صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / بهرام شاه غزنوی /

فهرست مطالب

بهرام شاه غزنوی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 14 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

بَهْرامْ شاهِ غَزْنَوی‌، ابوالمظفر یمین‌‌الدوله‌ (حك‍ 512-547ق‌ / 1118-1152م‌)، فرزند مسعود بن‌ ابراهیم‌، از سلاطین‌ نامدار دورۀ دوم‌ غزنوی‌. مادر بهرام‌ شاه‌ گوهر خاتون‌، ملقب‌ به «مهد عراق‌»، دختر ملكشاه‌ سلجوقی‌ بود (خواندمیر، حبیب‌ السیر، 2 /398؛ همایی‌، 195؛ خان‌، 64؛ قس‌: دولتشاه‌، 60). 
پس‌ از مرگ‌ سلطان‌ مسعود، پسرش‌ ملك‌ ارسلان‌ جای‌ پدر را گرفت‌ و آن‌گاه‌ همۀ برادران‌، مگر بهرام‌ را كه‌ در آن‌ وقت‌ در پایتخت‌ نبود، از دم‌ تیغ‌ گذراند. بهرام‌ به‌ امیر كرمان‌ پناه‌ برد و امیر مقدم‌ او را گرامی‌ داشت‌، اما به‌ سپاهْ وی‌ را یاری‌ نكرد و او ناچار روی‌ به‌ سلطان‌ سنجر سلجوقی‌ آورد (عوفی‌، جوامع‌...، چ‌ شعار، 164-165؛ فخر مدبر، 269؛ خان‌، 72، و در مرو به‌ خدمت‌ او رسید (فخر مدبر، 270). 
سنجر كه‌ در تدارك‌ گسترش‌ قلمرو شرقی‌ خود بود، از این‌ واقعه‌ حسابگرانه‌ بهره‌ برد و نشستن‌ ملك‌ ارسلان‌ به‌ جای‌ برادر (بهرام‌ شاه‌) بر تخت‌ سلطنت‌ غزنویان‌ را بهانه‌ كرد و با لشكری‌ بزرگ‌ بدانجا تاخت‌ (منهاج‌، 1 /241). از آن‌ سوی‌ ملك‌ ارسلان‌، قاضی‌ ابوالبركات‌ را با پیشكشیهای‌ فراوان‌ نزد سنجر فرستاد و خواستار تسلیم‌ برادر شد (عوفی‌، همان‌، چ‌ تصویری‌، 236-237). همین‌كه‌ لشكریان‌ مهاجم‌ خراسان‌ به‌ نزدیكی‌ غزنین‌ رسیدند، ملك‌ ارسلان‌ دوباره‌ از سنجر خواست‌ كه‌ از این‌ پیكار درگذرد و برای‌ جلب‌ خشنودی‌ او مهد عراق‌ را با 200 هزار دینار و هدایای‌ پربها نزد سلطان‌ سنجر فرستاد؛ اما این‌ چاره‌اندیشی‌ نیز مؤثر نیفتاد (ابن‌ اثیر، 10 /505). سرانجام‌ لشكر سنجر در جنگی‌ خونین‌ سپاه‌ غزنوی‌ را تارومار، و غزنین‌ را تسخیر كرد (510ق‌ / 1116م‌) و بهرام‌ شاه‌ را بر تخت‌ نشاند (منهاج‌، همانجا؛ فرشته‌، 1 /50). سنجر در برابر این‌ تاج‌ بخشی‌ به‌ بهرام‌ تكلیف‌ كرد كه‌ هر روز هزار دینار به‌ خزانۀ او رساند و عاملی‌ نیز از دیوان‌ خویش‌ برای‌ تحصیل‌ این‌ خراج‌ بر گزید (راوندی‌، 168؛ نیز نک‍ : بنداری‌، 316-317؛ حمدالله‌، 448) و خود پس‌ از 40 روز با اموال‌ فراوان‌ غزنین‌ را به‌ جانب‌ مرو ترك‌ گفت‌ (ابن‌ اثیر، 10 /507؛ همایی‌، 197-199). 
پس‌ از خروج‌ سنجر از غزنین‌، ملك‌ ارسلان‌ كه‌ به‌ هندوستان‌ متواری‌ شده‌ بود، برای‌ بازپس‌گیری‌ این‌ شهر با لشكری‌ بدانجا هجوم‌ برد. بهرام‌ شاه‌ سراسیمه‌ به‌ بامیان‌ گریخت‌ و به‌ سنجر نامه‌ نوشت‌ و یاری‌ خواست‌. سنجر بار دیگر بدانجا تاخت‌ و ملك‌ ارسلان‌ گریخت‌ و به‌ هنگام‌ آوارگی‌ به‌ دست‌ مردان‌ سنجر افتاد و به‌ فرمان‌ بهرام‌ شاه‌ كشته‌ (512ق‌ /1118م‌)، و در كنار آرامگاه ‌پدرش‌ دفن‌ شد (ابن‌اثیر، 10 /507- 508)، اما چون‌ سپهسالار هندوستان‌ به‌ فرمان‌ بهرام‌ شاه‌ گردن‌ ننهاد، او ناچار قصد هندوستان‌ كرد و در حوالی‌ ملتان‌ سپاه‌ هند را به‌ سختی‌ شكست‌ داد و از سوی‌ خود امیری‌ بر آنجا گماشت‌ و بازگشت‌ (فرشته‌، همانجا؛ فخر مدبر، 378-381؛ منهاج‌، 1 /242؛ خان‌، 84-85).
از حوادث‌ خفت‌بار سومین‌ دهۀ سلطنت‌ بهرام‌، درگیری‌ او با سنجر بر سر خراج‌ هزار دینار روزانه‌ بود. بهرام‌ شاه‌ در این‌ زمان‌ از پرداخت‌ آن‌ خراج‌ طفره‌ رفت‌ و خواست‌ خود را از قید سیطرۀ سنجر آزاد كند (ظهیری‌، 409-412). از این‌رو، سنجر به‌ بهانۀ ظلم‌ و بیدادگریِ بهرام‌ بر مردم‌، لشكر به‌ غزنین‌ فرستاد (529ق‌ / 1135م‌). شاه‌ غزنوی‌ كه‌ تاب‌ رویارویی‌ نداشت‌، صلح‌ خواست‌. سنجر او را به‌ حضور فرمان‌ داد، ولی‌ بهرام‌ كه‌ بیمناك‌ بود، از غزنین‌ گریخت‌ و سپاه‌ سلجوقیان‌ شهر را به‌ باد غارت‌ دادند و بازگشتند. بهرام‌ شاه‌ نیز به‌ غزنین‌ بازگشت‌ و ناچار به‌ دادن‌ خراج‌ گردن‌ نهاد (حسینی‌، 92؛ ابن‌ اثیر، 11 /28-30؛ جوینی‌، 2 /4؛ بنداری‌، 318؛ حمدالله‌، 449). 
توهینهایی‌ كه‌ سنجر بر بهرام‌ روا داشت‌، همچنین‌ كاهش‌ توان‌ مالی‌ دولت‌ و نیز بی‌اعتمادی‌ مردم‌ نسبت‌ به‌ حكومت‌، فرمانروایی‌ بهرام‌ شاه‌ را با مشكل‌ روبه‌رو كرد و زمینۀ خروج‌ امیران‌ غوری‌ را بر شاه‌ غزنوی‌ مهیا ساخت‌. دشمنی‌ میان‌ غزنویان‌ و غوریان‌ زمانی‌ آغاز شد كه‌ قطب‌الدین‌ غوری‌ را به‌ اتهام‌ توطئه‌ برضد بهرام‌، به‌ فرمان‌ او از میان‌ برداشتند (منهاج‌، 1 /336؛ فرشته‌، همانجا). هنگامی‌‌كه‌ ملك‌ سیف‌الدین‌ سوری‌ و جنگجویان‌ غوری‌ از فیروزكوه‌ و بامیان‌ روی‌ به‌ غزنین‌ نهادند، این‌بار نیز بهرام‌ شاه‌، غزنین‌ را رها كرد و مردم‌ شهر را به‌ سیف‌الدین‌ سوری‌ واگذاشت‌ و سراسیمه‌ به‌ هند گریخت‌ و غوریان‌ به‌ شهر در آمدند (ابن‌ اثیر، 11 /135؛ میرخواند، 4 /631؛ فرشته‌، همانجا). 
سیف‌الدین‌ سوری‌ كه‌ به‌ دیوانیان‌ غزنه‌ اعتماد كرده‌ بود، بخش‌ اعظم‌ نیروهایش‌ را به‌ غورستان‌ برگرداند. اما دیوان‌سالاران‌ پنهانی‌ بهرام‌ را به‌ غزنین‌ فراخواندند و او به‌ ناگاه‌ در حوالی‌ غزنین‌ اردو زد و شهر را گرفت‌ و سوری‌ را به‌ قتل‌ رساند (ابن‌‌اثیر، همانجا؛ فرشته‌، 1 /51). سال‌ دیگر (543ق‌ /1148م‌) برادر سوری‌، علاءالدین‌ حسین‌ از فیروزكوه‌ رهسپار غزنین‌ شد (راوندی‌، 175-176) و بهرام‌ را بشكست‌ و دولتشاه‌، فرزند و سپهسالار لشكر وی‌ را در جنگ‌ بكشت‌ (منهاج‌، 1 /343). 
دو ناكامی‌ دیگر بهرام‌ در برابر علاءالدین‌ حسین‌، شاه‌ غزنین‌ را واداشت‌ تا شهر را باز به‌ دست‌ دشمنان‌ خونخوار سپارد و به‌ هند بگریزد (فخر مدبر، 437؛ منهاج‌، همانجا). علاءالدین‌ پس‌ از تصرف‌ شهر، دست‌ به‌ غارت‌ گشود و اجساد بعضی‌ از سلاطین‌ غزنوی‌ را از خاك‌ درآورد و آتش‌ در آنها زد و خود را به‌ سبب‌ این‌ عمل‌ نابخردانه «جهانسوز» خواند (فخر مدبر، همانجا؛ عوفی‌، لباب‌...، 1 /376؛ منهاج‌، 1 /344؛ فرشته‌، 1 /52). 
از این‌ پس‌ تا حدود 35 سال‌ قلمرو غزنویان‌ منحصر به‌ متصرفات‌ آنان‌ در هند غربی‌ گردید و سپس‌ این‌ سلسله‌ یكسره‌ به‌ دست‌ غوریان‌ منقرض‌ شد. 
دربارۀ وزرای‌ بهرام‌ اطلاعات‌ كمی‌ در دست‌ است‌. اولین‌ وزیر وی‌ عبدالحمید بن‌ احمد بن‌ عبدالصمد بود كه‌ در عهد مسعود و ملك‌ ارسلان‌ نیز وزارت‌ داشت‌. پس‌ از عزل‌ و قتل‌ وی‌، احمد بن‌ حسن‌ (حسین‌) و منتجب‌ الملك‌ قوام‌الدین‌ و نجیب‌ الملك‌ حسین‌ بن‌ حسن‌ و پس‌ از همه‌ ابومحمد حسن‌ بن‌ ابی‌ منصور قائنی‌، از نوادگان‌ احمد میمندی‌ هریك‌ به‌ نوبت‌ به‌ وزارت‌ رسیدند (خواندمیر، دستور...، 147، حبیب‌السیر، 2 /399؛ بازورث‌، 2 /127-129). 
روزگار طولانی‌ دولت‌ بهرام‌ شاهی‌ (35 سال‌، قس‌: منهاج‌، همانجا، كه‌ 41 سال‌ آورده‌ است‌) و اطمینانی‌ كه‌ اهل‌ علم‌ و هنر به‌ تأمین‌ معاش‌ در درگاه‌ وی‌ داشتند، از موجبات‌ مهم‌ اجتماع‌ آنان‌ در دربار غزنه‌ بود. این‌ تجمع‌، روزگار او را به‌ منزلۀ دورۀ فرهنگی‌ شاخصی‌ در تاریخ‌ ایران‌ ثبت‌ كرده‌ است‌. پرآوازه‌ترین‌ شاعران‌ دربار بهرام‌ شاه‌ اینان‌اند: سنایی‌، سیدحسن‌ غزنوی‌، مسعود سعد، عبدالواسع‌ جبلی‌ و محمد بن‌ ناصر علوی‌ (دولتشاه‌، 60-61، 75-76، 82؛ فرشته‌، 1 /50، 51؛ عوفی‌، لباب‌، 2 /275) كه‌ مدایح‌ فراوانی‌ دربارۀ او سروده‌اند. ابوالمعالی‌ نصرالله‌ منشی‌ مترجم‌ كلیله‌ و دمنه‌، و فخرالدین‌ محمد بن‌ محمود صاحب‌ تفسیر بصائر یمینی‌ از نویسندگان‌ و دانشمندان‌ روزگار بهرام‌شاه‌ بوده‌اند (دولتشاه‌، 60؛ میرخواند،4 /140؛ عوفی‌، همان‌، 1 /281؛ صفا،2 /948). 
بیشتر مورخان‌ بهرام‌ شاه‌ را سلطانی‌ فاضل‌، دانشمند دوست‌ و شاعرپرور دانسته‌اند (دولتشاه‌، 60؛ نیز نک‍ : فخر مدبر، 49-50). منهاج‌ سراج‌ دربارۀ صفات‌ وی‌ می‌نویسد: «خوبروی‌، مردانه‌، باذل‌ و رعیت‌پرور بود» (1 /241؛ نیز نک‍ : خان‌، 222-225).
در یك‌ روی‌ سكۀ بهرام‌ شاه‌ نام‌ مسترشد خلیفۀ عباسی‌ و سلطان‌ سنجر و در روی‌ دیگر نام‌ رسول‌ اكرم‌(ص‌) و نیز بهرام‌ شاه‌ با عنوان‌ سلطان‌ الاعظم‌ یمین‌الدوله‌ بود (همو، 80؛ نیز نک‍ : بازورث‌، 98-99).

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ بازورث‌، ك‌. ا.، تاریخ‌ غزنویان‌، ترجمۀ حسن‌ انوشه‌، تهران‌، 1364ش‌؛ بنداری‌، فتح‌، تاریخ‌ سلسلۀ سلجوقی‌ ( زبدةالنصرة)، ترجمۀ محمدحسین‌ جلیلی‌، تهران‌، 1356ش‌؛ جوینی‌، عطاملك‌، تاریخ‌ جهانگشای‌، به‌ كوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، 1334ق‌ /1916م‌؛ حسینی‌، علی‌، اخبارالدولة السلجوقیة، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، بیروت‌، 1404ق‌ /1984م‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌، 1339ش‌؛ خواندمیر، غیاث‌الدین‌، حبیب‌ السیر، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1353ش‌؛ همو، دستورالوزراء، به‌ كوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، 1317ش‌؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، تذكرةالشعراء، به‌ كوشش‌ محمد رمضانی‌، تهران‌، 1338ش‌؛ راوندی‌، محمد، راحة الصدور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌ و مجتبی‌ مینوی‌، تهران‌، 1364ش‌؛ صفا، ذبیح‌الله‌، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌، تهران‌، 1354ش‌؛ ظهیری‌ سمرقندی‌، محمد، اغراض‌ السیاسۀ فی‌ اعراض‌ الریاسة، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1349ش‌؛ عوفی‌، محمد، جوامع‌ الحكایات‌، چ‌ تصویری‌، به‌ كوشش‌ محمد رمضانی‌، تهران‌، 1335ش‌؛ همان‌، به‌ كوشش‌ جعفر شعار، تهران‌، 1366ش‌؛ همو، لباب‌ الالباب‌، به‌ كوشش‌ ادوارد براون‌، تهران‌، 1361ش‌؛ فخر مدبر، محمد، آداب‌ الحرب‌ و الشجاعة، به‌ كوشش‌ احمد سهیلی‌ خوانساری‌، تهران‌، 1346ش‌؛ فرشته‌، محمد قاسم‌، تاریخ‌، كانپور، 1290ق‌ /1874م‌؛ منهاج‌ سراج‌، طبقات‌ ناصری‌، به‌ كوشش‌ عبدالحی‌ حبیبی‌، تهران‌، 1363ش‌؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران‌، 1339ش‌؛ همایی‌، جلال‌الدین‌، مختاری‌نامه‌، تهران‌، 1361ش‌؛ نیز: 

Bosworth, C. E., The Later Ghaznavids, New York, 1977; Khan, Gh. M., «A History of Bahram Shah», Islamic Culture, New York, 1971, vol. XXIII.

مهدی‌ كیوانی‌

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: