صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / هنر و معماری / حریر /

فهرست مطالب

حریر


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 5 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حَریر، یا ابریشم، تارهایی که از پیلۀ در هم تنیدۀ کرم ابریشم (دودةالحریر) به دست می‌آید؛ حریر در زبان فارسی به گونه‌ای از پارچۀ لطیف و نازک ابریشمی نیز گفته می‌شود. حریر در عربی از ریشۀ حرر به معنی ابریشم، و حریره به معنی واحد لباسِ حریر آمده است ( قاموس، تاج ... ، نیز ابن‌منظور، ذیل حرر؛ جوهری، 2 / 628). در فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، واژۀ حریر به معنی ابریشم، پرنیان، جامۀ ابریشم، برگرفته از واژۀ آرامی ḥârar (عبری آن: خارار / خارا) آمده است (نک‍ : مشکور، 1 / 176). 
واژۀ حررَ در عبری به دو معنی سوختن، و نجیب‌زاده و آزاده است (گزنیوس، 359). فرنکل، محقق زبان‌شناس، ارتباط میان این دو واژه را فقط به صورت «پارچۀ حریر»، به معنی پارچۀ اشراف، برگرفته از حُر (به معنی آزاده و نجیب‌زاده) پنداشته، اما خود او سپس این استدلال را به سبب نبودن نمونه‌های قابل استناد رد کرده، و معتقد است ریشۀ این نام را باید در خاستگاه این بافته ــ چین ــ جست‌و‌جو کرد (ص 39). در زبان چینی برای ابریشم از کلمۀ «سِ» و یا «سِر» استفاده شده، و واژۀ برابر آن در زبان فارسی ــ با توجه به ‌محل عبور این کالا از ایران به سمت سرزمینهای سامی زبان‌ ــ «ابریشم» است (لاوفر، 537-538)، که هر دو با واژۀ حریر تفاوت دارد. بنابراین، ارتباط واژگانی که فرنکل در آغاز با احتمال اندکی آورده، درست‌تر به نظر می‌رسد.
در زبان فارسی، واژۀ معادل حریرْ ابریشم، و از ریشۀ زبان پهلوی نو است (مکنزی، 4). ابریشم که در بندهش به صورت «اَپرِشُم» آمده است (ص 344)، در ایران و برخی سرزمینهای همسایۀ آن به صورتهای «اَپه‌رشم» پهلوی، «اَبریشُم» فارسی جدید، «وَرشَم» افغانی، «وَرشوم» و «وَرژُم» پامیری، «اَپریشم» ارمنی، و «ابریسم» عربی دیده می‌شود (لاوفر، 538). بیلی دانشمند زبان‌شناس بر آن است اپرشم که در فارسی جدید به ابریشم تبدیل شده و به دیگر زبانهای ایرانی راه یافته، مشتق از «رس» به معنی رشتن است (ص 425-426). 
در فارسی برای انواع پارچه‌های ابریشمی نامهای گوناگونی وجود دارد که متأسفانه امروزه شیوۀ بافت و تفاوت میان آنها بر ما روشن نیست و جز نامهای متعدد که گواه اهمیت بافندگی ابریشم در ایران است، آگاهی دیگری از آنها باقی نمانده است. از میان آنها می‌توان واژه‌های آشنای دیبا، پرند، پرنیان، اطلس، خز، تافته، خارا، والا یا وال، عتابی، سقلاطون، سندس، استبرق، ملحم، کمخا، دارایی و بسیاری دیگر را که کمتر در متون به کار رفته‌اند، نام برد ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژ‌ه‌ها). واژه‌هایی همچون «کژ» یا «کج» یـا «کچ» بـه معنی ابریشم خام ــ معرب آن «قَز» که در متون عربی بسیار بـه کار رفته است ــ و «لاس» به همان معنا و نیز ابریشمی کم‌مایه که از پیلۀ سوراخ‌شده به دست می‌آید، در فارسی وجود دارد (فره‌وشی، 305؛ لغت‌نامه، ذیل واژه‌ها). 

پیشینه

 ابریشم به دو صورت وحشی و اهلی وجود دارد. نوع اهلی آن از کرم ابریشم به دست می‌آید، و الیاف حاصل از آن لطیف‌ و مقطع آن کاملاً گرد است. ابریشم وحشی از کرم ابریشمی که بدون پرورش، به صورت طبیعی بر روی درختان رشد می‌کند، و نیز از انواع دیگر حشرات به دست می‌آید. الیاف این نوع ابریشم چندان لطیف نیست و سطح مقطع آن ناهموار است. ابریشم وحشی در مناطق مختلفی از جمله هند و حوزۀ مدیترانه، از زمانهای کهن وجود داشته و استفاده می‌شده است (فوربز، II / 50؛ بررسی خصوصیات ... ، 127؛ باربر، 30-31). اما شیوۀ تولید نخ ابریشم (نوع اهلی) در زمانی نامشخص و همراه با افسانه در چین کشف شده است. در افسانه‌ای کشف و پرورش کرم ابریشم به پادشاه و قهرمان اسطوره‌ای چینی «فوزی»، و در افسانۀ دیگری به شاهزاده خانمی به نام هسی لینگ ــ همسر امپراتور هوانگ تی از سلسلۀ پیش از شانگ ــ منسوب است (همو، 31؛ بولنوا، 17-18؛ اسکات، 22؛ دِرِژ، 22). کهن‌‌ترین ابریشم اهلی در حدود سال 600‘ 3 ق‌م از یانگ شائو در چین یافت شده است، اما نمونه‌های کهنِ در دست، متعلق به دورۀ سلسلۀ شانگ (سل‍ ح سدۀ 16- ح 11 ق‌م) است. 
در طی هزاره‌ها چینیها فنّاوری بافت ابریشم را ارتقا دادند و در دورۀ سلسلۀ هان (سل‍ 202 ق‌م-220 م) توانستند پارچه‌هایی ظریف با طرحهای گوناگون، با تکنیک بافت پیچیده‌ای تولید کنند. روش تهیۀ ابریشم هزارها سال به صورت یک راز در چین حفظ شد و برای متخلفان از قوانین مربوط به آن، مجازات سنگین مرگ اجرا می‌شد (واتسن، 549). بدین ترتیب چین تا سدۀ 5 م تنها تولیدکنندۀ ابریشم به شمار می‌آمد (نک‍ : ادامۀ مقاله). 
ابریشم در تاریخ جهان، اهمیت بسیاری داشته است؛ از سویی نخ ابریشم و پارچۀ بافته‌شده از آن یکی از مهم‌ترین کالاهای بازرگانی بوده، و در طی سده‌ها به سبب اهمیتش، در مسائل سیاسی نیز نقش عمده‌ای ایفا کرده است؛ از سوی دیگر سرزمینهایی که بر سر راه تجارت ابریشم از چین قرار داشتند، با گذشت زمان با بافت نخهای ابریشم و تولید پارچۀ حریر، خود یکی از صادرکنندگان این گونه پارچه شدند (لاوفر، همانجا). 

دربارۀ آغاز تجارت ابریشم به سوی غرب، نظریه‌ها گوناگون است؛ آغاز تجارت ابریشم را از حدود سدۀ 6 ق‌م، اما صادرات آن را از راه آسیای میانه از سدۀ 4ق‌م به بعد از شرق به غرب نوشته‌اند. جاده‌ای که این کالا از آن می‌گذشت، امروزه به «جادۀ ابریشم» شهرت دارد (باربر، 32؛ واتسن،547). این جاده از تون ‌ـ ‌هوانگ در چین شروع می‌شد، از چند مسیر مختلف از آسیای میانه و فلات ایران، به سوی سوریه و آسیای صغیر می‌گذشت، 
و سرانجام به اروپا می‌رسید. جاده‌ای شمالی‌تر نیز در دوره‌های مختلف وجود داشت، و راهی دریایی هم از دریای هند و دریای سرخ به غرب می‌رفت (همو، 547-548؛ کرزن، II / 530؛ رضا، 235؛ نیز نک‍ : ه‍ د، جادۀ ابریشم). همان‌گونه که ایران بر سر راه ابریشم چین به یونان و سپس روم قرار داشت، روم نیز بر سر راه آن با اروپا، و عرضه‌کنندۀ انحصاری ابریشم به مناطق دیگر اروپا به شمار می‌آمد (فرانک، 193). 
از آشنایی ایرانیان با ابریشم و تاریخ آن، آگاهی چندانی در دست نیست. براساس داستانهای ایرانی، پیدایش ابریشم به پادشاهان پیشدادی منتسب است. فردوسی بافت ابریشم را از آموزه‌های جمشید می‌داند (1 / 42). در نوروزنامه، رشتن ابریشم از پیله، کار کیومرث، و بافت آن در زمان تهمورث ذکر شده، و همان‌جا آمده است که جمشید نیز بافت ابریشم را به دیوان سپرده و آنچه بافته شده «دیوبافت» ــ بعدها دیبا ــ نام گرفته است (ص 16-17). در پژوهشهای سدۀ اخیر بعضی «دیبا» ــ پارچۀ ابریشمی نقش‌دار ــ را برگرفته از واژۀ پهلوی dēpāk دانسته، و اشتقاق دیوبافت را رد کرده‌اند (آذرنوش، 134). 
برخی از پژوهشگران وجود نوعی ابریشم وحشی را بومی ایران دانسته‌اند، و بعضی براساس نامهای فارسی برای واژه‌های ابریشم و پیله از زمانهای کهن که برگرفته از واژۀ چینی آن نیست، ابریشم را بومی ایران پنداشته‌‌اند (رُندو، I / 357؛ لاوفر، 537-539)؛ برخی نیز فراتر رفته ابریشم را اهلی ایران می‌دانند (اقبال، «خدمات ... »، 585؛ ابریشمی، سراسر مقاله). با استناد به پارچۀ ابریشم‌دوزی‌شدۀ به دست آمده از گور شمارۀ 5 پازیریک متعلق به اقوام سکایی در کوههای آلتایی در سیبری، به همراه بافته‌هایی متأثر از هنر هخامنشی متعلق به سدۀ 4 ق‌م، احتمال آشنایی ایرانیان با ابریشم (اهلی) را پیش از سدۀ 4ق‌م تخمین می‌زنند (رودنکو، 174, 175؛ وولی، 161؛ گیرشمن، 360، 362). 
یافته‌های پازیریک و آگاهی یونانیان از ابریشم، و شواهدی که از کاربرد ابریشم در بخشهای شمالی قارۀ اروپا در حدود سدۀ 6 ق‌م در دست است، می‌تواند نمایشگر تجارت این کالا از چین به سرزمینهای دیگر باشد، اما به سبب وجود راهی در شمال دریای خزر، مسلم نیست که این اطلاعات، و ابریشم چین دقیقاً از ایران گذشته باشد؛ با این حال احتمال داده می‌شود در این زمان ابریشم به ایران رسیده باشد (ارسطو، II / 177,179؛ واتسن، باربر، همانجاها؛ مکداول، «خاور میانه ...»، 882). 
برخی برآن‌اند که اهداف سیاسی تنها انگیزۀ داریوش پادشاه هخامنشی (سل‍ 521-486 ق‌م) در ساخت جادۀ شاهی نبوده، و مقاصد اقتصادی، احتمالاً تجارت کالا ازجمله ابریشم را در نظر داشته است (باستانی، 219؛ رضا، همانجا؛ خمامی‌زاده، 14). 
از سدۀ 4 ق‌م منابع یونانی بدون اشاره‌ای به چین از ابریشم نام برده‌اند، ازاین‌رو، احتمال می‌رود مطالب آنها، دربارۀ ابریشم وحشی موجود در برخی از مناطق اروپا به ویژه حوزۀ مدیترانه باشد. نام چین نخستین بار در منابع یونانی متعلق به آغاز سدۀ 1 م آمـده است (پلینـی، II / 379؛ فوبز، IV / 50-52؛ پیگولوسکایا، 319-320). هرودت (I / 175, III / 419) در سدۀ 5 ق‌م و پس از او گزنفن در سده‌های 5 و 4 ق‌م (II / 325) از لباسهای مادی نام برده‌اند، و بر پایۀ نوشتۀ پروکوپیوس در سدۀ 5 م، پارچه‌های ابریشمی‌ای که با آن لباس تهیه می‌شد، پیش‌تر مادی و در زمان او ابریشم (seric) نامیده می‌شده است (I / 193). ازاین‌رو، برخی از پژوهشگران لباسهای مادی ایرانیان و پادشاهان هخامنشی را لباسهای ابریشمین دانسته‌اند (فوربز، IV / 53). 
در آسیای میانه، در متأخرترین طبقۀ محوطۀ عصر مفرغ تپۀ ساپالی(شمال ناحیۀ بلخ، واقع در جنوب ازبکستان امروزی) متعلق به 500‘1-200‘1 ق‌م، در 4 گور اسکلتهایی که در پوشش ابریشمی پیچیده شده بودند، به دست آمده است (کول، 155-157؛ باربر، 31)؛ این پارچه‌ها احتمالاً از ابریشم نوع وحشی بوده و می‌توانسته بومی منطقه باشد. اما کهن‌‌ترین نمونۀ پارچۀ ابریشمینی که در ایران پیدا شده نوار باریک ابریشم آبی رنگ متعلق به دور یقۀ بالاپوش پشمی است، که در کاوشهای باستان‌شناختی شهر قومس پیدا شده، و بر اساس سکه‌ای که در جیب لباس قرار داشته، سدۀ 1 م تاریخ‌گذاری شده است (قوامی، 14)؛ بنابراین به کارگیری ابریشم در ایرانِ دورۀ اشکانیان مسلم است.
هرودیان زیبایی لباسهای پارتیان (حک‍ ح 250 ق‌م-226 م) را ستـوده اسـت (I / 433). این لبـاسهـا ــ که در تندیسهـا و نقش ـ برجسته‌های بازمانده از این دوره در الحضر و پالمیر به نمایش در آمده‌اند ــ برخی را برآن داشته است که به سبب حالت و چین لباسها، جنس آنها را ابریشم بدانند (اسکات، 51). در این زمان، ابریشم در ایران بزرگ‌ترین کالای تجارتی بود و عبور آن از قلمرو پارتیان اهمیت اقتصادی داشت. اشکانیان که نگهداری و امنیت راههای بازرگانی را به عهده داشتند، می‌کوشیدند راههای بازرگانی ایران را در انحصار خود نگهدارند؛ چنان‌که هر سال در زئوگما (واقع در ترکیۀ امروزی) نمایشگاهی بزرگ از کالاهای هندی و چینی بر پا می‌شد و پارتیان بر آن نظارت داشتند و عوارض دریافت می‌کردند. آنها دو مشتری بزرگ خود ــ چین و روم ــ را از هم جدا نگاه می‌داشتند تا از بهای واقعی اجناس یکدیگر خبر نداشته باشند. از این روی، ابریشم در یونان کالایی بسیار نفیس و گرانبها به شمار می‌رفت و در دسترس همگان نبود؛ اسنادی از این تجارتْ باقی مانده که 
نشان می‌دهد رفت و آمد کاروانها پیوسته ادامه داشته است و شهرهای پارتی همچون مرو، نسا، شوش، سلوکیه، الحضر و پالمیر، از تجارت ابریشم رونق فراوان یافته بودند (پیگولوسکایا، همانجا؛ کالج، 81 -80؛ لوکونین، 740). 
در این زمانْ بابل انبار غربی ابریشم چین برای فروش در بازارهای رومی فلسطین و سوریه ــ که پارچه می‌بافتند ــ بود، و یهودیان نیز در سازماندهی این تجارت سهم بسزایی داشتند (نویزنر، 912؛ ویزهوفر، 143). در زمان مهرداد یکم (سل‍ 171- 138 ق‌م)، نخستین سفیران چین برای برقراری ارتباط با خریداران ابریشم خود، به ایران آمدند. آمدن سفیرانی از چین به ایران در سدۀ 2 م نیز گزارش شده است (کالج، 33؛ دیاکونف، 74؛ نای، npn.).
در دورۀ ساسانیان، تجارت ابریشم نقش مهمی در سیاست داشت و درآمد بالای حاصل از آن سبب ‌جنگهای متعددی بین ایران و روم شده بود (اقبال، «خدمات»، 586)؛ زیرا کاربرد ابریشم در روم بسیار بالا بود و افزون بر پوشاک درباریان و ثروتمندان، کشیشان در کلیسا و مراسم مذهبی از پارچۀ ابریشم استفاده کرده و عبادتگاهها را به صورت گسترده‌ای با آن می‌آراستند (مشکور، تاریخ ... ، 436). در این دوره بافت پارچه‌های ابریشمی در ایران رواج داشت؛ ابریشم واردشده از چین به ایران به صورت پارچه‌های حریر درآمده، و با قیمتی بالاتر صادر می‌شد (کریستن‌سن، 149)؛ اما تاکنون هیچ بافتۀ ابریشمی ساسانی از ایران به دست نیامده است. بر اساس نقشِ بافته‌های این دوره که از نقوش برجسته به دست آمده، و متونی که مربوط به روزهای پایانی سلسلۀ ساسانیان است، می‌توان از بافندگی این دوره اطلاعاتی به دست آورد (شپرد، 1107). برخی احتمال بافت ابریشم در ایران را پیش از شاپور دوم (سل‍ 309 یا 310- 379 م) ذکر کرده‌اند (ریث، 13). 
نوشتۀ مسعودی در مروج الذهب (1 / 254) و پس از او ثعالبی مرغنی در غرر اخبار الملوک و سیرهم (ص530) حاکی از آن است که شاپور دوم ساسانی پس از پیروزی در دیاربکر (ح 365 م)، پیشه‌وران سنجار (در موصل عراق)، بصرى (نزدیکی درعا در سوریه)، طوانه (در سوریه) و آمِد (دیاربکر کنونی در ترکیه) را به شمال بین‌النهرین کوچ داد و بافندگان را در شوش، شوشتر و دیگر شهرهای ولایت اهواز اسکان داد؛ و می‌افزایند که از آن هنگام بافت دیبای شوشتری و انواع حریر در شوشتر، خز در شوش، و پرده و فرش ابریشمین در نصیبین تا زمان آنها همچنان برقرار است. در شرح حال «پوسی»، هنرمند بافندۀ اسیر رومی، آمده است که شاپور دوم او را به ایران و به بشاپور آورد؛ وی در آنجا کارگاه خاص خودش را داشت، ولی بعد به نزدیکی کاخ شاپور ــ کرخ دلدن / کرخای لیدان ــ منتقل شد. او ماهر و هنرمند بود و پارچه‌هایی می‌بافت که به آن دیبا گفته می‌شد. این گزارشهای پراهمیت مدرکی برای بافت پارچۀ ابریشم در سدۀ 4 م در ایران هستند («گزارش ... »، II / 208-210؛ دیگناس، 260-261؛ پیگولوسکایا، 337- 338؛ شپرد، 1107-1108). 
در دورۀ ساسانیان بافت پارچه‌های ابریشمی پیشرفت کرده بود و از طریق تجارت یا به وسیلۀ جنگجویان صلیبی به اروپا برده می‌شد. از تئوفانس نقل شده است، وقتی سپاه خسرو پرویز (سل‍ 590- 628 م) از هراکلیوس (سل‍ 610-640 م) شکست خورد و پارچه‌های ابریشمی و جامه‌های ابریشمین به غنیمت گرفته شد، برخی از آنها برای پیچیدن اجساد قدیسان به کار رفت. امروزه شماری از این بافته‌ها باقی مانده‌اند (هوار، 202؛ ریث، همانجا؛ زاره، II / 89). 
در این دوره خوزستان از مراکز بزرگ بافندگی ایران، و شهرهای شوشتر و اهواز مراکز اصلی صنعت نساجی بودند (پیگولوسکایا، 323). در مصر و شام (ایالات شرقی امپراتوری روم) پارچه‌های ابریشمی تولید می‌شد، و پارچه‌های ابریشمی یافت‌شده در ناحیۀ تدمر (پالمیر) را با اطمینان می‌توان متعلق به پیش از 272 م دانست (همو، 323-324)؛ ولی در هر دو امپراتوری ایران و روم تا سدۀ 5 م بافندگی با ابریشم خامی که از چین وارد می‌گردید، صورت می‌گرفت و پس از آن از ابریشم ختن استفاده می‌شد (پتروشفسکی، 1 / 279). در اواخر سدۀ 4 م، به‌رغم کنترل و انحصار تجارت ابریشم توسط ایران که بهای آن را بالا نگه‌داشته بود، بیشتر مردم در روم شرقی حتى اقشار پایین جامعه، از جامۀ ابریشمین استفاده می‌کردند که نشانگر سهولت تهیه و تجارت ابریشم و پیشرفت فناوری بافندگی بود (آمیانوس مارسلینوس، II / 387). 
اما در سدۀ 6م یوستی‌نیانوس، امپراتور روم (سل‍ 527-565 م)، برای جلوگیری از افزایش قیمت، ابریشم را در انحصار دولت قرار داد. در پی این تصمیم، هنرمندان و پیشه‌وران این رشته تاب این فشار را نیاورده، اعم از رنگرز، بافنده و تاجر ورشکسته شدند و به ایران مهاجرت کردند (پروکوپیوس، VI / 297, 299, 301). به این ترتیب شیوه‌های ابریشم‌بافی پیشرفته به ایران منتقل شد (بازورث، 581-582). همچنین ایران با استفاده از موقعیت ویژۀ خود در جادۀ ابریشم، و به کارگیری دستگاههای پدال دار شام ــ که بافت نقشهای تکراری را امکان‌پذیر می‌کرد ــ نیز دستگاههای مکمل چینی توانست بهترین ابریشم را برای بافندگان خود تهیه کند (پیگولوسکایا، 335، 337)؛ در نتیجه بافته‌های ابریشمی ساسانی از هر جهت به تعالی رسید و احتمالاً با تولیدات داخلی چین به رقابت پرداخت. 

صفحه 1 از5

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: