خط یونانی در یونان منتشر میشود (مانداجی، .(npn. با این وصف، ادبیات شفاهیِ درخور توجهی در میان پماكها برجای مانده است كه همچون زبان آنان، دارای نوعی كهنگی است و گسترۀ قابل توجهی از بنمایههای ادبی اعصار گذشته را در بردارد. بوئه در اواسط سدۀ 19م، به هنگام توضیح در وجه تسمیۀ «قیزدربند» در رودوپ، ضمن اشاره به اینكه خرابههای یك قصر كهن را در آن منطقه دیده بوده، به روایات محلی در این باره اشارهای گذرا و مبهم كرده است، مبنی بر اینكه چگونه دختری خود را از صخرهای بلند پرتاب كرده، و این قصر، برای بزرگداشت او برپا شده است (ص .(159 باید توجه داشت كه بخش محدودی از این ادبیات شفاهی تاكنون گزارش شده، و انتشار یافته است، اما از اواخر سدۀ 13ق / 19م، به ادبیات شفاهی پماك به مثابۀ سرچشمهای برای دستیابی به اساطیر كهن اسلاوی نگریسته میشده است. این نگرش، در اواخر آن سده كه به سبب شكلگیری ملیتهای اسلاو اهمیتی ویژه مییافت، چالشی را پدید آورده بود. در 1291ق / 1874م، استفان وِركویچ، كشیش سابق در بلگراد كتابی را با عنوان «ودای اسلاوی» منتشر ساخت كه به وضوح متأثر از كشفیات هندشناسی دربارۀ آیین وداها و مطالعات دین پژوهان تطبیقی دربارۀ ارتباط میان ادیان هند و اروپاییان بود. «ودای اسلاوی» در واقع مجموعهای از سرودهها بود كه ادعا میشد از پماكها شنیده شده است. مضمون این سرودهها را موضوعاتی چون داستان مهاجرت به كشور، داستان كشف ذرت، كشف شراب، ساخته شدن نوشتار، افسانۀ خدایانی با نامهای همسان با خدایان هندی و افسانۀ اُرفه تشكیل میداد.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید