صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / بوقا /

فهرست مطالب

بوقا


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 13 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

بوقا، در تركی‌ كهن‌ به‌ معنای‌ گاو نر و گشن‌ است‌ كه‌ با اندك‌ دگرگونیهای‌ آوایی‌ در بیشتر شاخه‌های‌ زبان‌ تركی‌ به‌ همان‌ معنی‌ بر جای‌ مانده‌ است‌ (كلاوسن‌، .(312 كاشغری‌ آن‌ را به صورت «بُقا» (3 /172) ضبط كرده‌، اما در زبانهای اویغوری‌، قرقیزی‌، قزاقی‌، ازبكی‌ وگویشهای‌ تركی‌ سیبری‌ به‌ همان‌ صورت‌ كهن بازمانده است‌ (جعفراوغلو،51؛ یوداهین‌، 141؛ قزاق‌... ، 52؛ شنیتكوف‌، .(66 در زبانهایی چون یاقوتی، قبچاقی، عثمانی، جغتایی‌ و تركی‌ آذربایجانی به‌ شكل «بوغا» (دورفر، II /299؛ استرابادی‌، 88)، و بدون‌ تغییر آوایی‌ به‌ زبان‌ مغولی‌ (لسینگ‌، 142)، و به‌ صورت «بوها» به‌ زبان‌ منچوری‌ و «بیكا» به‌ زبان‌ مجاری‌، و به‌ اشكال‌ دیگر به‌ زبانهای‌ قفقازی‌ و روسی‌ راه‌ یافته‌ است‌ (دورفر، همانجا). این‌ واژه‌ در برخی‌ زبانها و گویشهای‌ ایرانی‌، مثل‌ آسی‌ به‌ صورت «بوغ‌» (یا بوغا)، كردی‌ به‌ صورت «بوخه‌»، یغنابی‌ به‌ شكل «بوقا و بوقّا»، و وخی‌ به‌ صورت «بوقا» نیز آمده‌ است‌ (همانجا). بوقا و تركیبهایی‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ نام‌ كسان‌، بیشتر تركان‌ و مغولان‌، در مآخذ فارسی‌ و عربی‌ كاربرد فراوان‌ داشته‌ است‌ (مثلاً: كلاوسن‌، 75؛ رشیدالدین،‌ 68؛ حافظ ابرو، 1 /49، 475، جم‍ ). 
دو تن‌ از امرا و وزرای‌ بزرگ‌ در ایران‌، یكی‌ غز و دیگری‌ مغول‌ به‌ این‌ نام‌ مشهورند: 

1. بوقا

یكی‌ از سران‌ شاخه‌ای‌ از قبیلۀ اغوز (غز) كه‌ در حوادث‌ روزگار غزنویان‌ پس‌ از محمود نقش‌ مهمی‌ بر عهده‌ داشت‌. پس‌ از سركوب‌ سلجوقیان‌ اغوز توسط سلطان‌ محمود غزنوی‌، گروهی‌ از آنان‌ به‌ داخل‌ ایران‌، كرمان‌ و از آنجا به‌ عراق‌ عجم‌ گریختند. این‌ گروه‌ به‌ اغوزان‌ یا تركمانان‌ عراقی‌ معروف‌ شدند و بوقا در زمرۀ آنان‌ بود (ابن‌ اثیر، 9 /379؛ بازورث‌، 225-224؛ قفس‌ اوغلو، .(20 از زندگی و نسب بوقا اطلاع‌ چندانی‌ در دست‌ نیست‌. برخی‌ او را فرزند سلجوق‌ دانسته‌اند (مرعشی‌، 200). پس‌ از مرگ‌ محمود، مسعود برای‌ چیرگی‌ بر برادرش‌ محمد، بوقا و یارانش‌ را به‌ مدد خواست‌. بعداً نیز از او در برخی‌ جنگها یاری‌ گرفت‌ (بیهقی‌، 77، 316)، ولی‌ پنهانی‌ قصد كرد تا بوقا و یارانش‌ را فرو گیرد و به‌ پند خواجه‌ احمد بن‌ حسن‌ میمندی‌ وقعی‌ ننهاد (همو، 368). در این‌ سوء قصد یغمر، بلند پایه‌ ترین‌ یار بوقا كشته‌ شد، ولی‌ خود او جان‌ به‌ دربرد و روی‌ به‌ عراق‌ عجم‌ نهاد و همه‌ جا دست‌ به‌كشتار و غارت‌ زد. در 427ق‌ /1036م‌ تاش‌ فراش‌، سپهسالار مسعود به‌ تعقیب‌ بوقا دست‌ زد، ولی‌ در جنگ‌ از او شكست‌ خورد و غزان‌ ری‌ را گرفته‌، به‌ باد غارت‌ دادند. ابوسهل‌ حمدوی‌، والی‌ غزنوی‌ ری‌ به‌ مقابله‌ آمد و غزان‌ را شكست‌ داد و برخی‌ از پیشوایان‌ آنان‌ را اسیر كرد (ابن‌ اثیر، 9 /379-380). بوقا به‌ آذربایجان‌ گریخت‌. در 430ق‌ بوقا و برخی‌ از دیگر سركردگان‌ غز به‌ كمك‌ مجدالدولۀ دیلمی‌ به‌ همدان‌ تاختند و به‌ قتل‌ عام‌ پرداختند. 
علاءالدولۀ كاكویه‌ از اصفهان‌ لشكر به‌ مقابله‌ برد و بر آنان‌ پیروز شد و جمعی‌ را اسیر كرد (همو، 9 /383-384) با این‌ همه‌، گویا گروه بزرگی از آنان در ری ماندند؛ چه‌، در 433ق‌ كه‌ ابراهیم‌ اینال‌ سلجوقی‌ روی‌ به ری نهاد، غزان آنجا را رها كردند و گروهی‌ به‌ سركردگی‌ بوقا روی‌ به‌ دیار بكر نهادند و از آنجا به‌ موصل‌ رفته‌، والی‌ آنجا، قرواش‌ را بیرون‌ راندند، ولی‌ قرواش‌ بازگشت‌ و اغوزان‌ را درهم‌ شكست‌ (همو، 9 /381-384). پس‌ از آن‌، از بوقا و یارانش‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. 

2. بوقا چینگْسانْگ‌

نام‌ وزیر پرقدرت‌ سالهای‌ نخستین‌ فرمانروایی‌ ارغون‌، ایلخان‌ مغول‌. چینگسانگ‌ در اصل‌ واژۀ چینی‌ دخیل‌ در زبان‌ مغولی‌ است‌، به‌ معنی‌ وزیر ایالت‌ (لسینگ‌، .(190 

بوقا پسر اوگلی‌ پسر هوگولای قورچی‌ از شاخۀ اوریات‌ قبیلۀ جلایر بود. اوگلی‌ قورچی‌ با دو پسر خردسال‌ خویش‌، بوقا و آروق‌ همراه‌ هولاگوخان‌ به‌ ایران‌ آمده‌ بود. پس‌ از درگذشت‌ او، اَباقاخان‌ (ه‍ م‌) فرزندان‌ او را نگاهداری‌ و تربیت‌ كرد و بوقا را به ملازمت خود برگزید. بوقا نخست تمغاچی (مهردار، نک‍ : كلاوسن‌، 504) بود. وی‌ سپس به‌ خزانه‌‌داری‌ پوستین‌، و بعد به‌ خزانه‌داری‌ نارین‌ (طُرَف و جواهرات‌، نک‍ : لسینگ‌، 566) برگزیده‌ شد و هم زمان‌ آل‌ تمغا (مهر سرخ‌، نک‍ : كلاوسن‌، 120, 504) را هم‌ به‌ او سپردند (رشیدالدین‌ 1 /70، 2 /1110؛ ابن‌ عبری، .(I /614 
در 680ق‌ /1281م‌ و به‌ هنگام‌ درگذشت‌ اباقاخان‌، بوقا ملازم‌ ارغون بود (رشیدالدین، 2 /1124-1125) و در 681ق همراه‌ برادرش‌، آروق‌ در قورولتای‌ آغاز پادشاهی‌ احمد تگودار (ه‍ م‌)، برادر و جانشین‌ اباقاخان‌ حاضر شد و به دفاع‌ از حق‌ وراثت‌ ارغون‌ برخاست‌، اما كاری‌ از پیش‌ نبرد و احمد تگودار ایلخان‌ شد. اگر چه‌ ارغون‌ بر پادشاهی‌ احمد گردن‌ نهاد، اما پس‌ از آنكه‌ به‌ عراق‌ رفت‌، اندك‌ اندك‌ سركشی‌ آغاز كرد و كار به‌ جنگ‌ كشید. شكست‌ و تسلیم‌ ارغون‌ خان‌ بوقا را كه‌ سخت‌ نگران‌ جان‌ او و خود بود، به‌ تكاپو انداخت‌ و وی‌ گروهی‌ از شاه‌زادگان‌ و امیران‌ را با خویشتن‌ همراه‌ كرد و به‌ ترفندی‌ ارغون‌ را از زندان‌ رهانید. آن‌گاه‌، به‌ همت‌ او احمد تگودار نیز دستگیر و معزول‌ گردید و همۀ شاه‌زادگان‌ به‌ ایلخانی‌ ارغون‌ گردن‌ نهادند (همو، 2 /1124- 1148؛ وصاف‌، 128-137؛ حمدالله، 593-595؛ ابن‌ عبری‌، I /614-616). ارغون‌ در آغاز پادشاهی‌، بوقا را به‌ پاداش‌ كوششهایش‌، ثروت‌ و امتیازات‌ بی‌مانند داد و وی‌ را با اختیاراتی‌ وسیع‌، وزیر سراسر قلمرو ایلخانی‌ گردانید (رشیدالدین‌، 2 /1155-1156؛ نیز نک‍ : وصاف‌، 229-230؛ ابن‌ عبری‌، .(I /622 در 684ق‌ اُردوقیا، سفیر درگاه‌ قوبیلای‌ قاآن‌ حامل‌ فرمان‌ وی‌ مبنی‌ بر آن‌ بود كه‌ ارغون‌ خان‌ به‌ جای‌ پدر نشیند و بوقا به‌ لقب «چینگسانگ‌» ملقب‌ گردد (رشیدالدین‌، 2 /1161؛ وصاف‌، 229). 
در این‌ زمان‌، شمس‌ الدین‌ جوینی‌ كه‌ پس‌ از دستگیری‌ و قتل‌ احمد تگودار بیمناك‌ شده‌، و آهنگ‌ گریز كرده‌ بود، به‌ پایمردی‌ بوقا وارد دستگاه‌ ارغون‌ خان‌ شد، ولی‌ این‌ امر كار بوقا را از رونق‌ انداخت‌ و رقیبان‌ و حاسدانش‌ نیز به‌ تكاپو برخاستند. بوقا هم‌ در برابر، به‌ سعایت‌ از جوینی‌ نزد ایلخان‌ برخاست‌ و چنان‌ كرد كه‌ وی‌ و خاندانش‌ را پس‌ از آزار بسیار به‌ قتل‌ رساندند (رشیدالدین‌، 2 /1156-1160؛ وصاف، 140-143؛ ابن‌ عبری‌، I /616-617؛ حمدالله‌، 595). 
خود رأیی‌ و سخت‌گیری بوقا در پایتخت‌ و برادرش‌ آروق‌ در بغداد كه از سوی او بر آنجا فرمان می‌راند، بر بسیاری‌ از شاه‌زادگان‌ و امیران‌ مغول‌ و كارگزاران‌ ایرانی‌ دیوان‌ گران‌ آمد و اندك‌ اندك‌ شكایت‌ از او و برادرش‌ آغاز شد، اما ارغون‌ به‌ سبب‌ دینی‌ كه‌ از او بر گردن‌ داشت، دم‌ بر نمی‌آورد. با این‌ همه‌، برخی‌ جسارتهای‌ بوقا موجب‌ شد تا از اعتبار و احترام‌ او نزد ایلخان‌ كاسته‌ شود. به‌ همین‌ سبب‌، چون‌ بوقا از بستر بیماری‌ بر سر كار بازگشت، عمل اینچو (املاك‌ دولتی‌، نک‍ : كلاوسن‌، 173)، مربوط به‌ شیراز از او منتزع‌ شد و وی‌ با بی‌اعتنایی‌ ایلخان‌ و درباریان‌ روبه‌ رو گردید. از این‌رو، گوشه‌گیری‌ پیشه‌ كرد و حتى خود را به‌ بیماری‌ زد و همین‌ امر او را یكسره‌ از چشم‌ ارغون‌ انداخت‌ (رشیدالدین‌، 2 /1166- 1168؛ نیز نک‍ : وصاف‌، 229-232؛ حمدالله‌، 597؛ ابن‌ عبری‌، .(I /622-623 
بوقا در حضور دیگران‌ بی‌محابا از خدمات‌ خویش‌ در تأمین‌ و تثبیت‌ ایلخانی‌ ارغون و جفا و بی‌وفایی‌ او سخن‌ می‌گفت‌ و این‌ گفتارها پیوسته‌ به ارغون‌ گزارش‌ می‌شد. ظاهراً او قصد داشت‌ شاه‌زاده‌ای‌ را در برابر ارغون‌ بر انگیزد و مقام‌ ایلخانی‌ را به‌ او سپارد. از این‌رو، شاه‌زاده‌ جوشكاب‌، پسر چوماغر نوادۀ هولاگو را كه‌ در كرانه‌های‌ فرات‌ مقیم‌ بود، برای‌ این‌ هدف‌ برگزید و با برخی از امیران و شاه‌زادگان در این‌ باب‌ هم‌داستان‌ شد و جوشكاب‌ را نیز از نیت‌ خود آگاه‌ ساخت‌. جوشكاب‌ كه‌ از فتنه‌گری‌ بوقا بیمناك‌ بود، از وی‌ سندی‌ خواست‌ مبنی‌ بر هم‌ پیمانی‌ و سوگند به‌ امضای‌ همۀ كسانی‌ كه‌ در آن‌ كار هماهنگ‌ و همراه‌ شده‌ بودند. بوقا نیز چنان‌ سندی‌ برای‌ وی‌ فرستاد، اما جوشكاب‌ كه‌ بر جان‌ خویش‌ بیمناك‌ بود، نزد ارغون رفت و داستان‌ را باز گفت‌. ارغون‌ كسانی را به دنبال بوقا فرستاد، اما او گریخته‌، و به‌ اولجای ‌خاتون‌ پناه‌ جسته‌ بود. سرانجام‌ در 21 ذیحجۀ 687 او را دستگیر كردند و همان روز جوشكاب او را به دست‌ خویش‌ به‌ قتل‌ رسانید. پس‌ از وی‌ بسیاری‌ از امیران‌ مغول‌ و كارگزاران‌ ایرانی‌ مسلمان‌ و مسیحی او و نیز برادرش‌ آروق‌ و پسرش‌ اباچی‌ نیز كشته‌ شدند (رشیدالدین‌، 2 /1166-1172؛ وصاف‌، 232-233؛ حمدالله‌، 597؛ ابن‌ عبری‌، .(I /623-627 
با توجه‌ به‌ اینكه‌ بوقا كار خویش‌ را از دیوان‌ و خزانه‌‌داری‌ آغاز كرده‌ بود، باید پذیرفت كه دست كم خواندن‌ و نوشتن‌ مغولی‌ را می‌دانسته‌ است‌. خواجه‌ رشیدالدین‌ كه‌ بی‌گمان‌ در آن‌ روزگار در دربار ایلخان‌ حضور داشت‌، بوقا را «از میان‌ مغول‌ مردی‌ به‌ غایت‌ كافی‌ و زیرك‌ و بارأی‌ و تدبیر» وصف‌ می‌كند (2 /1156؛ نیز نک‍ : وصاف‌، 229؛ ابن‌ عبری‌، .(I /622 

مآخذ

ابن‌ اثیر، الكامل‌؛ استرابادی‌، محمد مهدی‌، سنگلاخ‌، به‌ كوشش‌ روشن‌ خیاوی‌، تهران‌، 1374ش‌؛ بیهقی‌، ابوالفضل‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ علی‌ اكبر فیاض، مشهد، 1356ش‌؛ حافظ ابرو، عبدالله‌، زبدة التواریخ‌، به‌ كوشش‌ كمال‌ حاج‌ سیدجوادی‌، تهران‌، 1372ش‌؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌، 1364ش‌؛ رشیدالدین فضل‌ الله‌، جامع‌ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران‌، 1373ش؛ كاشغری‌، محمود، دیوان‌ لغات‌ الترك، استانبول‌، 1335ق‌؛ مرعشی‌، ظهیرالدین‌، تاریخ‌ طبرستان‌ و رویان‌ و مازندران‌، به‌ كوشش‌ برنهارد دارن‌، تهران‌، 1363ش‌؛ وصاف‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد مهدی‌ اصفهانی‌، تهران‌، 1338ش‌؛ نیز: 

Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi, tr.Ö. R. Doğrul, Ankara, 1987; Bosworth, C. E., The Ghaznavids: Their Empire in Afghanistan and Eastern Iran, Beirut, 1973; Caferoğlu, A., Eski uygur türkçesi sözlüğü, Istanbul, 1968; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth - Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; Kafesoğlu, I., Sultan Meliksah devrinde büyük Selçuklu imparatorluğu, Istanbul, 1953; Kazak türkçesi sözlüğü, tr. H. Oraltay et al., Istanbul, 1984; Lessing, F. D., Mongolian - English Dictionary, Bloomington, 1982; Shnitnikov, B. N., Kazakh- English Dictionary, London, 1966; Yudahin, K. K., Kirgiz sözlüğü, tr., A. Taymas, Ankara, 1988. 
مصطفى‌ موسوی‌ 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: