صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / بهاءالدین ولد /

فهرست مطالب

بهاءالدین ولد


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 13 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

بَهاءُالدّین‌ وَلَد، محمد بن‌ حسین‌ خطیبی‌ بكری‌ (543 - 628ق‌ / 1148-1231م‌)، معروف‌ به‌ بهاء ولد «سلطان‌ العلماء»، عارف‌، واعظ، از مشایخ‌ صوفیه‌ و پدر جلال‌الدین‌ محمد مولوی‌. 
نسب‌ بهاء ولد به‌ ابوبكر صدیق‌ می‌رسد و از سوی‌ مادر نوۀ علاءالدین‌ محمد خوارزمشاه‌ دانسته‌ شده‌ است‌ (افلاكی‌، 1 /7 -9؛ نیز نک‍ : جامی‌، 459)، ولی‌ این‌ قول‌ با توجه‌ به‌ منابع‌ تاریخی‌ موثق‌ قابل تأیید نیست (نک‍ : فروزانفر، زندگانی‌...، 7- 8). در كتاب‌ معارف‌ كه‌ مجموعۀ مواعظ و سخنان‌ اوست‌، چنین‌ آمده‌ كه‌ لقب «سلطان‌ العلماء» را پیامبر(ص‌) در خواب‌ به‌ او اعطا كرده‌ است‌ (1 /189؛ نیز نک‍ : سلطان‌ ولد، 187- 188؛ سپهسالار، 11). 
بهاء ولد را از تربیت‌یافتگان‌ شیخ‌نجم‌الدین‌ كبری‌(مق 618ق‌ / 1221م‌) و از جمله‌ خلفای‌ او دانسته‌اند (جامی‌، همانجا). خرقه‌ و تلقین‌ او به‌ احمد غزالی‌ می‌پیوندد (افلاكی‌، 2 /998؛ سپهسالار، 9)؛ ولی‌ از معارف‌ بهاء ولد كه‌ شامل‌ افكار، و آراء و اقوال‌ اوست‌، نكته‌ای‌ كه‌ حاكی‌ از انتساب‌ او به‌ سلسلۀ كبرویه‌ باشد و یا بر تأثیر طریقۀ شیخ‌ احمد غزالی‌ بر راه‌ و روش‌ او دلالت‌ كند، دیده‌ نشده‌ است‌ (نک‍ : زرین‌كوب‌، سرنی‌، 71). 
وی‌ در خراسان‌ و در خطۀ بلخ‌ به‌ وعظ و درس‌ می‌پرداخت‌ و موعظه‌های‌ او با اندیشه‌ها و كلمات‌ صوفیان‌ آمیخته‌ بوده‌ است‌. بهاء ولد شیوۀ تحقیق‌ حكما و فلاسفه‌ و نیز علوم‌ اهل‌ِ مدرسه‌ را راه‌ وصول‌ به‌ حقیقت‌ نمی‌دیده‌ است‌ و اختلاف‌ او را با فلاسفه‌ و متكلمان‌ آن‌ زمان‌ می‌توان‌ در اشارتی‌ كه‌ در معارف‌ به‌ فخرالدین‌ رازی‌، متكلم‌ سدۀ 6ق‌ كرده‌ است‌، ملاحظه‌ كرد (بهاءالدین‌ ولد، 1 /82؛ فروزانفر، مقدمه‌...، «ه‍‌ »؛ زرین‌كوب، جست‌‌و‌جو...، 279-280). 
گاهی‌ كنایات‌ و تذكرات‌ او در وعظ و منبر از حدّ اعتدال‌ می‌گذشت‌ و فخرالدین‌ رازی‌ دانشمند و متكلم‌ مشهور آن‌ زمان‌ را كه‌ مورداحترام‌ محمد خوارزمشاه‌ بود و حتى خود پادشاه‌ را نیز صریحاً و به‌ تندی‌ موردخطاب‌ و انتقاد قرار می‌داد (بهاءالدین‌ ولد، 1 /82، 245-246؛ سپهسالار، 10-12). اما ظاهراً مردم‌ بلخ‌ به‌ وی‌ ارادت‌ بسیار داشتند و از جمله‌ مریدان‌ و یاران‌ نزدیك‌ او سیدبرهان‌الدین‌ محقق‌ ترمذی‌ را می‌توان‌ نام‌ برد كه‌ از جملۀ اقطاب‌ و بزرگان‌ صوفیه‌ به‌ شمار می‌رفت‌. دلبستگی‌ مردم‌ به‌ بهاء ولد و شهرت‌ و تأثیر كلام‌ او بنابر برخی‌ روایات‌ موجب‌ شد كه‌ محمد خوارزمشاه‌ بیمناك‌ گردد و بدین‌ سبب‌ قاصدان‌ خود را نزد او فرستاد و از وی‌ خواست‌ كه‌ پادشاهی‌ سرزمین‌ بلخ‌ را خود برعهده‌ گیرد، «كه‌ در یك‌ اقلیم‌ دو پادشاه‌ نشاید» (نک‍ : افلاكی‌، 1 /13). 
معلوم‌ نیست‌ كه‌ این‌ گفتۀ افلاكی‌ تا چه‌ حد درست‌ باشد، زیرا معمولاً مناقب‌نویسان‌ از این‌گونه‌ اقوال‌ و اعمال‌ به‌ مشایخ‌ خود نسبت‌ می‌دهند؛ ولی‌ آنچه‌ مسلم‌ است‌ و از گفتۀ سلطان‌ ولد نیز برمی‌آید (ص‌ 190) اندكی‌ پیش‌ از حملۀ مغول‌ به‌ آن‌ نواحی‌ و به‌ سبب‌ آزردگی‌ از مردم‌ بلخ‌ و پادشاه‌ وقت‌، صلاح‌ كار خود را در آن‌ دید كه‌ از خراسان‌ دور شود و بدین‌سبب‌ به‌ عزم‌ سفر مكه‌ از بلخ‌ بیرون‌ شد. البته‌ در آن‌ زمان‌، در بلخ‌ و اطراف‌ آن‌ آشوب‌ و ناامنی‌ پدید آمده‌ بود و بیم‌ هجوم‌ مغولان‌ روز به‌ روز بیشتر می‌شد، و بی‌شك این امر نیز در تصمیم‌ او به‌ ترك‌ خراسان‌ تأثیر بسیار داشته‌ است‌. به‌ گفتۀ افلاكی‌ (1 /13-14)، خوارزمشاه‌ از او درخواست‌ كرد كه‌ به‌ نوعی‌ از شهر خارج‌ شود كه‌ مردم‌ آگاه‌ نشوند. بنابر قراین‌ و شواهدی‌ مهم‌تر، مهاجرت‌ بهاء ولد در حدود سال‌ 616 تا 617ق‌ و اندكی پیش از حملۀ مغول‌ به‌ خراسان‌ بوده‌ است‌ (نک‍ : همایی‌، 41؛ فروزانفر، زندگانی‌، 14-16). با این‌ حال‌، به‌ نظر می‌رسد كه‌ حسدورزی‌ علما و آزار و دشمنی‌ آنان‌ نیز در مهاجرت‌ او بی‌تأثیر نبوده‌ است‌ (نک‍ : همایی‌، 42) و در عین‌ حال‌ رنجشهایی‌ هم‌ از سلطان‌ و عمال‌ او داشته‌ است‌ و شاید از همین‌ روی‌ بود كه‌ وی‌ در سالهای‌ پیش‌ از ترك‌ خراسان‌ غالباً از بلخ‌ خارج‌ می‌شده‌، و در شهرهای‌ دیگر آن‌ نواحی‌ چون‌ وَخش‌، ترمذ و سمرقند اقامتهای‌ كوتاهی‌ داشته‌ است‌. بهاءالدین‌ ولد در آغاز سفر، در نیشابور با شیخ‌ فریدالدین‌ عطار دیدار كرد و شیخ‌ عطار نسخه‌ای‌ از اسرارنامه‌ را به‌ فرزندش‌ جلال‌الدین‌ محمد كه‌ در آن‌ هنگام‌ نوجوان‌ بود، اهدا كرد (نک‍ : دولتشاه‌، 145). 
بهاءولد و همراهانش‌ از نیشابور رهسپار بغداد شدند و چون‌ به‌ آنجا رسیدند، شیخ‌ شهاب‌الدین‌ ابوحفص‌ عمر سهروردی‌ (539 -632ق‌ /1144-1235م‌)، مؤلف‌ عوارف‌ المعارف‌ به‌ دیدار بهاءولد شتافت‌ و از وی‌ استقبال‌ كرد. به‌ گفتۀ افلاكی‌، چون‌ بهاء ولد و جماعت‌ همراه‌ او به‌ نزدیكی‌ آن‌ شهر رسیدند، از ایشان‌ پرسیده‌ شد كه‌ شما چه‌ كسانید و از كجا می‌آیید؟ بهاءولد سر از عماری‌ بیرون‌ كرده‌ گفت‌: «من‌ الله‌ و الی‌الله‌ و لاحول‌ و لاقوة الاّبالله‌، از لامكان‌ می‌آییم‌ و به‌ لامكان‌ می‌رویم‌». چون‌ این‌ خبر به‌ خلیفه‌ رسید، وی‌ سهروردی‌ را از آن‌ با خبر كرد. شیخ‌ گفت‌: این‌ كسی‌ نیست‌، مگر بهاءالدین‌ ولد بلخی‌، و سپس‌ به‌ استقبال‌ او رفت‌ و او را با تكریم‌ به‌ شهر وارد نمود (1 /17؛ نیز جامی‌، 460). 
بهاءولد 3 روز در بغداد توقف‌ داشت‌ و روز چهارم‌ راهی‌ مكه‌ شد. اینكه‌ افلاكی‌ گفته‌ است‌ بهاءولد در بغداد و در مدرسۀ مستنصریه‌ اقامت‌ گزید (1 /18)، بی‌شك‌ اشتباه‌ است‌، زیرا بنای‌ این‌ مدرسه‌ در 625ق‌ /1228م‌، یعنی‌ تقریباً 7 سال‌ پس‌ از آمدن‌ بهاء ولد به‌ عراق به‌ دستور خلیفه‌ مستنصر آغاز شد (نک‍ : فروزانفر، همان‌، 19-20). بهاء ولد از مكه‌ به‌ شام‌ رفت‌، ولی‌ مدت‌ اقامت‌ او در شام‌ به‌ درستی‌ معلوم‌ نیست‌. افلاكی‌ گوید كه‌ وی‌ پس‌ از حج‌ 4 سال‌ در ملاطیه‌ (ملطیه‌) و پس‌ از آن‌ 7 سال‌ در لارنده‌ از توابع‌ قونیه‌ مقیم‌ شد (1 /18-20). آنچه‌ از منابع‌ معتبر برمی‌آید، صرف‌نظر از مبالغه‌گوییهای‌ مناقب‌نویسان‌، بهاءالدین‌ ولد در لارنده‌ اعزاز و احترام‌ نواب‌ و وابستگان‌ دربار سلطان‌ علاءالدین كیقباد سلجوقی‌ (حك‍ 617-634ق‌ /1220-1237م‌) را برانگیخت. سرانجام، بهاء ولد در 626ق به دعوت‌ سلطان علاءالدین‌ به‌ شهر قونیه‌ رفت‌ و سلطان‌ خود از مریدان‌ او شد و دو سال‌ پس‌ از ورود به‌ این‌ شهر در 85 سالگی‌ وفات‌ یافت‌ (سلطان‌ ولد، 191-192؛ افلاكی‌، 1 /32، 41؛ نک‍ : همایی، همانجا؛ فروزانفر، همان‌، 31-32). 
مجموعۀ مواعظ او با عنوان‌ معارف‌، شامل‌ مباحثی‌ است‌ در توحید، اسماء و صفات‌ الهی‌ و دیگر موضوعات‌ مربوط به‌ كلام‌ و تصوف‌ اسلامی‌ و نیز نكاتی‌ در تفسیر قرآن‌، البته‌ با تعبیراتی‌ شاعرانه‌ و الفاظی‌ دل‌نشین‌. مولانا در محاورات‌ خویش‌ غالباً از این‌ كتاب‌ به‌ تعبیر «فواید والد» یاد می‌كند و تأثیر مضامین‌ و مطالب‌ معارف‌ در آثار مولوی‌ مشهود است‌ (زرین‌كوب‌، جست‌ و جو، 279). مولوی‌ در مثنوی‌ و نیز در غزلیات‌ خود از معانی‌ این‌ كتاب‌ اقتباس‌ بسیار كرده‌ است‌ (فروزانفر، همان‌، 33، مقدمه‌، «یب‌ ـ كط»). 

مآخذ

افلاكی‌، احمد، مناقب‌ العارفین‌، به‌ كوشش‌ تحسین‌ یازیجی‌، آنكارا، 1976م‌؛ بهاءالدین‌ ولد، معارف‌، به‌ كوشش‌ بدیع‌الزمان‌ فروزانفر، تهران‌، 1333ش‌؛ جامی‌، عبدالرحمان‌، نفحات‌ الانس‌، به‌ كوشش‌ محمود عابدی‌، تهران‌، 1370ش‌؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، تذكرة الشعراء، به‌ كوشش‌ محمد رمضانی‌، تهران‌، 1338ش‌؛ زرین‌كوب‌، عبدالحسین‌، جست‌ و جو در تصوف‌ ایران‌، تهران‌، 1357ش‌؛ همو، سرنی‌، تهران‌، 1364ش‌؛ سپهسالار، فریدون‌، احوال‌ مولانا جلال‌الدین‌ مولوی‌، به‌ كوشش‌ سعید نفیسی‌، تهران‌، 1325ش‌؛ سلطان‌ ولد، محمد، ولدنامه‌، به‌ كوشش‌ جلال‌الدین‌ همایی‌، تهران‌، 1315ش‌؛ فروزانفر، بدیع‌الزمان‌، زندگانی‌ مولانا جلال‌الدین‌ محمد، تهران‌، 1333ش‌؛ همو، مقدمه‌ بر معارف‌ (نک‍ : هم‍ ، بهاءالدین‌ ولد)؛ همایی‌، جلال‌الدین‌، مقدمه‌ بر ولدنامه‌ (نک‍ : هم‍ ، سلطان‌ ولد).

پروانه‌ محمدی‌ 
 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: