صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادبیات فارسی / بلوچی، ادبیات /

فهرست مطالب

بلوچی، ادبیات


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : یکشنبه 1 تیر 1399 تاریخچه مقاله

بَلوچی، اَدَبيّات، ميراث ادبی غنی و پرارزش قوم بلوچ. اين ميراث ادبی مجموعه‌اي از اشعار حماسی، عشقی، تاريخی، اجتماعی، اخلاقی و پند و ‌اندرز و جز آنها را در برمی‌گيرد كه از چند سده پيش تاكنون به صورت شفاهی سينه به سينه و نسل ‌اندر نسل انتقال يافته، و به امروز رسيده است. اين اشعار تاريخ شفاهی حيات اجتماعی قوم بلوچ است كه در منظومه‌هايی افسانه‌اي و واقعی چگونگی شكل‌گيري و خاستگاههاي قومی‌ و جغرافيايی قوم بلوچ، پراكندگی آنها و رويدادهاي تاريخی، قهرمانی و عشقی مردم بلوچ را درگذر زمان بيان می‌كند: محمد سردارخان بلوچ در كتاب «تاريخ ادبی بلوچان» (I / 68-69) می‌نويسد كه بلوچان ادبيات مكتوب نداشتند و شاعرانی همچون جلال‌الدين رومی ‌يا سعدي نيافريده‌‌اند، اما مانند عربهاي بدوي هديه‌اي طبيعی از قريحۀ شاعرانه و سرودن ترانه و آواز دارند. خاطرات مردم بلوچ آكنده از ترانه‌هايی است كه رويدادهاي ملی و قهرمانی بلوچ را بيان می‌كند. اين ترانه‌ها را آوازه‌خوانان و خنياگران و چكامه‌سرايان دوره‌گرد از ايلی به ايلی ديگر و از عصري به عصري ديگر انتقال داده، و به ميراث گذاشته‌‌اند. 
اشعار رايج ميان مردم بلوچ تا پيش از 1256ق / 1840م ناشناخته و نانوشته بود. رابرت ليچ نخستين كسی بود كه در اين سال نمونه‌هايی از شعر بلوچ را در نوشته‌اي با عنوان «طرحی از زبان بلوچی شمالی» در «مجله انجمن آسيايی بنگال» معرفی كرد. پس از او، لانگ ورث ديمز در 1875م با علاقه فراوان به بررسی علمی ‌و جمع‌آوري شعرها و ترانه‌هاي بلوچ پرداخت و نخستين بار در 1881م نمونه‌هايی از آنها را در مقاله‌اي با عنوان «طرحی از زبان بلوچی شمالی» در همان مجله عرضه كرد. پس از او، ماير كار بررسی و گردآوري اشعار بلوچی را پی گرفت و جمع آورده‌هاي خود را در سالهاي 1900-1901م منتشر كرد. در 1907م ديمز مجموعه شعرها و ترانه‌هاي بلوچی را در كتابی مستقل با عنوان «شعر عامۀ بلوچ» گردآوري و چاپ كرد. مجموعۀ اشعار اين كتاب به گونه‌هاي زبان بلوچی شمالی تعلق دارد و در آن شعرهاي متعلق به زبان بلوچی مكرانی ــ كه در ميان ايلات و طوايف مكران و بلوچستان ايران رواج دارد ــ نيامده است. مجموعۀ اين اشعار در برگيرندۀ ترانه‌ها و چكامه‌هاي شفاهی رايج ميان بلوچانی بود كه در منطقۀ وسيعی، از معبر بولان و دشت كچی در قسمت جنوبی كوههاي سليمان، تا دشتهاي كناره راست رود سند، در پنجاب جنوبی و سند شمالی می‌زيستند (ديمز، مقدمه،16 -13؛ نيز نک‍ : بلوكباشی، 196-197). 
آنچه اين پژوهشگران از ادبيات شعري بلوچ گرد آورده بودند، به نواحی محدودي از سرزمين وسيع بلوچ‌نشين اختصاص داشت كه تصوير جامع و دقيقی را از گستره و گونه‌گونی ادبيات شفاهی بلوچ و مضامين متنوع اشعار و گويشهايی كه در متن آنها به كار رفته است، به دست نمی‌دهد. مثلاً در اين مجموعه‌ها جاي اشعار شفاهی به زبان رايج ميان بلوچان ايران خالی است (يادداشتهاي مؤلف). الفنباين زبان اشعار كهن بلوچی را به طور سنتی به 3 گويش (برحسب پايگاه و اهميتشان) ساحلی، بلوچی تپۀ شرقی و كچی تقسيم می‌كند (نک‍ : ايرانيكا، III / 640)، در صورتی كه اشعار گردآورده اين پژوهشگران فقط به بلوچی تپۀ شرقی مربوط می‌شوند. 
اشعار بلوچ منشأ و قالبی عاميانه دارد. قالبهاي شعر فارسی كه در افغانستان و ميان مسلمانان هند معيار و ملاك بوده‌‌اند، در اشعار بلوچی يافت نمی‌شود. در شعر بلوچ آرايشهاي تصنعی لفظی، فضل‌فروشی و فنون بديعی وجود ندارد. شعرها در صورت و معنا ساده، در تعبير روشن وصاف و در تجسم تصاوير زندگی و طبيعت متعالی است. تصاوير شعري در وصف طبيعت، سرزمين، مردم، جنگها و عشقها و جز آنها از شرح و توضيح بی‌نيازند و به خوبی در برابر ديدگان ترسيم می‌شوند. وصف صحنه‌هاي جنگ و غارت در بيشتر اشعار عموميت دارد. نام سرايندگان، طبق سنت بلوچ معمولاً در بيشتر موارد در مطلع و گاه در پايان اشعار آمده است. دراين‌باره، شعر بلوچ با شعر عامه در ادبيات شفاهی فرهنگهاي ديگر ــ كه سرايندگان ترانه‌ها عموماً شناخته نيستند ــ فرق دارد (ديمز، مقدمه،18 -17؛ نيز نک‍ : بلوكباشی، 198- 199). 

طبقه‌بندي

ديمز اشعار بلوچی مجموعه خود را بنابر موضوع و مضامين كلی و عمومی ‌آنها به 6 دسته، و هر دسته را هم براساس مضامين خاص هر شعر و ترانه به چند موضوع تقسيم می‌كند: 

1. ترانه‌هاي حماسی يا پهلوانی كهن

اين دسته اشعار، جنگهاي نخستين و استقرار بلوچان و قرارگاههاي آنها را در هند بيان می‌كنند و موضوعاتی مانند تبارشناسی، اسب‌دوانی، اصل و ريشه بلوچها و جنگهايی چون جنگ رندها و لَشاريها، قتل شتران گوهر و انتقام چاكور، طايفه‌هاي بولمَت و كَلمَت، اردوكشی شهزاده به دهلی و جز آنها را در برمی‌گيرند. اين دسته اشعار كهن‌ترين و مهم‌ترين بخش ادبيات شعري بلوچ را شكل می‌دهند. 

2. ترانه‌هاي قبيله‌اي جديد

اين شعرها بيشتر مربوط به جنگهاي ميان قبيله‌اي در طول دو سده گذشته است و هر يك از آنها در زمينه‌اي خاص سروده شده‌‌اند و موضوع آنها بيشتر وقايع و ماجراهاي جنگی است، مانند عروسی ميسا (= موسی) خان، 
جنگ مزاريها با جماليهاي براهويی، نبرد لاندهاي تيبی (ظاهراً همان طيبی است)، جنگ گورچانيها و دريَشكها با مزاريها و جز آنها. اين شعرها از لحاظ كيفيت و قدمت متفاوتند. زبان شعرهاي اين دسته بيشتر مربوط به گونه تازه زبان بلوچی است و در آنها شماري كلمات مهجور، غالباً از ريشه‌هاي سند و صورتهاي كهنه زبان بلوچ كه ديگر كاربرد نداشتند، به كار رفته‌‌اند. 

3. ترانه‌هاي رمانتيك

كه ترانه‌هاي ليلا و مَجنا (ليلی و مجنون)، بيوَرَغ، ميران، مرگ پارات (= فرهاد) و شيرين و دوستِن و شيرين را در برمی‌گيرند. برخی از اين اشعار از لحاظ سبك به ترانه‌هاي پهلوانی و حماسی شباهت دارند. زبان اشعار ساده و روشن است و فساد زبانی در آنها راه نيافته است. بنابر نظر ديمز، اين اشعار به لحاظ زبانی كه در آنها به كار رفته است، نمی‌توانند به روزگار وي (اواخر قرن 19م) تعلق داشته باشند. 
داستان «ليلا و مجنا» از داستان كهن و مشهور ليلی و مجنون و داستان «پارات و شيرين» از داستان معروف فرهاد و شيرين زبان فارسی گرفته شده‌‌اند. تصويرهاي شعري در اين دو داستان بسيار لطيف و زيبا، و زبان شعر بسيار شاعرانه است. 

4. تصنيفهاي عاشقانه و غنايی

همۀ اشعار عاشقانه كه كيفيت عاشقانه و تغزلی آنها بر كيفيت داستانيشان می‌چربيده، در اين دسته اشعار قرار گرفته ‌اند. برخی از ترانه‌ها خالص و ساده، و پاره‌اي ديگر صوفيانه و عرفانی هستند و معنايی مذهبی پوشيده در پس زبان عاشقانه دارند. به نوشته ديمز، جام دُرّك كه در نيمۀ نخست سدۀ 12ق / نيمۀ سدۀ 18م در دربار نصيرخان براهويی در كلات می‌زيسته، برجسته‌ترين شاعر بلوچ در سرايش ترانه‌هاي عاشقانه آن دوره است. 
در ترانه‌هاي غنايی و عاشقانه بلوچ، بازار شهرها به جاي كوه و كوه‌پايه وصف می‌شوند. زنان الهام‌بخش اين اشعار، دوشيزگان بلوچ درون كلبه‌هاي كوچك نيستند، بلكه زنان آراسته به زيور و گوهر بازارهاي شهرند. خلخال و بينی واره و بوي عطر گل سرخ و مُشك در اين ترانه‌ها جاي دخترانی را می‌گيرند كه براي پر كردن كوزه سفالين خود از آب زلال چشمه‌ها از كلبه‌هاي خود بيرون می‌آيند. 

5. شعرهاي دينی و آموزشی

اين نوع اشعار به دو دسته تقسيم شده‌‌اند: اشعار مربوط به مسائل ايمانی ـ اعتقادي دين اسلام، و اشعار روايتگر داستانهاي زندگی پيامبر (ص) و اولياي دين. از ميان اين اشعار، شعر كوتاهی دربارۀ داستان عيسی (ع) و بَري قديس و معجزۀ درخت، و شعرهايی درباره حضرت علی (ع)، و حضرت موسی (ع) و سلطان زُم زُم در ميان بلوچها بيش از اشعار داستانی ديگر شهرت و مقبوليت يافته بودند. 
بلوچ در اين اشعار، سخاوت را همچون فضيلتی اصيل و ارزشمند می‌ستايد و آز را بدترين گناه می‌پندارد و محكوم می‌كند. بلوچ توصيفی واقع‌گرايانه از فرشتۀ مرگ و چگونگی ديدار اين فرشته با آدمی‌زادگان و قبض روح آنان ــ كه برتاباننده تصويري از شكل انسان‌انگارانه در عرصه افسانه است ــ می‌دهد. داستان عروج پيامبر (ص) و گذاشتن پا روي شانه حضرت پير دستگير (شيخ عبدالقادر گيلانی، رهبر طريقت قادري) و رفتن به آسمانها و ديدار از عرش اعظم، نمونۀ برجسته‌اي از اشعار مذهبی ـ عارفانه است. 
اشعار دينی بلوچ عموماً جلوه‌گاه روحی ناب، بی‌غل و غش، و صادقانه‌‌اند و زمينه‌اي آكنده از درسهاي اخلاقی دارند. آموزه‌هاي اخلاقی در شعر بلوچ برگرفته از ويژگيهاي فرهنگ قومی‌ بلوچ است. 

6. شعرهاي كوتاه

از گونه شعرهايی مانند لالاييها، ترانه‌هاي كار و بازي، لُغَزها و چيستانها و ترانه‌هايی با عنوان دَستانَغ (= دستانک: ترانه و نغمه) را در برمی‌گيرند. دستانکـها بيشتر ترانه‌هايی چند بيتی، برخی غنايی و لطيف و برخی ديگر فكاهی و خنده‌آور، و همه كم و بيش گويا و بديع هستند. چيستانها و لغزها همه موزون و مقفا و از نشانه‌هاي ويژه فرهنگ بلوچی به شمار می‌آيند. بلوچ از گفتن چيستان و لغز بسيار لذت می‌برد و از ديدن چيزها به هنگام سفر و رويدادها به هنگام رفت و آمدهاي روزانه‌اش بداهتاً چيستان می‌سازد (ديمز، مقدمه،29 -21؛ نيز نک‍ : بلوكباشی، 200-207). 
مسعوديه مجموعۀ شعرها و ترانه‌هاي بلوچی متداول در بلوچستان ايران را در 4 دستۀ كلی حماسی، تاريخی، عشقی و اجتماعی طبقه‌بندي می‌كند (نک‍ : ص 5، 9- 18). اين اشعار دو صورت قومی‌ ــ همگانی و محلی دارند. اشعار قومی‌ ــ همگانی به تمام قوم بلوچ تعلق دارد و در سراسر سرزمين بلوچ‌نشين خو‌انده می‌شوند، مانند شعر حماسی «چاكور و گوهرام»، اما اشعار محلی به ناحيه و منطقۀ خاصی تعلق دارد، مانند شعر حماسی «ميرقنبر» كه در وصف جنگ سردار مهراب خان با ميرقنبر، از اهالی بنت است و يا شعر عاشقانه «عزت و مَيرُك» كه وصف دلباختگی عزت از پنجگور به ميرك از روستاي نزديك سرباز است (يادداشتهاي مؤلف). 

صورتهاي شعر

در ادبيات بلوچ رباعی و قطعه وجود ندارد. شعر به هر ‌اندازه بلند باشد، از ابياتی هم وزن، با قافيه يا بی‌قافيه، پديد می‌آيد. دستگاه اوزان شعري مقيد به قوانين عروضی نيست، اما تا ‌اندازه‌اي داراي قاعده است. قافيه از ضروريات شعر بلوچ نيست و به طور اتفاقی در شعر آشكار می‌شود. بلوچ شعر را با آواز و همراه با ساز و موسيقی می‌خو‌اند (ديمز، مقدمه،30 -29، نيز براي اوزان و تقطيع شعر بلوچ، نک‍: .(30-34

راويان شعر بلوچ

بلوچ شعر خوانی با آواز و ساز را در ملأ عام ناپسند می‌دانست و به رامشگران شعرخوان به چشم حقارت می‌نگريست. شاعران بلوچ در بلوچستان شرقی وقتی كه می‌خواستند سروده‌هايشان در ميان مردم رايج گردد و در منطقه شهرت يابد، آن را به «دومها» می‌آموختند تا براي مردم در مجالس جشن و در گذرگاهها و ميدانها بخوانند. دوم يا دومب كوليهايی بودند كه به روش نياكان خود با رامشگري و خنياگري زندگی می‌گذر‌اندند. از اين رو، دومبها حافظان فرهنگ شاعرانۀ كهن بلوچی بودند (همو، مقدمه،17 -16؛ نيز نک‍ : بلوكباشی، 197). 
در بلوچستان ايران اين شعرها را كسانی می‌خو‌اندند كه به آنها «پالَوان» (= پهلوان) می‌گفتند. سرايندگان اشعار را هم پهلوان می‌ناميدند. پهلوانان شعرها را با آواز و سازهاي مخصوص می‌خو‌اندند (مسعوديه، 9). مسعوديه در شرح و معناي اصطلاح «پالوان»، به نقل از مطلعان محلی آن را «خوانندۀ دلاوريها» نوشته است كه احتمالاً به معناي «پهلوي خوان» يا «فهلوي خوان» نيز هست. پهلوي يا فهلوي و فهلويات از انواع شعر كهن ايرانی بوده است (نک‍ : بهار، 7-14). 

شيوه‌هاي آوازخوانی

دومها يا خنياگران حرفه‌اي در بلوچستان شرقی با دو نوع ساز موسيقی به نامهاي دَمبيرو و سَريندا يا سريندو، انواع شعرها، بجز دستانکـها را می‌خو‌اندند. دمبيرو صورت بلوچی تنبوره يا تنبور فارسی و آن سازي زهی است كه از يك كُنده چوب يك تكه ساخته می‌شد. دمبيرو 4 تار از روده گوسفند و كاسه‌اي به شكل گلابی دارد و آن را با انگشت می‌نوازند. سريندا (احتمالاً از واژه فارسی «سارنگ»، سازي ايرانی شبيه كمانچه، گرفته شده است) سازي زهی و كوتاه و با تنه‌اي چوبی پوست كشيده شده است؛ دسته‌اش در گوشه راست ساز همچون دسته عود باستانی به عقب خميده است. خركی روي سريندا كار گذاشته‌‌اند كه 5 تار زهی از روي آن و 5 تار سيمی ‌همخوان از زير آنها و از درون سوراخهاي خرك می‌گذرند. سريندا را با كمانی از موي اسب می‌نوازند. نام اين ساز در اشعار بلوچی «شاغ» آمده، و آن نام درختی است كه در كوه‌پايه‌ها می‌رويد و سريندا را از چوب آن می‌سازند. در ميان بلوچان ايران نيز سازي زهی شبيه به قيچك با 8 گوشك و 8 تار سيم به نام «سارنگی» به كار می‌رود كه آن را با كمان می‌نوازند. ساز ديگر بلوچ نَر يا نِی است. طول نَر حدود 75 سانتی‌متر است كه دور آن را روده می‌پيچند. نوازندگان نر خودِ بلوچها هستند كه دستانکـها را همراه نواي آن می‌خوانند (ديمز، مقدمه،36 -34؛ نيز نک‍ : بلوكباشی، 208؛ رياحی، 6). نوازنده اين ساز در بلوچستان ايران به «نِلی» شهرت دارد (احمديان، 59). 

پيشينه اشعار حماسی ـ پهلوانی

ديمز با بررسی زبان اشعار حماسی ـ پهلوانی و تحليل وقايع تاريخی در شعرها و مطابقت آنها با رخدادهاي جامعۀ بلوچ، تاريخ احتمالی سرايش آنها را تعيين می‌كند. او ترانه‌هاي مربوط به جنگهاي ميان دو گروه رند و لشاري را از كهن‌ترين نمونه‌هاي اشعار بلوچ، و احتمالاً متعلق به آخرين دهه سده9ق و اشعار مربوط به نبردهاي رند و دودايی را متعلق به دهه دوم همان سده دانسته است (مقدمه، 36؛ بلوكباشی، 208-209). محمد سردارخان بلوچ قدمت كهن‌ترين نمونه‌هاي بازمانده از اشعار بلوچ (I / 167) را يك سده پيش‌تر می‌برد و توسعه اشعار را در سده‌هاي 16 و 17م می‌د‌اند؛ درحالی‌كه الفنباين سدۀ 13ق / 19م را دورۀ اوج شعر شفاهی بلوچ می‌د‌اند و می‌نويسد كه در اين دورۀ شاعران بسياري با نام و زيستگاه مشخص از ميان تودۀ مردم و طايفه‌هاي مختلف بلوچ برخاسته بودند كه اشعار فراوانی درباره رويدادهاي اجتماعی، تاريخی و محلی سروده‌‌اند (نک‍ : ايرانيكا، III / 642)، محمد سردارخان بلوچ سده‌هاي 18 و 19م را دوره راه يافتن فساد زبانی در شعر بلوچ می‌د‌اند و می‌گويد كه شاعران بلوچ در اين دو سده می‌كوشيدند تا اشعار خود را از روي انگاره‌هاي شاعران كهن بسرايند. وي ادبيات شعري سدۀ 20م را نيز ملهم از شعر كهن و بازتاب آن و با بيانی جدا از زبان رايج محلی می‌د‌اند (I / 169).
از سدۀ 13ق / 19م به اين سو شاعران بلوچ اشعار بسياري دربارۀ رويدادهاي اجتماعی، سياسی و نظامی ‌بلوچستان و حضور انگليسيها در آنجا و لشكركشی آنها به هرات و جنگ انگليسيها با افغانها و مضامين ديگر سروده‌‌اند كه زبانگرد خوانندگان بلوچ است (براي اين رويدادها، نيز اسامی ‌و محل زندگی برخی از شاعران بلوچ، نک‍ : ايرانيكا، همانجا). يكی از اشعار تاريخی ـ اجتماعی جديد، چكامه يكی از شاعران بلوچ ايرانی به نام جان محمد است. اين چكامه درباره واقعه دادشاه و طغيان و درگيري او با خانهاي بلوچ، قواي نظامی‌ و ژ‌اندارمري، كشتن چند آمريكايی و سرانجام كشته شدنش در 1336ش است (براي متن بلوچی و ترجمۀ فارسی اين شعر، نک‍ : مسعوديه، 138-143). اين چكامه امروزه زبانگرد «پالوان»هاي بلوچ و مردم است.

مآخذ

حمديان، محمدعلی، «موسيقی در بلوچستان»، هنر و مردم، تهران، 1356ش، شم‍ 182؛ بلوكباشی، علی، نقد و نظر، تهران، 1377ش؛ بهار، محمدتقی، «فهلويات يا ترانه‌هاي ملی»، هفتصد ترانه، به كوشش حسين كوهی كرمانی، تهران، 1322ش؛ رياحی، علی، زار و باد و بلوچ، تهران، 1356ش؛ مسعوديه، محمدتقی، موسيقی بلوچستان، تهران، 1364ش؛ يادداشتهاي مؤلف؛ نيز:

Dames, M.L., Popular Poetry of the Baloches, London, 1907; Iranica; Muhammad Sardar Khan Baluch, Literary History of the Baluchis, Quitta, 1977.

علی بلوكباشی

 

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: