صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / بلیانی، اوحدالدین /

فهرست مطالب

بلیانی، اوحدالدین


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 1 تیر 1399 تاریخچه مقاله

بَلْیانی، اوحدالدین عبدالله بن مسعود بن محمد (د 683 یا 686ق / 1284 یا 1287م)، عارف و دانشمند كازرونی. لقب او را «اصیل‌الدین» نیز آورده‌اند (احمد زركوب، 186). 
نجم‌الدین محمد، جد اوحدالدین از نوادگان ابوعلی دقاق بود كه به كازرون هجرت كرد و در آنجا دختر قاضی محمد بلیانی، یكی از مریدان خویش را به همسری برگزید و ضیاءالدین (یا امام‌الدین) مسعود، پدر اوحدالدین از او زاده شد (محمود بن عثمان، 5؛ نیز نک‍ : احمد زركوب، همانجا؛ جامی، 264). نجم‌الدین محمد در شیراز درگذشت، اما بنابر قرائن موجود، فرزند او، ضیاءالدین در بلیان از روستاهای تابع كازرون ساكن گردید و به همان جا منسوب شد (نک‍ : محمود بن عثمان، همانجا؛ شیخ الحكمایی، 43-44). بنابراین زادگاه اوحدالدین ظاهراً بلیان بوده است. با توجه به آنکـه احمد زركوب (همانجا) وفات او را در 683ق و در 70 سالگی یاد كرده است، می‌توان تولد وی را در 613ق دانست. 
عبدالله نخست نزد پدر به كسب علم پرداخت. ضیاءالدین دربارۀ پسرش گفته است كه آنچه من از خدا می‌خواستم، آن را به عبدالله داد و آنچه از علم حقایق بر من گشادند، به اندازۀ دریچه‌ای بود و آنچه بر عبدالله گشادند به فراخی دروازه‌ای (محمود بن عثمان، 17؛ جامی، 266؛ داراشكوه، 181؛ غلام سرور، 2 / 280). 
به گفتۀ جامی ‌(ص 264-265)، اوحدالدین در آغاز سلوك 11 سال در كوهی عزلت گزید، و بعد به صحبت زاهد ابوبكر همدانی پیوست و نزد او مراحل سیر و سلوك را طی كرد (نیز نک‍ : اوحدی، 1 / 100؛ داراشكوه، همانجا). پس از آن آوازه شیخ نجیب‌الدین علی بُزغُش (د 678ق)، مرید شیخ شهاب‌الدین سهروردی كه در شیراز رحل اقامت افكنده بود، اوحدالدین را به آن شهر كشاند؛ اما در ملاقات با نجیب‌الدین، خود را بی‌نیاز از دستگیری و راهنمایی وی یافت و به بلیان بازگشت (جامی، 265-266؛ قس: معصوم علیشاه، 2 / 312). 
وی در بلیان به تربیت مریدان همت گماشت و شاگردان بسیاری تربیت كرد كه از آن میان برادرزاده‌اش امین‌الدین بلیانی (ه‍ م) پرآوازه‌تر است. امین‌الدین در بزرگداشت و احترام عم خود سعی بلیغ داشت و از دست او خرقۀ خلافت دریافت كرد (محمود بن عثمان، 7، 14، 17، 18، 39-40؛ احمد زركوب، 194). 
اوحدالدین سرانجام در بلیان درگذشت (همو، 186؛ واله، گ b 20؛ محمود بن عثمان، 17) و در خانقاه خویش در همان جا به خاك سپرده شد. خانقاه او تا روزگار مؤلف فارس‌نامۀ ناصری پا برجا بوده است (فسایی، 2 / 1438؛ نیز نک‍ : شیخ الحكمایی، همانجا). 
وی صاحب پسری به نام سراج‌الدین بود كه بعد از درگذشت پدر به شیخ امین بلیانی پیوست (محمود بن عثمان، 48، 50-51). از دیگر احفاد و نوادگان او می‌توان از اوحدی بلیانی، صاحب عرفات العاشقین (اوحدی، 1 / 6، 27، 100) و خواجه ملای كازرونی كه شاعر و موسیقی‌دان و از نوادگان دختری وی بوده است، یاد كرد (همو، 3 / 1054). از یكی دیگر از نوادگان او به نام اوحدالدین عبدالله حسینی مشهور به عبدالله اولیا بلیانی، نیز یاد شده است و آثاری به وی نسبت داده‌اند (نک‍ : GAL, S, II / 286؛ قس: بغدادی، 1 / 463؛ نفیسی، 1 / 283-284). 
شیخ عبدالله از عرفان طریقت سهروردیه بود و سلسلۀ خرقۀ او تا شیخ ابونجیب سهروردی (د 563ق) می‌رسد (محمود بن عثمان، 18؛ نیز نک‍ : احمد زركوب، همانجا؛ قس: جامی، 264). 
ابن بزاز در صفوة الصفا (ص 104-106) در ضمن حكایتی، از سفر شیخ صفی‌الدین اردبیلی (د 735ق) به شیراز برای دست یافتن به پیری راهبر، سخن گفته، و آورده است كه مشایخ طریق به اتفاق، او را به امیر عبدالله كه منزلتی بلند داشته، و یگانۀ خطۀ فارس بوده است، دلالت كردند و امیرعبدالله نیز شیخ زاهد گیلانی را به عنوان شیخ كامل به صفی‌الدین معرفی كرد. در برخی تذكره‌ها، این امیر عبدالله، همان شیخ اوحدالدین بلیانی دانسته شده است (اوحدی، 1 / 100، 2 / 601؛ واله، همانجا). گفته‌اند كه سعدی شیرازی از ارادتمندان اوحدالدین بوده است (همانجاها؛ نیز نک‍ : جامی، 266). 
مجموع نوشته‌ها، سخنان و اشعاری كه به اوحدالدین نسبت داده‌اند، حاكی از تمایل آشكار او به وحدت وجود است (نک‍ : همو، 267- 268). از سخنان اوست كه معرفت خداوند نیاز به فنای وجود و فنای فنا ندارد: «لان الاشیاء لاوجود لها، و ما لاوجود له، لافناء له». او «انا الحق» حلاج و «سبحانی ما اعظم شأنی» با یزید بسطامی‌ را جایز شمرده، و گفته است كه عارف واصل صفات خود را صفات خداوند، و ذات خود را ذات خداوند می‌یابد، بی‌آنکـه تداخل در ذات و صفات خداوند باشد (همو، 225). 
اوحدالدین درویشی را استقامت در سلوك دانسته است، نه عبادات ظاهری، و گفته است: «درویشی نه نماز و روزه است، و نه احیای شب است. این جمله اسباب بندگی است. درویشی نرنجیدن است، اگر این حاصل كنی، واصل گردی» (همو، 267؛ داراشكوه، 181). 

آثـار

رساله عینیة الوجود، كه از آن با عنوان الاحدیة (حاجی خلیفه، 1 / 843) و الدائرة (آقابزرگ، 8 / 3) نیز یاد شده است. این اثر هرچند بنابر نسخ خطی موجود (مثلاً نک‍ : آستان ...، 4 / 138-139؛ مركزی، 9 / 921) به اوحدالدین منتسب است، لیكن در 1316ق / 1898م با عنوان احدیة الغیب به نام صدرالدین قونوی (ضمن مجموعه‌ای از رسائل، همراه با كتاب تمهید القواعد صائن‌الدین علی تركه) به چاپ سنگی رسیده است. دیوان شعری نیز به او نسبت داده شده (آقابزرگ، 9(3) / 694)، و اشعار پراكنده‌ای در تذكره‌ها از وی نقل شده است (جامی، 268؛ اوحدی، 1 / 101؛ واله، همانجا).

مآخذ

آستان قدس، فهرست؛ آقابزرگ، الذریعة؛ ابن بزاز، توكل، صفوة الصفا، به كوشش غلامرضا طباطبایی مجد، اردبیل، 1373ش؛ احمد زركوب، شیرازنامه، به كوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، 1350ش؛ اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، نسخه خطی كتابخانۀ ملی ملك، شم‍ 5324؛ بغدادی، هدیه؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدی، تهران، 1370؛ حاجی خلیفه، كشف؛ داراشكوه، محمد، سفینة الاولیاء، كانپور، 1318ق؛ شیخ الحكمایی، عمادالدین، مقدمه بر مفتاح الهدایة (نک‍ : هم‍ ، محمود بن عثمان)؛ غلام سرور لاهوری، خزینه الاصفیاء، لكهنو، 1290ق؛ فسایی، حسن، فارس‌نامه ناصری، به كوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ محمود بن عثمان، مفتاح الهدایة و مصباح العنایة، به كوشش عمادالدین شیخ الحكمایی، تهران، 1376ش؛ مركزی، خطی؛ معصوم علیشاه، محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به كوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1318ش؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، تهران، 1344ش؛ واله داغستانی، علیقلی، ریاض الشعراء، نسخۀ خطی كتابخانۀ ملی ملك، شم‍ 4301؛ نیز:

GAL, S.

محمدجواد شمس

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: