صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / فلسفه / احیاء علوم الدین /

فهرست مطالب

احیاء علوم الدین


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : دوشنبه 19 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اِحْیاءُ عُلومِ‌الدّین‌، مشهور به‌ احیاءالعلوم‌، مهم‌ترین و جامع‌ترین و بلندترین‌ و پرآوازه‌ترین‌ كتاب‌ ابوحامد محمد بن‌ محمد غزالی طوسی (450- 505ق‌/ 1058-1111م‌) كه آن را در دوران‌ كناره‌گیری‌ازتدریس‌ در نظامیۀ بغداد،و پس از بروز دگرگونیهای‌ روحی‌ و شكوك‌ و شوریدگیهای‌ فكری‌، و بر اثر برگزیدن‌ طریق‌ مجاهده‌ و ترك‌ مجادله‌، و در ایام‌ سفر و اقامت‌ چند ساله‌ به‌ شام‌ و قدس‌ و حجاز به‌رشتۀ نگارش‌ كشیده‌ است‌ و حاصل‌ مراقبات‌ صوفیانه‌ و مطالعات‌ عالمانۀ خود را در آن‌ به‌ ودیعت‌ نهاده‌ است‌. 
غزالی‌ نخست‌ نزد احمد رادكانی‌ در طوس‌، و سپس‌ نزد ابونصر اسماعیلی‌ از دعات‌ اسماعیلیه‌، در جرجان‌ علم‌آموزی‌ كرد (سبكی‌، 6/ 195) و در 473ق‌ كه‌ به‌ نیشابور رفت‌، به‌ مدت‌ 5 سال‌ در نظامیۀ نیشابور، شاگرد ابوالمعالی‌ امام‌ الحرمین‌ جوینی‌ بود (غزالی‌، المنقذ...،85؛ ابن‌ عساكر، 15/ 920؛ سبكی‌، 6/ 196) و پس‌ از وفات‌ وی در 478ق‌، به‌ نظام‌الملك‌ پیوست‌ و چند سال‌ بعد به‌ توصیه‌ و صوابدید وی‌، استادی نظامیۀ بغداد را پذیرفت‌ و با شكوه‌ بسیار، در 484ق‌ وارد بغداد شد (ابن‌ عساكر، همانجا؛ سبكی‌، 6/ 196-197) و به تدریس‌ كلام‌ اشعری و فقه‌ شافعی همت‌ گمارد. گویا در همین‌ اوان‌ احوال‌ روحی خود را بر ابوعلی فارمدی عرضه‌ می‌كرد و از او درس‌ تصوف‌ می‌گرفت‌ (زبیدی‌، 1/ 19)، گر چه‌ چند و چون‌ این‌ تعلیم‌ و تعلم‌ چندان‌ آشكار و گشوده‌ نیست‌. در رجب‌ 488 شك‌ و شوریدگی گریبان‌ ذهن‌ وی را چنان‌ گرفت‌ كه‌ به مدت‌ 6 ماه‌ از تدریس‌ بازماند (غزالی‌، همان‌، 140-141) و نهایتاً برادر را به‌ جای خود بر كرسی تدریس‌ نشاند و در ذیقعدۀ همان‌ سال‌، با راهیان‌ حج‌ از بغداد بیرون‌ آمد، اما به‌ حجاز نرفت‌ و عازم‌ شام‌ گردید. در این‌ ایام‌ بود كه‌ گمنام‌ و تنها در خلوت‌ نشست‌ و به‌ پیراستن‌ دل‌ و طرد ظنون‌ و كسب‌ یقین‌ همت‌ در بست‌ (همان‌، 142؛ زبیدی‌، 1/ 7- 8) و قوت‌ القلوب‌ ابوطالب مكی و كتب‌ حارث‌ محاسبی و آثار جنید و شبلی و بایزید (غزالی‌، همان‌، 137- 138) و رسالۀ ابوالقاسم‌ قشیری و الذریعۀ راغب‌ اصفهانی (نك‍ : زبیدی‌، 1/ 4) را در مطالعه‌ گرفت‌ و با چنین‌ اندوخته‌ای از تجارب‌ و دستمایه‌ای از كسب‌ و كشف‌ به‌ تصنیف‌ احیاء علوم‌ الدین‌ دست‌ گشود. 
احیاء علوم‌الدین‌ كارنامۀ عظیم‌ غزالی‌ در دوران‌ عزلت‌، كتابی‌ است‌ بزرگ‌ در حدود 600‘1صفحۀ رحلی‌ و منقسم‌ به‌ 4 بخش‌ عبادات‌، عادات‌، مهلكات‌ و منجیات‌، كه‌ هر یك‌ از این‌ بخشها مشتمل‌ بر 10 كتاب‌ است‌ بدین‌ شرح‌: 
1. ربع‌ عبادات‌: كتاب‌ العلم‌، كتاب‌ قواعد العقاید، كتاب‌ اسرار الطهارة، كتاب‌ اسرار الصلاة، كتاب‌ اسرار الزكاة، كتاب‌ اسرار الصوم‌، كتاب‌ اسرار الحج‌، كتاب‌ آداب‌ تلاوة القرآن‌، كتاب‌ الاذكار و الدعوات‌ و كتاب‌ ترتیب‌ الاوراد. 
2. ربع‌ عادات‌: كتاب‌ آداب‌ الاكل‌، كتاب‌ آداب‌ النكاح‌، كتاب‌ آداب الكسب‌ و المعاش‌، كتاب‌ الحلال‌ و الحرام‌، كتاب‌ آداب‌ الالفة و الاخوة، كتاب‌ آداب‌ العزلة، كتاب آداب السفر، كتاب‌ آداب‌ السماع‌ و الوجد، كتاب‌ الامر بالمعروف‌ و النهی‌ عن‌ المنكر، كتاب‌ آداب‌ المعیشة و اخلاق‌ النبوة. 
3. ربع‌ مهلكات: كتاب شرح‌ عجائب القلب‌، كتاب‌ ریاضة النفس‌، كتاب‌ كسر الشهوتین‌ [شهوة البطن‌ و شهوة الفرج‌]، كتاب‌ آفات اللسان‌، كتاب‌ ذم‌ الغضب‌ و الحقد و الحسد، كتاب‌ ذم‌ الدنیا، كتاب‌ ذم‌ البخل‌ و ذم‌ حب‌ المال‌، كتاب‌ ذم‌ الجاه‌ و الریاء، كتاب‌ ذم‌ الكبر و العجب‌ و كتاب‌ ذم‌الغرور. 
4. ربع‌ منجیات‌: كتاب‌ التوبة، كتاب‌ الصبر و الشكر، كتاب‌ الخوف‌ و الرجاء، كتاب‌ الفقر و الزهد، كتاب‌ التوحید و التوكل‌، كتاب‌ المحبة و الشوق‌ و الانس‌ و الرضا، كتاب‌ النیة و الاخلاص‌ و الصدق‌، كتاب‌ المراقبة و المحاسبة، كتاب‌ الفكر و كتاب‌ ذكر الموت‌ و ما بعده‌. 
در ربع‌ عبادات‌ رابطۀ آدمی با خالق‌، و در ربع‌ عادات‌ روابط آدمیان‌ با یكدیگر، و در دو ربع‌ مهلكات‌ و منجیات‌ رابطۀ آدمی با خویشتن‌ مورد فحص‌ و كاوش‌ قرار می‌گیرد. و چنانكه‌ غزالی خود در مقدمۀ احیا می‌گوید، این‌ نحوۀ تدوین‌ را از كتب‌ فقه‌ برگرفته‌ است‌ ــ كه‌ آنها هم‌ منقسم‌ بر چهار بخشند ــ تا رغبت‌ فقه‌ دوستان‌ را در مطالعۀ این‌ كتاب‌ برانگیزد. ربعهای یاد شده‌ كمّاً مساوی نیستند. ربع‌ عبادات‌ كوچك‌ترین‌ و ربع‌ منجیات‌ بزرگ‌ترین آنهاست‌ و ربع‌ منجیات‌ یك‌ برابر و نیم‌ ربع‌ عبادات‌ است‌. كتابهای یاد شده‌ عموماً با خطبه‌ای مناسب‌ موضوع‌ كتاب‌ آغاز می‌شوند و آنگاه‌ آیات‌ و اخباری مناسب‌ آنها در فصول‌ جداگانه‌ آورده‌ می‌شود و سپس‌ به‌ بیان‌ حقیقت‌ موضوع‌ و احكام‌ و فروع‌ مختلف‌ آن‌ پرداخته‌ می‌گردد. اگر موضوع‌، رذیلتی از رذایل‌ است‌، تعریف‌ و انواع‌ آن‌ و اسباب‌ آن‌، آنگاه‌ راه‌ علاج‌ آن‌ به‌دست‌ داده‌ می‌شود و اگر فضیلتی از فضایل‌ است‌، راه‌ كسب‌ آن‌؛ و در این‌ میان‌ احوال‌ صالحان‌ و اقوالشان‌ به‌ فراوانی مورد استفاده‌ قرار می‌گیرند و خصوصاً حكایات بسیار ــ و گاه‌ غریب‌ ــ از صوفیان‌ نقل‌ می‌شود. در دو ربع‌ عبادات‌ و عادات‌ هم‌، روش‌ كار با كمی تفاوت‌ همین‌طور است‌. فی‌المثل «كتاب‌ الصبر و الشكر» كه‌ دومین‌ كتاب‌ از ربع‌ منجیات‌ است‌، با این‌ خطبه‌ آغاز می‌شود كه «الحمدلله‌ اهل‌ الحمد و الثناء... المؤید صفوة الاولیاء بقوة الصبر علی السراء و الضراء و الشكر علی البلاء و النعماء...» و سپس‌ فصلی در بیان‌ فضیلت‌ صبر می‌آید، مشتمل‌ بر آیات‌ و اخبار منقول‌ از پیامبر(ص‌) و آثار وارده‌ از صحابه‌، و آنگاه‌ فصولی در بحث‌ از حقیقت‌ صبر و اسما و اقسام‌ آن‌ و بیان‌ ضرورت‌ و روش‌ تحصیل‌ آن‌ و همین‌گونه‌ است‌ بحث‌ از شكر و توبه‌ و دیگر فضایل‌. 
احیاء علوم‌ الدین‌ مشتمل‌ بر تصوفی است‌ تحلیلی و عالمانه‌ و چنانكه‌ غزالی خود بارها بدان‌ اشاره‌ كرده‌، در علم‌ معامله‌ است‌، نه‌ علم‌ مكاشفه‌ و سخن‌ از احوال‌ شخصی در آن‌ بسیار كم‌ است‌، بل غزالی بر صوفیان‌ خرده‌ می‌گیرد كه‌ چرا چون‌ عالمان‌، همۀ احوال‌ را در نظر نمی‌گیرند و همه‌ سخن‌ از احوال‌ دل‌ خویش‌ می‌گویند و اگردرپاره‌ای از موارد ــ و بیشتر در ربع‌ منجیات‌ ــ قلم سركشی كرده‌ و غزالی را به‌ كشف‌ اسرار و ورود به‌ عالم‌ مكاشفه‌ كشانده‌، ناگاه‌ مولوی وار به‌ خود نهیب‌ زده‌ است‌ كه‌: 
بندكن‌ چون‌ سیل‌ سیلانی كند / ور نه‌ رسوایی و ویرانی كند
غرض‌ وی‌ از علم‌ مكاشفه‌ همان‌ معرفت‌ به‌ معنای‌ حقیقی‌ وحی‌ و نبوت‌ و ملكوت‌ آسمان‌ و زمین‌ و معرفت‌ حقیقی‌ به‌ ذات‌ باری‌ و صفات‌ و افعال‌ و حكمت‌ وی‌ و نسبت‌ آدمیان‌ با وی‌ و حقیقت‌ جبر و اختیار است‌. فی‌المثل‌در«كتاب‌الصبر و الشكر»،پس‌ از طرح‌ سؤالی‌ در باب‌ شاكر و كافر بودن‌ بندگان‌ و نسبت‌ آن‌ با قضا و فعل‌ الهی‌، توضیحاتی «به‌ زبان‌ مرغان‌» می‌دهد و نهایتاً می‌گوید: «به‌ همین مقدار بسنده‌ كنیم‌ كه‌ عنان‌ كلام‌ از قبضۀ اختیار خارج‌ شد و علم‌ مكاشفه‌ به‌ علم‌ معامله‌ آمیخت‌...» (4/ 98). 
بیان‌ غزالی در احیا فوق‌العاده‌ روان‌ و گیراست‌ و خصوصاً در مقام‌ تخویف‌ و انذار بی‌اندازه‌ نافذ و مؤثر است‌ و خوف‌ و قلق‌ و زهد در آن‌ موج‌ می‌زند و از مباسطت‌ و عشق‌ و انس‌ و شجاعت‌ در آن‌ كمتر سخن‌ رفته‌ است‌ و از اخلاق‌ قهرمانی‌ در آن‌ اثری‌ نیست‌ و به‌ هیچ‌ رو بوی‌ تقلید و تزیین‌ و تظاهر نمی‌دهد و از تكلف‌ و سجع‌ و شطح‌ و لافزنی‌ عاری‌ است‌ و اگر چه‌ پر از نكته‌ سنجیهای‌ عمیق‌ و موشكافیهای‌ اخلاقی‌ و روان‌شناسانۀ اوست‌، در كمتر موردی‌ مطلب‌ را به‌ خود اسناد و ارجاع‌ می‌دهد و دستاورد شخصی‌ خود می‌شمارد. 
غزالی‌ در بیان‌ احادیث‌ و حكایات‌، ذكر مرجع‌ و منبع‌ نمی‌كند و جز به‌ندرت‌ خواننده‌ را به‌ خواندن‌ كتاب‌ دیگری‌ ارجاع‌ نمی‌دهد (مثلاً قوت‌ القلوب‌ ابوطالب‌ مكی یا حلیةالاولیاء ابونعیم‌ اصفهانی‌). اهل‌ مناقشه و مجادله‌ نیست‌ و كمتر با دیگران‌ در می‌پیچد و بیشتر به‌ذكر و بسط رأی‌ خویش‌ همت‌ می‌گمارد و به‌ همین‌ سبب‌ بر سراسر كتاب وی‌ آرامشی‌ سنگین‌ سایه‌ افكنده‌ است‌ و خواننده‌ كه‌ كتاب را به‌ پایان‌ می‌برد، از ستودن‌ صدق‌ او و از شركت‌ ورزیدن‌ در خوف‌ و زهد او نمی‌تواند خودداری‌ ورزد. 
تألیف‌ این كتاب‌ مسلماً پس‌ از بروز دگرگونیهای‌ روحی‌ (488ق‌) و قبل‌ از تألیف‌ المنقذ من‌ الضلال‌ (ح‌ 500ق‌) بوده‌ است‌، چرا كه‌ مقدمۀ احیاء العلوم‌ به‌ صراحت‌، و همۀ كتاب‌ به‌ بی‌زبانی گواهی می‌دهند كه‌ ابوحامد دستاوردهای مراقبات‌ و خلوت‌نشینیهای خود را در كار تألیف‌ این‌ كتاب‌ كرده‌ است‌ و همچنین‌ ارجاعی‌كه‌ در المنقذ (ازجمله ص ‌144) به‌ احیاء علوم‌الدین‌ می‌شود، جای شبهه‌ نمی‌گذارد كه‌ تألیف‌ احیا در فاصلۀ سالهای 488 تا 500 ق‌ واقع‌ شده‌ است‌. موریس‌بویژ با احتیاط و تقریب‌ تاریخ‌ تألیف‌ آن‌ را در فاصلۀ سالهای 489 تا 495ق‌ گمان‌ می‌زند (ص‌ 42) و ماسینیون‌ در میان‌ سالهای 4922 تا 495ق‌ (ص‌ .(93
نام‌ این‌ كتاب‌، به‌ روشنی گواهی می‌دهد كه‌ تصنیف‌ آن‌ برای چه‌ بوده‌ است‌: برای زنده‌ كردن‌ دانشهای دینی‌. ابوحامد بر این‌ باور بود كه‌ فقیهان‌ و متكلمان‌ و واعظان‌ هم‌روزگار وی‌، نه‌ درد دین‌ دارند و نه‌ درس دین‌ می‌دهند. درد دین‌ ندارند، چراكه «شیطان‌ بر اكثر آنان چیره‌ شده‌ است‌ و طغیان‌، آنان‌ را از راه‌ به‌در برده‌ است‌ و هر كس‌ به‌ حظ عاجل‌ خود خرسند است‌...» (1/ 2) و درس دین‌ نمی‌دهند، چرا كه‌ علم‌ دین‌ در قضا و حكومت‌ و جدل‌ورزی و اندرزگوییهای مسجع‌ كه‌ پیشۀ فقیهان‌ و متكلمان‌ و واعظان‌ است‌، خلاصه‌ نمی‌شود و آنچه‌ در این‌ میان‌ متروك‌ و مظلوم‌ افتاده‌ است‌، علم‌ آخرت‌ و سیرۀ صالحان‌ سلف‌ است‌ كه‌ خداوند آن‌ را فقه‌ و حكمت‌ و ضیا و نور و هدایت‌ و رشد خوانده‌ است‌ و پیامبران‌ برای تعلیم‌ آن آمده‌اند (همانجا). با چنین‌ تجربه‌ و تشخیصی است‌ كه‌ ابوحامد به‌ احیای علوم‌ دین‌ همت‌ می‌گمارد و به‌ نوشتن‌ احیاء علوم‌ الدین‌ دست‌ می‌برد. 
غزالی‌ را در این‌ كتاب‌، یك‌ عارفِ عالم‌ و خائف‌ می‌بینیم‌ كه‌ علمش‌ او را از گزاف‌ اندیشیها و شطح‌گوییها و سجع‌ پردازیهای‌ صوفیانه‌ باز داشته‌ است‌ و خوفش‌ او را نسبت‌ به‌ فقه‌ و كلام‌ و جدلیات‌ ــ كه‌ همه‌ از نظر او علومی دنیوی‌ و گاه‌ شیطانیند ــ بی‌مهر و بی‌اعتنا كرده‌ است‌ و به‌ همین‌ سبب‌ هر چه‌ در بیان‌ خفایا و زوایای‌ آداب‌ و دقایق‌ سنن‌ و اسرار عبادات‌ و معاملات‌ و شیوه‌های‌ تطهیر دل‌ و علاج نفس‌ و علل‌ پیدایش‌ خویهای‌ زشت‌ و آفات‌ ناشی‌ از آن‌ و تعریف خوهای‌ نیكو و روش‌ تحصیل‌ آن‌ گشاده‌ دست‌ است‌، در بیان‌ احكام‌ فقهی‌ و مسائل‌ كلامی‌ خست‌ می‌ورزد و گاه‌ آسان‌گیری‌ را در امور فقهی‌ به‌ جایی‌ می‌رساند كه‌ مخالفانش‌ در او طعن‌ می‌زنند كه «غزالی‌ فقه‌ را به‌ تصوف‌ ارزان‌ فروخته‌ است‌» (ابن‌ جوزی‌، تلبیس‌...، 353). 
احیا با «كتاب‌ العلم‌» آغاز می‌شود. آراء مهم‌ معرفت‌ شناسانۀ غزالی ــ یعنی فقه‌شناسی‌، كلام‌شناسی‌، تقسیم‌ بندی علوم‌، بحث‌ از عقل‌ و یقین‌ و ... ــ همه‌ در این كتاب‌ آمده‌ است‌. وی ابتدا علوم‌ را به‌ واجب‌ عینی و واجب‌ كفایی‌، سپس‌ واجبات‌ كفایی را به‌ شرعی و غیرشرعی‌، و غیرشرعیها را به‌ محمود و مذموم‌ و مباح‌ تقسیم‌ می‌كند و آنگاه‌ علوم‌ شرعی را كه‌ همه‌ محمودند، در 4 بخش‌ جا می‌دهد: اصول‌ (كتاب‌ و سنت‌ و اجماع‌ امت‌ و آثار صحابه‌)، مقدمات‌ (لغت‌ و نحو و...)، متممات (علم‌ اصول‌، علم‌ رجال‌ و...) و فروع‌ كه‌ خود بر دو قسم‌ است‌: قسم‌ اول‌ علمی است‌ كه‌ به‌ كار این جهان‌ می‌آید و آن‌ علم‌ فقه‌ است‌ و كتب‌ فقهی شامل‌ آنند و فقها كه‌ علمای دنیا هستند، بدان‌ می‌پردازند و قسم‌ دوم‌ آن‌ است كه‌ به‌ كار آخرت‌ می‌آید كه‌ یا علم‌ به‌ احوال‌ قلب‌ و خویهای زشت‌ و نیكوست‌، یا علم‌ به‌ تأثیراتی است‌ كه «دل‌ بر اندامهای آدمی می‌نهد». قسم‌ اول‌ مهلكات‌ و منجیات‌، و قسم‌ دوم عادات‌ و عباداتند (1/ 17- 18). این‌ تقسیم‌بندی اولاً نشان‌ می‌دهد كه‌ معارف‌ موجود در احیاءالعلوم‌، جایشان‌ در طبقه‌بندی علوم‌ كجاست‌؛ ثانیاً نسبتشان‌ با فقه‌ و كلام‌ (دو علم‌ مورد تحقیر همیشگی ابوحامد) كدام‌ است‌. 
غزالی‌ خود توضیح می‌دهد كه‌ چرا علم‌ فقه‌ را علمی‌ دنیوی‌ خوانده‌ است‌. دلیلش‌ آن است كه‌ از سویی‌ فقه‌ برای‌ فصل‌ خصومات‌ در میان‌ زیادت‌طلبان‌ و ستمگران‌ است‌ و لذا اگر مردم‌ قانعانه‌ و عادلانه‌ رفتار كنند، خصومات ریشه‌كن‌ می‌شود و فقها بی‌كار می‌مانند (1/ 17) و از سوی‌ دیگر، فقیه‌ متكفل‌ بیان‌ شروط صحت و فساد ظاهر اعمال‌ است‌ و لذا طاعاتی‌ چون‌ اسلام‌ آوردن‌ و نماز گزاردن‌ و زكات پرداختن‌ و مراعات‌ حلال‌ و حرام‌كردن‌ هم‌ فقط از حیث‌ ظاهرشان‌ مشمول‌ حكم‌ فقیه‌ می‌شوند و حقیقتشان‌ از دسترس‌ او خارج‌ می‌ماند (1/ 18). ازاین‌روست‌ كه‌ اسلام‌آوردن‌ از ترس‌ شمشیر و نماز گزاردن‌ بدون‌ خشوع‌ و حضور قلب‌ و حیله‌ورزی‌ برای‌ فرار از زكات‌، همه‌ مقبول‌ فقیهان‌ است‌ و از نظر فقهی‌ نقص‌ و اشكالی‌ در آنها دیده‌ نمی‌شود. البته‌ علم‌ فقه‌ هم‌ علمی‌ دینی‌ و بل «مجاور علم‌ طریق‌ آخرت‌» است‌ (1/ 18 - 19)، اما نه‌ بالذات‌، بل‌ به‌واسطۀ دنیا. چون‌ دنیا مزرعۀ آخرت‌ است‌ و چون‌ ملك‌ و دین‌ تؤمانند و چون‌ آباد و آرام‌كردن‌ دنیا، طاعت‌ و مراقبت‌ را برای‌ دینداران‌ میسر می‌سازد، فقه‌ هم‌ می‌تواند علمی‌ دینی‌ شمرده‌ شود (1/ 18). 
فقه‌ و طب‌ از جهاتی با هم‌ شبیهند: یكی ابدان‌ را آباد می‌كند و دیگری جهان‌ را؛ ولی فرق‌ مهمشان‌ این‌ است‌ كه‌ آدمی حتی در وحدت‌ و غربت‌ هم‌ به‌ طب‌ محتاج‌ است‌، لكن‌ انسان‌ اگر اجتماعی نبود، بسا كه‌ به‌ فقه‌ نیازمند نمی‌شد. فقه‌ از آنِ موجود اجتماعی و در خور زندگی جمعی است‌ و حاجت‌ آدمی بدان‌، از آن‌ جهت‌ است كه‌ مدنی بالطبع‌ است‌. همین‌ رأی است‌ كه‌ غزالی را وامی‌دارد تا توضیح‌ دهد كه‌ الفاظی چون‌ فقیه‌ و علم‌ و توحید و حكمت و ذكر، اینك معانیشان‌ عوض‌ شده‌، و «اغراضی فاسد» بدانها جامه‌ای ناباندام پوشانده‌ است‌. فقه‌ در عصر اول‌ اسلام‌ بر «علم‌ طریق‌ آخرت و معرفت‌ دقایق‌ آفات‌ نفوس‌» اطلاق‌ می‌شد و توحید هم‌ عبارت بود از دیدن‌ حضور همه‌جانبۀ خداوند در همه‌جا و قطع‌ التفات به‌ اسباب‌ و وسائط . نه‌ اینكه فقه را در تفریعات‌ لعان‌ و طلاق‌ و عتق‌ و اجاره‌ ــ كه‌ انذار و تخویفی از آنها بر نمی‌آید ــ خلاصه كنند، یا متكلمانی را كه جز شبهه‌انگیزی و دشمن‌ كوبی و جدال‌ و مراء كاری ندارند، اهل عدل‌ و توحید بخوانند (1/ 32- 38). در همین‌ كتاب‌، تكلیف‌ كلام‌ و فلسفه‌ هم‌ معلوم‌ می‌شود و غزالی توضیح‌ می‌دهد كه‌ چرا آن‌ دو علم‌ را در اقسام‌ علوم‌نیاورده‌، و در نیكی و بدیشان سخن‌نگفته‌ است‌. دلیلش‌ آن‌ است‌ كه‌ بخشی از علم‌ كلام‌ كه‌ سودمند است‌، در قرآن‌ و اخبار یافت می‌شود و بخش دیگر كه‌ در آن‌ دو نیست‌، یا مجادلۀ مذموم‌ است‌، یا مقولاتی است‌ كه‌ اكثرش «ترهات‌ و هذیانات‌» است‌، یا اقوالی است‌ بیگانه با دین و از جنس بدعت كه‌ امروزه‌ به‌ دلیل‌ رواج‌ شبهات‌، آموختنشان‌ واجب‌ كفایی شده‌ است‌. 
و اما فلسفه‌ اصولاً علمی‌ مستقل نیست‌ و مشتمل‌ بر 4 بخش‌ است‌: اول‌، حساب‌ و هندسه‌ كه‌ مباحند؛ دوم‌، منطق‌ كه‌ در باب‌ شروط تعریف‌ و استدلال‌ سخن‌ می‌گوید و به‌حقیقت‌ از علم‌ كلام‌ است‌؛ سوم‌، الهیات‌، یعنی‌ بحث‌ از ذات‌ و صفات‌ باری‌ كه‌ آن‌ هم‌ از علم‌ كلام‌ است‌ و فلاسفه‌ جز اقوال‌ و مذاهب‌ باطلی‌ بر آن‌ نیفزوده‌اند؛ چهارم‌، طبیعیات‌ كه‌ برخی‌ از آن‌ مخالف‌ شرع‌ و دین‌ حق‌ است‌ و لذا جهل‌ است‌ و علم‌ نیست‌ تا در عداد علوم‌ آورده‌ شود و برخی‌ دیگر از اصل‌ مورد احتیاج‌ نیست‌ و چیزی‌ است‌ شبیه‌ به‌ طب‌، با این‌ تفاوت‌ كه‌ طب‌ به‌ كار می‌آید و آنها به‌كار نمی‌آیند (1/ 22 - 23). 
غزالی در احیا به‌ واقع‌ هیچ‌ فرصتی را از كف‌ نمی‌نهد تا طالب‌ علم دین‌ را از غوطه‌ور شدن‌ در علم‌ كلام‌ بر حذر دارد و به‌ او بیاموزد كه‌ درس‌ یقین‌ و تقوا را از كلام‌ نمی‌توان‌ گرفت‌ و چنین‌ نیست كه‌ هر كه‌ متكلم‌تر باشد، ایمان‌ او هم‌ نیرومندتر خواهد بود. «مگر كوفتن تیشه‌ بر ریشۀ درخت‌، آن‌ را محكم‌تر خواهد كرد؟» (1/ 94). تفاوت متكلم‌ با عامیان‌ فقط در این‌ است‌ كه‌ او در فن‌ مجادله‌ زبردست‌تر است‌. كلام «دارویی خطرناك‌» است‌ و فاسدی است‌ برای دفع‌ فاسدی دیگر و جز حراست‌ ایمان‌ عوام‌ از راهزنی بدعت‌ گذاران‌ هنر دیگری ندارد و لذا از این‌ علم‌ انتظار كشف‌ حقیقت‌ نباید داشت‌ كه‌ ویرانگریش‌ از آباد كردنش‌ فزون‌تر است‌ و مبادا كه‌ ذهن‌ نوجوانان‌ و راه‌ جویان‌ را در ابتدای سلوك‌ طریق‌ هدایت‌ با اقاویل‌ متكلمان‌ بیاكنند كه‌ ایمانشان‌ را مشوش‌ خواهد كرد. برای داشتن «اعتقادات‌ حقه‌» همین‌ قدر كافی است‌ كه‌ فصل‌ اول «كتاب‌ قواعد العقاید» را (كه‌ كتاب‌ دوم‌ از جلد اول‌ احیاءالعلوم‌ است‌) بخوانند و عقاید «حقۀ» اهل‌ سنت‌ در باب‌ حیات‌ و قدرت و علم‌ و اراده‌ و سمع‌ و بصر و كلام‌ و فعل‌ باری و نبوت‌ و حشر و میزان‌ و بهشت و جهنم‌ را از آن‌ بیاموزند و اگر در شهری هستند كه‌ بدعت‌ رواج‌ دارد، كتاب‌ استدلالی الرسالةالقدسیه‌ را (كه‌ در فصل‌ سوم «قواعد العقاید» گنجانده‌ شده‌ است‌ و از آثار دوران‌ اقامت‌ غزالی در قدس‌ است‌) در مطالعه‌ گیرند و اگر از آن‌ هم‌ بیشتر می‌طلبند، آن‌ را در كتاب‌ الاقتصاد فی‌ الاعتقاد بجویند كه‌ گسترده‌تر و استدلالی‌تر، و به‌اندازۀ 50 ورق‌ است‌ و اگر این‌ مقدار هم‌ كفایت‌ نكرد، آموزگار باید بداند كه‌ بیماری مزمن‌ شده‌ است‌ و باید با شاگرد خویش‌ به‌ نرمی و لطف‌ رفتار كند و منتظر قضای الهی بنشیند، مگر خداوند راههای خود را به‌ آن‌ سرگشتۀ وادی معرفت‌ نشان‌ دهد (1/ 98). 
 

صفحه 1 از6

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: