صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / حروفیه /

فهرست مطالب

حروفیه


آخرین بروز رسانی : سه شنبه 5 آذر 1398 تاریخچه مقاله

حُروفیّه، جنبشی ایرانی در دورۀ تیموریان، با اعتقادات التقاطی و غلوآمیز که بر اصالت و معانی باطنی حروف الفبا (فارسی و عربی) در تفسیر قرآن کریم، و چگونگی آفرینش انسان و دیگر موجودات مبتنی بود و پیرامون شخصیت و تعالیم فضل‌الله نعیمی استرابادی (د 796ق / 1394م) شکل گرفت. این مقاله در 3 بخش بررسی می‌شود: 1. تاریخچه، شامل دورۀ فضل‌الله حروفی استرابادی و دورۀ پس از او؛ 2. ادبیات حروفیه؛ 3. جهان‌بینی و باورهای آنها. 

1. تاریخچه

دورۀ فضل‌الله استرابادی

حروفیان پیروان مردی به نام فضل‌الله استرابادی بودند که در میان مریدانش نخست با لقب «صاحب تأویل»، و سپس با لقب «رب العالمین» شهرت یافت. فضل‌الله در 740ق / 1339م در استراباد به دنیا آمد و چنان‌که در برخی متون حروفی آمده است، نسب او به امام موسى کاظم (ع) می‌رسید. پدر فضل‌الله، سیدبهاء‌الدین، قاضی‌القضات بود و در کودکی او از دنیا رفت. گفته‌اند که نایبان پدرش هر روز او را بر اسب می‌نشاندند و به دارالقضا می‌بردند و این حضور در آنجا، فضل‌الله نوجوان را که از کودکی با عبادت و طاعت مأنوس بود، ملول می‌ساخت؛ تا آنکه روزی با شنیدن بیتی از مولانا ترک دنیا گفت و با پرداختن هرچه بیشتر به فرایض و مستحبات، سرانجام در حدود 18سالگی، خانه و خانواده را رها کرد، نخست به اصفهان رفت و از آنجا روی به مکه نهاد (گولپینارلی، 4-5؛ ریتر، 8-11).
فضل‌الله پس از بازگشت از مکه، نخست به خوارزم رفت و چندی در آنجا ماند. آن‌گاه به قصد گزاردن دومین حج به سوی غرب به راه افتاد، اما به‌سبب دیدن امام رضا(ع) در رؤیا، از نیمۀ راه به مشهد بازگشت و چندی را در کنار مرقد آن حضرت گذراند و آن‌گاه بار دیگر به سوی مکه حرکت کرد. این بار نیز پس از بازگشت از مکه، دوباره به خوارزم رفت و مدتی نامعلوم در آنجا ماند. در این هنگام بود که پس از اهتمام جدی به عبادت و ریاضت، رؤیاهای مهمی دید که در آنها دربارۀ مأموریت آینده، بزرگی شأن خود و اهمیت کاری که برعهده دارد، اشاراتی دریافت. وی به‌سبب زهد بسیار و توانایی تعبیر خواب، به‌تدریج پیروانی یافت. شگفت آنکه در منابع مربوط به شرح احوال او، نامی از استاد یا پیر و مرادی در این دوره به میان نیامده است (همو، 11-12).
فضل‌الله سپس از خوارزم به خراسان، و از آنجا به اصفهان رفت و در مسجد طُقچی ساکن شد. وی با ادامۀ شیوۀ زندگی بسیار زاهدانۀ خود و تعبیر خوابهای دیگران، به‌تدریج شهرتی یافت و پیروان بیشتری به دور خود گردآورد که همچون او زندگی همراه با زهدورزی و تقوا را پیش گرفته بودند و به‌شدت بر کسب روزی حلال از دسترنج خود، پرهیز از دنیا و شهوات، راست‌گویی، روزه‌داری و شب زنده‌داری، حفظ زبان، و دستگیری از بینوایان تأکید داشتند. فضل‌الله خود در این زمینه از همۀ یارانش پیشی گرفته بود، چنان‌که با درآمدی که از دوختن طاقیه (نوعی‌کلاه) به‌دست می‌آورد، امرار معاش می‌کرد و از دیرباز به «فضل‌الله حلال‌خور» شهرت یافته بود. به این ترتیب، این جمع پارسا به رهبری فضل‌الله به‌تدریج در اصفهان و دیگر نقاط ایران شهرتی به دست آورد، چنان‌که مردم از شهرهای گوناگون برای تعبیر خوابهای خود به فضل‌الله روی می‌آوردند. آن‌گونه که در منابع می‌توان یافت، تعبیرهای او بیش از آنکه تعبیر یک رؤیا باشد، نوعی درون‌بینی، شناخت روحیات و نیتهای درونی فرد، و درواقع آن چیزی بود که‌ نزد صوفیه به علم فراست شهرت داشته است. این مرحله از زندگی فضل‌الله‌ را باید مرحلۀ زهدورزی نخستین، و دورۀ راست‌کیشی او به‌شمار آورد (نک‍ : همو، 12-19؛ الگار، «استرابادی ... »، 841-842).
چنان‌که در منابع حروفیه آمده است، فضل‌الله پس از این دوره به تبریز رفت و در آنجا نیز با تعبیر رؤیاهای مردم، به تدریج به دستگاه جلایریان راه یافت و طاقیه‌ای را که خود متبرک کرده بود، به سلطان اویس بن حسن جلایری داد. بنابر این منابع، چنین به نظر می‌رسد که در حدود سال 788ق / 1386م در رؤیایی، نخست اسرار حروف مقطعۀ قرآن‌کریم بر او آشکار شد و سپس در اثر تجلی حق بر وی در تبریز، اسرار و حقایق هستی، مقامات پیامبران، و معانی باطنی شعائر و مناسک اسلامی را دریافت؛ واقعه‌ای که در منابع حروفی از آن به «نزول هست موجودات بر ضمیر فضل‌»، «ظهور کبریا»، و «ظهور و بروز» یاد می‌شود. فضل‌الله ظاهراً در همان سال نوشتن کتاب جاویدان نامۀ خود را آغاز کرد (گولپینارلی، 7؛ ریتر، 20, 22-23 ؛ بشیر، «زیارتگاه ... »، 291 ؛ الگار، همان، 842).
به نظر می‌رسد که فضل‌الله پس از این واقعه، چندی آن را پنهان داشت و از تبریز به اصفهان رفت و مدتی در طقچی ماند. آن‌گاه به دامغان و گیلان سفر کرد و سرانجام به باکو رفت و چنان‌که از منابع می‌توان دریافت، 6 ماه آخر عمر خود را در آنجا به‌سر آورد (همانجا). وی در طی این سفرها به‌تدریج تعالیم خود را آشکار ساخت و به‌ انتشار عقاید خود پرداخت و پیروان بیشتری به دست آورد. چنین می‌نماید که در گیرودار اوضاع آشفتۀ سیاسی ـ اجتماعی اوایل دوران تیموری و برخورد آراء پیروان فرق مختلف اسلامی با یکدیگر، فضل‌الله توانست با آگاهی از معارف بازمانده از ادیان دیگر، به‌ویژه یهودیت و مسیحیت، آشنایی با کتب مقدس آنان، و اطلاع از باورهای باطنی، اسماعیلیه و شیعۀ دوازده امامی، نیز آشنایی با تعالیم و اندیشه‌های صوفیان، در فضای ذهنی به‌شدت رؤیازدۀ خویش مبانی این اندیشه‌ها را با یکدیگر تلفیق کند و به‌ویژه با زیربنا قراردادن موضوع «حروف» و معانی باطنی آنها ــ که در فرهنگ اسلامی سابقه‌ای دیرینه داشت (نک‍ : ه‍ د، حروف، اسرار) ــ تعالیم خود را به‌عنوان «آیین نو» رواج دهد و سرانجام با ادعای دین‌آوری، به تعبیر حروفیه، «ظهور» کند. او خود در نامه‌ای از زندان باکو به یکی از یارانش چنین می‌نویسد: « ... سلام و دعای ما در این آخر به اصحاب و یاران و دوستان برسانند و نوعی سازند که این قاعده‌ها و این ابیات و این حقایق به ایشان برسد. روزی چند به گوشۀ ناشناخت فروکش کنند و آن را ضبط کنند و این آیین نو است» (براون، «یادداشتها ... »، 541 ؛ کیا، واژه‌نامه ... ، 31؛ گولپینارلی، 8؛ ریتر، 26)
اما این حرکتها از چشم دستگاه تیموری که در قلمرو گستردۀ خود با تنشهای متعددی درگیر بود، دور نماند و خطر بالقوۀ آن تیمور را واداشت کـه بـه پسرش میرانشاه ــ حاکم آذربایجان ــ دستور دستگیری و قتل فضل‌الله را بدهد. پیرو این فرمان، فضل‌الله که پیش‌تر از این دستگیری و مرگ خود را بارها پیشگویی کرده بود، در ذیقعدۀ 796 / اوت 1394 توسط میرانشاه گرفتار شد و در قلعۀ اَلنجِق (اَلنجه) در نزدیکی نخجوان به زندان افتاد و اندکی بعد به قتل رسید (الگار، «استرابادی»، 842؛ ریتر، همانجا؛ گولپینارلی، 9؛ بشیر، همان، 292). بنا بر برخی منابع، چندی پیش از دستگیری و مرگ فضل‌الله، علما در گیلان، سمرقند و جاهای دیگر گرد هم آمده و پس از مباحثاتی بر سر گفته‌ها و عقاید فضل‌الله، خواستار قتل او شده بودند (سخاوی، 6 / 174). هرچند که در منابع حروفی به تشکیل چنین مجالسی اشاره‌ای نشده است، با تـوجه به ادعاهای غریب و بدعت‌آمیز فضل‌الله ــ که به‌ آنها اشاره خواهد شد ــ مخالفت علمای دین با او و تعالیمش چندان بعید نمی‌نماید و می‌توان تصور کرد که تیمور افزون بر 
آنکه به دنبال ثبات و آرامش در آذربایجان بود، در قتل فضل‌الله از جانب علما نیز پشتیبانی می‌شد.
به هر روی، پس از مرگ فضل‌الله، پیروانش پیکر او را در نخجوان در نزدیکی النجق به خاک سپردند و پس از چندی در آن محل مقبره‌ای ساختند. این مقبره ــ که حروفیان آن را «مقتلگاه» می‌خواندند ــ به‌تدریج برای آنان جای کعبه را گرفت، چندان‌که آن را «کعبۀ حقیقی» می‌نامیدند و از شهرهای مختلف به قصد گزاردن حج به زیارت آن می‌آمدند، احرام می‌بستند و 28 بار به دور آن طواف می‌کردند؛ آن‌گاه در 3 روز پیاپی به‌عنوان رمی جمرات، هر بار 21 سنگریزه از 63 سنگریزه‌ای را که از رودخانۀ کنار مقتلگاه گرد آورده بودند، به سوی برجی از برجهای قلعۀ النجق ــ کـه نماد میرانشاه، قاتل فضل‌الله بـود ــ پرتاب می‌کردند و سپس از احرام خارج می‌شدند (گولپینارلی، «فضل‌الله ... »، 734؛ ریتر، 27-28 ؛ بشیر، «زیارتگاه»، 294). 
حروفیان در سالهای بعد بر اساس تعالیم فضل‌الله به تأویل معانی باطنی این حج پرداختند. برپایۀ این تأویلها، 4 وجه این کعبۀ جدید نماد 4 عنصر تشکیل‌دهندۀ جهان، یعنی آب، باد، خاک و آتش بود. طواف هفت‌گانه در 4 مرتبه صورت می‌گرفت که هر یک در بزرگداشت یکی از این عناصر بود و 7 دور طواف نیز خود نماد 7 مرتبۀ معنا یا 7 باطن هر یک از این نمادها به شمار می‌آمد و مجموع 28 دور طواف نیز برابر با شمار حروف الفبای عربی است که در کنار فارسی، یکی از دو زبان مقدس دانسته می‌شد (همان، 295).
حروفیانْ میرانشاه پسر تیمور و قاتل فضل‌الله را سخت دشمن می‌داشتند و او را دجال می‌دانستند و با تحقیر مارانشاه، مارشاه و مارشَه می‌خواندند. کشته‌شدن میرانشاه در نبرد با قرایوسف، حاکم قراقویونلو در 809 ق / 1406م، حروفیان را که به رجعت فضل‌الله باور داشتند، بسیار شادمان کرد و موجب شد که برخی از آنان این باور را طرح کنند که فضل‌الله بار دیگر در قالب قرایوسف ظاهر شده است (ریتر، 28-31 ؛ الگار، همان، 843).
فضل‌الله استرابادی در زمان حیات خود کتابهایی نوشت که نسخه‌های خطی متعددی از آنها در نقاط مختلف جهان یافت می‌شود. مهم‌ترین اثر او کتابی به نام جاودان‌نامه یا جاودان کبیر است که به زبان فارسی آمیخته با گویش استرابادی نوشته شده، و برخی بخشهای آن سراسر به زبان فارسی ساده است. جاودان‌نامه در واقع تفسیر فضل‌الله بر قرآن کریم، و بیان تأویلهای خاص او از آیات قرآنی است که از طریق آنها می‌کوشد تا ساختار اعتقادی خود را بیان و توجیه کند. وی در این کتاب، اصلی‌ترین باورهای حروفی، همچون اهمیت حروف الفبا و معانی باطنی آنها، و نیز موضوع تجلی ذات الٰهی در وجود انسان را شرح می‌دهد (کیا، واژه‌‌نامه، 34؛ گولپینارلی، 14؛ الگار، «استرابادی»، همانجا). در برخی منابع همچون عرفات العاشقین، ریاض الشعراء و ریاض العارفین، اثر دیگری به نام جاودان صغیر نیز به فضل‌الله نسبت داده شده است (نک‍ : اوحدی، 4 / 1120؛ واله، 4 / 2254-2255؛ هدایت، 253). اما برخی محققان برپایۀ استدلالهایی بر این باورند که جاودان صغیر ترجمه یا بازنوشتی از جاودان‌نامه به فارسی روان بوده است، به‌ویژه آنکه در منابع کهن‌تر به وجود چنین کتابی اشاره نشده است (گولپینارلی، همانجا، نیز «فضل‌الله»، 735).
اثر دیگر فضل‌الله کتاب کم‌حجمی با عنوان نومنامه است که در شماری از نسخ جاودان‌نامه به‌عنوان ضمیمۀ آن آمده است. فضل‌الله در این اثر که به گویش استرابادی نوشته شده است، به بیان رؤیاهای خود و گاه خوابهای دیگران و تعبیر برخی از آنها می‌پردازد. این خوابها در طی سالهای 765- 796ق / 1364-1394م، یعنی در طول 30سال اتفاق افتاده است. با بررسی این رؤیاها می‌توان به‌تصور فضل‌الله از خویشتن، جایگاه و مأموریت آیندۀ او، و نیز آمال و آرزوهایش پی‌برد. از نومنامه نسخه‌های متعددی موجود است (گولپینارلی، 15؛ کیا، همان، 34-36؛ براون، «تاریخ ... »، III / 368). 
محبت‌نامه نیز کتاب دیگری از فضل‌الله به گویش استرابادی است که در آن وی به معنای عشق از دیدگاه خود پرداخته است (کیا، همان، 36-37؛ گولپینارلی، همانجا؛ دولتشاهی، 86-87). از او همچنین اثری منظوم به نام عرشنامه نیز موجود است که در قالب مثنوی و به زبان فارسی سروده شده و مشتمل بر 120‘1 بیت است (براون، «یادداشتها»، 546 ؛ کیا، همان، 28). فضل‌الله اشعاری در قالبهای دیگر همچون غزل، رباعی، ترجیع‌بند و قطعه نیز دارد که در آنها «نعیمی» تخلص کرده است. این اشعار در دیوان او گرد آمده و نسخه‌های چندی از آن موجود است (گولپینارلی، «فضل‌الله»، همانجا؛ کیا، «آگاهیها ... »، 50 بب‍ ‌).
جز اینها از فضل‌الله نامه‌ای کوتاه باقی مانده که آن را در هنگام اسارت و پیش از کشته‌شدن به یکی از دوستان خود نوشته است (همو، واژه‌نامه، 30؛ براون، همان، 541). همچنین وصیت‌‌نامه‌ای از او در دست است که خطاب به فرزندان و نزدیکانش نوشته است و در آن، ضمن نصیحت هرکدام به حفظ ایمان، پایداری و صبوری، نکته‌هایی را نیز یادآور می‌شود (نک‍‌ : آلیاری، 461 بب‍ ‌).

دورۀ پس از مرگ فضل‌الله

در نوشته‌های حروفیه از برخی شاگردان و همراهان فضل به‌عنوان خلفای او یاد شده است که عبارت‌اند از: امیر سید علی (علی الاعلى)، حسین کیا بن ثاقب، مولانا مجدالدین، مولانا محمود راشنانی، مولانا کمال‌الدین هاشمی، خواجه حافظ حسن، نصرالله نافجی، میرسید شریف، امیر غیاث‌‌الدین، شیخ علی مغزایش، مولانا بایزید، توکل بن دارا، مولانا ابوالحسن، امیرسید اسحاق، امیرسید عمادالدین نسیمی، مولانا حسن بن حیدر، حسین غازی، سیدتاج‌الدین کهنای (کهنابادی) بیهقی، امیرعلی دامغانی، پیرحسن دامغانی و سلیمان (گولپینارلی، 16-17، نیز «فضل‌الله»، 734-735؛ کیا، همان، 26، 36؛ ریتر، 34-40).
دربارۀ برخی از این افراد اطلاعی جز نام آنها در دست نیست و دانسته‌های ما دربارۀ بیشتر آنان بسیار اندک است. به‌هر روی، چنین به‌نظر می‌رسد که این گروه خلفا و پیروان نزدیک، پس از مرگ فضل‌الله در ترویج اندیشه‌های او کوشیدند و باورهای او را در مناطق مختلف منتشر کردند و حتى در کنار فرزندان و نوادگان او ــ که ظاهراً نقش مهمی در رهبری جنبش حروفیه در دوره‌های بعد داشتند ــ به نشر عقاید حروفی پرداختند. برخی از آنان همچون علی‌الاعلى، میرسید شریف، نصرالله نافجی، میرسید اسحاق و ... نیز آثاری به‌وجود آوردند که اکنون از جملۀ مهم‌ترین منابع حروفیه به شمار می‌آیند.
از میان شاگردان نزدیک فضل‌الله به‌ویژه میرسید اسحاق، که ظاهراً با یکی از دختران فضل نیز ازدواج کرده بود، در خراسان به تبلیغ اعتقادات حروفی پرداخت و جمع کثیری را به دور خود گرد آورد. علی‌الاعلى خلیفه و داماد دیگر فضل‌الله نیز با فرستادن کتابهای حروفی به آناتولی، و سپس با سفر به آنجا در ترویج باورهای این فرقه کوشید. وی افزون بر منظوم ساختن جاویدان‌نامه، آثار متعدد دیگری همچون کرسی‌نامه، توحیدنامه، قیامت‌نامه‌ و محشرنامه را نیز تألیف کرد و سرانجام ظاهراً در 822 ق / 1419م به قتل رسید و درکنار مزار فضل‌الله به خاک سپرده شد (آژند، 43- 48). خلیفۀ دیگر فضل‌الله، سید عمادالدین نسیمی، که او نیز با یکی از دختران فضل‌الله ازدواج کرده بود، نقش مهمی در انتشار اندیشه‌های حروفیه در منطقۀ آناتولی و شام داشت و بر پایۀ منابع، سرانجام به سبب بی‌پروایی در اظهار عقایدش در 820 ق در حلب به قتل رسید. نسیمی شاعری قوی‌دست بود و در دیوان خود باورهای حروفی‌اش را به روشنی بیان کرده است (همو، 48-53).
فعالیتهای شاگردان و یاران نزدیک فضل‌الله در سالهای پس از مرگ او موجب رواج تعالیم حروفیه در مناطق مختلف ایران، به ویژه خراسان، هرات، گیلان، آذربایجان، کردستان، اصفهان و دیگر نواحی‌گردید. حروفیان به‌ویژه در هرات، پایتخت تیموریان، پرشمار بودند و می‌کوشیدند تا با نفوذ در دستگاه آنان، به‌تدریج به قدرت دست یابند و انتقام مرگ فضل‌الله را از این خاندان بستانند. در همین ایام، چندسالی پس از مرگ علی‌الاعلى، در 830 ق / 1427م مردی حروفی به نام احمدلُر، که ظاهراً از شیروان به هرات آمده و با حروفیان آنجا ارتباط برقرارکرده بود، شاهرخ تیموری را پس از نماز جمعه و هنگام بیرون آمدن از مسجد جامع هرات با چاقو مورد حمله قرار داد و ضرباتی به او وارد آورد. احمدلر در همان‌جا به دست محافظان شاهرخ کشته شد، اما در بررسیهای گسترده و دقیق پس از این رخداد، همۀ حروفیانی که وی با آنها دیدار و مراوده داشت، شناسایی و دستگیر شدند و در جریان بازجوییها و محاکمه‌های بعدی بسیاری از آنها به قتل رسیدند، یا به زندان رفتند و یا تبعید شدند، که ازجمله می‌توان به اینها اشاره کرد: خواجه عضدالدین، نوۀ فضل‌الله که در این ماجرا به‌قتل رسید؛ مولانا معروف خطاط، که پس از شکنجه‌ها و آزارهای بسیار مدتها در زندان محبوس ماند؛ امیر نورالله، یکی از پسران فضل‌الله که در قلعۀ بتلیس زندانی شد؛ غیاث‌الدین، از مریدان علی‌الاعلى که مدتی دستگیر و شکنجه شد؛ شاه قاسم انوار، از عرفای سرشناس هرات که به اتهام ارتباط با حروفیان به سمرقند تبعید شد؛ صاین‌الدین علی ترکۀ اصفهانی که از دانشمندان روزگار خود بود و به همین اتهام دستگیر و آوارۀ شهرها گشت (حافظ‌ابرو، 2 / 911- 919؛ خواندمیر، 3 / 615-617؛ روملو، 192-194؛ آژند، 69-81؛ الگار، «حروفی‌گری»، 486؛ بشیر، «فضل‌الله ... »، 101-105). 
چندی پس از این رویدادها، در 835 ق / 1432م، در اصفهان ــ کـه از نخستین مراکز فعالیت و تبلیغ حروفیه بود ــ حروفیان قیامی را به راه انداختند که فردی به نام حاجی سرخ رهبری آن را بر عهده داشت. دربارۀ این شخص و علل قیام حروفیان اصفهان اطلاع چندانی در منابع یافت نمی‌شود، اما گفته‌اند که در جریان این شورش دو پسر امیرعبدالصمد، حاکم اصفهان و از امیران نزدیک شاهرخ تیموری، به دست حروفیان کشته شدند. این قیام سرانجام به دست حکومتیان سرکوب شد و عدۀ زیادی از حروفیه به قتل رسیدند (روملو، 202؛ آژند، 87- 88؛ بشیر، همان، 105؛ الگار، همانجا).
10 سال پس از این، در 845 ق / 1441م حروفیان تبریز، که رهبری آنان را فردی به نام مولانا یوسف، و نیز یکی از دختران فضل‌الله به نام کلمة‌الله هی العلیا برعهده داشتند، به‌تدریج کوشیدند تا جهانشاه، حاکم قراقویونلوی تبریز را به سوی خود متمایل کنند و در این امر تا حدودی موفق شدند. اما علمای تبریز که از فعالیتهای رو به افزایش حروفیه و گرایش روزافزون جهانشاه به ایشان نگران شده بودند، در فتواهایی سرکوب این گروه و دفع آنان را خواستار شدند. جهانشاه که چندان تمایلی به این امر نداشت، در اجرای فتوا تعلل می‌ورزید و تصمیم نهایی را موکول به نظر مولانا نجم‌الدین اسکویی کرده بود، تا آنکه مولانا اسکویی نیز که شاید از پرشماری حروفیان تبریز و کشتار آنان در اندیشه بود، در پی رخدادهایی سرانجام به صدور چنین فتوایی رضایت داد و در پی این فتوا، جهانشاه به دستگیری و قتل حروفیان پرداخت. در این واقعه حدود 500 تن از آنان کشته شدند و در آتش سوختند و جمع پرشمار دیگری که مشکوک به ارتباط با آنان بودند، مورد تعقیب و آزار قرار گرفتند. ظاهراً دختر فضل‌الله نیز در جریان این آشوبها به قتل رسید (روملو، 246؛ ابن‌کربلایی، 1 / 478-480؛ آژند، 96-102؛ بشیر، «زیارتگاه»، 301-302 ؛ الگار، همانجا). 
 

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: