صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / حروف، اسرار /

فهرست مطالب

حروف، اسرار


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 5 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حُروف، اَسْرار، یکی از علوم خفیه.
تعریف: دانش اسرار حروف را در میان مسلمانان «سیمیا» می‌نامند، و این لفظ در اصطلاح صوفیانِ صاحب‌تصرّف، از طلسمات برگرفته، و بر این دانش اطلاق شده ‌است (ابن خلدون، 1 / 399). این علم یکی از اقسام پنج‌گانۀ علوم خفیه یا غریبه، یعنی کیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا و ریمیا به شمار می‌آید که حروفِ اولِ آنها بر روی هم عبارت «کُلُّهُ سِرّ» را می‌سازد، به معنای آنکه همۀ این دانشها علومی سری‌اند (نصر، 206). واژۀ سیمیا نیز ظاهراً برگرفته از کلمۀ یونانی sēmeion، به معنای علامت و نشانه است و نام دانش بسیار مهم نشانه‌شناسی در زبانهای اروپایی نیز از همین کلمه گرفته شده است (طبری، 333). همچنین، علم حروف را شعبه‌ای از جفر دانسته‌اند که در اصل به شناخت اسماء غیبی مربوط می‌شود و در میان فرقه‌های رازآمیز، به صورت عملی سحری درآمده است که به آن جادوی سفید می‌گویند (EI2, III / 595). 
فنون غیب‌گویی در عالم اسلام که با روحانیات مربوط است، با دانش احکام نجوم یا اخترخوانی پیوند دارد و ازاین‌رو با علم حساب و اعداد نیز پیوسته است، چنان‌که علمای دنیای قدیم آن را همچون ستون عمدۀ معرفت می‌دانستند و بر این باور بودند که درک راز و رمزِ اعدادْ عقلِ الٰهی را نمایان می‌کند و اسرارِ حروفْ روح قدسی را آشکار می‌سازد (همانجا). خلاصه آنکه نتیجه و ثمرۀ این دانش نزد ایشان عبارت از تصرف نفوس ربانی در عالم طبیعت به یاری اسماء حسنى و کلمات الٰهی است که از حروف ناشی می‌شوند؛ زیرا به باور آنان، این حروف به اسراری که در کائنات جریان دارد، محیط‌اند (ابن‌خلدون، همانجا). بنابراین، به بحث دربارۀ خواص حروف به گونۀ مفرد (هجا) یا دلالت اولیه، و به صورت مرکب (کلمه) یا دلالت ثانویه پرداخته‌اند (بستانی، 7 / 6). آن‌گاه، علمِ خواصِ روحانیِ حروف را یکی از فروع علم تفسیر شمرده‌اند که این خود از شاخه‌های علوم شرعی است (طاش کوپری‌زاده، 2 / 547). بر روی هم، علم سیمیا به 7 شاخه بخش می‌شود که عبارت‌اند از: 1. معرفت کواکب، افلاک و بروج؛ 2. علم تنجیم؛ 3. علم طبایع؛ 4. دانش حروف؛ 5. علم اعداد؛ 6. علم اوفاق؛ 7. دعاشناسی و اَسماء (حمدان، 15). 

پیشینه

چنین به نظر می‌رسد که آدمیان از گذشته‌های بسیار دور برای همه چیز و از آن جمله برای اعداد، حروف، الفاظ و اسماء ویژگیهای باطنیِ سرّی قائل بوده‌اند. ازاین‌رو، خاستگاه علومِ به اصطلاح سرّی (غریبه) و رمزی ــ که گاه آنها را هرمسی می‌نامند ــ به همان دوران کهن باز می‌گردد. همۀ تمدنهای باستانی همچون بابلیان، عبرانیان، یونانیان، مصریان و هندیان برای رمزگشایی پیامهای رازآمیز در نوشته‌هایشان کوشیده‌اند. کلدانیان (بابلیان) که مطالعۀ علوم غریبه را آغاز نمودند، برای حروف الفبای خود ارزشهای آوایی وضع کردند. فنیقیان مفهوم بنیادی الفبا را از عبریان و مصریان گرفتند، آن را پیچیده‌تر ساختند و در حدود 000‘1ق‌م مصوتها را بدان افزودند و یونانیان حدود 800 ق‌م، 22 حرف الفبای فنیقی را به شیوۀ خود دگرگون کردند و اصلاح نمودند که همان بنیاد الفبای رومی شد و سپس برای الفبای لاتینی و دیگر زبانهای اروپایی به کار آمد (کاپیل، 5). 
بیشتر علوم غریبه در دنیای اسلام میراث باستانی بابل، ایران، مصر، اسکندریه و عربستان است که علمای مسلمان اغلب آنها را همراه با کیمیا و دیگر علوم مشابه ازجمله شاخه‌های دانشهای خفیه (در برابر علوم جلیه، مانند ریاضیات و ... ) به شمار می‌آوردند (نصر، همانجا). بنابر روایت ابن‌مقفع، در ایران قدیم 7 نوع خط رایج بود، که مهم‌ترینِ آنها 28 حرف داشت، و نوعی خط که در پیشگویی و فالگیری و جز اینها به‌کار می‌رفت، دارای 365 حرف بود. از این ارقام نیز اسرار طبیعی قابل استخراج است، به‌ویژه عدد اخیر (365)، که شمار روزهای سال خورشیدی را نشان می‌دهد (شیبی، 2 / 167). 
در متنهای صوفیانه آمده است: آن‌گاه که خداوند صورت حروف را آفرید، رازی از برای آنها برنهاد، و چون آدم را آفرید، آن راز را در وی بپراکند؛ پس حروف بر زبان آدم به شکل زبانهای گوناگون روان شد (ابن‌عطا، 51). نیز گفته‌اند که علم اسرار حروف را ساحران فرعون، که کافر بودند، ابداع کردند، زیرا حروف تنها وابسته به مؤمنان نیست و هر دو گروه بدان پیوسته‌اند (طوخی، 1 / 4). بنا بر گفتۀ برخی دیگر، این علوم را صاحبان روحهای بزرگ انسانی همچون هرمس (ادریس)، افلاطون، فیثاغورس، طالس و ارشمیدس به‌کار می‌بستند. 
همچنین گفته‌اند که رموز این علم در صحیفۀ آهو ثبت، و در کوه «حرا» مدفون بود. جبرئیل پیامبر(ص) را از وجود آن آگاه کرد و او آن صحیفه را برداشت و سرّ آن را از جبرئیل پرسید (آملی، محمد، 2 / 93). نیز آورده‌اند که علی(ع) سرّ «الف» و اسم اعظم و دوران دولت اقطاب و خلفا را به دیگران آموخته است (شیبی، 2 / 173). پس از او، امام زین‌العابدین و امام محمد باقر(ع) را نیز از جملۀ دانشمندان و صاحبان علم حروف و اسماء به شمار آورده‌اند (حمدان، 51). در روایات شیعی نیز آموزش علوم غریبه (ازجمله کیمیا و جفر) به امام جعفر صادق(ع) نسبت یافته است (اذکائی، «خواص الحروف»، 306؛ نصر، 199). 
اما شاید بیان دقیق‌تر آن باشد که این علوم میراثی از فرهنگهای کهن گوناگون همچون بابلی، یونانی، ایرانی، یهودی (به‌ویژه قباله‌ای)، و نیز دانشهای بر جای مانده از حکیمانی چون هرمس و فیثاغورس بود که به‌تدریج به مسلمانان رسید و آنان نیز این میراث را همچون دیگر دانشهای بازیافته از اقوام پیشین، در زمینۀ فرهنگ و باورهای خود به‌کارگرفتند. به این ترتیب، شیعیان به‌ویژه اسماعیلیه، اخوان الصفا، صوفیان، فیلسوفان و حتى معتزله هر یک بنابر عقاید و دیدگاههای خود از آن بهره بردند و به آن پرداختند. ظاهراً ابومحمد سهل بن هارون کاتب (د 215 ق / 830 م)، متصدی بیت‌الحکمه در زمان مأمون عباسی، نخستین کسی بود که در این عرصه وارد شد و به بحث دربارۀ همۀ حروف عربی پرداخت و دریافت که شمار آنها برابر با 28 منزل قمر است (ابن‌ندیم، 13). پس از او کندی فیلسوف (د ح 252 ق / 866 م) نخستین کسی بود که کوشید از حروف دلالتهای عددی بیرون آورد و به اسرار نهفتۀ آنها برسد؛ ازجمله اینکه می‌گفت: قلم به معنای نفاع (سود رساننده) است، زیرا اگر ارزش عددی حروف هر یک از دو کلمۀ القلم و نفاع را با هم جمع کنیم، برابر با 201 می‌شود. از این نظر، حروف به مثابۀ منبع معرفت جلوه می‌کند (شیبی، 2 / 167). پس از وی، شاگردش ابوزید احمد بلخی (د 322 ق / 934 م) با بررسی قرآن و حروف مقطع آن رسالاتی نوشت و قصد داشت که تاریخ ظهور امام منتظَر (مهدی<ع>) را استخراج کند. از علمای بزرگ شیعی نیز، ابن‌بابویه قمی (د 381 ق / 991 م) 
به علم حروف پرداخت و با دلالت حساب جُمّل کوشید تا با استناد به حدیثی، اسلام ابوطالب را ثبت کند (همو، 2 / 167- 169). 
از میان فلاسفۀ استدلالی که به رموز حروف باور داشته‌اند، ابن‌سینا (د 428 ق / 1037 م) به علوم غریبۀ هرمسی معمول در حکمت اشراقی پرداخته، و ــ یا بر حسب اعتقاد، یا به طریق تفنن ــ آن رموز را بیان داشته است (طبری، 333). وی رساله‌ای دربارۀ معانی حروف هجاییِ آغاز سوره‌های قرآن دارد و در آن ارقام را بررسی می‌کند و نظریۀ خود را دربارۀ چگونگی آفرینش و انواعِ عوالم و عقول بر آن نتایج تطبیق می‌دهد و برای هریک از حروف الفبا معنایی خاص قائل می‌شود (ص 86-91). 
صوفیان نیز از همان سده‌های نخستین تاریخ تصوف به این علم توجهی ویژه داشتند و در سده‌های بعد، با نوشتن کتابهایی کوشیدند تا وجوهِ باطنیِ حروف و دیگر معارف مربوط به آن را توضیح دهند و تبیین کنند. ازجمله نخستین صوفیانی که در این زمینه صاحب‌نظر بودند، می‌توان به اینان اشاره کرد: معروف بن فیروزان کرخی (د 200 ق / 816 م) که می‌گویند این اسرار را از امامان(ع) آموخته بود؛ ذوالنون مصری (د 245 ق / 859 م) که ظاهراً با میراث مصری و هرمسی آشنایی داشت؛ سهل بن عبدالله تُستری (د 283 ق / 856 م) که کتابی دربارۀ حروف نگاشت؛ ابوالقاسم جُنید بغدادی (د 297 ق / 910 م)؛ و ابوبکر شبلی (د 334 ق / 946 م) که کتابی در این باب نوشت (حمدان، 52)؛ اما حسین بن منصور حلاج (مق‍ 309 ق / 921 م) با کتاب طواسین خود به‌ویژه شایان ذکر است، که دانش همه چیز را در قرآن، و علم قرآن را هم در حروف مقطعه می‌دانست و دلالت حروف را بر غیر قرآن نیز تعمیم داد (شیبی، 2 / 168- 169). 
در سده‌های بعد ابوحامد محمد غزالی (د 505 ق / 1111 م) تکیه‌گاه پایدار صوفیان در علم حروف بود. او خود به تنهایی 10 کتاب یا رساله در زمینۀ خواص و شرح اسماء دارد که بسیار مورد توجه علمای مغرب قرار گرفته است. دیگر شیخ عبدالقادر گیلانی (د 561 ق / 1166 م) بنیان‌گذار طریقۀ قادریه، و شهاب‌الدین عمر سهروردی (د 632 ق / 1235 م)، بنیان‌گذار طریقۀ سهروردیه است که کتاب واضح ‌البرهان فی اسرار الحروف على رأی علماء الانوار را نوشت (حمدان، 52؛ شیبی، 2 / 170-171). از صوفیان سدۀ 7 ق / 13 م می‌توان سعدالدین حمویه (د 650 ق / 1252 م) را نام برد که در المصباح فی التصوف خود به مباحث باطنی و عرفانی مربوط به حروف پرداخت. دیگر می‌توان از ابوالعباس احمد حسینی سبتی مغربی (اواخر سدۀ 6 ق / 12 م) یاد کرد. او صاحب زایرجة ‌العالم (زایجۀ گیتی یا لوحۀ دایره‌‌وار جهان) است که بر هر وتر آن حروف زمام و غبار با اعداد مربوط همبر با افلاک ترسیم شده بود. ابوالعباس قصیده‌ای بلند هم در این زمینه سروده، که ازجمله متضمن رموز حروف و ارقام است (ابن خلدون، 1 / 92-93، 402 بب‍‌ ). 
اما ابوالعباس بونی (د 622 ق / 1225 م) را بی‌تردید باید از مشایخ بزرگ مغرب و نامدارترین صوفیان در علوم غریبه دانست که 14 کتاب در این فنون را به او نسبت داده‌اند و معروف‌ترین آنها، یعنی شمس ‌المعارف هنوز بسیار متداول است. پس از وی باید از محیی‌الدین ابن‌عربی (د 638 ق / 1240 م) نام برد که در فتوحاتِ خود ایمان کامل و اعتقاد راسخ خود را به علم حروف و اسرار آن، و خواص اسماء به صراحت بیان کرده، و بابهای دوم تا هفتم آن کتاب را به این قسم از معارف اختصاص داده است و آثار و تألیفات متعدد دیگری نیز در این دانش دارد (حمدان، 55-75؛ فرزام، 230؛ شیبی، 2 / 171). 
پس از این دو، ازجمله کسانی که آثار آنان را تتبع کرده، و تألیفات بسیاری در این باب دارند، می‌توان به اینان اشاره کرد: صدرالدین قونوی (د 673 ق / 1274 م) پسرخواندۀ ابن‌عربی و نویسندۀ الفکوک، که کتاب مفتاح ‌الغیب را در علم حروف نوشت؛ عبدالله یافعی (د 768 ق / 1367 م)، نویسندۀ الدُرّ النظیم فی خواص الاسماء الحسنى؛ ابوالحسن شاذلی تونسی (د 656 ق / 1258 م)، مؤلف حزب البحر؛ ابوالحسن حرّالی مُرسی (د 638 ق / 1240 م)، و قطب‌الدین اشبیلی بن صوفی (د 663 ق / 1265 م) که هردو صاحب تألیفاتی در زمینۀ علم حروف‌اند (همو، 2 / 173-174؛ حمدان، 58-71). 
از صوفیان سده‌های 8 و 9 ق / 14 و 15 م در ایران هم که در زمینۀ علم حروف و معانی باطنی آن دارای تألیفاتی بوده‌اند، می‌توان اینان را نام برد: احمد بن عبدالله (د 780 ق / 1378 م) که در میان عامۀ مردم به معرفت حروف مشهور بود؛ عارف نامدار، میر سید علی همدانی (د 786 ق / 1384 م) صاحب کتاب اسرار النقطه و شرح اسماءالله الحسنى؛ شاه نورالدین نعمت‌الله ولی کرمانی (د 834 ق / 1431 م) مؤلف چندین رساله در خواص حروف به فارسی؛ صاین‌الدین علی بن محمد تُرکۀ اصفهانی (د 836 ق / 1433 م)، مؤلف چندین رساله در خواص حروف و اسرار تصوف (اذکائی، «خواص الحروف»، 308؛ فرزام، 232-233؛ شیبی، 2 / 174). 
افزون بر صوفیه، برخی فرقه‌های دیگر همچون حروفیه، نقطویه و بابیه نیز به دانشهای مربوط به اسرار حروف توجه ویژه داشتند و حتى مبانی اعتقادی خود را بر آن استوار ساختند (نک‍ : ه‍ د، بابیه؛ حروفیه؛ نقطویه). 

آثـار

بی‌شک در سده‌های نخستین تاریخ اسلام آثار متعددی در زمینۀ اسرار حروف وجود داشته که از آنها نشانی بر جای نمانده است. اما آنچه ابن‌‌ندیم در این زمینه یاد می‌کند، اینها ست کتابهای هرمس در خواص و طلسمات، و تعاویذ و عزائم؛ آثار بلیناس حکیم همچون الطلسمات؛ و کتابهای مشهور ابن‌وحشیۀ نبطی (کسدانی) صوفی دربارۀ کیمیا و صنعت، سحر و طلسمات، و اسرار کواکب، به‌ویژه کتاب الفلاحة ‌النبطیه (ابن‌ندیم، 373، 429-434، 504-505)، که ابن‌خلدون هم از آن یاد می‌کند و می‌گوید که اصل بابلی دارد. ابن‌خلدون همچنین از مصاحف کواکب سبعه (هندی) و کتاب الطمطم، تألیفات جابر بن حیان، و به‌ویژه غایة ‌الحکیم مجریطی اندلسی (د 398 ق / 1008 م) نیـز در ایـن زمینـه نـام می‌برد (1 / 393، 1040؛ نک‍ : ه‍ د، جابر بن حیان). 
پیش‌تر به تألیفات بونی چون شمس‌ المعارف، و نوشته‌های ابن‌عربی چون التوجهات، التجلیات ‌الاٰلهیه، فتوحات، و آثار ابوحامد غزالی چون الطب ‌الروحانی و الدر المنظوم اشاره رفت، لیکن در اینجا باید از کتابهای دیگری همچون خواص ‌الحروف، الاسرار الحروفیه، الجوهر الغالی، الخاتم فی ‌الطلاسم، و جز آن نیز یاد کرد (اذکائی، همان، 307). از زمرۀ تألیفاتِ دیگر عارفان نیز باید به الحروف ‌الوضعیۀ ابن‌سبعین اندلسی؛ قبس ‌الانوار جمال‌الدین ندرومی؛ کتاب الحرف ( النقطۀ) سعدالدین حمویی؛ خواص حروف شیخ سکاکینی (به فارسی)؛ اسرار الحروف جمال‌الدین زعفرانی؛ خواص حروف جلال‌‌الدین دوانی (به فارسی)؛ آثار شیخ عبدالرحمان بسطامی حنفی (د 858 ق / 1454 م) و چندین مجموعۀ عربی و فارسی ناشناخته اشاره کرد (همان، 307- 309). 
چندین اثر هم به‌ویژه در باب اعداد و اوفاق شایان ذکر است: بحر الغرایب محمد هروی؛ اسرار الحروف رکن‌الدین مسیحایی؛ جواهر الاسرار محمد دهدار؛ شمس ‌الآفاق (در حروف و اوفاق)، کیفیة‌ الانفاق (در ترکیب اوفاق)، بحر ‌الوقوف (در علم اوفاق) که همه به عربی است. اما اینها به فارسی است: رساله در علم اعداد وفق از جلال‌الدین یعقوب طاووسی (سدۀ 9 ق / 15 م)؛ کُنه المراد فی وفق الاعداد از شرف‌الدین علی یزدی (د 856 ق / 1452 م)؛ اعداد و اوفاق از یحیی بن احمد کاشانی که ترجمه‌ای است با اضافات از «رسالة‌ الوفق ‌التام» عزالدین زنجانی؛ اعداد وفق از عبدالله خراسانی؛ غایة‌ المراد فی وفق الاعداد از کمال شوشتری؛ کتاب دیگری با همین عنوان از مؤلفی مجهول؛ اعداد وفق از مؤلفی ناشناخته؛ اعداد و اوفاق از میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی؛ خواص اشکال و اوفاق از مؤلفی مجهول (تألیف: 764 ق / 1363 م) (همو، «خواص اشکال ... »، 296-297؛ برای نسخه‌های فارسی، نک‍ : منزوی، 1 / 321-374). بعضی آثار شرق‌شناسی هم در باب این موضوع قابل توجه است (طبری، 332؛ EI2, III / 596). 

حروف الفبا

 چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، اندیشمندان مسلمان از دیرباز به تفکر دربارۀ حروف و اسرار آنها پرداخته بودند. در این میان، اخوان الصفا بر این باور بودند که خداوند که انسان را به احسن صور و افضل اشکال آفرید، او را سرور همۀ جانوران قرار داد و اطاعت از او را بر آنها واجب ساخت و برای آنکه انسان لوازم چنین سروری را در خود داشته باشد، وی را فهیم، عاقل، حکیم و ناطق آفرید و به او همۀ اسماء و صفات اشیاء را آموخت. این اسماء همه از طریق 9 نشانه یا 9 حرف قابل شناسایی بودند و همۀ معانی به وسیلۀ همین 9 حرف بیان می‌شد. اما با افزایش نسل آدم و پراکنده شدن فرزندانش در سرزمینهای گوناگون، شمار حروف افزایش یافت، زبانهای مختلف به وجود آمد و فن کتابت شکل گرفت؛ تا آنجا که شمار حروف به 28 رسید و بیش از آن افزایش نیافت. همان‌گونه که اسلام آخرین دین و ختم شرایع است، زبان عربی نیز با 28 حرف خود، خاتمۀ زبانها و پایان افزایش شمار حروف است (رسائل ... ، 3 / 141-143). 
حروفیان ایرانی نیز که در باورهای خود اهمیت بسیاری برای حروف، جایگاه آنها در آفرینش، و معانی باطنی آنها قائل بودند، در این زمینه دیدگاهی شبیه به نظر اخوان الصفا داشتند. به باور آنان، واجب‌الوجود که مطلق، ازلی و نامتناهی است، در نخستین تعیّن خود کلمۀ مجرد و غیرجسمانی را به وجود آورد که «کلام نفسی» خوانده می‌شود. این کلمه نیز در جریان تعیّن بعدی 28 حرف الفبای عربی را به وجود آورد که «کلام ملفوظ» است. آن‌گاه از ترکیب و به هم پیوستن این حروف، همۀ موجودات عالم مادی ایجاد شدند که غیرمجرد و محسوس‌اند. خداوند به انسان که بالاترین و کامل‌ترین تجلی الٰهی است، اسماء را آموخت. این اسماء نه حروف الفبای زبانهای شناخته‌شدۀ بشری، بلکه حروف الفبای زبانی بودند که خداوند با آن قولِ «کُنْ» را ادا کرد و آن همان «نطق قدیم و لایزال» است. با این همه، هر‌یک از پیامبران بزرگ الٰهی وحی را در قالب تنها بخشی از این حروف دریافت داشتند، چنان‌که آدم 9 حرف، ابراهیم 14 حرف، موسى 22 حرف و عیسى (ع) 24 حرف را دریافت کردند، و پیامبر اسلام (ص) کامل‌ترین وحی را در قالب 32 حرف (28 حرف زبان عربی به اضافۀ لا که خود متشکل از ل ا م ف، یعنی 4 حرف دیگر است) که همان شمار حروف فارسی است، دریافت کرد (آژند، 59-60؛ آتش، 329؛ نیز نک‍ : ه‍ د، حروفیه). 
ابن‌عربی نیز بر این باور بود که هر حرف معنایی باطنی و معنایی ظاهری دارد و اصحاب علم ظاهر از معنای باطنی حروف بی‌خبرند. اسرار ایمان آن‌گاه برای بنده کامل می‌شود که حقایق این حروف را بداند، و مقصود همانا حروف اوایل سوره‌ها در قرآن، مانند «الم» است ( الفتوحات ... ، 1 / 59). در معانی حروف معجم (ابتثی) حسب روایات شیعی نیز، اغلب به حرف اول اسماء مضاف، و یا صفات و افعال الٰهی ــ در وجه اختصاری ــ اشاره کرده‌اند، مثلاً: الف= آلاء الله؛ باء= بهجة الله؛ دال= دین الله؛ ... یا= ید الله؛ و در معانی حروف جمّل (ابجدی) نیز تقریباً به همان ترتیب اشارت کرده، و گفته‌اند که حروف هجا جملگی اسماء الله است (ابن‌بابویه، 43-44، 46-47). 
 

صفحه 1 از4

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: