صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / تاریخ / بوری، بنی /

فهرست مطالب

بوری، بنی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 4 تیر 1399 تاریخچه مقاله

تاج‌الملوك پس از مرگ پدر و به وصیت او در دمشق به حكومت نشست و سیرت پدر را در پیش گرفت و والیان و امرا را بر مناصب خود ابقا كرد (ابن قلانسی، 348؛ سبط ابن جوزی، 8(1) / 128)، اما سال بعد (523 ق / 1129م) كه كار اسماعیلیه با كوششهای طاهر بن سعد مزدقانیِ وزیر در دمشق بالا گرفت، و حتی گفته‌اند كه وزیر با فرنگان دربارۀ تسلیم دمشق وارد گفت‌وگو شد، بوری بی‌درنگ وزیر را كشت و دست به قتل عام باطنیۀ دمشق زد. آن گاه به مقابلۀ صلیبیان كه به دعوت باطنیۀ، بانیاس را گرفته، و غارت كنان روی به دمشق آورده بودند، رفت و آنها را گریزاند (ابن‌قلانسی، 350؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 656- 658؛ سبط ابن جوزی، 8(1) / 130-131؛ ذهبی، العبر، 2 / 418، سیر، 19 / 520-521؛ ابن خلدون، 5(1) / 329-330). دربارۀ مزدقانی گفته‌اند كه چون وجیه‌الدولة بن صوفی، رئیس دمشق با او به دشمنی برخاست، وی از بیم به اسماعیلیه پیوست تا از پشتیبانی آنها برخوردار گردد (ابن تغری بردی، 5 / 235). 
در این دوره عمادالدین زنگی، فرمانروای موصل (نک‍ : ه‍ د، آل زنگی)، رهبری پیكار با صلیبیان را در دست گرفته بود و می‌كوشید از قدرت امرای مسلمان برای ایجاد یك ائتلاف ضد صلیبی استفاده كند. یكی از این كوششها در 524ق پدید آمد و عمادالدین از بوری خواست كه برای جهاد به او بپیوندد و او نیز پسر خود سونج را از حماه با سپاه به اردوی زنگی فرستاد. سونج مورد احترام و استقبال واقع شد، ولی گفته‌اند چنان رفتار كرد كه عمادالدین خشمناك شد و او را در حلب به حبس‌انداخت و حماه را نیز گرفت. كوششهای بوری برای آزادی او به جایی نرسید (ابن اثیر، همان، 10 / 658 -659؛ ابن‌قلانسی، 361؛ قس: ذهبی، العبر، 2 / 417)؛ تا آنکـه سال بعد بوری دبیس بن صدقه، امیر حلّه را گرفته، به عمادالدین تسلیم كرد و سونج را باز پس گرفت (ابن‌اثیر، همان، 10 / 668؛ سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 135-136؛ ابن‌عدیم، بغیة، 225). در همین سال (جمادی‌اﻵخر 525)، باطنیه، احتمالاً به دستور جانشین و پسر حسن صباح بوری را در قلعۀ دمشق زخم زدند (سبط ابن جوزی، 8(1) / 136؛ ابن‌اثیر، همان، 10 / 670؛ ذهبی، سیر، 19 / 574) و با آنکـه چند ماهی بماند، ولی بر اثر همان زخم درگذشت (ابن عساكر، 3 / 633؛ ابن اثیر، همان، 10 / 679 -680). مورخان او را به دلیری و بخشندگی و نیك سیرتی ستوده، و شاعرانی چون ابن خیاط او را مدح گفته‌اند (ابن قلانسی، 350؛ ابن اثیر، همان، 10 / 680؛ ذهبی، العبر، 2 / 429). همسر او، صفوة الملك زمردخاتون، دختر امیر جاولی، خود از كاتبان و حافظان قرآن بود و مدرسۀ خاتونیۀ دمشق را همو ساخت (ابن كثیر، 12 / 245؛ ذهبی، همان، 3 / 27). 
بوری پیش از مرگ، پسر خود، شمس‌الملوك ابوالفتح اسماعیل را جانشین كرده بود. وی در جمادی‌اﻵخر 506 در دمشق به حكومت نشست و یوسف بن فیروز، حاجب بوری وزارت را در دست گرفت. شمس‌الدوله محمد، برادر اسماعیل هم بر بعلبك و اطراف آن فرمان می‌راند، ولی چون از اجابت درخواست اسماعیل دایر بر واگذاری دژهایی مانند حصن اللبوة به او خودداری كرد، اسماعیل به زور آن دژها را گرفت (ابن اثیر، همانجا؛ سبط ابن جوزی، 8(1) / 137؛ قس: ابن خلدون، 5(1) / 331، آورده است كه اسماعیل بعلبك را نیز از محمد گرفت). شمس‌الملوك كه از آغاز كار، پیكار با صلیبیان را در صدر اقدامات نظامی ‌خویش قرار داده بود، نخست به بهانۀ مصادرۀ اموال تاجران دمشقی توسط صلیبیان در بیروت، به ناگاه بانیاس ــ از استوارترین دژهای صلیبی ــ را مورد هجوم قرار داد و طی دو روز با حمله‌های سهمناك آنجا را گرفت و بسیاری از فرنگان را كشت و اسیر كرد (ابن اثیر، همان، 10 / 684-685؛ سبط ابن جوزی، 8(1) / 145؛ ذهبی، سیر، 19 / 575)؛ آن گاه به رغم قدرت و هیبت عمادالدین زنگی، بی‌آنکـه كسی را خبر دهد، به حماه تاخت و به سرعت آنجا را از دست نایب او به در آورد و روی به شیزر نهاد و پس از غارت اطراف آن، مالی از ابن‌منقذ گرفته، بازگشت (ابن قلانسی، 378-379؛ قس: ابن عدیم، زبده، 2 / 253؛ ابن واصل، 1 / 53). 
وی در 528ق / 1134م دژ شقیف تیرون در مرز قلمرو صلیبیان در حدود بیروت و صیدا را از دست ضحاك بن جندل گرفته، فرنگان را سخت به هراس افكند، چنان‌كه سپاه آراستند و در اطراف دمشق به غارت و ویرانی پرداختند. اسماعیل پس از زد و خورد با آنها، روی به طبریه، عكا و ناصره نهاد و در آن حدود دست به جنگ گشود و بسیاری از صلیبیان را اسیر كرد و عرصه را چنان بر آنان تنگ گرفت كه اطراف دمشق را رها كرده، صلح خواستند. وی نیز در ذیقعدۀ آن سال قرار صلح فرنگان با پدرش، بوری را تجدید كرد (ابن‌قلانسی، 382؛ ابن‌اثیر، همان، 11 / 11-12؛ قس: ابن قاضی شهبه، 99). 
گویا در همین دوران خلق و خوی اسماعیل دگرگون شد و به ستمگری و مصادرۀ اموال امرا و عمال دولت دست زد. ازاین‌رو یكی از غلامان جدش، طغتكین در شكارگاه به او سوء قصد كرد، ولی آسیبی به وی نرسید. پس از آن نیز یوسف بن فیروز، از امرای بلند پایۀ دمشق، از بیم او گریخت و به تدمر رفت. اسماعیل بر اثر آن حوادث، به برادر خود سونج بدگمان شد و او را زندانی كرد و چندان گرسنه نگاه داشت تا وی بمرد (ابن قلانسی، 382، 386-387؛ ابن‌عدیم، بغیة، 223؛ ابن شاكر، 12 / 283-284؛ قس: ابن قاضی شهبه، 98)؛ اما خود نیز چندان نپایید و در 14 ربیع‌اﻵخر 529 به قتل رسید. در این باره گفته‌اند كه چون وی بدسیرتی و ستمگری آغاز كرد و مردی زشت كار را بر دمشق چیره گردانید، امرای دمشق از او دل كندند و اسماعیل نیز كه از همه بیمناك شده بود، عمادالدین زنگی را به دمشق خواند تا شهر را به او تسلیم كند. آن گاه همۀ اموال و ذخایر دمشق را به صرخد برد تا خود نیز به آنجا رود؛ اما مادرش، زمرد خاتون كه از احتمال سقوط شهر به دست زنگی یا صلیبیان سخت خشمناك شده بود، دستور داد تا او را بكشند. گزارش دیگر حاكی از آن است كه اسماعیل نسبت به رابطۀ یوسف بن فیروز و زمرد خاتون بدگمان شد و خواست هر دو را بكشد، اما زمرد خاتون بر پسر پیش دستی كرد (ابن اثیر، همان، 11 / 20-21؛ سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 153؛ ابن‌عدیم، زبدة، 2 / 255-257؛ صفدی، 9 / 98-99؛ دربارۀ آبادانیهای او در دمشق، نک‍ : ابن شداد، 38، 192). 
چون اسماعیل مقتول شد، زمرد خاتون پسر دیگر خود شهاب‌الدین ابوالقاسم محمود را در دمشق به حكومت نشاند كه از 520 ق از سوی اتابك طغتكین، تدمر را به اقطاع داشت (ابن قلانسی، 342؛ ابن عدیم، همان، 2 / 257؛سبط ابن جوزی، همانجا). چون شهاب‌الدین به حكومت نشست، معین‌الدین اُنَر، از ممالیك طغتكین، اتابك او شد (ذهبی، العبر، 2 / 435). عمادالدین زنگی كه به دعوت شمس الملوك روی به دمشق نهاده بود، پس از مرگ او نیز باز نایستاد و با آنکـه گفته‌اند از شهاب‌الدین محمود، رسولان او را با احترام و پاسخی شایسته بازگرداند، عماد بیامد و شهر را محاصره كرد. معین‌الدین انر، فرماندهی نیروهای دمشق را برعهده گرفت و آمادۀ دفاع شد. در این وقت از سوی الراشد بالله، فرزند مسترشد عباسی، به عمادالدین دستور رسید كه با دمشقیان صلح كند. علاوه بر آن فرمانروای زنگی كه می‌دید دمشقیان به اطاعت از شهاب‌الدین و مقابله با او هم داستانند، دست از محاصره برداشت و صلح كرد و قرار شد كه در دمشق به نام الب ارسلان بن محمود سلجوقی خطبه كنند (ابن عدیم، همان، 2 / 257- 258؛ ابن اثیر، همان، 11 / 21-22؛ ابن واصل، 1 / 57 - 58). 
در 530ق / 1136م، امرای شهر و قلعۀ حمص از بیم حملۀ صلیبیان، آنجا را به شهاب‌الدین تسلیم كردند و به جای آن تدمر را گرفتند. شهاب‌الدین نیز حمص را به اقطاع معین‌الدین انر داد و با آنکـه زنگی در اطراف آنجا دست به غارت و حمله زد، ولی سرانجام در میانه صلح شد (ابن اثیر، همان، 11 / 38). در همین سال فرمانروای دمشق، امین الدوله گمشتگین، والی صرخد و بُصری را سپهسالار و اتابك خود گردانید (ابن قلانسی، 398). عمادالدین زنگی كه برای جنگ با صلیبیان نیازمند تسلط بر دژها و شهرهای مهم، از جمله دمشق و توابع آن بود، باز هم تدابیر دیگری برای تحقق این هدف ‌اندیشید. در 531ق هجوم مجدد و بی‌نتیجه‌ای به حمص تدارك دید و در 532ق چند دژ، از جمله بانیاس را كه در دست شهاب‌الدین محمود بود، گرفت و برای تصاحب دمشق، از زمردخاتون مادر شهاب‌الدین خواستگاری كرد و او را همسر خود گردانید؛ ولی تنها حمص را به دست آورد و به جای آن دژهای دیگری به معین‌الدین اُنر واگذاشت (ابن اثیر، همان، 11 / 50 - 51، 55؛ ابن واصل، 1 / 71-72، 77؛ سبط ابن جوزی، 8(1) / 358؛ ابن عدیم، همان، 2 / 268-269). شهاب‌الدین محمود پس از این حوادث، در اواخر شوال 533 به دست تنی چند از غلامانش به قتل رسید (ابن قلانسی، 422؛ ابن اثیر، همان، 11 / 68). گفته‌اند كه بدرفتاری او با امرای دمشق و هم داستانی آنها برضد شهاب‌الدین موجب قتلش شد (سبط ابن جوزی،8(1) / 171). شهاب‌الدین محموداز یاران ودوستان اسامة بن منقذ، امیر شیزر و شهسوار مشهور عرب بود (نک‍ : اسامة بن منقذ، 191، 193-194). 
پس از قتل شهاب‌الدین، امرای دمشق برادر نوجوان او محمد را كه در بعلبك بود، به دمشق خواندند و با لقب جمال‌الدین به حكومت نشاندند و معین‌الدین انر ــ كه به روایتی خود، او را به دمشق آورد ــ سپهسالار شد (ابن قلانسی، ابن اثیر، همانجاها؛ ابن عدیم، همان، 2 / 272؛ سبط ابن جوزی، 8(1) / 172). زمرد خاتون كه در حمص بود، شوهر خود عماد‌الدین زنگی را به خون خواهی از قاتلان شهاب‌الدین محمود برانگیخت و عمادالدین نیز در 20 ذیقعدۀ 533 با لشكری انبوه بعلبك را به محاصره گرفت و آنجا را گشود (سبط ابن جوزی، ابن عدیم، همانجاها) و آن گاه قصد دمشق كرد (534ق / 1140م) و از جمال‌الدین محمد خواست شهر را تسلیم كند و به جای آن حمص و بعلبك را بگیرد. اما محمد نپذیرفت و كار به جنگ كشید و زنگی بر لشكری كه دمشقیان بیرون فرستاده بودند، پیروز شد، ولی به شهر دست نیافت؛ آن گاه كوشید تا با مذاكره بر آنجا مستولی شود. جمال‌الدین محمد برای احتراز از خون‌ریزی می‌خواست كه پیشنهاد عمادالدین را بپذیرد، ولی امرای شهر او را بیم دادند و از این كار مانع شدند. در این میان محمد بیمار شد و در 8 شعبان 534 درگذشت (ابن قلانسی، 425؛ ابن عدیم، همان، 2 / 273؛ ابن اثیر، همان، 11 / 73). امرای دمشق فرزند خردسال او، ابوالمظفر مجیرالدین سعید مشهور به ابق را به حكومت نشاندند و سوگند وفاداری یاد كردند و معین‌الدین انر به عنوان اتابك او، رشتۀ كارها را در دست گرفت. در این وقت عمادالدین كه پایداری و وفاداری امرای دمشق نسبت به ابق را دید، از تصرف آنجا ناامید شد و بازگشت (ابن‌عساكر، 2 / 579؛ نیز نک‍ : ابن‌قلانسی، 425، 426، كه نام و كنیۀ او را عضب‌الدوله مجیرالدین ابق آورده است). 
به گزارش ابن اثیر ( التاریخ، 59)، وقتی محمد درگذشت، ابق در بعلبك بود و معین‌الدین انر او را به دمشق آورد و به حكومت نشاند (نک‍ : ابن كثیر، 12 / 226؛ قس: ابن قلانسی، 424-425، كه به صراحت آورده است كه بعلبك در این تاریخ در دست اتابك زنگی بوده است و ابق نمی‌توانسته در آنجا ساكن بوده باشد). ابن اثیر ( الكامل، 11 / 74) همچنین آورده است كه اتابك زنگی پس از مرگ محمد، حملات خود را به دمشق شدت بخشید. ابق نیز با فرنگان مكاتبه كرد و از آنها مدد خواست و عهد كرد كه بانیاس را گرفته، به آنها دهد. چون صلیبیان روی به دمشق نهادند، زنگی از كنار شهر برخاست. آن گاه دمشقیان به فرماندهی انر به بانیاس حمله كرده، آنجا را گرفتند و به فرنگان دادند. این حادثه سبب شد تا عمادالدین دوباره اطراف دمشق را در معرض تاخت و تاز قرار دهد (ابن قلانسی، 427- 428). با این همه، به نظر می‌رسد كه ابق و اتابكش انر، به خوبی بر امور چیره شده، و حكومتی نیرومند ایجاد كرده بودند و می‌توانستند در برابر حملات عمادالدین مقاومت كنند. اینکـه ابن‌قلانسی (ص 443) در وقایع سال 540ق / 1145م، ابق را با القاب و تبجیل تمام یاد كرده، نشان از سیطره و نفوذ او دارد. 
آن گاه پس از مرگ عمادالدین زنگی (541ق)، مجیرالدین ابق و معین‌الدین انر، نجم‌الدین ایوب را كه اقطاع دار و صاحب بعلبك بود، محاصره، و راضی كردند كه شهر را به آنها دهد و املاكی در دمشق بگیرد (ابن واصل، 1 / 9؛ ابن قاضی شهبه، 122؛ قس: ابن اثیر، همان، 11 / 118). در این احوال میان نورالدین زنگی و دمشقیان ائتلافی برای مقابله با صلیبیان پدید آمد و عقد مودت با ازدواج میان دو خاندان بوریان و زنگیان مستحكم گردید؛ چنان كه در 541ق سپاه دمشق و نورالدین، فرنگان را به سختی شكست دادند و صرخد و بصری را گرفتند (ابن قلانسی، 450-452). اتحاد میان این دو جبهۀ نیرومند كه صلیبیان را سخت در تنگنا قرار داد، آغاز یك جنگ صلیبی دیگر را در 543ق با ورود جنگجویان تازه نفس از آلمان درپی داشت. فرنگانِ تازه از راه رسیده بی‌درنگ روی به دمشق نهادند كه تصرف آنجا می‌توانست دروازۀ تسلط بر سراسر شام را به آنها نوید دهد. اگرچه در نخستین هجوم، پیروزیهایی نیز به دست آوردند، ولی شجاعت فرماندهان دمشق آنان را به عقب راند و آن گاه كه سیف‌الدین و نورالدین زنگی بیامدند، صلیبیان به ناچار از آنجا برخاستند (همو، 462-466؛ ابن اثیر، همان، 11 / 129-130). 
ابن اثیر كه از ستایشگران آل زنگی به شمار می‌رود، این روایت را بدین شكل آورده است كه گویا معین‌الدین انر به رغم اتحاد با نورالدین، از چیرگی زنگیان بر دمشق هراس داشت و از آن سوی صلیبیان را پیام داد كه اگر دمشق را رها نکـنند، شهر را به سیف‌الدین زنگی می‌دهد؛ معلوم بود كه تسلط زنگیان بر دمشق، بخش اعظم متصرفات صلیبی را در معرض خطر جدی قرار می‌داد. بدین سان با میانجی گری صلیبیان شام، آلمانیها دمشق را رها كردند (همانجا؛ نیز نک‍ : سبط ابن‌جوزی، 8(1) / 197- 198). با این همه، اتحاد نورالدین و معین‌الدین انر در 543 و 544ق باعث شكست صلیبیان در حصن عریمه و سپس حلب شد (ابن قلانسی، 466-467، 472 بب‍‌ ). 
در جنگ حلب، معین‌الدین انر بیمار شد و به دمشق بازگشت و در 23 ربیع‌اﻵخر 544 درگذشت و مجیرالدین ابق به استقلال رشتۀ كارها را در دست گرفت و با لغو بعضی مالیاتها موجب خشنودی مردم شد، ولی به سبب تبعید و قتل رؤسای شهر (ذهبی، العبر، 3 / 42-43؛ ابن تغری بردی، 5 / 300) مجبور شد دو بار شورش احداث شهر را سركوب كند (ابن‌اثیر، همان، 11 / 147؛ ابن قلانسی، 476- 478). به نظر می‌رسد كه در این ایام میان دمشقیان و صلیبیان صلح شد و مقرر گردید كه یكدیگر را در صورت خطر حمایت كنند. از این رو، وقتی صلیبیان در اطراف حوران به تاخت و تاز پرداختند و نورالدین زنگی از ابق خواست برای مقابله با آنها به او بپیوندد، ابق عذر آورد و نورالدین او را به سختی سرزنش كرد و ابق هم پاسخی درشت فرستاد. با این همه، مدتی بعد در 545ق میان آن دو صلح شد و حتی گفته‌اند مقرر گردید كه خطبه و سكه در دمشق به نام نورالدین شود (همو، 478-480؛ ابن‌تغری بردی، 5 / 298)؛ ولی نورالدین با جنگ و صلح پی‌درپی قصد داشت ابق را خسته كند و دمشق را به قلمرو خود بیفزاید. پس منکـوبرس را به تاخت و تاز در اطراف این شهر فرستاد و بخش دیگری از سپاه خود را در كمین آنجا نگاه داشت. از آن سوی، فرنگان به یاری دمشق سپاه آراستند و بیامدند و نورالدین بر تسخیر دمشق بیش از پیش كوشید. سفر مجیرالدین ابق به حلب و اظهار اطاعت از نورالدین (ابن‌قلانسی، 482-486، 488، 491)، سود نداد و نورالدین پنهانی به ایجاد اختلاف میان امرای دمشق پرداخت و در 548ق / 1153م راه ورود كالا به آنجا را بست و سپس اسدالدین شیركوه را گفت تا برادر خود نجم‌الدین ایوب را كه اقطاعاتی در دمشق داشت، برضد حاكمان شهر برانگیزد. كوششهای نجم‌الدین ایوب از داخل دمشق كار را بر نورالدین آسان كرد و وی سرانجام، بر آن شهر چیره شد (10 صفر 549)، ولی ابق را نواخت و حمص را به او داد (همو، 502-505؛ ابن اثیر، التاریخ، 106- 108، الكامل، 11 / 197- 198؛ ابن واصل، 1 / 10). تسلط نورالدین بر دمشق، او را به یگانه فرمانروای نیرومند مسلمان در پیكار با صلیبیان تبدیل كرد و یكی از فصول درخشان تاریخ اسلام از همین زمان آغاز شد. 
مجیرالدین در حمص كوشید تا دمشقیان را به اطاعت خود درآورد. این معنی بر نورالدین گران افتاد و ابق را از حمص به بالس فرستاد، اما وی نپذیرفت (قس: ابن خلكان، 1 / 297) و رهسپار بغداد شد. در آنجا خلیفه مقتضی او را نواخت و برایش مقرری تعیین كرد (ابن‌اثیر، همانجا؛ ابن‌عدیم، زبدة، 2 / 304-305؛ ابن‌عساكر، 2 / 579). وی همچنان در بغداد بود تا در 564ق / 1169م درگذشت (ابن خلكان، 5 / 188؛ ذهبی، سیر، 20 / 366).

مآخذ

ابن اثیر، علی، التاریخ الباهر، به كوشش عبدالقادر احمد طلیمات، قاهره / بغداد، 1382ق / 1963م؛ همو، الكامل؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن دواداری، ابوبكر، كنزالدرر، به كوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، 1380ق / 1961م؛ ابن شاكر كتبی، محمد، عیون التواریخ، به كوشش فیصل سامر، بغداد، 1397ق / 1977م؛ ابن شداد، محمد، الاعلاق الخطیرة، به كوشش سامی دهان، دمشق، 1375ق / 1956م؛ ابن ظافر، علی، اخبار الدول المنقطعة، به كوشش ‌اندره فره، قاهره، 1972م؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به كوشش علی سویم، آنکـارا، 1976م؛ همو، زبدة الحلب، به كوشش سامی‌ دهان، دمشق، 1370ق / 1951م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، چ تصویری، دمشق، دارالبشیر؛ ابن قاضی شهبه، محمد، الكواكب الدریة، به كوشش محمود زاید، بیروت، 1971م؛ ابن قلانسی، حمزه، تاریخ دمشق، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1983م؛ ابن كثیر، البدایة و النهایة، بیروت، 1405ق / 1985م؛ ابن واصل، محمد، مفرج الكروب، به كوشش جمال‌الدین شیال، قاهره، 1953م؛ اسامة بن منقذ، الاعتبار، به كوشش فیلیپ حتی، پرینستن، 1930م؛ حسینی، علی، زبدة التواریخ، به كوشش محمد نورالدین، بیروت، 1405ق / 1985م؛ ذهبی، محمد، سیراعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1405ق / 1984م؛ همو، العبر، بیروت، دارالكتب العلمیه؛ سبط ابن جوزی، یوسف، مرآة الزمان، حیدرآباد دكن، 1370ق / 1951م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش فان اس، ویسبادن، 1402ق / 1982م.

صادق سجادی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: