صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / کلام و فرق / حسن علی ذکره السلام /

فهرست مطالب

حسن علی ذکره السلام


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 5 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حَسَنْ عَلى ذِکْرِهِ السَّلام (520- 561 ق / 1126- 1166 م)، چهارمین رهبر نزاریان در الموت. حسن در الموت زاده شد و به گزارش منابع تاریخی، وی فرزند محمد بن بزرگ امید، سومین رهبر نزاریان الموت بود (جوینی، 3 / 222؛ رشیدالدین، 162؛ ابوالقاسم، 199؛ میرخواند، 643). اما نزاریان این نسب را نپذیرفتند و وی را از اعقاب نزار بن مستنصر دانستند (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
حسن از همان دوران جوانی، به مطالعۀ عقاید اسماعیلی و تعالیم حسن صباح و غور در تصوف و فلسفه پرداخت و نزد نزاریان الموت به عنوان دانشمندی ورزیده و توانا پرآوازه گشت. وی در تأویل اسماعیلی چیره‌دست بود و تعالیم اسماعیلی را با تعبیرهای مجازی و تمثیلی آمیخته با عقاید صوفیه بیان‌می‌کرد (جوینی، رشیدالدین، ابوالقاسم، همانجاها). در این میان، گویا وی در برخی از حمله‌های نزاریان به روستاهای اطراف الموت نیز شرکت کرده بود (رشیدالدین، 157). 
مبارزات مذهبی نزاریان که از زمان حسن صباح به نام امام غایب برای سرنگونی نظام کهن سلسله‌های سنی‌مذهب آغاز شده بود، در روزگار حکومت محمد بن بزرگ ‌امید تبدیل به نزاعهای کوچک مرزی و گاهی ستیز برای به غنیمت گرفتن احشام شده بود (نک‍ : همو، 155- 159). در این میان به نظر می‌رسد که گروهی از نزاریان الموت، ناامید از تجدید قوا و رسیدن به شرایط مطلوب روزگار حسن صباح، منتظر ظهور امام بودند تا آنها را از بی‌عدالتی و ظلم برهاند (دفتری، «اسماعیلیه ... »، 385). چنین می‌نماید که این گروه به سبب ویژگیهای شخصی و توانایی علمی حسن و نیز بی‌بهره‌بودن کیا محمد از آنها، حسن را همان امامی می‌دانستند که حسن صباح ظهورش را وعده داده بود (رشیدالدین، 162-163؛ ابوالقاسم، 199-200؛ میرخواند، همانجا). حسن که در همان زمان حیات پدر، ولیعهد منصوص وی (نک‍ : رشیدالدین، 159)، و گاهی در غیاب پدر جانشین او بود (همو، 155)، خود به این آرزوها دامن می‌زد؛ گویا او از همان جوانی چندان پایبند شریعت نبود و حتى پنهانی شراب می‌نوشید، که پیروانش این کار او را نشانۀ ظهور امام موعود تلقی می‌کردند (جوینی، 3 / 225). 
اعتقاد به امامت حسن در میان نزاریان الموت، اقدامات سخت‌گیرانۀ کیا محمد را در پی داشت. وی نزاریان الموت را گرد آورد و با نظر به این اعتقاد اسماعیلی که امام باید فرزند امام باشد (نک‍ : ابواسحاق، 24)، گفت: «حسن پسر من است و من امام نیستم، بلکه یکی از داعیانم و هر کس حسن را امام بداند، کافر است»؛ آن‌گاه به قتل و تنبیه طرف‌داران حسن پرداخت (جوینی، 3 / 224؛ رشیدالدین، 163؛ ابوالقاسم، میرخواند، همانجاها؛ خواندمیر، 2 / 471). حسن با نامناسب دیدن اوضاع، با زبان و کتابت به انکار عقاید خویش و لعن معتقدان به این افکار پرداخت که این انکار و لعن در برائت او مؤثر افتاد (جوینی، ابوالقاسم، همانجاها). ابوالقاسم کاشانی برخلاف دیگران، از حبس حسن تا مرگ کیا محمد سخن گفته است (همانجا). ایوانف انکار امامت حسن را از جانب کیا محمد، از باب تقیه و تلاش برای حفظ نظم در جامعه دانسته است («الموت ... »، 28). 
در سوم ربیع الاول 557 ق / 20 فوریۀ 1162 م، کیا محمد درگذشت و حسن بر مسند رهبری نشست (حمدالله، 522؛ قس: خواندمیر، 2 / 470، که این واقعه را 555 ق دانسته است). وی در آغاز کارْ اسیران ری، قزوین و دیگر ولایات را که در الموت در بند بودند، آزاد کرد و آنان را در رفتن به وطن خود یا اقامت در الموت مخیر گذاشت (رشیدالدین، 162؛ ابوالقاسم، 199). حسن تا دو سال همچون اسلاف خود در مقام داعی حکومت کرد. به نظر می‌رسد که وی در این دوره زمینه را فراهم می‌ساخت تا تغییرات بنیادین خود را در جامعۀ نزاری ایجاد کند. وی برخلاف کیا محمد، مانع کسانی که به امامت او قائل بودند، نشد و گهگاه احکام و قوانین شرعی را که از زمان حسن صباح جاری بود تغییر می‌داد (جوینی، 3 / 225؛ رشیدالدین، 164؛ ابوالقاسم، 200؛ میرخواند، 643). 

اعلام قیامت

حسن که پس از رسیدن به حکمرانی، دو سال و اندی در مقام «داعی» به کار دعوت پرداخت، پس از استوار شدن پایه‌های قدرتش، با اعلام قیامت طی مراسمی نمادین، فصل تازه‌ای در عقاید و جهان‌بینی دینی اسماعیلیان گشود. او در 17 رمضان 559 ق / 8 اوت 1164 م، نزدیک ظهر از منبری که برخلاف مرسوم، رو به قبله نهاده شده بود، بالا رفت و خطاب به مردمانی که از سرزمینهای نزاری به آنجا فراخوانده شده بودند، گفت که از جانب امام مستور (مقتدی) خطبه‌ای به او رسیده که حاوی دستورهای دینی تازه‌ای برای پیروان او ست. او اعلام داشت: «امام زمان شما را درود و ترحم فرستاده و بندگان خاص گزیدۀ خویش خوانده و بار تکلیف شریعت از دوش شما برگرفته و شما را به قیامت رسانیده». آن‌گاه از جانب امام خطبه‌ای به زبان عربی ایراد کرد، که محمد بستی آن را به فارسی برای حاضران ترجمه می‌کرد. امام در خطبه، حسن را خلیفه، داعی و حجت خود شمرده و از حاضران تبعیت از حسن را خواستار شده بود. حسن پس از اتمام خطبه از منبر پایین آمد و دو رکعت نماز عید گزارد و با «عید قیامت» نامیدن آن روز، مردم را بر خوانی که گسترده شده بود، فراخواند. پس از آن، نزاریان هر سال هفدهم رمضان را «عید قیامت» می‌خواندند و جشن می‌گرفتند (جوینی، 3 / 226- 228؛ رشیدالدین، 164-165؛ ابوالقاسم، 201؛ نیز نک‍ : ابواسحاق، 41-42). 
در 28 ذیقعدۀ همان سال، میان نزاریان قهستان در قلعۀ مؤمن‌آباد نیز که تابع الموت بودند، طی مراسم مشابهی، ندای قیامت درداده شد و همان خطبه را رئیس مظفر، نایب حسن در قهستان برای مردم خواند. افزون‌برآن، محمد خاقان ــ فرستادۀ حسن به الموت ــ پیام شفاهی حسن را برای مردم قرائت کرد که در آن، حسن خود را مثل مستنصر، خلیفۀ خدا بر روی زمین خوانده بود (جوینی، 3 / 229-230؛ رشیدالدین، 166؛ ابوالقاسم، 202؛ میرخواند، 644). به نوشتۀ جوینی، نزاریان قهستان آن روز پای منبر شراب نوشیدند (همانجا). ابواسحاق هر دو رویداد را در یک روز می‌داند (نک‍ : ص 42). اندک زمانی پس‌از آن، در میان نزاریان شام نیز «قیامت» اعلام شد (نک‍ : حموی، 176؛ قس: ابن‌عدیم، 3 / 777). 
بدین‌سان، حسن با ترفیع مقام خود از «نایب منفرد» امام، به «خلیفۀ خدا»، علناً مثل مستنصر، «امام» خوانده شد و پس‌از آن پنهانی فصولی (= فرمانها و نوشته‌های رهبران نزاری، نک‍ : ایوانف، «ادبیات ... »، 132) به اطراف می‌فرستاد که در آن به تعریض یا گاه به تصریح چنین فرا می‌نمود که اگرچه مردم ظاهراً او را فرزند کیا محمد بن بزرگ امید می‌دانند، ولی او حقیقتاً امام و از اولاد نزار است (جوینی، 3 / 229؛ رشیدالدین، 165؛ ابوالقاسم، 202؛ خواندمیر، 2 / 471). بعدها نزاریان دربارۀ اینکه حسن فرزند واقعی کیا محمد نبوده، داستانهایی برساختند و با نسب‌نامه‌هایی وی را از اعقاب نزار دانستند (جوینی، 3 / 231-235؛ رشیدالدین، 166-167؛ ابوالقاسم، 202-203؛ میرخواند، همانجا؛ خراسانی، 110؛ غالب، اعلام ... ، 229، تاریخ ... ، 261؛ تامر، 178). 
حسن با اعلام قیامت، تاریخ اسماعیلیه را وارد مرحلۀ تازه‌ای کرد که در آن آموزۀ «قیامت» جایگزین آموزۀ «تعلیم» حسن صباح شد (هاجسن، «دولت ... »، 460؛ دفتری، «اسماعیلیه»، 396، «تاریخ ... »، 139). قیامت به تجلی بی‌پردۀ حقیقت در شخص امام نزاری تعبیر شد و اکنون نزاریان می‌توانستند از طریق امام نزاری، حقیقت و باطن احکام شریعت را دریابند. براساس این تعبیر از قیامت، بهشت روحانی که همانا درک باطن دین و اسرار و حقایق هستی و شناخت خدا بود، در همین دنیا برای آنان متحقق شده بود. پس چون قیامت روز حساب است، نه روز عمل، و در بهشت نیز که لازمۀ قیامت بود، انجام واجبات شریعت برای مؤمنان ضرورتی نداشت، از این رو، قیامت نسخ قوانین شریعت را نیز در پی داشت (نک‍ : ه‍ د، 8 / 699؛ برای تفصیل قیامت، نک‍ : ه‍ م؛ نیز هاجسن، «فرقه ... »، 155-156؛ دفتری، «اسماعیلیه»، 389، «افسانه ... »، 41). 
به گفتۀ مورخان در پی نسخ شریعت بود که عنوان «ملاحده» برای نزاریان اطلاق شد (رشیدالدین، ابوالقاسم، همانجاها)، اما برخی از محققان جدید نزاری منکر نسخ قوانین شریعت در دورۀ قیامت‌اند (نک‍ : ER, I / 470). حسن به عنوان آورندۀ قیامت، مقام «قائم القیامة» را نیز کسب کرد (نک‍ : ابواسحاق، 42). در متون بعدی، حسن صباح حجت اکبر قائم قیامت شمرده شد که راه را برای ظهور حسن هموار کرده بود (نک‍ : هفت باب ... ، 21). همراه با امام دانستن حسن، سلسله امامانی در الموت ظاهر می‌شوند که از نسل نزار تلقی می‌شوند. 
حسن با اعلام قیامت، به نوعی از جامعۀ مسلمانان اعلام استقلال کرد، که این اقدام به مرور زمان انزوای نزاریان را در پی داشت. گویا حسن در اجرای تعالیم جدید، سخت‌گیرانه عمل می‌کرده و عاملان به شریعت را مستحق قتل می‌دانسته است (جوینی، 3 / 238؛ رشیدالدین، 169؛ ابوالقاسم، 205؛ حمدالله، 523). ازاین‌رو، عدۀ زیادی الموت را ترک کردند و در قهستان نیز بسیاری به دیگر شهرهای خراسان کوچیدند (جوینی، 3 / 239؛ میرخواند، 644؛ حمدالله، همانجا). 
در دوران حکومت حسن، از درگیریهای نزاریان الموت با مخالفان و نیز ترورهای رایج آنان گزارشی در دست نیست؛ ظاهراً در حدود سال 560 ق / 1165 م نزاریان در بیرون الموت قلعه‌ای ساختند و به محاصرۀ قزوین دست زدند، که با آمدن سپاه قلج ارسلان، حاکم مغرب ایران به کمک قزوینیان، نزاریان عقب‌نشینی کردند (ابن‌اثیر، 7 / 185؛ ظهیرالدین، 77؛ راوندی، 289-290). به گفتۀ حمدالله مستوفی، قزوینیان حسن را «کوره کیا» یعنی «دهخدا» می‌نامیدند (همانجا) و ظاهراً در همین زمان (559 ق)، محمد بن انز بر نزاریان قهستان تاخته و شمار بسیاری از آنان را از دم تیغ گذراند (نک‍ : ابن‌اثیر، 7 / 182). 
حسن در 6 ربیع الاول 561 ق / 10 ژانویۀ 1166 م، در قلعۀ لمسر به دست برادر زن خود، حسن بن ناماور که از آل بویه و مخالف سیاستهای وی بود، کشته شد (جوینی، 3 / 239؛ رشیدالدین، 169-170؛ حمدالله، همانجا). حسن را نزاریان «على ذکره السلام» می‌خواندند که نخست جمله‌ای دعایی بود که پس از نام وی می‌آوردند، اما بعدها لقب او و حتى قائم‌مقام نام او شد (جوینی، 3 / 237؛ رشیدالدین، 168). 
گفتنی است که برخی حسن را دارای تألیفاتی دانسته‌اند که در حملۀ مغولان به الموت از میان رفته است (نک‍ : پونا والا، 258؛ ایوانف، «راهنمای ... »، 102؛ غالب، اعلام، 230). عباراتی از «فصول مبارک» او در کتاب هفت باب ابواسحاق قهستانی آمده است (مثلاً نک‍ : ص 38، 46). 

مآخذ

ابن‌اثیر، علی، الکامل، به کوشش علی شیری، بیروت، 1409 ق / 1989 م؛ ابن‌عدیم، عمر، زبدة الحلب، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1968 م؛ ابواسحاق قهستانی، هفت باب، به کوشش ایوانف، تهران، 1336 ش / 1957 م؛ ابوالقاسم کاشانی، زبدة التواریخ، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1366 ش؛ تامر، عـارف، الامامة فی الاسلام، بیـروت، دارالکاتب العربی؛ جوینی، عطاملک، تـاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1355 ق / 1937 م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش ادوارد براون، لندن، 1328 ق / 1910 م؛ حموی، محمد، التاریخ المنصوری، به کوشش پ. گریازنویچ، مسکو، 1963 م؛ خراسانی فدایی، محمد، تاریخ اسماعیلیه (هدایت المؤمنین الطالبین)، به کوشش الکساندر سیمیونف، تهران، اساطیر؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، تهران، 1333 ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمد اقبال لاهوری، تهران، 1364 ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ (قسمت اسماعیلیان و فاطمیان ... )، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه و محمد مدرسی، تهران، 1356 ش؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوق‌نامه، تهران، 1332 ش؛ غالب، مصطفى، اعلام الاسماعیلیة، بیروت، 1964 م؛ همو، تاریخ الدعوة الاسماعیلیة، بیروت، 1965 م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران، 1362 ش؛ هفت باب بابا سیدنا، به کوشش ایوانف، بمبئی، 1352 ق / 1933 م؛ نیز: 

Daftary, F., The Assassin Legends, London, 1995; id, The Ismāªīlīs: Their History and Doctrines, Cambridge, 1995; id, A Short History of the Ismailis, Edinburgh, 1998; ER; Hodgson, G. S., «The Ismāʿīlī State», The Cambridge History of Iran, vol.V, ed. J. A. Boyle, Cambridge, 1968; id, The Order of Assassins, Gravenhage, 1955; Ivanow, W., Alamut and Lamasar, Tehran, 1960; id, A Guide to Ismaili Literature, London, 1993; id, Ismaili Literature, London, 1933; Poonawala, I. K., Biobibliography of Ismāʿīlī Literature, California, 1977.
عبدالحمید مرادی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: