صفحه اصلی / مقالات / آبستنی /

فهرست مطالب

آبستنی


آخرین بروز رسانی : پنج شنبه 5 دی 1398 تاریخچه مقاله

علت‌شناسی

در گذشته اعتقاد بر این بود كه نطفۀ انسان دارای «عِرق الدَّسّاس» است، یعنی رگها و عاملهایی پنهانی دارد كه سرشت و خوی طبیعی را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌كند (لین، ذیل دساس؛ جزایری،‌ 75). برخی از پیشینیان معتقد بودند كه شكل و اندامهای بچه از مادر و طایفۀ وی و قوت اندامهای بچه از پدر و تبار او بنیاد می‌گیرد. از این‌رو، زیبایی و زشتی بچه را از سوی مادر و برادران مادر و تندرستی و بیماری او را از سوی پدر و قبیلۀ او می‌پنداشتند (جرجانی، الاغراض، 515). به عقیدۀ عامه، انجام برخی شایستها و ناشایستها، مانند همخوابگی زن و شوهر در زمانهایی خاص و خجسته، یا خوردن برخی خوراكیها و میوه‌ها در دورۀ آبستنی و یا شكستن محرمات به هنگام آبستنی، اثرهایی نیك یا بد بر بچه در شكم می‌گذارد. مثلاً اگر زن و شوهر در شب عیدغدیر همخوابگی كنند، بچه‌ای كه نطفه‌اش در این شب بسته شود، ‌شش انگشتی می‌شود. به عقیدۀ صُبّی‌ها اگر نطفۀ بچه‌ای در شب 29 هر ماه قمری كه قرص ماه پنهان و جهان تاریك و دیو تاریكی در كار است، بسته شود، بچۀ آن نطفه شش انگشتی، یا دوسر و یا عیبناك می‌گردد (دراور، 326). شیخ عبدالله مامقانی می‌نویسد: بچۀ نطفه‌ای كه در روز جمعه بسته شود، خطیب، در شب سه‌شنبه مهربان و گشاده‌دست و خوشبودهان و پاك‌زبان و در شب پنج‌شنبه از فرمانروایان جهان می‌شود (ص 138). تهرانیها «ماه گرفتگی» یعنی لكه یا خال بزرگ كبود یا سرخ تیره رنگ مادرزادی روی پوست تن بچه را به سبب دست گذاشتن زن آبستن به روی تن به هنگام خسوف (ماه گرفتگی)،‌ «كورچشمی» مادرزادی پسر را به علت رفتن زن آبستن به درون حرم بی‌بی شهربانو و «شور چشمی» را در اثر افتادن نگاه زن حامله به كف پای مرده یا گذشتن از روی آن می‌پندارند.

پیشگیری از آبستنی

زنان معمولاً از سن 15 سالگی تا 45 سالگی یعنی سن یائسگی، توانایی باروری بچه دارند. بسیاری از زنان در دورۀ بارداری خود پس از چند شكم زاییدن، یا به سبب بیماری و ناتوانی جسمی و روانی و یا خطر و زیانهای حاملگی و زایمان، به این اندیشه می‌افتند كه از آبستن شدن خود پیشگیری كنند. در طب سنتی ایران، طبیبان برای پیشگیری از آبستنی زنان بارور و دگرگون كردن شرایط محیط زهدان و لوله‌های تخمدان آنان برای نگرفتن نطفۀ مرد، روشهای گوناگونی به‌كار می‌بردند. علی‎بن عباس اهوازی، حكیم اسلامی پیشگیری از حاملگی را برای زنان بیمار و زنانی كه رحمی كوچك‌تر از اندازۀ طبیعی یا موجبی طبی دارند،‌ لازم دانسته، لیكن از معرفی داروهای ضدبارداری و چگونگی استفاده از داروها، به سبب بهره‌گیریهای نادرست زنان از آنها، پرهیز كرده است (الگود، طب در دورۀ صفویه، 275). روش پیشگیری از آبستنی در طب قدیم عبارت بود از 1. كاربُرد داروهای خوردنی مانند خوراندن آب بادروك یا شیرۀ ریحان شیرین (تفلیسی، 434)، وَسَخ (چرك وریم) گوش استر، خون خرگوش (قزوینی، 397، 409)، كمیز گاومیش و لعاب شتر به زن (دنیسری، 227، 229)؛ 2. كاربرد داروهای مالیدنی مانند چرب كردن سر نرینه با قطران یا روغن بَلَسان و یا سفیداج پیش از همخوابگی با زن  (جرجانی، الاغراض، 514)؛ 3. برداشتن پَرزه یا شیاف پیش از هم‌بستری با شوهر، مانند پرزه‌هایی از مخ خرگوش، سرگین فیل یا خرگوش و نعناع (قزوینی، 227، 409، 422) و كعب راسو‌ (دنیسری، 233)؛ 4. دود دادن زهدان مانند دود سرگین فیل (تفلیسی، 434)؛ 5. اعمال جادویی مانند بستن یا همراه كردن تخم حُمّاض (تُرشَك) (عقیلی، 365) یا پای خرگوش (دنیسری، 230)، یا نخستین دندان كودك با زن (قزوینی، 303) و یا بستن عَقره یا شَبه برتهیگاه زن (لغت‌نامه، ذیل عقره). امروز نیز بسیاری از روشهای سنتی پیشگیری از آبستنی میان زنان جامعۀ ایران رواج دارد. مثلاً زنان كرمانی و بلوچ برای اینكه آبستن نشوند، ریشۀ گیاهی به نام «نَرُوك» را می‌خورند یا شیافی از آن را به خود برمی‌دارند. این گیاه كه به رنگ پلنگ ابلق است، در كوههای كرمان در بهار می‌روید. می‌گویند چون پلنگ سخت‌زاست، برای اینكه آبستن نشود، بیخ این گیاه را بیرون می‌آورد و می‌خورد (عقیلی، 869؛ جزایری، 68). عقیلی خاصیت این گیاه را چنین وصف كرده است: «آن را زن بخورد و یا فرزجه سازد و یا ذَرُورْ و یا تعلیق نماید هرگز آبستن نگردد. و چون مرد تعلیق نماید مباشرت نكند و اگر نماید با هر زن كه مقاربت نماید حامله نگردد» (عقیلی، 869). در خراسان زنان برای پیشگیری از حاملگی، اندكی سُم قاطر و استخوان مرده را می‌كوبند و با هم می‌آمیزند و در غذا می‌ریزند و می‌خورند (شكورزاده، 125).
در فقه اسلامی نیز دربارۀ پیشگیری از آبستنی گفت‌وگو شده است. گرچه در آن گذشتۀ دور، وسایل امروزی جلوگیری از حاملگی نبود، همان تنها راه پیشگیری جایز شناخته شد. این راه عبارت بود از «عَزل» یعنی جلوگیری از ریختن نطفه به درون رحم. برخی از فقیهان معاصر صریحاً در این مورد اظهارنظر كرده گفته‌اند: دلیل مخالفان جلوگیری از آبستنی عبارت است از «تضییع نسل»، نسلی كه ازدواج برای آن پایه‌گذاری شده است، ولی هیچ دلیلی بر حرام بودن تضییع نسل نیست (حكیم، 12 / 57).

افگانه

انداختن یا سقط بچۀ نارس و ناپروردۀ زنده یا مرده از شكم پیش از پایان دورۀ آبستنی است. افگانه ممكن است غیرعمدی یا عمدی باشد. وقتی زن آبستن به سبب عیب و فساد تخمك یا نطفۀ مرد، كمبود هورمونی خاص، ناتوانی و نابهنجاری و بیماری زهدان، انجام كارهای سخت و توان‌فرسا، حمل و نقل اشیای بسیار سنگین، افتادن از بلندی و ضربۀ سخت روی شكم و كمر نتواند بچه را در شكم نگه دارد و بچه خودبه‌خود بیفتد، سقط غیرعمدی است. طبیبان قدیم به علت بیماری بچه‌افكنی غیرعمدی زنان كمابیش پی برده بودند. آنان معتقد بودند كه بچه انداختن بیش‌تر در 3 ماهۀ اول آبستنی به سبب ظریف و نازك بودن جنین و مشیمه و در دو سه ماه آخر آن به سبب پختگی و گران و سنگین بودن بچه روی می‌دهد. آنها 3 دسته سبب برای بچه‌افكنی تصور می‌كردند: 1. سببهای مادرسویی مانند باد و رطوبت بسیار درون زهدان كه سبب جنباندن و لغزاندن بچه می‌شود، سردی سختِ زهدان كه بچه را از پرورده شدن باز می‌دارد، خونروی با اسهال یا با حیض یا با فصد، پدید آمدن قُرحه (زخم) و بواسیر لحمی (پولیپ رحم) و آماس (برآمدگی) در زهدان، تب و لرزهای سخت و اسهالهای صفراوی و بلغمی و لاغری و ناتوانی بسیارِ زن آبستن كه موجب نرسیدن غذا به بچه می‌شود؛ 2. سببهای پدرسویی مانند رقیق بودن آب منی پدر كه سبب نازك و ضعیف شدن مشیمه و تركیدن آن می‌شود؛ 3. سببهای بیرونی مانند رسیدن سرما به دهان رحم كه موجب بسته شدن راههای غذارسانی به بچه می‌شود، یا رسیدن گرما و تری بسیار به جنین در اثر نشستن مادر به مدتی دراز در گرمابه، حركت سخت زن در دورۀ بارداری، زخم رحم و آسیب وارد آمدن به آن و عارضه‌ای نفسانی مانند خشم سخت و اندوه بزرگ و ترس ناگهانی زن حامله (جرجانی، ذخیره، 559). طبیبان از روی برخی نشانه‌ها به بیماری زن آبستن و ناتوانی زهدان او در نگهداری بچه و احتمال انداختن یا مرگ آن پی می‌بردند: سرخ شدن چشم و چهره، گرانی سر و ماندگی تنِ زنِ آبستن و درد رحمِ او را نشانه‌هایی از بچه انداختن می‌دانستند و سنگین شدن بچه در شكم و رها بودن و افتادن او از سویی به سویی دیگر در شكم، سردشدن ناف، تراویدن گنده و زرداب از رحم و سفیدشدن چشم و سربینی و گوش و سرخ شدن لبها را نیز نشانه‌هایی از مرگ بچه در شكم می‌گرفتند (همانجا). برای حفظ تندرستی و بقای بچه در زهدان و درمان ناتوانی زن در نگهداری جنین، زنان آبستن را سخت از كارهای سنگین و دشوار و خوردن خوراكها و داروهای زیانمند و فصد یا خون گرفتن پرهیز می‌دادند (همو، همان، 560). روش درمانی آنان در رفع ناتوانی و پیشگیری از افكندن بچه عبارت بود از كاربرد داروهای خواركی مانند تخم نعناع و بادیان درآمیخته با روغن انگبین (تفلیسی، 437)، حقنه یا اماله كردن جوشاندۀ گیاهی مانند سعتر فارسی، ابهل، نانخواه، كاشم، شبت، بابونه، سداب همراه با روغن كنجد و روغن سوسن (همانجا)، برداشتن پرزه‌ای درست‌شده از روغن بلسان و گیاه سعتر و نانخواه، یا پنیرمایۀ خرگوش، یا شیافی از گَردِ سنگِ لاجورد و روغن زیتون (زاوش، 253)، مالیدن مرهم و گذاشتن ضماد روی شكم و دور كمر مانند مرهمی كه از ساییدن میوۀ نارسیدۀ یبروح (ذوصورتین، ظاهراً همان مهر گیاه) در روغن گل سرخ فراهم می‌كردند (حكیم مؤمن، 878) و همراه كردن حرز و افسون و بازوبندی كه در‌ آن كژدم می‌گذاشتند (دنیسری، 244). یكی از روشهای پیشگیری از بچه‌افكنی در فرهنگ عامۀ ایران قفل كردن كمر زن آبستن بود. این روش درمانی كه جنبۀ نمادی داشت، در بیش‌تر جاهای ایران متداول بود. آداب قفل كردن چنین بود كه قابله دور كمر زنی را كه در دورۀ حاملگی لك می‌دید، یعنی خونریزی داشت و احتمال افتادن بچه‌اش می‌رفت، بندی می‌پیچید و دوسر آن را از داخل حلقۀ قفل كوچكی می‌گذراند و گره می‌زد. كلید قفل را زیر ناودانی رو به قبله می‌آویخت و وانمود می‌كرد كه آن را پشت كوه قاف انداخته است. ماما قفل را در یكی از روزهای آخرین هفتۀ ماه نهم آبستنی زن، یا پس از زایمان از كمر او باز می‌كرد. ماماهای یهودی تهران كمر زن آبستن را با یك ریسمان ابریشمی هفت‌رنگ و قفلی كه روی آن طلسمهایی كنده شده بود، می‌بستند (كتیرایی، 14-15). ماماهای مسلمان هفت آیه از سورۀ «یس» كه هریك با كلمۀ «مبین» پایان می‌یابد، می‌خواندند و در قفل می‌دمیدند (شاملو، 203). خراسانیها دو كلاف نخ پنبه‌ای سفید و آبی‌رنگ را به هم می‌تافتند و در هنگام تابیدن «هفت مبین» را می‌خواندند و به آن می‌دمیدند (شكورزاده، 127). در لرستان و ایلام كمر زن را با كمربند چرمی پهن می‌بستند و به آن قفلی كه روی آن دعا نوشته شده بود، می‌زدند (اسدیان، 252).
بچه‌افكنی عمدی: طبیبان انداختن جنین را در موردهایی مانند بیمار و ناتوان و اندك‌سال بودن زن آبستن كه احتمال مرگ او در سر زا می‌رفت، یا بیماری و زخم زهدان یا خفه شدن و مردن بچه در شكم ضروری و به مصلحت زن آبستن می‌دانستند (جرجانی، ذخیره، 560). شیوۀ آنان در افكندن جنین عبارت بود از خوراندن داروهای خوراكی مانند آب سُداب (دنیسری، 253)، جوشاندۀ ترمس و پودینۀ آمیخته با ابهل و مشك و محلول شیر گاو و كمیز اشتر و سیكی (تفلیسی، 438-439)، برداشتن پرزه مانند پرزه‌ای كه از خمیر زَراوَندِ گِرد و ابهُل و اسپندان كوبیده در زهرۀ گاو (همانجا)، یا از زهرۀ خارپشت مالیده شده در موم ساخته شده بود (اخوینی، 232)، دود دادن رحم با سداب و تخم گزر، سرگین گاو و ماهی شور (تفلیسی، 438-439)، یا با سُم خر و دُم اسب (قزوینی، 394-395)، گذاشتن مرهمهایی روی شكم و ناف و شرمگاه زن مانند مرهم مخ شتری كه در كُراث نَبَطی (گونه‌ای ترۀ وحشی) كوبیده و آمیخته شده است (همو، 450)، یا مرهمی كه از سرشتن شحم حنظل و قُسْط و برگ سداب در زهرۀ گاو فراهم می‌شد (جرجانی، الاغراض، 514) و همراه كردن اندام برخی حیوانها مانند پای موش ماده یا انجام برخی كارها كه اثر جادویی داشت مانند پا نهادن روی مار یا رفتن بر نشان او (دنیسری، 232، 240) و یا به دست گرفتن آذریون (قزوینی، 248). برخی از زنان آبستن نیز خودسرانه با خوردن داروهای گوناگون یا برداشتن شیاف و گذاشتن و مالیدن ضماد و مرهم و انجام كارهایی جادویی و یا دستكاری در رحم، بچۀ ناخواسته در شكم خود را می‌افكندند. انگیزه‌های گوناگونی مانند داشتن فرزند بسیار، به‌ویژه دختر، فقر خانواده، بی‌علاقگی به فرزند، نامشروع بودن فرزند، دشمنی با شوهر یا با خانواده و طایفۀ او، بی‌میلی و نفرت شوهر و كینه و اختلاف زن و شوهر این زنان را به انداختن بچه وا می‌داشت.
قابلگان و زنان سالخورده نیز این زنان را در این كار كمك می‌كردند. بهاءالدوله حكیم محمد علوی خان،‌ شیوۀ كار این قابلگان را شرح می‌دهد. او می‌نویسد: وسیلۀ كار ایشان یك میل یا چوبی تراشیده،‌ بیش‌تر از بیخ خیار بود. این چوب را در زهدان زن آبستن می‌كردند و سر دیگر آن را با بندی به ران او می‌بستند تا به بالای زهدان فرو نرود. یكی دو هفته چوب را همچنان می‌گذاشتند تا خون حیض را بگشاید. همچنین می‌نویسد: برخی از زنان از یك كاغذ لوله شده برای انداختن جنین استفاده می‌كردند. دور كاغذ لوله شده را نخ ابریشم می‌پیچیدند و آن را در آب زنجبیل خیس می‌كردند و در آفتاب می‌گذاشتند تا خشك شود. بعد كاغذ آغشته به زنجبیل را در زهدان خود فرو می‌كردند. این كار را بارها تكرار می‌كردند تا مشیمه پاره شود و بچه بیفتد (الگود، طب در دورۀ صفویه، 282-283). پولاك پزشك آلمانی دورۀ ناصرالدین شاه چگونگی سقط جنین عمدی را چنین وصف می‌كند: قابلگان معمولاً با قلابی پوست نطفه را در رحم زن می‌تركاندند، یا زالو به رحم زن آبستن می‌انداختند. برخی از زنان حامله رگ پای خود را می‌زدند یا داروهای تهوع‌آور یا مسهلهای قوی و یا هستۀ خرما می‌خوردند. اگر این كارها و داروها در انداختن بچه اثر نمی‌كرد، كسی را وا می‌داشتند تا شكم ایشان را مشت مال دهد یا كمر و شكم آنان را لگد كند (ص 153). در خراسان زنان برای انداختن بچۀ ناخواستۀ خود چند روز صبح ناشتا آب زرشك یا آب جعفری كوبیده یا زعفران و یا جوشاندۀ پوست پیاز و روناس و یا ریشۀ درخت شاه‌توت می‌خوردند. گاهی نیز یك پَر مرغ یا ریشۀ نهال خرما را در رحم خود فرو می‌كردند و آن را آن‌قدر می‌‌چرخاندند تا رحمشان خونریزی كند (شكورزاده، 126). در تهران زنان آبستن با برداشتن شیاف تریاك یا ریشۀ خطمی آغشته به نفت، یا خوردن چند مثقال زعفران یا چند گَنه گَنه، و یا زهرۀ گاو و برگ بارهنگ و یا بلندكردن اشیای بسیار سنگین دست به این كار می‌زدند (كتیرایی، 7). انداختن بچه به هر شیوه در جامعۀ ایرانِ پیش و پس از اسلام كاری زشت و گناهی بزرگ به‌شمار می‌آمد. پیشوایان دینی و حكیمان عموماً زنان را از انجام این كار پرهیز می‌دادند و باز می‌داشتند. در دین مزدیسنا اگر زن آبستنی بچۀ خود را عمداً می‌انداخت، او را كشندۀ والاترین آفریده‌های اهورامزدا و گناهكار و ناپاك می‌شناختند، زنانی كه بچه می‌انداختند، ناگزیر بودند از دو عنصر پاك و مقدس آب و آتش دوری جویند تا مبادا آنها را آلوده و ناپاك كنند (الگود، تاریخ پزشكی، 24). در جامعۀ زرتشتیان یزد حتى زنانی كه فرزندانی مرده به دنیا می‌آوردند، ناپاك شمرده می‌شدند و از آنان پلشت زدایی می‌شد (بویس، 166). در اسلام نیز افكندن بچه به دست پدر یا مادر و یا به كمك هركس دیگر، قتل نفس و حرام و ازجمله گناهان بزرگ به‌شمار آمده است. در فقه اسلامی برای این‌گونه زنان كیفر و عقوبتی سخت در هر دو جهان پیش‌بینی شده است (مشكینی، 11-14).

نازایی

 این بیماری را در اثر عیب در سلولهای جنسی نطفۀ مرد یا تخمك زن، كجراهیهای زهدان، ‌بسته شدن لوله‌ها و گلوی زهدان، قطع قاعدگی، چاقی یا لاغری بسیار زیاد زن، تباهیهایی در دستگاه زاد و زه، آشفتگیها و هیجانهای روانی، بدغذایی و نارسایی در تراوش هورمونهای جنسی، و زیاده‌روی در همخوابگی دانسته‌اند (مصطفوی، 59-103). ممكن است زنان از پیش از ازدواج سترون باشند یا اینكه پس از ازدواج و یك یا چند شكم زنده‌زا كردن، عقیم شوند. در گذشته طبیبان برای دریافت سبب بیماری نازایی، زهدان زنان را با كمك ماماهای با دانش و آزموده معاینه می‌كردند. در این‌گونه معاینه‌ها «لولب» به‌كار می‌بردند و روش كارشان «دیدن و پسودن با انگشت»، یعنی توشه واژینال بود. لولب كار ابزاری بود كه امروز آن را اسپكولوم می‌نامند. با آن دهانۀ زهدان را باز‌ می‌كردند و درون آن را می‌كاویدند (همو، 64- 68؛ محقق، 20).
در نوشته‌های طبی سنتی، ناباروری زنان و مردان و عیب و نقصهای زهدان زنان و ناتوان بودن آن در گرفتن تخمك و عیب مردان در بارور كردن زهدان زنان شرح داده شده است. فربهی و گوشتالو بودن زن، پدید آمدن پاره گوشت یا باسور، یا زخم و پیه در زهدان، پدیداری بادهای سخت در آن، حركت و جابه‌جا شدن زهدان و سُدّه بودن زهدان و پنهان شدن خلط در كاواك آن (جرجانی، ذخیره، 553؛ همو، الاغراض، 512؛ اخوینی، 518؛ دنیسری، 297) و بدی مزاج زهدان یعنی گرمی یا خشكی یا سردی و یا تری بسیار آن را از عیبهای زنان (اخوینی، 518)، سخت و گرم یا سرد بودن منی، یا كوتاهی و گوژی یا برآمدگی پشت و سرنگون بودن نرینه را به گونه‌ای كه نتواند نطفه را از درازای گردن زهدان به درون آن بریزد (جرجانی، ذخیره، 553) یا قطع عصبی از بیضۀ مرد و زیان دیدن آن را به هنگام بیرون كردن سنگ مثانه ازجمله عیبهای مرد و نیز یكسان بودن طبع آبِ مرد و زن را از سببهای دیگر نازایی (اخوینی، 546) می‌دانستند. برای شناخت اینكه بیماری نازایی از زن است یا مرد، روشهای گوناگونی به كار می‌بستند. همگانی‌ترین این روشها برداشتن پرزه، آزمون ادرار و منی و دوانیدن زن و شوهر روی كشتزار بود. مثلاً به زن نازا سیر یا اَنْگَژدْ (صمغی بدبوی از درخت انگدان) می‌دادند تا شب‌هنگام به خود بردارد. بامداد دهان او را می‌بوییدند. اگر دهانش بوی سیر یا انگژد می‌داد، عیب را از شوهر زن می‌دانستند (همو، 545). یا در دو تغار سفالین خاك می‌ریختند و در هریك هفت دانه گندم، جو، نخود و باقلی می‌كاشتند. از زن و شوهر می‌خواستند كه هركدام به مدت یك هفته در یكی از آنها ادرار كند. بعد از یك هفته دانه‌ها را آب می‌دادند. دانه‌های هر تغاری كه نمی‌رویید، سبب نازایی را از كسی كه در آن ادرار كرده بود، می‌پنداشتند (جرجانی، ذخیره، 554؛ دنیسری، 149-150). آب مرد و زن را جداگانه در دو جام آب می‌انداختند. منی هریك بر روی آب می‌آمد و می‌ایستاد، آن را نشانۀ خام بودن منی و سبب نازایی را از صاحب آن می‌دانستند (جرجانی، ذخیره، 554؛ اخوینی، 546). زن و شوهر را چندبار در دو باریكه از كشتزاری آب‌گرفته به صورت جداگانه می‌دوانیدند. هریك از كشته‌ها كه خشك می‌شد و نمی‌رویید، سبب بارناآوردن را از آن كسی می‌دانستند كه در آن باریكه دویده بوده است (تفلیسی، 434).
در طب قدیم نشانه‌هایی برای هریك از چهار مزاج گرم و خشك و سرد و تر كه از سببهای نازایی شناخته می‌شد، گذاشته بودند. لاغری تن، بسیاری موی زهار و اندك و سیاه‌گونه بودن خون حیض را از نشانه‌های مزاجهای گرم و خشك، نبودن موی زهار و اندك و تنك و سفیدگونه بودن خون حیض را از نشانه‌های مزاج سرد و آب روشِ زهدان و رطوبت بسیار آن را از نشانه‌های مزاج‌ تر به‌شمار می‌آوردند. برای گرداندن این طبعها و آفت‌زدایی از زهدان زنان نازا و آماده كردن محیط آن برای گرفتن تخمك و پرورش بچه، از برخی گیاهان دارویی و خوراكیهای مقوی و شیافهای خاص استفاده می‌كردند (اخوینی، 514-517). از روشهای بسیار معمولِ رفع نازایی زنان در فرهنگ عامه، روش «چِله‌بُری» بود. چله‌بُری آداب زدودن و دوركردن اثر جادویی و افسونی «چله» از زنی بود كه بر او «چله‌ افتاده» بود و او آبستن نمی‌شد. به اعتقاد عامۀ مردم، زن زائو در 40 روز پس از زایش معمولاً لك می‌بیند. این لكه‌های خونی را «خونِ نِفاس» یا «خون ولادت» و 40 روزی را كه زائو لك می‌بیند «ایام نفاس» و دورۀ «زَچَگی» می‌نامند. زنان زائو در این ایام به اصطلاح به «چلّه‌در» و ناپاك‌اند و معناً آسیب‌پذیر و آسیب‌رسانند. از این‌رو، در این 40 روز اگر زنان زائو تنها بمانند، یا گربۀ تازه‌زا به اتاق آنان برود، یا گوشت خام به نزدشان ببرند، جادو بر آنان اثر می‌گذارد و به ایشان چله می‌افتد و ایشان «چله‌گیر» می‌شوند و دیگر آبستن نمی‌گردند. در این ایام، رقیبان و مخالفان آنان، مانند هوو و مادر و خواهران شوهر، می‌توانند با نوشتن برخی اورادِ مخصوص و انجام كارهایی جادویی، بختشان را ببندند و چله‌گیرشان كنند. همچنین اگر زائویی در دورۀ زچگی خود به اتاق عقد دختری برود و در هنگام خواندن خطبۀ عقد حضور داشته باشد، چلۀ او بر آن دختر می‌افتد. برای چله‌بری و باطل كردن اثر جادو از زنی كه بر او چله افتاده، آداب گوناگونی میان زنان عامی هست. همگانی‌ترین این آداب ریختن «آبِ چله» روی سر زن نازا در گرمابه است. آب چله انواع مختلف دارد، مانند آبِ ابریشمِ هفت رنگ، آب بوق حمام یا پوست تخم‌مرغ، آبِ پیراهنِ قیامت، آب «چهل كلید»، آب دباغ‌خانه، آب ده زائو یا آب «جام چهل كلید»، آب مرده‌شویخانه و آب هزارپا. هریك از این آبها به روش خاصی تهیه و با آداب ویژه‌ای كه بیش‌تر جنبۀ نمادی دارد، بر سر زنان نازای چله‌گیر ریخته می‌شود. مثلاً در نایین، این ورد را «بریدم چلۀ فلانی دختر فلانی را از جن و انس و عفریت و دیو و پری» 7 بار در روز چهارشنبه می‌خواندند و در یك تكه پارچۀ ابریشم 7 رنگ می‌دمیدند. هر بار كه ورد را می‌خواندند، گرهی هم به ابریشم می‌زدند. زن نازا این ابریشم 7 گره خورده را روز جمعه در جامی آب می‌انداخت و با آن آب غسل می‌كرد. بعد ابریشمِ آب‌دیده را روی بازوی راست خود می‌بست و همان شب با شوهرش می‌خوابید. روز چهلم ابریشم را از بازوی خود باز می‌كرد و آن را آتش می‌زد و زهدان خود را دود می‌داد. خاكستر ابریشم سوخته را هم به نیت بچه‌دار شدن می‌خورد (بلاغی، 283). در تهران زائو روز دهم كه به حمام می‌رفت، 40 بار جامی را، كه «جام چل كلید» نامیده می‌شد، در آب پاك تشت یا لگنی فرو می‌كرد و در می‌آورد. این آب را به نیت چله‌بُری و بچه‌دار شدن بر سر زن نازا كه رو به قبله نشسته بود، می‌ریختند. جام چهل كلید جام برنجین یا مسین كوچكی است كه بر دیوارۀ بیرون و درون آن «چهار قُل» یعنی 4 سورۀ قرآن كه با فعل امر «قل» آغاز می‌شود، و آیه‌هایی از سورۀ «یس» و دعاهایی دیگر، كنده شده است. 40 كلید كوچك نیز كه روی هریك «بسم‌الله» كنده یا نوشته‌اند، به جام بند شده است (بلوكباشی، 66-67).

مآخذ

ابوعلی‌سینا، حسین بن عبدالله، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفكندی، تهران، سروش، 1363ش؛ اخوینی بخاری، ربیع‌ بن احمد، هدایةالمتعلمین، به كوشش جلال متینی، دانشگاه مشهد، 1344ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، مركز مردم‌شناسی ایران، 1358ش؛ الگود، سیریل، تاریخ پزشكی ایران، ترجمۀ باهر فرقانی، تهران، امیركبیر، 1356ش، صص 340-341؛ همو، طب در دورۀ صفویه، ترجمۀ محسن جاویدان، دانشگاه تهران، 1357ش، صص 294-301؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لُری، تهران، انجمن فرهنگ ایران باستان، 1343ش (ذیل اوس)؛ بارنت، آنتونی، انسان، ترجمۀ محمدرضا باطنی و ماه‌طلعت نفرآبادی، تهران،‌نشر نو، 1363ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، فرمانفرمای عالم، تهران، علمی، 1358ش؛ بلاغی، عبدالحجه، فرهنگ تاریخ نایین، تهران، 1369ق؛ بلوكباشی، علی، فرهنگ عامّه، تهران، وزارت آموزش و پرورش، 1356ش؛ بویس، مری، «دیانت زرتشتی در دوران متأخر»، دیانت زرتشتی، ترجمۀ فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش؛ بهروزی، علی‌نقی، واژه‌ها و مثلهای شیرازی و كازرونی، ادارۀ كل فرهنگ و هنر فارس، 1348ش (ذیل آرمه)؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1353ش؛ پولاك، یا كوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ كیكاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، 1361ش، صص 152، 154؛ تبریزی، محمدحسین بن خلف، برهان قاطع، به كوشش محمد معین، تهران، امیركبیر، 1361ش (ذیل آبستن)؛ تفلیسی، حُبَیش بن ابراهیم، «بیان الصناعات»، فرهنگ ایران زمین، تهران، 1354ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1345ش؛ همو، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به كوشش سعیدی سیرجانی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1355ش؛ جزایری، غیاث‌الدین، «منشأ پیدایش طب سنتی و خدمات آن در گذشته و حال»، مجموعۀ مقالات دربارۀ طب سنتی ایران، تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363ش؛ حرعاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، به كوشش عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ حصوری، علی، گزارش گویشهای لری، تهران، طهوری، 1342ش، ذیل آبستن؛ حكیم، محسن، مستمسك العروة، نجف، 1959م؛ حكیم مؤمن، محمد، تحفه، تهران، محمودی، 1390ق؛ خلیقی، محمود و مرتضى هنری، «تحلیل محتوای آداب و رسوم مربوط به كودكان»، سخنرانیهای دومین دورۀ جلسات سخنرانی و بحث دربارۀ خانواده و فرهنگ، تهران، ادارۀ كل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، 1354ش، صص 222-316؛ دنیسری، محمد بن امین‌الدین، نوادر التبادر لتحفة‌البهادر، به كوشش محمدتقی دانش‌پژوه و ایرج افشار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1350ش؛ زاوش، محمد، كانی‌شناسی در ایران قدیم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1348ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ گیلكی، تهران، انجمن ایران‌شناسی، 1332ش، ذیل زاك؛ شاملو، احمد، كتاب كوچه، تهران، مازیار، 1 / 113-115، 198، 210؛ شكورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامه، تهران، سروش، 1363ش، صص 121-131؛ عقیلی خراسانی، مخزن الادویة، كلكته، 1844م؛ قزوینی، زكریا، عجایب‌المخلوقات، به كوشش نصرالله سیوحی، دانشگاه تهران، 1361ش؛ كتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، دانشگاه تهران، 1348ش، صص 1-22؛ كلیله و دمنه، نگارش نصرالله منشی، به كوشش مجتبى مینوی، دانشگاه تهران، 1343ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا، ذیل عقره؛ مامقانی، عبدالله، سراج الشیعة، به كوشش كاظم كاظمینی، 1343ش؛ محقق، مهدی، جنبه‌ای از علم پزشكی در اسلام، تهران، مؤسسۀ مطالعات اسلامی، دانشگاه مك‌گیل، 1366ش؛ مردوخ كردستانی، محمد، فرهنگ، تهران، ذیل آوس، دوگیان؛ مشكینی، علی، ازدواج در اسلام، ترجمۀ احمد جنتی، قم، یاسر، 1359ش؛ مصطفوی، جلال و ابوالقاسم پاكدامن، مقایسۀ طب قدیم ایران با پزشكی نوین، دانشگاه تهران، 1358ش؛ هبله‌رودی، محمدعلی، مجمع الامثال، به كوشش صادق كیا، تهران، اداره فرهنگ عامه، 1344ش؛ ورلد بوك ذیل Pregnancy؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، امیركبیر، 1342ش، صص 32-35؛ هزار و یك شب، به كوشش محمد رمضانی، تهران، ابن‌سینا، 1316ش؛ نیز:

Chelhod, J., «A Contribution to the Problem of the Pre-eminence of the Right, Based upon Arabic Evidence», Trans. In English by James J. Fox. Right and Left (Essays an Dual Symbolic Classification), Ed. Rodney Needham, Chicago 1973, pp. 219-261; Drower, E. S. The Mandseans of Iraq and Iran, Leiden, 1962; The Shorter Oxford English Dictionary (on Historical Principles), Ed. C. T. Onious, Oxford, 1972 (under «Toxaemia»), MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, Oxford, 1971 (under «Abetan», «Abustan»); Wahaby, Taufiq, and C. J. Edmonds, A Kurdish-English Dictionary, Oxford, 1966 (under «Awus»).

بخش هنر و مردم‌شناسی

صفحه 1 از2

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: