پماک
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
جمعه 23 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229444/پماک
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
13
تا اواخر سدۀ 19م، بلغارهای مسلمان ــ یا پماكها به معنای اعم ــ همچون بسیاری از اقوام مسلمان دیگر بالكان ــ اعم از اسلاو و غیراسلاو ــ در بوم خود میزیستند، بدون آنكه نگران تمایزهای خود از دیگران باشند. در دورۀ حاكمیت عثمانی، مسلمانان بالكان جمعیت واحد را تشكیل میدادند كه تمایزهای تباری در آن كم اهمیت بود و پماكها در كنار تركها، آلبانیاییها، بوشنیاكها، صربهای مسلمان و كولیها بخشی از این جمعیت بودند (نك : «گزارش كمیسیون، 28). اما از اواخر سدۀ 19م، اوضاع بالكان به گونهای دگرگون شد كه مسئلۀ هویت پماك را برای خود آنها، و به خصوص دیگران مهم ساخت؛ هر چند كه بازماندهای از پیوستگی پیشین تا امروز نیز بر جای مانده است (گئورگیوا، 174-161؛ بوگایسكی، «ملیتها»، 181).
در اواخر سدۀ 19م، برای بلغارها وجود گروهی از قومیت خود كه دین دشمنان آنان را داشته باشند، قابل تحمل نبود و این آغاز موضوع «بلغارهای مسلمان» به عنوان مسئلهای برای بلغارها بود (كاراگیانیس، «مقدمهای...»، 3-1؛ ولینوف، 61ff.؛ نیز عنوان اثر چیچُوْسكی). در دیگر سو، عثمانیها نیز تصمیم گرفتند كه پماكها و به طور كلی بلغارهای مسلمان را به عنوان بلغار نشناسند. بدینسان، قابل درك است كه چگونه سلطان عبدالحمید عثمانی در یادداشتهایی كه در همین سالها نگاشته است، بلغار را به عنوان دشمن اصلی عثمانی در بالكان میشناسد، بدون آنكه نیازی ببیند تا بلغارهای مسلمان را از این عموم مستثنا كند (نك : ص 137- 138، 156، جم ). در معاهدات بین دول چون معاهدۀ برلین در 1293ق / 1876م (فرید، 682، به خصوص مادۀ 12؛ ملاحسین، 137)، و در تعیین مرزهای عثمانی با بلغارستانِ نیمه مستقل (فرید، 684) نیز با وجود اقتضای موضوع، سخنی از پماكها یا بلغارهای مسلمان در بین نیست. از سوی دیگر، قابل درك است كه چرا هم برای بلغارها و هم برای عثمانیها مطلوب بود كه پماكها نخست دیده نشوند و در ثانی، به جای آنكه نام شبههانگیز بلغار داشته باشند، از نام مستقل پماك بهرهگیرند؛ این خواستی بود كه میتوانست مورد استقبال پماكها نیز واقع گردد و هویت مستقل آنان را تقویت كند. در واقع باید گفت ایجاد ملیت بلغار در گام نخست، و توافق ضمنی دو قدرت منطقه بر متمایزبودنِ بلغارهای مسلمان، اوضاع را به سمت تقویت هویت قومی پماك و هم تعمیم آن سوق داده است (برای تعمیم نام پماك به همۀ بلغارهای مسلمان، نك : آغاز همین مقاله).
دربارۀ پماكها دو ویژگی مسلم است، نخست آنكه از نظر دین مسلماناند و دیگر آنكه از نظر زبان به زبانی اسلاوی سخن میگویند. اما اینكه اساساً هویت آنان برپایۀ صورتبندیای مركب از این دو ویژگی تعریف شود و اینكه در این صورتبندی كدام یك از دو ویژگی اولیه تلقی گردند، زمینۀ تفاوتها را پدید آورده است. در زمینۀ نفس این صورت بندی باید توجه داشت كه بهخصوص دربارۀ قومیتهای بالكان، پژوهشگران بر معرفی چند بعدی، با تكیه بر مشخصههایی از دین و زبان تكیه داشتهاند، با وجود اینكه گاه سادهاندیشیِ حاكم بر این طبقهبندیها به نقد كشیده شده است (مثلاً نك : مكارتی، 5؛ برونباور، npn). دربارۀ دو نوع صورت بندی، فرهنگنامههای مربوط به اواخر سدۀ 19م بسیار گویا هستند. شمسالدین سامی در قاموس تركی، پماكها را جماعت مسلمانی میداند كه به زبان بلغاری تكلم میكنند (ص 364)؛ در حالی كه در دائرةالمعارف بروكهاوس روسی اواخر دورۀ تزاری، آنان بلغارهایی دانسته شدهاند كه پیرو دین محمدند (XXIV / 495). در معاهدات بین عثمانی / تركیه و دول مسیحی در اواخر سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20م، چون پیمان برلین (1293ق / 1876م) و پیمان لوزان (1342ق / 1924م) پماكها جدا از مسلمانان دیده نشدهاند (فرید، 682، 684؛ كتانی، «مسلمانان»، 153؛ بالیچ، 365). از آنجا كه در میان قومیتهای غالب در بالكان، شاخص اسلام قومیت ترك، و شاخص زبانی كه بتوان پماكی را بدان متعلق دانست، زبان قوم بلغار بوده است، گفته میشود پماكها با بلغارها در زبان (و حتى گاه نژاد) و با تركها در دین احساس همبستگی داشتهاند و هویت پماكها همواره امری میان این دو بوده است (نك : بل، .(170 در برخورد با قومیت بلغار، این احساس وجود دارد كه دین اسلام تنها ممیزۀ مهم پماك نسبت به بلغارهاست (نك : كاراگیانیس، «دربارۀ قومیت»، 34ff.، «مقدمهای»، 3-1؛ ولینوف، 182ff.) و از همین روست كه در بحث از بلغارها گاه بلغارهای مسلمان در كنار بلغارهای كاتولیك به عنوان دو اقلیت در عرض اكثریت بلغار ارتدُكس مطرح میگردند (مثلا نك : اُلسن، 120؛ نیز تودُروا، .(471-510 گاه از سوی پماكها بر این نكته تأكید شده است كه آنان بلغار مسلماناند و نه قومی دیگر (استانف، .(npn. شاید گویاترین تعبیر در اینباره آن باشد كه برای پماكها، پماك یعنی مسلمان، و برای بلغارها، پماك به معنیِ قومی خاص است (اگبرت، .(411 برپایۀ گزارشهای رسیده از اوایل سدۀ 20 و 21م، پماكها بیشتر در مجامع بسته، از زبان خود استفاده میكنند و به عنوان تابعی از همین ویژگی، اصرار بر تكلم به این زبان بیشتر از جانب مردان بوده است (نك : «گزارش كمیسیون»، 155؛ «پماك»، بند .(3-7 به هر روی، گفته میشود: تحت تأثیر وسایط ارتباط جمعی و آموزش مدارس، زبان بلغارهای مسلمان كه در بلغارستان زندگی میكنند، روی به سوی یكسانی با بلغاری رسمی نهاده است (تسیبیریدو، npn.)؛ در حالی كه كوشش میشود زبان پماكهای یونان فاصلههای خود را از بلغاری رسمی حفظ كند. باید توجه داشت كه یكسانیِ یاد شده در بلغارستان نیز ممكن است به همان اندازه كه دربارۀ مسلمانان شمال بلغارستان صادق است، دربارۀ پماكهای رودوپ صادق نباشد.
در اهمیت این نكته جای تردید نیست كه افتخارات، پیروزی و ناكامیهای مشترك در گذشته، و به دیگر سخن تاریخ مشترك بخش مهمی از هویت یك قوم را تشكیل میدهد. با این حال، به نظر نمیرسد در دریافتِ قومیِ پماكها از خود ــ تا آن اندازه كه در منابع بازتاب یافته است ــ این پیشینه نقش مهمی را ایفا كرده باشد. در سدۀ 13ق / 19م، زمانی كه هنوز توجه دیگران چندان به هویت پماكها معطوف نشده بود، كوششهایی محدود از سوی كسانی چون عثمان نوری افندی ــ از عالمان دینی پماك در منطقۀ رودوپ ــ برای ثبت اطلاعاتی مربوط به انساب بلغاری رودوپ صورت گرفت كه چندان به ژرفای گذشته بازنمیگشت (نك : بالكانسكی، فصل 1، بند .(4 از اواخر سدۀ 19 و در سراسر سدۀ 20م، با وجود آنكه قومیتهای مقتدر همسایه كوششهای دامنهداری برای ارائۀ پیشینهای برای قوم پماك به عمل آوردند، واكنشهای پماكها نسبت به این كوششها بیشتر سلبی بوده است و به بازخوانیِ «تاریخ شفاهی» كه به صورت سنتی در میان آنان برجای مانده باشد ــ هر چند اسطورهایــ منجر نشده است. نگاه تاریخی به اینكه ریشۀ قوم پماك به كجا بازمیگردد، یا اینكه نام پماك از چه ریشهای گرفته شده است، اگر چه میتواند در استواریِ هویت قومی آنان اثر گذار باشد، اما به هر حال، فقط بخشی از این هویت است. به خصوص، باید به این نكته توجه داشت كه این نام از قومیتی محدود در منطقۀ رودوپ، با ویژگیهای خاص، به تمامی مسلمانان بلغار تعمیم یافته است كه به طبع برخی از شاخصهای مثبت قومیِ آنان را نداشتهاند. پایداری پماكها بر اینكه نه بلغار باشند، نه ترك و نه یونانی، نوعی تعین بر اساس شاخصهای سلبی را برای هویت قومی آنان پدید آورده است. این تعین تا آنجا كه به دیگربود نسبت به قومیت ترك بازمیگردد، سخن گفتن به زبانی نزدیك به بلغاری رسمی است، تا آنجا كه به دیگر بود نسبت به قومیت بلغار بازمیگردد، پایبندی به دین اسلام است و تا آنجا كه به دیگر بود نسبت به قومیت یونانی مربوط میشود، هیچگاه چندان نگرانكننده نبوده است. دعاوی مربوط به هویت یونانی برای پماكها، حتى از نظر كسانی كه بدانها باور دارند، مربوط به ریشههایی از گذشتههای دور است و به معنای یونانی دانستن فرهنگ كنونی پماكها نیست. این هویت سلبیِ پماكها، در طول سدۀ اخیر برای آنان بسیار مخاطره آمیز بوده است. تغییر دین به مسیحیت ــ كه در مواردی رخ داده است (مثلاً نك : «گزارش كمیسیون»، 233 ,78 -77 ؛ بل، 170) ــ میتوانست به آنان هویت بلغاری بخشد. همچنین فراموش كردن زبان پماكی و تكلم به زبان تركی میتوانست آنان را به تركانی تبدیل كند كه گویی از آغاز ترك بودهاند (اگبرت، 411؛ «تار ـ گروه 1»، پیام 580). شاید برخی ویژگیهای فرهنگی ــ از آرمـانهـای مشترك گرفته تـا ادبیـات شفـاهی، هنر و جز آن ــ میتوانسته است به عنوان شاخصهای مثبت به كارآید، اما در عمل به این ویژگیها كمتر توجه شده است. از جمله شاخصهای مثبت كه استفاده از آن برای اظهار هویت در زندگی فرهنگی پماكها دیده میشود، دو شاخص نامهای اسلامی و تعلق داشتن به میهن است. در بلغارستان كه تمایز نام پماكها از اكثریت بلغار به نحوی تداعیكنندۀ تمایز دینی آنان بود، كوششهای بسیاری برای تغییر نام به عمل آمد و بر پایۀ قوانین و مصوبات حزبی از انتخاب نامهای اسلامی جلوگیری میشد؛ در حالی كه تأكیدهای پیدرپی بر اجرای همسان سازی نام (مثلاً در 1391ق / 1971م، نك : «گزارش جمهوری»، 12) نشان میدهد كه پماكها ضمن مقاومت در برابر این فشارها، نامها را به عنوان نشانی از هویت خود، دست كم به صورت غیر رسمی حفظ كردهاند. بر همین پایه است كه پس از تغییر قانون نامگذاری در 1990م، بسیاری از پماكها، نامهای بلغاری را به نامهای اصلی خود بازگردانیدند (نك : بل، همانجا). طی سدۀ اخیر، در بلغارستان، استفاده از نامهای اسلامی نقش مهمی در هویت قومی پماك و متمایز كردن آنان از دیگران ایفا كرده است. در تركیه كه نامهای اسلامی كاملاً معمول بود، این نامها نمیتوانست به عنوان شاخص، پماكها را از دیگران متمایز كند؛ در یونان نیز كه پماكها را به صورت اقلیت در اقلیت، به عنوان شاخهای از اقلیت مسلمان ترك میشناختند، وضع مشابهی دیده میشد (تسیبیریدو، npn.). قراینی در دست است كه نشان میدهد تكیه بر میهن برای پماكهای یونان و نیز مهاجران در تركیه، به عنوان شاخصی مثبت ایفای نقش مضاعف كرده است؛ البته به طبع تعلق به میهن در میان پماكهای بلغارستان نیز اهمیت داشته است. در نمونههای نظرسنجی از پماكهای یونان دربارۀ دریافت خود آنان از هویت پماك، چنین موضعی دیده میشود كه «ما نه تركیم نه یونانی، فقط میتوانیم بگوییم كه ما از همین جا هستیم، هر كه هستیم» (نك : میخائیل، npn.). دربارۀ پماكهای تركیه، میدانیم كه آنان به خصوص در نیمۀ دوم سدۀ 20م، با روحیهای حماسی یاد میهن یا رودینا را زنده نگاه داشته، و با به خاطر سپردنِ نام روستاهایی كه از آنجا كوچ كرده بودند، و خاطراتی نوستالژیك از آن سرزمین، حتى ادبیاتی ویژه پدید آوردهاند (ولینوف، 107, 117ff.؛ آلاداغ، سراسر اثر). وجود همین روحیۀ آرمانیِ بازگشت به میهن، موجب شده است تا پس از تحولاتِ سیاسی دهۀ 1990م گروهی از مهاجران پماك به بلغارستان بازگردند (نك : بل، .(147
دربارۀ دین پماكها در پیش از اسلام، اطلاعات روشنی در دست نیست. میدانیم كه مناطق صعب العبورِ بلغارستان مركز اصلیِ دعوت مسیحیت بوگومیل بوده است (گیوزلف، 7)؛ از این رو، دور نیست كه پماكها نیز پیش از پذیرش اسلام، نه مسیحیِ ارتدكس، كه بوگومیل بوده باشند. میدانیم كه بوگومیلهای بالكان ــ هم به دلیلِ نزدیكی در برخی آموزهها و هم به سبب فشاری كه برای كاتولیك كردن آنان وجود داشت ــ در پذیرش اسلام پیشگام بودهاند (مثلاً نك : آرنولد، 199؛ هانجیچ، .(41 این احتمال، پاسخِ پرسشِ محققانی است كه با مبنا نهادنِ اجباری بودنِ اسلام پماكها، از میزان پایبندی آنان به اسلام دچار شگفتی شدهاند (مثلاً نك : «گزارش كمیسیون»، 77). در حالی كه برخی همچنان بر این امر پای میفشارند كه اسلام با ورود عثمانیان به این منطقه آمده است (مثلاً بل، 170)، اما اكنون شواهدی وجود دارد كه بر پایۀ آنها میتوان پذیرفت اسلام پیش از ورود عثمانیان به این منطقه راه یافته بوده، و پماكها را به خوبی جذب كرده بوده است. چنین مینماید كه طریقتهای صوفیه، به خصوص بكتاشیه در گسترش دادنِ اسلام در میان پماكها نقش پیشگام را ایفا كردهاند (مثلاً نك : امینوف، «اقلیت»، 26؛ كنستانتینف، «راهبردها»، 38-37؛ مانگالاكوا، npn.؛ بالیچ، 363-361؛ ایلیف، 5-1؛ ولینوف، 39ff.). گفته شده است كه پماكها با وجود قرنها پذیرش اسلام، هنوز برخی از رسوم گذشتۀ مسیحی را نگاه داشتهاند(«گزارش كمیسیون»، همانجا) و به عنوان نمونه، به طور مبهم از برخی آیینهای مردمی یاد شده كه در آنها پماكها ارتباط خود را با جشنهای آیینیِ كلیسای پراوسلاو (ارتدُكس اسلاوی) حفظ كردهاند (پلوتنیكُوا، 31). همچنین گفته شده كه درخواستِ آنان از خداوند برای محافظتشان در برابر نیروهای ناپاك از ویژگیهای پیش از اسلامی آنان است (همانجا). از دیگر موارد، رواج برخی افسانههای دینی پیش از مسیحی، مانند افسانۀ «كُلیاد» میان پماكهاست (نوسُوْسكی، فصل 6، بند .(1 آنچه در منابع غربی دربارۀ پایبندی پماكها به تك همسری آمده، و گونهای دور شدن از آموزههای اسلامی تلقی گشته (مثلاً «گزارشكمیسیون»، 155؛ EI2) امری آشنا در میان بسیاری از ملل مسلمان است. به هر روی، پایبندی پماكها به اسلام در طولِ چند سده، برای ناظران خارجی جالب توجه بوده است (مثلاً «گزارش كمیسیون»، .(77 مسلمانان بلغارستان دارای مراكز فرهنگی نهادینه شده و فعالی بودهاند كه در بومی سازی و ژرفابخشی به فرهنگ اسلامی در منطقه بسیار كارآمد بوده است. از قدیمترین مراكز فرهنگی مسلمانان بلغار، مدارس عالی است كه توسط محمدپاشا، صدراعظم عثمانی در اواسط سدۀ 9ق / 15م در صوفیه، و توسط ابراهیم پاشا در نیمۀ اخیر سدۀ 10ق / 16م در رازگراد تأسیس شده است. این مدارس از نظم آموزشی ویژهای برخوردار بوده است و شماری از عالمانِ بنام دورۀ عثمانی چون محییالدین ابن نجار، مولی محمدبزن زاده و مولی احمد حسام زاده در آنها تدریس كردهاند (نك : علی بن بالی، 394، 482؛ عطایی، 234، 667، جم ). مدارس عالی دیگری نیز در شمال بلغارستان وجود داشته است؛ از جمله مدرسۀ سیاوش پاشا كه ظاهراً در اواخر قرن 11ق / 17م تأسیس شده، و دست كم تا اواخر قرن 12ق / 18م همچنان فعال بوده است (نك : درویش، 1 / 259؛ قس: سامی، قاموس الاعلام، 4 / 2718). مدرسهای نیز در پلون وجود داشته كه از استادان آن مولی محمد محییالدین كوچك شناخته شده است (عطایی، 120). مسلمانان بلغارستان دارای كتابخانههای مهمی نیز بودهاند. در این میان، نخست باید از «كتابخانۀ پاسبان اوغلو» (پازواند اوغلو) در ویدین یاد كرد كه در نیمۀ اخیر سدۀ 12ق / 18م تأسیس شده، و در طول سدۀ 13ق / 19م به فعالیت خود ادامه داده است (نك : كِندرُوا، 130, 63, 232، نیز جم ؛ سامی، همان، 2 / 1467). كتابخانۀ دیگری نیز در شهر ساموكوف (صمافو) وجود داشته كه در سدۀ 13ق / 19م فعال بوده، و بعدها بخش مهمی از كتابهای هر دو به كتابخانۀ ملی صوفیه انتقال یافته است (نك : كندروا، 7, 8، نیز جم ؛ پیرسن، .(197-199 گفتنی است كه ساموكوف یكی از مراكز استنساخ كتب اسلامی در بلغارستان نیز بوده (مثلاً نك : كندروا، 16، جم )، و برای حمایت از خوانش كتب اسلامی در این شهر، برخی كتابها برای خوانده شدن تنها در ساموكوف وقف شده است (مثلاً نك : همو، 87). كتابخانههای دیگری نیز در پلودیف، وارنا، شومن، ولیكو تارنوو، ویدین و وراتسا وجود داشته كه تا سدۀ 14ق / 20م محفوظ مانده است (پیرسن، 198). در سدههای 10-12ق / 16- 18م، اطلاعات گستردهای دربارۀ قاضیان و مفتیانی در دست است كه از سوی دولت مركزی عثمانی به مراكز اصلی بلغارستان چون صوفیه، پلون، رازگراد و لوچ فرستاده میشدهاند و به طبع افزون بر فعالیتهای رسمی، به امر آموزش و تعلیم نیز میپرداختهاند (نك : طاشكوپریزاده، 189؛ عطایی، 17، 35، 244، جم ؛ شیخی، 1 / 4، 341، 454، 497، 2 / 195، جم ؛ كندروا، .(314 از عالمانِ بومیِ برخاسته از جمعیت مسلمان بلغارستان، میتوان اینان را نام برد: مولی رمضانناظرزاده اهل صوفیه (د 984ق / 1576م) (علی بن بالی، 486؛ ابن عماد، 4 / 402)، مولی عبدالله ابریز اهل شدمن (د 1071ق / 1661م) (شیخی، 1 / 277)، مولی ابراهیم افندی اهل صوفیه (د 1081ق / 1670م) (همو، 1 / 372، جم )، احمدنظیف صماقوی اهل ساماكوف كه مدتی قضای طرابلس لیبی را برعهده داشته است (كندروا، 187)، نیازی رومی اهل مؤمن (د ح 1275ق / 1859م) (بغدادی، هدیه، 1 / 223)، سلیمان دری منجم اهل شومن (د ح 1277ق / 1860م) (همان، 1 / 408) و احمد جودت پاشا وزیر و دانشمند اهل لوچ (د 1312ق / 1894م) (سركیس، 1 / 720؛ زركلی، 1 / 108). دربارۀ منطقۀ رودوپ نیز، اولیا چلبی كه در سدۀ 11ق / 17م از بخشهای مختلف آن منطقه دیدن كرده، در مراكز مدنی چون پِتْریچ، مِلْنیك و وِتْرِن از وجود مساجد، مدارس عمومی و حتى مدارس علوم دینی یاد كرده است (8 / 759-773). در گزارشهای پراكنده، اما همسو تأیید میشود كه تا اواسط سدۀ 20م، آموزش زبان عربی و زبان فارسی و نیز آموزشهای عمومی و تخصصی دینی چون قرائت قرآن، حدیث، تفسیر، فقه و عقاید در منطقه رایج و پر رونق بوده است (شیشكوف، 70, 175؛ سركیس، همانجا؛ درویش، عزالدین، كندروا، سراسر هر 3 اثر). افزون بر گزارشهای مربوط به آموزش زبان فارسی، وجودِ شاعرانی كه به فارسی شعر میسرودهاند، و علاقۀ گستردهای كه به زبان و ادبیات فارسی در مراكز فرهنگی بلغارستان وجود داشته است (نك : آزادی، سراسر اثر؛ برای نسخ فارسی در كتابخانههای بلغارستان، نك : پیرسن، 199-198)، یادداشتهای موجود بر برخی از نسخ خطی، نشان از آن دارد كه ارتباطی مستمر میان حوزههای فرهنگی ایران و بلغارستان وجود داشته، و نسخی كتابت شده توسط دانشوران ایرانی در سدۀ 11 و 12ق / 17 و 18م، به بلغارستان برده شده است (نك : درویش، 2 / 8، 129). وصفی كه در 1295ق / 1878م دربارۀ وضعیتِ اسلام در بلغارستان از زبان مدحت پاشا منتشر شده، به روشنی حكایت از آن دارد كه اسلام ریشۀ عمیقی در بلغارستان داشته است. وی میكوشد تا نشان دهد بلغارهای مسلمان نه مهاجرانی از سرزمینهای دیگر، كه پذیرندگان اسلام از میان اسلاوها و از خویشاوندان نزدیك بلغارهای مسیحی ـ مانده بودهاند (نك : نوریس، تكمله، 18). در گزارشها، همچنین به رونق مساجد، حضور امامهای جماعت، مؤذنها و نیز به مدارس اسلامی اشاره شده است (شیشكوف، همانجا). در 1335-1344ش / 1956-1965م، نهادهای اسلامیِ پماكها تعطیل شد و تعلیمات و آیینهای دینی با محدودیت روبهرو گشت (هادن، .(171
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید