بهاریه
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
سه شنبه 13 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/229134/بهاریه
پنج شنبه 11 اردیبهشت 1404
چاپ شده
13
بَهاریّه، اشعاری در وصف بهار و زیباییهای آن. این مقاله در دو بخش تنظیم شده است: از آغاز تا عصر مشروطه؛ از مشروطه تا امروز.
در این بخش،بهاریه براساس سبكهای شعر فارسی بررسی میشود:
سبك خراسانی سبكی غالباً واقعگرا، برونگرا و طبیعتگرا و آفاقی (شفیعی، صور...، 317، 321-322)، و گاه در پارهای موارد درونگرا و انفسی است. بنابراین، میتوان بهاریه را در این سبك از دو منظر نگریست: اكثری یا آفاقی و اقلی یا انفسی. الف ـ اكثری (آفاقی): از این منظر، وصف بهار و طبیعت با استفاده از تشبیهات حسی و مركّب صورت میگیرد و شاعران با طبیعت برخوردی مستقیم دارند و بهاریههای خود را با تشبیههای محسوس به محسوس و مركب میآرایند (شمیسا، سبكشناسی...، 27). در نگرش آفاقی، دو هدف دنبال میشود: مدیحهسرایی و رزمآرایی. یك ـ مدیحهسرایی: در این بهاریهها وصف بهار ــ كه اغلب در تشبیبِ قصیده (نک : ه د، تشبیب، نیز قصیده) جلوهگر میشود (برای اطلاع بیشتر، نک : همایی، 1 /115-116) ــ مقدمهای است بر مدیحهسرایی و مدح ممدوح؛ قصیدههای شاعران این عصر كه با وصف بهار آغاز میشود، همه مؤید این مدعاست. استفاده از بهار در شعر و تأكید بر آن و به طور كلی بهاریهسازی البته بیسبب نیست؛ جمالزاده بر آن است كه سبب پرداختن به بهار به مثابۀ یكی از محبوبترین موضوعات شعر فارسی، بسا كوتاهی عمر این فصل است (ص 289-290) كه به قول حافظ بهار چونان عمر، ناپایدار و كوتاه است و «ایام گل چو عمر به رفتن شتاب» میكند (غزل 387، بیت 4) و شاعران به گفتۀ عابدعلی خان (ص 28) بر این اساس از بهار و لوازم آن، مضمونها میپردازند (ص 28). رودكی (د 329ق /941م) نخستین بهاریۀ موجودِ مشهور در ادب فارسی (ص 36) را با روحی حماسی (شمیسا، همانجا) و با تصویرگریهایی كه لازمۀ صفآرایی دو سپاه در برابر یكدیگر است، سروده (سلطانی، شم 156، ص 26)، و كسایی مروزی (د 391ق /1001م)، شاعر شیعی كه تشبیهاتِ وی نسبت به معاصرانش پیشرفتهتر و هنرمندانهتر است (شمیسا، همان، 32)، در وصف بهار و طبیعت استادی خود را در گونهای شعر ــ كه به پیشنهاد شمیسا باید آن را شعر «لحظهها و نگاهها» نامید (همان، 75-76) ــ نشان میدهد (ص 86، 87، 97). در این گونه شعر ــ كه معمولاً یك دوبیتیِ مبتنی بر تشبیه، و خاص شاعران مشرق ایران در عهد سامانی است ــ شاعر با استفاده از تشبیه مركب به وصف حالت خاصی از پدیدههای طبیعت میپردازد و فیالمثل قطرۀ باران را بر برگی، یا سرگردانی برف دانهها را در هوا وصف میكند (شمیسا، همانجا؛ نیز نک : صفا، 1 /448). به طور كلی، طبیعت در اشعار نیمۀ اول سدۀ 4ق ساده و زنده است و در نیمۀ دوم سدۀ 5 ق مصنوع، چنانكه در مدایح منوچهری خصایل روانی و نفسانی ممدوح، باطبیعت و عناصر طبیعی سنجیده میشود و فیالمثل از «بهار نصرت»، و «ریاحین اخلاق» سخن در میان میآید (شفیعی، همان، 321-322) و بدینسان، تصاویر طبیعت وارد حماسه میشود؛ یا فیالمثل منوچهری ــ كه نمایندۀ برجستۀ این دوران در تصویرسازیهای شعری است (همان، 501) ــ رزم بهار و زمستان را با زیباییِ تمام بیان میكند و از عوامل طبیعت در سامان بخشیدن به این رزمِ تماشایی بهره میگیرد و سپاهی گرد میآورد كه افراد آن به جای جوشن، دیبای سبز بر تن، و كمربندِ ارغوان و زرهِ ضیمران در بر دارند (ص 29-32؛ نیز نک : سلطانی، همانجا). بهار و لوازم آن در شعر عنصری (د 432ق /1041م) ــ كه قصایدش مُقتضَب (بدون تشبیب) است (شمیسا، همان، 44؛ نیز نک : شمس قیس، 356- 358) ــ به استادی تمام جلوهگر است (صفا، 1 /564-565، 567؛ نیز نک : شفیعی، همان، 295). قصیدههای فرخی سیستانی (د 429ق /1038م) ــ كه شاعری است شاد و روستایی با روحیۀ ایرانی و با تغزلات لطیف (شمیسا، همان، 45) ــ اغلب با وصف بهار آغاز میشود كه مشهورترین آنها قصیدۀ «داغگاه» است (ص 175، برای اطلاع بیشتر دربارۀ بهاریههای او، نک : 60، 85، 107، 136، 145، 166، 306، 375، 440؛ نیز نک : یوسفی، 363، 472-473). در میان شاعران مدیحهسرا، وصف بهار در شعر امیر معزی (441-521ق /1049-1127م) با تشبیهِ كوتهیِ شب زلف معشوق بر رخسارِ چون بهار روز او (صفا،2 /522-523) حاكی از توفیق شاعر در تصویر زیباییهای طبیعت، و مقدمهای برای ورود وی به مدح ممدوح است (زرینكوب، 151-152). دو ـ رزمآرایی، یا حماسهسرایی: وصف بهار در شعر فردوسی (339-411ق /950-1020م) و اسدی طوسی (د 465ق /1073م) ابزاری است برای حماسهسرایی و رزمآرایی و توصیف سپاه و صحنههای كارزار، چنانكه فردوسی پدیدههای زیبا و دلنواز بهاری، مثلاً لاله را با خشونتآمیزترین صحنههای جنگ، مثلِ درخشیدن تیغ پیوند میدهد (4 /125؛ نیز نک : سلطانی، شم 155، ص 14-15) و سپاه را در سازندگی و برازندگی به خورشید بهاری مانند میكند (5 /244؛ نیز سلطانی، همانجا). فردوسی در جریان وصف بهار نه از بزم غافل است، نه از عشق و زندگی؛ چنان كه در توصیف بالاترین حد زیبایی، از مفهوم بهار بهره میگیرد (نک : همو، شم 155، ص 16) و زن سام را به «بهار پر از رنگ و بوی» (1 /139)، رودابه را به «خرّم بهار» (1 /233) و فریدون پیر را به «باغ بهاری گرد بر چهره نشسته» (1 /91) تشبیه میكند. این جنبه از توجه فردوسی به بهار را میتوان در داستانهای عاشقانۀ شاهنامه مثل بیژن و منیژه (ه م) و زال و رودابه (ه م) ملاحظه كرد. اسدی طوسی، سرایندۀ منظومۀ حماسی گرشاسبنامه كه تحت تأثیر شدید فردوسی است، نیز همانند او از بزم غافل نیست؛ و تشبیهات و توصیفات او را هم میتوان به رزمی و بزمی یا حماسی و غیرحماسی تقسیم كرد. هر دو گونۀ تشبیه و هر دو گونۀ توصیف را در سراسر گرشاسب نامه میتوان دید (برای نمونه، نک : ص 126؛ نیز نک : سلطانی، شم 154، ص 26). ب ـ اقلی (انفسی): در جنب گرایش آفاقی در وصف بهار در سبك خراسانی كه گرایش اكثری به شمار میآید، گرایش انفسی نیز درخور توجه است، چنانكه ناصرخسرو (394-481ق / 1004- 1088م) از آن جهت كه شعرش حكمت و تحقیق است، نه مدح و هزل و هجو و غزل (زرینكوب، 99)، نگاهی درونگرایانه و انفسی به بهار دارد (برای نمونه، نک : ص 142-146) و فیالمثل در بهار، تحول و دگرگونی میبیند و از بهار عدم ثبات احوال روزگار را در مییابد و نه یك سلسله رنگ و بوی ظاهری (ص 108-110؛ نیز نک : فروزانفر، سخن...، 155). بر این اساس است كه بهار را بیقدر و قیمت میشمارد، نه موسم عیش و طرب، و هرسالش را چون پار میبیند (ص 139-141؛ فروزانفر، همانجا)؛ غرش ابر را به عصیان دوزخیان تشبیه میكند و شكستِ دی ماه را از بهاران به شكست عمروعاص از حضرت علی(ع) مانند میسازد و شكوفههای بهاری را گواه صادق رستاخیز میداند؛ این همه حاكی از این معناست كه ناصرخسرو فرزند زمان خویشتن است و برخلاف برخی از معاصرانش از سر تقلید به وصف طبیعت نمیپردازد، زیرا روزگار او پایان دوران شادیها و شادخواریها و دوران تسلط دیوان بر ایران (نک : دادبه، «ناصرخسرو...»، 105-110)، و سلطۀ درونگرایی بر برونگرایی و نگرش از منظر انفسی به جای آفاقی است. به همین سبب، بهارِ ناصرخسرو بهاری برآمده از تجربۀ خود اوست و چون به طبیعت و بهار از همان دیدگاهی كه باید بنگرد، مینگرد، لاجرم طبیعت را با دید مستقل و صور خیالِ تازه و بیش و كم شخصی نمایش میدهد (شفیعی، صور، 555، 562) و این منظرِ انفسی و این سلطۀ درونگرایی واقعیتی است تلخ كه به دنبال سلطۀ تركان غزنوی و سلجوقی بر ایران، بر اذهان اندیشمندان و شاعران حاكم میشود و سبك مسلط دوران بعد، یعنی سبك عراقی پدید میآید. به همین سبب است كه حتى در ورای شادی و شادخواری ظاهری خیام (د 511 یا 517ق /1117 یا 1123م) و آن همه تأكید بر فرصتجویی و عشرتطلبی و لذت عاجل (زرینكوب، 136-137)، تلخی اندوهی جانكاه نهفته است كه خردمندان اهل درد، آن را با ذائقۀ جان میچشند و از زبان او در وصف بادۀ تلخ خوش میشنوند كه «... تلخ است، چرا كه زندگانی من است» (هدایت، 17- 18) تا باور كنند كه دورانی دیگر آغاز شده است.
از نیمۀ دوم سدۀ 5 ق، همزمان با رواج عرفان در شعر و گسترش غزل ــ كه غالباً شكل تحول یافتۀ همان تغزل قصاید پیشینیان است (شمیسا، انواع...، 275، نیز نک : سبكشناسی، 194-207) ــ بهار با رنگ و بو و حال و هوای روحانی، شبیه بهار روحانی ناصرخسرو جلوهگر میشود. این بهار نه فقط با بهار آفاقی در سبك خراسانی نسبتی ندارد، بلكه با بهار در شعر انوری (د 583 یا 585ق /1187 یا 1189م) ــ كه سبكش واسطۀ سبك خراسانی و عراقی است و بهارش نگارندۀ چهرۀ باغ به زیبایی و نیكویی است (نک : 1 /9، 79، 106-109) ــ نیز فرقها دارد، به سبب آنكه در این دوران، دید انفسی بر آفاقی چیره گشته است و شاعران تحت تأثیر اندیشههای عرفانی، به تعبیر حافظ نه با «چشم جهانبین»، كه با «دیدۀ جان بین» (غزل 53، بیت 2) به پدیدهها ــ و ازجمله به بهار ــ مینگرند و لاجرم بر جنبۀ انفسی تأكید می ورزند. حتى در منظومههای عاشقانۀ نظامی (د 614ق /1217م) كه آغاز رواج سبك عراقی است، جنبۀ انفسی و حال و هوای روحانی كه به مدد استعاره و نماد بیان میشود، آشكار است؛ چنانكه فیالمثل در منظومۀ خسرو و شیرین، بهار غالباً استعاره یا نماد از شیرین همراه با بیان تأسف و تحسر از محرومیت و بیبهرگی و از دست دادگی (ص 86، 172)، یا همراه با وصف زیبایی و شایستگی وی است (ص 390). این جنبۀ انفسی و این حال و هوای روحانی را در شعر شاعران سبك عراقی، بهویژه در غزل آنان با شدت و ضعف و بهگونهای مستقیم و غیرمستقیم و با اتخاذ شیوهای درونی (انفسی) یا بیرونی (آفاقی) میتوان دید: الف ـ شیوۀ آفاقی، شیوهای است برونگرایانه كه بر طبق آن، شاعر به وصف جهان بیرونی یا آفاقی توجه دارد، اما هدف او به ظاهر محدود نمیشود و در ورای ظاهر الفاظ، معانیِ باطنی، و در ورای توصیف آفاق، توجه به انفس نهفته است. سعدی (د 692ق /1293م) و حافظ (د 792ق /1390م) پیروان این شیوهاند و آن را نه تنها در غزلهای صرفاً عاشقانه یا صرفاً عارفانه، بلكه در غزلهایی به كار میگیرند كه باید از آنها به عاشقانه ـ عارفانه و در عرف حافظشناسی به غزلهای رندانه تعبیر كرد (نک : حمیدیان، 28-40؛ دادبه «مكتب...»، 128-134). به عنوان نمونه میتوان از غزلهایی مثل «وقتی دل سودایی میرفت به بستانها...» و «شب فراق كه داند كه تا سحر چند است...» در غزلهای سعدی (حمیدیان، 38-40) یاد كرد؛ همچنین تأمل در «بهار»، «گل» و «نوروز» در غزلهای رندانۀ حافظ مانند «عید است و آخر گل و یاران در انتظار...» (غزل 241)، یا «حاشا كه من به موسم گل ترك میكنم...»، تا «این جان عاریت كه به حافظ سپرد دوست...» (غزل 343) و مثل «ز كوی یار میآید نسیم باد نوروزی...» (غزل 445) و دهها بیت دیگر این حقیقت را آشكار میسازد كه در ورای توصیفهای آفاقی و ظاهری حافظ، حكایتهای انفسی و معانی باطنی نهفته است و ماجرای بهاریهها و بهارهای توبهشكن حافظ (نک : خرمشاهی، 2 /986-987) نیز ماجرایی است پایانناپذیر چونان ماجرای پایانناپذیر مِی در شعر وی (نک : دادبه، «ماجرای...»، 309-330). در شیوۀ آفاقی، اصطلاحات عرفانی یا به كار نمیرود، یا كاربرد آن بسیار اندك است و شاعر در بیان اندیشههای خود زبانی شاعرانه بر میگزیند و تعبیرات دلپذیر شاعرانه ـ عارفانه به كار میبرد (حمیدیان، 37). ب ـ شیوۀ انفسی، شیوهای است درونگرایانه كه بر طبق آن شاعر چشم از آفاق فرو میبندد و بر عالم روح و جهان نفس (درون) تأكید میكند و در سخن خود از مصطلحات و مفاهیم سنتی و نمادهای رایج در عرفان بهره میگیرد (همو، 27، 29) و در وصف بهار و طبیعت نیز همین روش را دنبال میكند و آفاق را مقدمۀ انتقال به انفس قرار نمیدهد، چنانكه خزان و بهار در بیت «ای برادر عقل یك دم با خود آر / دم به دم در تو خزان است و بهار» (مولوی، مثنوی...، دفتر اول، بیت 1896) نماد قبض و بسط عارفانه است (گوهرین، 2 /179) و بهاریات و آنچه لازم بهار و مربوط بدان است، یعنی حالات برآمده از بسط عارفانه و رحمت الاهی (همانجا؛ نک : مولوی، همان، دفتر اول، بیتهای 2062- 2063، نیز فیه مافیه، 167؛ فروزانفر، شرح...، 1(2) /747- 748). مولوی همچنین در تفسیر حدیث «اِغْتَنِموا بَرْدَ الرّبیع...» و تأكید پیامبر اكرم(ص) بر اینكه نباید از سرمای بهار تن پوشید، اما باید از «سرد خزان» گریخت، میگوید: راویان از ظاهر به باطن ره نبردهاند و ندانستهاند كه «خزان» به نظر آن حضرت نماد «نفس و هوی» است كه باید از آن گریخت و «بهار»، نمادِ «عقل و جان» است كه باید بدان روی آورد (مثنوی، دفتر اول، بیتهای 2046-2059). در شیوۀ انفسی، مولوی در اوج است، عطار و عراقی در شمار پیشروان و كمال آفریناناند و سنایی بنیانگذار محسوب میشود. با آنكه پیش از سنایی، ناصرخسرو «بارها در شاهكارهای كمنظیر خود، میان طبیعت و الاهیات، یا جهان محسوس و معقول ارتباط هنری برقرار كرده است و از این دیدگاه پیش كسوت حكیم سنایی است» (شفیعی، تازیانهها...، 107)، اما پیش از سنایی، بیگمان، هیچ شاعری بهار را مانند او فیالمثل در قصیدۀ «باز متواری رُوان عشق، صحرایی شدند...»، با چشماندازی عرفانی همراه با عناصری از زندگی و دیدِ اهل عرفان توصیف نكرده است (همان، 107-109)، یا آن سان كه وی در قصیدۀ «آراست دگر باره جهاندار جهان را» ــ كه باید آن را منطق الطیر سنایی خواند ــ هیچ شاعری به وصف بهار و احوال پرندگان، به ظاهر در ارتباط با طبیعت، و درواقع با توجه به ماوراء طبیعت و حق تعالی نپرداخته است (همان، 83-87).
در میان ویژگیهای سبك هندی دو ویژگی چشمگیر است: الف ـ اجتماع شماری از صنایع، مثل استعارههای مركب، مجازهای بعید، شخصیت بخشیدن به اشیاء یا انسانانگاریِ آنها، تشبیههای اغراقآمیز، تمثیلها، تازهجویی، غرابت، به كارگیریِ لحنی نزدیك به لحن عامه كه همۀ اینها در جهت خیالانگیزی، خیالبافی و مضمونسازی مورد استفادۀ شاعر قرار میگیرد (ذكاوتی، 6). ب ـ عریانسازی طبیعت در خود، یعنی شاعر میكوشد وجودی ذهنی از طبیعت در خود بیافریند كه نه فقط مطابق با واقع نیست، بلكه دستخوش تخیلات شاعرانه نیز هست. شاعر به دنبال خلق این وجود ذهنی كه چیزی جز یك تخیل شاعرانۀ غریب نیست، تلاش میكند تا از این طبیعت یا از این تخیل پرده بر گیرد و به زبان شعر آن را عریان سازد (خانلری، 315؛ شمس لنگرودی، 67)؛ بهار نیز یكی از بُنمایههای شاعر سبك هندی در این خیالبافی، مضمونبندی و عریانسازی است. حاصل تلاش نخستین، یعنی اجتماع صنایع، شكلگیری تعبیراتی است چون «سخنهای بهار اندوده» در مصراع «شب از رویت سخنهای بهار اندوده میگفتم» (نک : شفیعی، شاعر...، 43) «به صدا آمدن رنگ گُل» در مصراع «رنگ گل آید به صدا گر پَر بلبل شكند» (نک : همانجا) از بیدل دهلوی و تعبیراتی چون «دندان از شكوفه تیز كردن بهار» در مصراع «... كه تیز كرده بهار از شكوفه دندانها» (صائب، ج 1، غزل 670) و «در آینۀ شبنم نگریستن گل در اثر خود شیفتگی» در بیت «گل آنچنان فریفتۀ حُسن خود شده است / كز شبنم است آینه دائم برابرش» (همو، ج 5، غزل 5058)؛ و نتیجۀ تلاش دوم، یعنی عریانسازی طبیعت (بهار) درونی، توصیفهای زیباترین بهاریه سُرای سبك هندی، یعنی كلیم كاشانی (د 1061ق /1651م) است كه وصف بهار كشمیر وی را در غزلی به مطلع «شمیم خُلد گدای بهار كشمیر است / شكفتگی گُل خار دیار كشمیر است» (ص 138) برترین بهاریۀ سبك هندی دانستهاند (برای آگاهی از بهاریههای شاعران شبه قاره، نک : خان، 28-31). كلیم در جریان عریانسازی طبیعت درونی، از آسمان بهاری در قصیدهای به مطلع «هوا چندان تر از ابر بهار است / كه همچون آب از او عكس آشكار است» (ص 6) نابترین تصویرها و تخیلات را خلق میكند كه از جملۀ آنهاست: «سایه افكندن برگ چنار بر زمین» با این تعبیر كه «زمین را آب میپاشد ز سایه / چه تردستی كه با برگ چنار است» (ص 7) و «دیده شدن گُلی كه هنوز نَرُسته از گریبان پیراهن شاخه مثل دیده شدن می از مینا» در این بیت: «گل نارُسته از پیراهن شاخ / به سان می ز مینا آشكار است» (همانجا؛ نیز نک : شمس لنگرودی، همانجا).
بهاریه در دورۀ بازگشت ادبی كه همانا بازگشت شاعران به شیوۀ استادان سبك خراسانی در قصیدهسرایی و استادان سبك عراقی در غزلسرایی است، به بهاریهسرایی در سبك خراسانی میماند. شاعر قصیدهسرای این دوره گاه بهاریههایی میسازد كه به راستی یادآور بهاریههای بلند منوچهری و فرخی است، و گاه در این شیوه چنان طبیعت و لوازم آن را تصویر میكند و استادانه و ماهرانه صحنه میآراید كه گویی خود نه مقلد، كه نوآور این طرز است. در شعر دورۀ بازگشت، تقلید از طبیعت و رعایت ایجاز و بلاغت به صورت سادگی، روشنی و فخامت زبان جلوهگر میشود (شمیسا، سبكشناسی، 320). وصف بهار و طبیعت در شعر این دوره، همچون شعر شاعران سبك خراسانی با استفاده از تشبیهات محسوس به معقول، و گاه با استفاده از تشبیهات مركب صورت میپذیرد (همان، 324-325)؛ فیالمثل از مقایسۀ بهاریهای به مطلع «دو ابر بانگ زن گشت از دو سوی آسمان پیدا» اثر سروش اصفهانی (1 /7) دریافت میشود كه بهاریۀ او تقلیدی است از بهاریۀ فرخی سیستانی به مطلع «برآمد نیلگون ابری ز روی نیلگون دریا» (ص 1-3) كه با زبانی سادهتر سروده شده است، با این تفاوت كه به جای تشبیههای پیچیده و بدیع فرخی، شاعر تنها به توصیف قناعت كرده، و فقط یك بار به طرز فرخی از تشبیه محسوس به معقول سود جسته است (شمیسا، همان، 325). در این میان، بهاریههای ممتاز قاآنی (1223-1270ق /1808-1854م) درخور توجه خاص است (برای نمونه، نک : آرینپور، 1 /107). وصف بهار و خزان و ابر و صحرا در سخن او از احساس واقعی و از عشق به لطایف طبیعت نشان دارد (زرینكوب، 340). تغزلات زیبا و صحنهآراییهای دلپذیر و رنگارنگ قاآنی در وصف بهار، غالباً به قدری بدیع و نغز است كه گویی وی نخستین سراینده بدین سبك و سیاق است (آرینپور، 1 /97).
میراث گرانقدر ادبی ما از عصر مشروطه با عناصر تازۀ فرهنگ غربی كه زمینههای آن از سالها پیش فراهم آمده بود، در میآمیزد و حكایتی دیگر آغاز میشود. نهضت مشروطه تحقق مییابد و افسانۀ دلفریب آزادی و واقعیت خشن و دردناك اختناق معنایی دیگر پیدا میكند و بر بهاریهسرایی نیز سایه میافكند. آرام آرام زبان شاعرانۀ تازهای پدیدار میشود و تعبیرها و تركیبهایی چون «بهار آزادی»، و «خزان اختناق» شكل میگیرد. در گرماگرم نهضت مشروطه، ملك الشعرا بهار (1266-1330ش) كه سنت و نوآوری را در كار شاعری جمع دارد، «وصفهایی از بهار، با لفظ و معنایی رزمی» (انقلابی) به دست میدهد كه در عین نوگرایی، نشانهای از پیوستگی اندیشۀ او با سنت محسوب میشود (سلطانی، شم 156، ص 27). در دوران مشروطیت، شعر و ادب فارسی مردمی میشود (شمیسا، سبكشناسی، 340) و شاعر نسبت به رویدادهای جامعه بیاعتنا نمیماند. بهار به اندازۀ حضور آزادی در جامعه، در شعر شاعران این دوران حضور مییابد و آن گاه كه «بهار آزادی» در هیئت خزان پدیدار میگردد، شاعر را به سان لالههای داغدار روییده از خون شهیدان وطن (عارف، 359) به سوگ آزادی مینشاند و بهار غمانگیز او را یادآورِ بهار دوران حملۀ خونین مغول میسازد (جوینی، 1 /109-110)؛ بهاری اندوهبارِ بی گل و نسرین و بینسیم فروردین كه نه فقط در شاعری چون ابتهاج (سایه) بلكه در هر صاحبْ احساسی این باور را پدید میآورد كه جهان آیین بهاران را از یاد برده است (نک : ابتهاج، 75-79) و شاعر كمتر مجال مییابد تا در بهاریهای به موكب خجستۀ نوروز و بر مرغزار دیلم و طرْف سپیدرود درود بفرستد (بهار، 1 /328، 682، نیز نک : 117- 118، 128-133، 135، 250-251، 2 /1175) و چنین است كه دیگر بهار بهار نیست، بلكه خزان است و بهاریه را خزانیه باید خواند. بهار نیما (1276- 1338ش) كه ناشكوفا و نابارور است، در «آقاتوكا» میشكند (ص 438-440)؛ بهار شاملو (1304-1379ش) بهاری است بینشاط كه كس در به رویش نمیگشاید (ص 11-14)؛ بهار اخوان ثالث (1307-1369ش) گُلی چونان آتش دارد و موسم بیقراری است (ص 138-139، 288-293)؛ بهار نادرپور بهاری است خاموش با بُغضی در گلو (نک : سلطانی، شم 156، ص 28) و فریدون مشیری (1305-1379ش) نومید، با اشك و آه به استقبال بهار میرود و به پرستو و به گل و سبزه درود میفرستد (ص 109-112) و فخرالدین مزارعی 365 بار بر 365 روز گذشته دریغ میگوید و چون در قفای خود چنان سالی داشته است «كه به لعنِ خدا نمیارزد»، نسبت به بهار و سال نو مهر نمیورزد (ص 211-212) و با این همه، شاعر امروز به حكم تعهد شاعرانه، به قول منوچهر آتشی چشم به راه بهار نمیماند و میكوشد تا در دل خزانها و زمستانها، در بوستان دلها بهار شادی برویاند و گل نشاط بشكفاند (نک : سلطانی، همانجا).
در طرحی كوتاه همراه با توضیحی مختصر میتوان بهاریه و توصیف بهاررا در طول تاریخ ادبیات فارسی به دو قسم تقسیم كرد: 1. بهاریۀ واقعی (آفاقی)، یعنی توصیف واقعی بهار و طبیعت اولاً به عنوان مقدمهای بر مدح، چنانكه شیوۀ شاعران مداح در سبك خراسانی و دورۀ بازگشت ادبی است؛ ثانیاً به قصد استفاده در حماسهسرایی و بزمآرایی آن سان كه شیوۀ فردوسی و اسدی طوسی است. 2. بهاریۀ نمادین (انفسی)، یعنی وصف درونی و انفسی بهار و طبیعت كه غالباً به زبان رمز و نماد و استعاره صورت میگیرد. این گونه بهاریه 3 چهره دارد: الف ـ چهرۀ عرفانی، آن سان كه در سبك عراقی ملاحظه میشود و وصف انفسی و روحانی بهار یا به وسیلۀ وصف آفاقی و بیرونی، و یا به طور مستقیم صورت میگیرد و فیالمثل بهار نماد بسط یا خرد و جان، و خزان نماد قبض یا نماد نفس و هوی محسوب میشود. ب ـ چهرۀ ویژۀ سبك هندی، كه در آن عرفان رنگ میبازد و تصویرسازیهای غریب و عریانسازیهای عجیب كه جنبۀ نمادین دارد، چشمگیر است. ج ـ چهرۀ سیاسی ـ اجتماعی، آن گونه كه از عصر مشروطه تا امروز ادامه داشته است؛ به عنوان مثال هنرمندان متعهد تحت تأثیر اوضاع سیاسی و اجتماعی، بهار را نماد آزادی و رهایی، و خزان را نماد اختناق و بند و اسارت به شمار آوردهاند.
آرینپور، یحیى، از صبا تا نیما، تهران، 1372ش؛ ابتهاج، هوشنگ، آینه در آینه، به كوشش محمدرضا شفیعی كدكنی، تهران، 1375ش؛ اخوان ثالث، مهدی، ترا ای كهن بوم و بر دوست دارم، تهران، 1370ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب نامه، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، 1317ش؛ انوری ابیوردی، دیوان، به كوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1372ش؛ بهار، محمدتقی، دیوان، به كوشش مهرداد بهار، تهران، 1368ش؛ جمالزاده، محمدعلی، «بهار ایران و بهاریه در شعر فارسی»، وحید، تهران، 1346ش، س 4، شم 4؛ جوینی، عطاملك، تاریخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329ق؛ حافظ، دیوان، به كوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1362ش؛ حمیدیان، سعید، «غزل سعدی: عاشقانه یا عارفانه«، سعدیشناسی، دفتر 7، به كوشش كورش كمالی سروستانی، شیراز، 1383ش؛ خان، عابدعلی، «اشعار بهاریه در شبه قارۀ پاك و هند»، هلال، كراچی، 1345ش، شم 56؛ خانلری، پرویز، «یادی از صائب»، صائب و سبك هندی، به كوشش محمدرسول دریاگشت، تهران، 1354ش؛ خرمشاهی، بهاءالدین، حافظ نامه، تهران، 1368ش؛ دادبه، اصغر، «ماجرای پایانناپذیر می در شعر حافظ»، نامۀ شهیدی، تهران، 1374ش؛ همو، «مكتب حافظ، مكتب رندی»، حافظ پژوهی، دفتر 2، به كوشش كورش كمالی سروستانی، شیراز، 1378ش؛ همو، «ناصرخسرو و حكایت ایرانگرایی»، نامۀ پارسی، تهران، 1382ش؛ س 8، شم 2؛ ذكاوتی قراگوزلو، علیرضا، گزیدۀ اشعار سبك هندی، تهران، 1372ش؛ رودكی، دیوان، به كوشش منوچهر دانشپژوه، تهران، 1373ش؛ زرینكوب، عبدالحسین، با كاروان حله، تهران، 1372ش؛ سروش اصفهانی، دیوان، به كوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1339ش؛ سلطانی گرد فرامرزی، علی، «بهار در آیینۀ حماسهها»، نگین، تهران، 1356-1357، شم 154-156؛ شاملو، احمد، هوای تازه، تهران، 1372ش؛ شفیعی كدكنی، تازیانههای سلوك (نقد و تحلیل چند قصیده از حكیم سنایی)، تهران، 1372ش؛ همو، شاعر آینهها (بررسی سبك هندی و شعر بیدل)، تهران، 1368ش؛ همو، صور خیال در شعر فارسی، تهران، 1370ش؛ شمس قیس، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به كوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373ش؛ شمس لنگرودی، محمد، سبك هندی و كلیم كاشانی، تهران، 1372ش؛ شمیسا، سیروس، انواع ادبی، تهران، 1375ش؛ همو، سبكشناسی شعر، تهران، 1375ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به كوشش محمد قهرمان، تهران، 1368ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1371ش؛ عارف قزوینی، ابوالقاسم، كلیات دیوان، به كوشش عبدالرحمان سیف آزاد، تهران، 1347ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1349ش؛ فردوسی، شاهنامه، به كوشش ی. ا. برتلس، مسكو، 1963م؛ فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران، تهران، 1350ش؛ همو، شرح مثنوی شریف، تهران، 1361ش؛ كسایی مروزی، دیوان، به كوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1367ش؛ كلیم كاشانی، دیوان، به كوشش پرتو بیضایی، تهران، 1336ش؛ گوهرین، صادق، فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی، تهران، 1362ش؛ مزارعی، فخرالدین، سرود آرزو، به كوشش اصغر دادبه، تهران، 1369ش؛ مشیری، فریدون، گزینۀ اشعار، تهران، 1374ش؛ منوچهری دامغانی، برگزیدۀ اشعار، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1364ش؛ مولوی، فیه مافیه، به كوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1369ش؛ همو، مثنوی معنوی، به كوشش نیكلسن، تهران، 1360ش؛ ناصرخسرو، دیوان، به كوشش مجتبی مینوی، تهران، 1372ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به كوشش وحید دستگردی، تهران، 1313ش؛ نیمایوشیج، مجموعۀ كامل اشعار، به كوشش سیروس طاهباز، تهران، 1375ش؛ هدایت، صادق، ترانۀ خیام، تهران، 1334ش؛ همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1363ش؛ یوسفی، غلامحسین، فرخی سیستانی (بحثی در شرح احوال و روزگار و شعر او)، مشهد، 1341ش.
اصغر دادبه
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید