صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / بترونی /

فهرست مطالب

بترونی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

بَتْرونی، عنوان اعضای خاندانی از فقها و قضات حنفی حلب در سده‌های 10و 11ق/ 16 و17م.
نسبت بترونیِ این خاندان به سبب خاستگاه ایشان بَترون، شهری در نزدیکی طرابلس شام است که قدیم‌ترین فرد ایشان عبدالرحمان بن محمدبن عبدالسلام از آنجا به حلب مهاجرت کرده بوده است (محبی، خلاصة...، 1/ 11). عبدالرحمان که به ابن غَرامی نیز معروف است، فقیه شافعی مذهبی با گرایش صوفیانه بود. او در بترون نزد مشایخ آن دیار به ویژه سید عَلوان حَمَوی به فراگیری دانش پرداخت و علوم اسلامی همچون قرائت، تفسیر، حدیث، و نیز ادب عرب را فراگرفت و در فقه توانا گشت. وی که ملازم شیخ خود، سیدی علوان بود، توانست اجازۀ روایت تمام آموخته‌هایش را کسب کند. او در 964ق/ 1557م همراه خانواده‌اش از بترون به حلب مهاجرت کرد و در آنجا قدر و منزاتش افزون گشت. با حضور در حلب، توسط بدالدین خلیصی به زاویۀ شیخ عبدالکریم قَلْعی حنفی رفت و با مشایخ آنجا آشنا شد و سپس در مدرسۀ کیزوانیه به تدریس می‌پرداخت. او در جامع‌کبیر به وعظ وافتا نشست و بسیاری کسان نزد وی شتافتند. او پس از درگذشت شیخ عبدالکریم، امام جامع حلب از نظر جایگاه علمی، توان جانشینی او را داشت؛ اما اختلاف مذهب، مانعی برای این جانشینی بود، پس بترونی، با پذیرش مشکلات احتمالی از سوی شافعیان، با تغییر مذهب خود از شافعی به حنفی، به امامت آنجا رسدی. او سرانجام در 977ق/ 1569م در حلب از دنیا رفت (ﻧﻜ : طباخ، 6/ 37-75، 215؛ غزی، محمد، 3/ 163؛ ابن‌حنبلی، 1(2)/ 768-773).
عبدالرحمان دارای آثاری است که نسخ برخی از آنها موجود است: 1. رسالةالحِکَم، که نسخۀ آن در مجموعۀ گَرِت (ﺷﻤ 2824) در دانشگاه پرینستون دریافت می‌شود (ﻧﻜ : ماخ، 241؛ نیز بخیت، 2/ 23)؛ 2. رسالة فی ارکان السلوک فی طریقةالتصوف، که نسخۀ آن در مجموعۀ گرت (ﺷﻤ 2825) نگهداری می‌شود (همانجاها). همچنین در منابع به تألیفاتی از او اشاره شده است که امروزه نشانی از آنها در دست نیست، از آن جمله‌اند: تعلیقه‌ای بر تأییۀ ابن حبیب، شرح المقدمةالجزریة در قرائات، شرح مقدمة الجرمی، و نظمِ التصریف زنجانی (ﻧﻜ : غزی، محمد، همانجا؛ بغدادی، هدیه، 1/ 546، اَیضاح، 2/ 542).
جایگاهی را که عبدالرحمان در حلب به دست آورده بود، فرزندانش، ابوالجواد، ابوالیمن و محمد به خوبی حفظ، بلکه افزون گردند. در میان این 3 برادر، ابوالجواد (د 1039ق/ 1630م) جانشین پدر شد. او به فراگرفتن علوم پرداخت و در فقه وعلوم حدیثی توانا، در فن خطابه چیره‌دست گشت. وی پس از پدر، در جامع حلب به وعظ و خطابه می‌پرداخت و افزون بر آنکه مفتی حلب بود، به تدریس هم اشتغال داشت. ابوالجواد همچنین مدتی ولایت افتا و قضای قدس را برعهده داشت (طباخ، همانجا). در میان نویسندگان، بورینی با دیده‌ای متفاوت با ابوالجواد نگریسته، و به تواناییهای علمی او اشاره کرده است. بوریتی ضمن ستایش برادر وی، ابوالیمن، اورا به جهل منتسب کرده است (1/ 260-262). در مقابل، بسیاری کسان وی را ستوده، و شعرا در دیوانهای خود او را مدح کرده‌اندکه برخی از اشعار ایشان در منابع آمده است (محبی؛ همان، 1/ 114-115؛ طباخ، 6/ 216-217). برپایۀ برخی اسنادِ وقفیات باقی‌مانده، در منطقه، ابوالجواد از رحب 1035 تا رمضان 1036/ آوریل 1626 تا مۀ 1627 در مدرسۀ کیزوانیه تدریس می‌کرده است (غزی، کامل، 536).
به نظر می‌رسد که ابوالجواد می‌توانسته است به قضای حلب نیز دست یابد، اما برخی دشمنیها با او از سوی شیخ‌فتح‌الله بیلونی که به دربار عثمانی راه داشت و با نصوح‌پاشا، وزیر اعظم دارای ارتباط بود، مانعی برای این امر گشت. شیخ بیلونی ترتیبی داد تا وزیر، حکم قضای حلب را به نام برادر ابوالجواد، محمد (د 1042ق/ 1632م) امضا کند. از سویی محمد اگرچه خود را به کم‌بضاعتی خویش، به ویژه با وجود ابوالجواد، آگاه بود، اما نپذیرفتن حکم وزیر نیز دور از مصلحت می‌نمود. وی با بیان موضوع نزد برادر، اجازۀ قبول مسئولیت کرد و مدتی به قضای حلب پرداخت (محبی، همان، 1/ 493). محمد افزون برآنکه به نام عمومی خاندان، بترومی شهر داشت، به سبب زیستن در محلۀ عَقَبه، به مفتی عقبه نیز معروف بود (طباخ، 6/ 232).
حضور محمد در مقام قضای حلب چندان دوام نیافت و برادر دیگرش، ابوالیمن (د 1046ق/ 1636م) به این مقام دست یافت. جدا از سخن بورینی دربارۀ مقایسۀ ابوالجواد و ابوالیمن، گویا درواقع نیز ابوالیمن نسبت به دیگر برادرانش از تواناییهای علمی بیشتری برخوردار بوده است. او پس از سپری‌کردن دورۀ تحصیل علم، فقیهی توانا گشت و در مدرسۀ عادلیه درس می‌داد. وی مفتی حلب شد و حلبیان به او اقبالی تمام داشتند. ابوالیمن در 1004ق/ 1596م از راه حج به دمشق رفت و در آنجا مرتبه‌ای رفیع یافت. حضور او در منصب افتا را دست‌کم باید تا 1021ق/ 1612م، زمانی که بورینی او را دیده بوده است، در نظر گرفت. او همچنین در حدود سال 1036ق/ 1627م در مدرسۀ خسروپاشای حلب به تدریس وافتا می‌پرداخته است. ابوالیمن در سن 80سالگی درگذشت (محبی، همان، 1/ 156؛ طباخ، 6/ 233؛ بورینی، 1/ 265؛ ظاهریه، 2/ 529).
وی دارای تألیفاتی نیز بوده است. جنجال برانگیزترین اثری که از او در منابع یاد شده، کتاب الدر المنتخب فی تاریح مملکة حلب است که به ابن شحنه انتساب دارد و به همین شکل نیز در وین توسط فون کرمر (1852م) و نیز در دمشق (1909م) به چاپ رسیده است. برپایۀ تحقیقاتی که برخی پژوهشگران معاصر همچون محمدکمال و صالحیه انجام داده‌اند، این کتاب از آنِ ابوالیمن بترونی است. آنان با اقامۀ دلیلهایی، همچون گروه مخالف، برای اثبات نظر خود پای می‌فشارند (برای نظرات، ﻧﻜ : صالحیه، 1/ 143؛ ظاهریه، 2/ 528-529؛ نیز قس: ابن شحنه، 104، ﺟﻤ). الفجر الطالع فی ذکر السیف القاطع، در تصوف و نیز السر المصون و الدرالمکنون که هر دو در قاهره (1309ق) منتشر شده‌اند، از دیگر آثار ابوالیمن به شمار می‌آیند. او شعر نیز می‌سروده که محبی نمونه‌هایی از آن را آورده است (همان، 1/ 157).
فرزند ابوالیمن، ابراهیم (د 1053ق/ 1643م) نیز مدتی به قضا اشتغال داشت، اما به زودی از آن دوری کرد و به ادب روی آورد و به سرودن شعر پرداخت که برخی از اشعار او در منابع آمده است (ﻧﻜ : محبی، نفحة...، 2/ 651-654، خلاصة، 1/ 10-11؛ طباخ، 6/ 258-259). احمد (د 1071ق/ 1661م)، فرزند محمد هم که به ابن مفتی اشتهار داشت، مدتها قاضی شام و سپس حلب بود و در میان مردم نفوذ و اقتداری داشت و اموال فراوانی گرد آورده بود (همو، 6/ 289؛ محبی، همان، 1/ 343). از برادر او، عبدالرحمان نیز تنها در این حد آگاهی هست که از سفر 1032/ دسامبر 1622 تا شعبان همان سال / ژوئن 1623در مدرسۀ کیزوانیه تدریس می‌کرده است (ﻧﻜ : غزی، کامل، 535).
از این خاندن، نوۀ ابوالجواد نیز به نام اسعدبن عبدالرحمان (د 1093ق/ 1682م) تا حدی دارای شهرت است. او درجوانی به سفر به غرب پرداخت و به دمشق و مصر نیز وارد شد. اسعد با سپردی‌کردن دوره‌های آموزش، در امر قضا مهارت یافت و ولاثت افتای حنفیان حلب را مدتها بر عهده داشت و سپس توانست به منصب دست یابد. طباخ محضر او را درک کرده، و مدتها ملازم وی بوده است. او همچنین در قصیده‌ای، اسعد را مدح گفته است. از موضوعات جالبی که دربارۀ او در منابع آمده، آن است که بیماری اسعد در اواخر عمر که سبب رجوع فراوان او به پزشک شده بود، وی را به مطالعه در آثار پزشکی واداشت؛ این خود دست‌مایه‌ای شد تا در امر پزشکی نیز مهارت یابد. وی سرانجام به همان بیماری از دنیا رفت. محبی برخی از اشعار او را آورده است (نفحة، 2/ 603-607؛ خلاصة، 1/ 399-402؛ طباخ، 6/ 350-353؛ صباغ، 106).

مآخذ

ابن‌حنبلی، محمد، دارالحبب، به کوشش محمود حمدفاخوری و یحیى زکریا عباره، دمشق، 1973م؛ ابن شحنه، ابوالفضل محمد، الدر المنتخب، به کوشش عبدالله محمد درویش، دمشق، 1404ق/ 1984م؛ بخیت، محمدعدنان و دیگران، فهرس المخطوطات العربیةالمصورة، عمان، 1405ق/ 1985م؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛ بورینی، حسن، تراجم الاعیان، به کوشش صلاح‌الدین، منجد، دمشق، 1959م؛ صالحیه، محمدعیسى، العجم الشامل للترات العربی المطبوع، قاهره، 1992م, صباغ، لیلى، من اعلام الفکر العربی فی العصر العثمانی العربی الاول، الشرکة المتحدة للتوزیع، 1406ق/ 1986م؛ طباخ، محمدراغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، به کوشش محمدکمال، حلب، درالقلم؛ ظاهریه، خطی (تاریخ)، ریان؛ عزیف کامل، نهر الذهب فی تاریخ حلب، حلب، 1933م؛ عزی، محمد، الکواکب السائرة، به کوشش جبرائیل سلیمان جبور، بیروت، 1959م؛ محبی دمشقی، محمدامین، خلاصة الاثر، قاهره، 1284ق؛ همو، نفحةالریحانة، به کوشش عبدالفتاح محمدحلو، قاهره، 1387ق/ 1968م؛ نیز:

Math, R., Catalogue of Arabic Manuscripts in the Garrett Collection, Princeton, 1977.
فرامرز حاج‌منوچهری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: