صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فقه، علوم قرآنی و حدیث / باعونی /

فهرست مطالب

باعونی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 20 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

باعونی، نسبت مشترکی برای اعضای خاندانی شافعی مذهب در صفد که حدود یک قرن از اواسط سدۀ 9ق، در جایگاههای مختلف فرهنگی درخشیدند. این خاندان را، به سبب انتساب آنان به خاستگاه اصلیشان، باعونه ــ یکی از روستاهای عجلون (از توابع صفد در فلسطین) ــ باعونی خوانده‌اند. ناصربن خلیفة ‌بن فرج باعونی ناصری، بزرگ این خاندان که به دادوستد می‌پرداخته، برای کسب و کار از دیار خود به ناصره (از توابع صفد) مهاجرت کرده بود و به همین سبب، در نسبت آنها ناصری هم دیده می‌شود (سخاوی، الضوء...، 2/ 231؛ ابن تغری بردی، المنهل...، 2/ 238-239). دربارۀ زندگانی ناصر بیش از این چیزی دانسته نیست و ظاهراً در کارهای علمی و فرهنگی نیز دستی نداشته است. اعضای این خاندان غالباً در امر قضا، خطابت و نیز علومی چون فقه، علوم قرآنی و ادب، مهارت داشتند و آثاری نیز از خود برجای گذاشته‌اند:

1. ابوالعباس شهاب‌الدین احمد بن ناصر (د محرم 816/ آوریل 1413)

وی در 751 و به قولی در 752ق به دنیا آمد (ﻧﻜ : مقریزی، 4(1)/ 277؛ ابن قاضی شهبه، 4/ 21) و پس از فراگیری مقدمات علوم در ناصره، به دمشق رفت و در آنجا نزد بزرگان بسیاری ازجمله تاج‌الدین سبکی، ابن‌قاضی شهبه، ابن‌شریشی، ابن‌خطیب بیرود، ابن قاضی زبدانی، شمس‌الدین ابن محب، ابن امیله و شهاب‌الدین احمدایکی به یادگیری حدیث، نحو وقفه پرداخت و از بسیاری از ایشان اجازه دریافت کرد (همانجا؛ ابن‌حجر، 7/ 125؛ سخاوی، همانجا، نیز الذیل...، 106). 
احمد پس از گذراندن دروۀ آموزش در دمشق، راهی صفد شد و تا اواخر سدۀ 8ق در آن شهر ماند، ولی در 791ق/ 1389م به سبب برخی جابنداریهای سیاسی، مردم از وی روی برتافتند و او مجبور به ترک آن دیار شد و پنهانی به قارهره رفت. در آنجا با یلبغا سالمی ملاقات نمود و سالمی که با ملک برقوق نزدیکی داشت، احمد را به وی معرفی کرد و بدین ترتیب توانست نزد ملک برقوق منزلتی یابد؛ تا آنکه در 792ق خطابت جامع اموی، و سال بعد منصب قضای دشمق به او داده شد. او در این منصب چندان نپایید، چه، ملک برقوق از او درخواست کرد تا از اموال ایتام، مبلغی را به صورت قرض در اختیار وی بگذارد، ولی احمد نپذیرفت و از این رو، سلطان بر او خشم گرفت و در 796ق وی را از قضای دمشق برکنار کرد (ابن‌قاضی شهبه، 4/ 22؛ ابن حجر، 7/ 125، 127؛ ابن تغری بردی، همان، 2/ 239).
وی پس از برقوق در 802ق/ 1400م خطابت قدس را عهده‌دار شد و مدتی نیز در 811ق خطیب جامع اموی بود (سخاوی، الضوء، 2/ 231؛ مقریزی، 4(1)/ 73)؛ تا اینکه در 812ق/ 1409م شهاب‌الدین محمد تبّانی که مذهب حنفی داشت، بدین سمت منصوب شد، اما شافعیان متعصب دمشق شرط واقف را مبنی بر شافعی‌بودن خطیب جامع اموی، بهانه قرار داده، احمدباعونی را مبنی بر شغل سابق بازگرداندند (ابن ایاس، 2(1)/ 801-802). در 815ق براساس نوعی گرایشهای سیاسی، جلال‌الدین بلقینی، قاضی‌القضات دمشق، از سمت خود عزل، و احمد باعونی به جای وی منصوب گردید، اما احمد نیز پس از حدود یک ماه از این منصب عزل شد. احمد در برخی از اشعار هجو خود، از این عزل با آزردگی خاطر یاد کرده است (مقریزی، 4(1)/ 230؛ ابن تغری بردی، المنهل، 2/ 239-240؛ سخاوی، همانجا؛ ابن ایاس، 2/ 6؛ ابن قاضی شهبه، 4/ 22-23؛ ابن‌طولون، قضاة...، 112ﺑﺒ).
احمد بن ناصر باعونی در دوره‌ای که به امر قضا می‌پرداخت، از امور علمی غفلت نورزید، بلکه در همین دوره چندی در مدارس رکنیه و شامیه تدریس می‌کرد و مدتی هم مشیخۀ سمیساطیه را برعهده داشت (مقریزی، 4(1)/ 122؛ ابن‌قاضی شهبه، 4/ 22؛ نعیمی، 1/ 255، 308). او در مصر احتمالاً بر اثر ابتلا به طاعون درگذشت (قس: ابن ایاس، همانجا).
احمد تألیفاتی داشته است که منظوۀ او در فقه (بغدادی، هدیه، 1/ 121). عقیده‌نامه‌ای در قالب قصیده (سخاوی، همان، 2/ 232)، و کتابی منظوم در تفسیر (ابن حجر، همانجا) از آن جمله است. همچنین دو تخمیس از او باقی مانده که یکی مربوط به بردۀ بوصیری است (ﻧﻜ : طلس، 154).
برادر بزرگ‌تر شهاب‌الدین احمد، به نام عمادالدین اسماعیل بن ناصر (ح 740-ذیحجۀ 809ق/ 1339- مۀ 1407م) با وجود آشنایی به علوم اسلامی و تواناییهای در علم فقه، بیشتر به بازرگانی اشتغال داشت و چندی نیز نیابت قضای ناصره را عهده‌دار بود (ابن‌حجر، 6/ 23؛ سخاوی، الضوء، 1/ 308).

2. ابواسحاق برهان‌الدین ابراهیم ‌بن احمد (رمضان777ـ ربیع‌الاول 870/ فوریۀ 1376ـ نوامبر 1465)

وی در صفد متولد شد (همان، 1/ 26) و در جوانی همراه پدر به شام رفت و از شرف‌الدین غزی فقه آموخت و سپس ملازم درس نورالدین ابیاری شد. او در حدود سال 804ق به مصر رفت و سالی از محضر سراج‌الدین بلقینی بهره برد و افزون بر آن چندی به حلقۀ درس کمال‌الدین دمیری، زین‌الدین عراقی و نیز هثیمی ره یافت و پس از آن به سرزمین خود بازگشت. در موطن، از پدرش و نیز جمال‌الدین ابن شرائحی، صالح بن خلیل بن سالم و عایشه دختر ابن الهادی و صالح ‌بن خلیل کنانی دانش آموخت. در همین دوره بود که به نیابت حکم از جانب پدر رسید و افزون بر خطابت جامع بنی امیه و مدرسۀ سمیساطیه، به عنوان ناظر «حرمین» نیز برگزیده شد. در 812ق خطابت مسجد بیت‌المقدس و سپس مشیخۀ خانقاه باسطیه در صالحیۀ دمشق را برعهده داشت و کسانی چون سخاوی در آنجا از او علم آموختند (همان، 1/ 26-27؛ سیوطی، 13). برخی او را نخستین کسی دانسته‌اند که ولایت مشیخۀ خانقاه‌ باسطیه را بر عهده گرفته است (نعیمی، 2/ 143؛ ابن طولون، القلائد...، 1/ 276). مقریزی از دعوت او به امر قضا در 842ق و عدم قبول آن یاد کرده، و گفته است که ابراهیم در 843ق به جای قاضی ابن شهبه به خطابت جامع اموی برگزیده شد و سال بعد برکنار گردید (4(3)/ 1097، 1100-1101، 1188، 1221).
ابراهیم در دورۀ دانش‌اندوزی، به مطالعۀ بسیاری از آثار حدیثی، ادبی و صوفیانه پرداخت (ﻧﻜ : سیوطی، همانجا) و در شمار یکی از بزرگ‌ترین ادبای سرزمین شام درمد (سخاوی، الضوء، 1/ 27-28؛ ابن طولون، همانجا). از او ابیاتی برجای مانده که به صورت قطعاتی از دیوان (ﻧﻜ : سطور بعد) و برخی به‌طور پراکنده در منابع گوناگون ثبت گشته است (مثلاً ﻧﻜ : سخاوی، همان1/ 28-29؛ سیوطی، 13-15).
از آثار برجای ماندۀ اوست : الغیث الهاتن فی العذرا الفاتن (آلوارات، ﺷﻤ 7911)؛ رساله‌ای با عنوان شروط الوضوء (همان، ﺷﻤ 8293)؛ و نیز برخی از قطعات او که در مجموعه‌ای در بغداد موجود است (نقشبندی، 539)؛ آثاری نیز به او نسبت داده شده است، ازجمله: الفاظ الرائقة و المعانی الرائقة (همو، 45)، دیوان الخطب (بغدادی، ایضاح، 1/ 501)، تخمین الفیۀ ابن مالک (ابن تغری بردی، النجوم، 16/ 346)و گفتنی است که بغداید دو اثر منحةالبیب و ینابیع الاحزان را نیز بدو نسبت داده (همان، 2/ 579، 731؛ نیز ﻧﻜ : کحاله، 1/ 10) که ظاهراً خلطی میان آثار او و برادرش محمدبن احمد است.

3. شمس‌الدین محمد بن احمد (ح 780-871ق/ 1378-1467)

او در موطن خود دمشق به دانش‌اندوزی آغاز کرد و افزودن بر پدرش، نزد شهاب‌الدین غزی و شمس‌الدین کفیری فقه آموخت و از شمس‌الدین محمد بن محمد بن علی بن خطاب و عایشه دختر ابن عبدالهادی حدیث فرا گرفت. سخاوی او را در دمشق ملاقات کرده، و مجموعه‌ای از مرویات و منظومات وی را کتابت کرده بوده است (همان، 7/ 114). شمس‌الدین محمد مدتی در جوامع ناصری و نیز در جامع دمشق به امر خطابت پرداخت و زمانی نیز در کنار برادرش برهان‌الدین درمدرسۀ امجدیه تدریس کرد و سپس به امور عبادی همت گماشت و به تألیف آثاری چند دست یازید (همانجا؛ نعیمی، 1/ 175).
از میان آثار او باید به تحفة الظرفاء فی تاریخ الملوک و الخلفاء اشاره کرد که به کوشش یوسف الیان سرکیس در مجلۀ المقتطف (1908م) به چاپ رسیده است. همچنین منحةالبیب فی سیرة الحبیب که دارای نسخی در دار الکتب مصر (منجد، 250-251) و کتابخانۀ گوتاست (پرچ، ﺷﻤ 1866) و نیز تخمیس قصیدۀ این‌زریق (برنباخ، 388؛ نیز ﻧﻜ : آلوارت، ﺷﻤ 8261) از دیگر آثار او به‌شمار می‌آیند، سخاوی از تألیف دیگر او با عنوان بنابیع الاحزان یاد کرده است (همانجا).

4. ابوالمحاسن جمال‌الدین یوسف بن احمد (805-880ق/ 1402-1475م)

او را ابن‌باعونی نیز گفته‌اند،.چهارساله بود که پدرش او را از قدس به دمشق برد (همان، 10/ 298؛ ابن طولون، همان، 2/ 488) یوسف در دمشق از عالمانی همچون شمس‌الدین خطیب، شمس‌الدین بصروی و علاءالدین قایونی علوم قرآنی و ادب آموخت. افزون بر اینها قابونی علوم قرآنی و ادب آموخت. افزودن بر اینها در شهرهای مختلف شام نزد مشایخی چون برهان‌الدین ابن خطیب غذرا، شمس‌الدین برماوی و شمس‌الدین کفیری به فراگیری فقه و اصول پرداخت و از برخی چون شهاب‌الدین ابن ارسلان، عایشه دختر ابن عبدالهادی، و تاجالدین غرابیلی حدیث شنید (سخاوی، همانجا). هنگامی که در 828ق به قاهره رفت، نجم‌الدین ابن حجی او را منصب کاتب السری صفد داد. یوسف چندین بار به قضای شهرهای گوناگون منصوب شد. در 830ق/ 1427م قضای قاهره به او داده شد، ولی در 836ق از آن کناره‌گیری کرد. در این زمان به دمشق نزد برادرانش رفت و از سوی ابن‌حجی نیابت قضای آن دیار را بر عهده گرفت. او بار دیگر به قاهره رفت و در 839ق کتابت سر و قضای آن دیار به او داده شد. ولی پس از 847ق/ 1443م که به قضای طرابلس و سپس حلب برگزیده شده بود، توانست در دمشق به استقلال بر مسند قضا بنشیند (همان، 10/ 298-299؛ برای این عزل و نصبها، ﻧﻜ : ابن‌طولون، القلائد، 2/ 489، قضاة، 172-173؛ مقریزی، 4(3)/ 1179). از فعالیتهای اجتماعی یوسف، تعمیر و افزایش بناهای بیمارستان نوری و در نظر گرفتن اوقاتی برای آن بود (سخاوی، همانجا؛ نعیمی، 2/ 23).
یوسف علاوه بر امور قضا، به تدریس هم اشتغال داشت و در مدارس عادلیۀ صغرێ، شامیۀ و عزیزیه به آموزش می‌پرداخت (سخاوی، همان، 10/ 299). به سبب اشتغال فراوان، یوسف باعونی توفیقی در تألیف نداشت، و عملاً نتوانست اثر خود در نظم منهاج الطالبین را به اتمام رساند و در تألیف کتابی به سبک عنوان الشرف بزیادة علم الهندسه نیز طرفی نبست. وی در صالحیۀ دمشق درگذشت و پیکر او را دردامنۀ کوه قاسیون در آرامگاه خاندان باعونیها در زاویۀ داوودیه به خاک سپردند (همانجا).

5. عایشه ام عبدالوهاب، دختر یوسف بن احمد باعونی (د 922ق/ 1516م)

ادیب و صوفی مشرب. وی در دمشق فقه و ادب و نحو عروض را نزد بزرگان زمان همچون اسماعیل حورانی و محیی‌الدین ارموی فراگرفت و در ادب و نظم و شعر و بلاغت مهارت تام یافت. عبدالغنی نابلسی او را فاضلۀ زمان خوانده است و برخی دیگر خدایگان فضل و ادبش نامیده‌اند (فواز، 293). گرایش شدید به تصوف، او را نزد بزرگان سیروسلوک کشاند و از دست اسماعیل خوارزمی و یحیێ ارموی خرقه پوشید (ابن‌عماد، 8/ 111؛ غزی، 1/ 288). عایشه چند سال آخر عمر را در قاهره گذراند و در آن دیار افزون‌بر بهره‌گیریهای علمی، با احترام تمام به تدریس و افتا پرداخت (همانجا). پس از آن در آخرین سال عمرش به حلب رفت و سلطان او را بسیار گرامی داشت و سپس به دمشق بازگشت و در همانجا از دنیا رفت (همو، 1/ 292؛ زرکلی، 3/ 241).

آثار

عایشه آثار ارزشمندی تألیف نمود که برخی از آنها چاپ شده است و برخی دیگر به صورت نسخه‌های خطی در کتابخانه‌های بزرگ جهان نگهداری می‌شود:

الف ـ چاپی

1. منظومه‌ای با عنوان مولد النبی(ص)، که در دمشق (1301ق) منتشر شده است. 2. الفتح‌المبین فی مدح الامین. این اثر که بارها از جمله در بولاق (1291ق) و دمشق (1301ق) انتشار یافته، به شیوۀ بدیعیۀ تقی‌الدین ابن حجه نوشته شده، و نویسندۀ الدر المنثور... مقدمۀ آن را آورده است (ﻧﻜ : فواز، 293).

ب ـ خطی

1. فتوح الحق، در مدح رسول اکرم(ص) که نسخه‌ای از آن به خط مؤلف (921ق) در کتابخانۀ ظاهریه موجود است (ظاهریه، 323-324). 2. القول‌الصحیح، که تخمیس بردۀ بوصیری است و نسخۀ کتابت شده در 921ق توسط مؤلف در همان کتابخانه یافت می‌شود (همان، 351). 3. لوامع الفتوح، اثر دیگری است که در همان سال کتابت شده است و درهمان کتابخانه وجود دارد (همان، 369-370). 4. نقائس الغرر، در مدح نبی اکرم(ص) که عایشۀ باعونی آن را در 921ق کتابت نموده است و نسخه‌ای از آن در ظاهریه نگهداری می‌شود (همان، 410-411). 5. دررالغائض فی بحر الخصائص، اثر است که بروکلمان از وجود آن در دارالکتب مصر خبر داده است (ﻧﻜ : GAL, S, II/ 181؛ نیز ﻧﻜ : زرکلی، همانجا).

ج ـ آثار یافت نشده

آثاری نیز به او نسبت داده شده که از آن جمله است: صلات السلام فی فضل الصلاة و السلام: الفتح الخفی؛ الملامح الشریفة و الآثار المنیفة، مشتمل بر معارف صوفیانه: الاشارات الخفیة فی منازل العلیة، ارجوزه‌ای است که مؤلف در آن منازل السائرین هروی را مختصر کرده است؛ و نیز ارجوزه‌ای دیگر که در آن القول البدیع فی الصلاة علی الحبیب الشفیع سخاوی را خلاصه کرده است (غزی، 1/ 288؛ حاجی‌خلیفه، 1/ 96؛ بغدادی، هدیه، 1/ 436).
گفتنی است که برخی معاصران به بررسی آثار و اسلوب نظم و نثر عایشه پرداخته، و برخی رویدادهای تاریخی را در موضوعات و شعر او یافته‌اند (ﻧﻜ : مغربی، 648-653). عبدالله مخلص نیز شرحی از احوال او و آثارش را در مجلة المجمع العلمی العربی دمشق (1339ق، س 16، جزء اول و دوم) منتشر کرده است.

6. بهاءالدین محمدبن یوسف (د 21 رمضان 916ق/ 23 دسامبر 1510م)

وی در 857 یا 859ق در صالحیۀ دمشق متولد شد (غزی، 1/ 72) و با بهره‌گیری علمی از عمویش برهان‌الدین اذرعی و قطب‌الدین خیضری در ادب عربی مهارت یافت (همو، 1/ 73). بهاءالدین چنانکه گفته شده است، از فقه اطلاع چندانی نداشت، ولی در ادب توانا بود و دیوانهایی را گردآوری کرد (همانجا). او همچنین ظاهراً مدتی نیابت قضای دمشق را بر عهده داشته است (سخاوی، الضوء، 10/ 89).
بهاءالدین آثار بسیاری تألیف کرد که برخی از آنها باقی‌مانده است:
1. تحفة الظرفاء فی تاریخ الملوک و الخلفاء، که درواقع ادامۀ کار عمویش برهان‌الدین و مؤلف آن را تا زمان قایتبای ادامه داده است (زیدان، 14/ 514؛ GAS, II/ 67)؛ 2. القول السدید الاظرف فی سیرة السعید الملک الاشراف، ارجوزه‌ای در 557 بیت، در برگیرندۀ تاریخ زمان برسبای تا قاتبیای (زیدان، همانجا؛ آلوارت؛ ﺷﻤ 9821)؛ 3. اللمحلة الاشرفیة البهجة السنیة، اشعاری است که در مدح قایتبای (زیدان، همانجا؛ دوسلان، ﺷﻤ (2)1615)؛ 4. بهجة الخَلَد فی نصح الَولَد، ارجوزه‌ای در تعلیم وتربیت است(زیدان، همانجا؛ آلوارت،ﺷﻤ 5400).

مآخذ

ابن ایاس،محمد،بدائع‌تلزهور، به کوشش محمد مصطفێ، قاهره، 1404ق/ 1984م؛ ابن تغری بردی،المنهل الصافی،به کوشش محمد محمد امین،قاهره،1984م؛ همو،النجوم؛ ابن حجر عسقلانی،احمد،انباء‌الغمر، حیدرآباد دکن،1394ق/ 1974م؛ابن طولون،محمد،قضاة دمشق، به کوشش صلاح‌الدین منجد،دمشق، 1956م؛ همو،القلائد الجوهریة، به کوشش محمداحمد دهمان، دمشق، 1401ق/ 1980م؛ ابن‌عماد، عبدالحی، شذارت الذهب،بیروت، دارالفکر؛ ابن‌قاضی شهبه، ابوبکر،طبقات الشافعیة،حیدرآباد دکن،1400ق/ 1980م؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛حاجی‌خلیفه،کشف؛ زرکلی، اعلام؛ زیدان، جرجی، المولفات‌الکاملة، بیروت، دارالجیل؛ سخاوی، محمد، الذیل علێ‌رفع‌الاصر،به کوشش جوده هلال ومحمدمحمود صبح،قاهره،الدارالمصریه؛ همو، الضوءاللامع، قاهره،1354ق؛سیوطی، نظم العقیان، به کوشش فیلیپ حتێ، نیویورک، 1927م؛ طلس،محمداسعد، الکاشف‌ عن ‌مخطوطات خزائن کتب الاوقاف، بغداد، 1372ق/ 1953م؛ظاهریه، خطی(شعر)؛ غزی،محمد، الکواکب السائرة، به کوشش جبرائیل سلیمان جبور، بیروت، 1945م؛ فواز عاملی، زینب، الدر المنثور فی طبقات ربات‌الخدور،قاهره، 1312ق؛ کحاله، عمررضا، معجم‌المؤلفین، بیروت،1957م؛ مغربی، «اثناعشرکوکباً»، مجلة المجمع‌العلمی‌العربی، دمشق، 1932م، ج 12؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش سعید عبدالفتاح‌عاشور، قاهره، 1972م؛ منجد صلاح‌الدین، معجم‌المؤرخین الدمشقیین، بیروت،1398ق/ 1978م؛ نعیمی، عبدالقادر، الدارس فی تاریخ المدارس، به کوشش جعفر حسنی، دمشق،1367ق/ 1948م؛ نقشبندی، اسامه ناصر،مخطوطات الادب فی‌المتحف العراقی، کویت، 1985م؛ نیز :

Ahlwardt; Berencbach J., «Verzeichnis der neurworbenen Oreintalischen Handschriften der Universitatsbibliothek Heidelberg», ZDMG, 1966, vol. XCI;De Slane; GAL, S, GAS; pertsch.
فرامرز حاج‌منوچهری

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: