صفحه اصلی / مقالات / دائرة المعارف بزرگ اسلامی / ادیان و عرفان / ابوالعباس مرسی /

فهرست مطالب

ابوالعباس مرسی


نویسنده (ها) :
آخرین بروز رسانی : چهارشنبه 21 خرداد 1399 تاریخچه مقاله

اَبوالعباس مُرسی، احمد بن عمر انصاری اسكندانی، ملقب به شهاب‌الدین (د 686 ق / 1287 م)، عارف و زاهد معروف سدۀ 7 ق واز بزرگان طریقۀ شاذلیه. وی در مرسیه، در شرق اندلس، به دنیا آمد و مقدمات علوم را در همان شهر فرا گرفت. در اوان نوجوانی و در روزگاری كه فشار مسیحیان برای تسخیر آن نواحی شدت گرفته بود (نک‍ : آسین پالاسیوس، 22-23)، همراه پدر و مادرش رهسپار سفر حج شد، ولی در راه دریا گرفتار طوفان شدند و كشتی ایشان در آب فرو رفت. پدر و مادر او در این حادثه از میان رفتند، ولی ابوالعباس وبرادرش جمال‌الدین جان به سلامت بردند و سرانجام خود را به تونس رساندند. جمال‌الدین در آنجا به تجارت مشغول شد و ابوالعباس به تحصیل علوم پرداخت و در همین اوقات با ابوالحسن شاذلی كه به تونس آمده بود، دیدار كرد و مجذوب و مرید او شد (نک‍ : ابن‌عطاءالله، 147- 148؛ شیال، 192-194). وی از تونس با ابوالحسن شاذلی به اسكندریه رفت و تا پایان عمر او همواره در سفر و حضر ملازم او بود (نک‍ : ابن عطاءالله، 144، 150-151، 156، 183).
ابوالحسن شاذلی نسبت به او توجه خاص داشت و ظاهراً احساس نوعی یگانگی و نزدیكی با او می‌كرد، چنانكه دختر خود را به عقد او درآورد (شیال، 201) و خطاب به او می‌گفت: «ای ابوالعباس، مصاحبت من با تو برای آن است كه تو من باشی و من تو باشم» و نیز « ... آنچه در اولیا هست در تو هم هست و آنچه در تو هست، در اولیا نیست» (ابن‌عطاءالله، 169). ابوالحسن شاذلی در اواخر عمر، ابوالعباس را خلیفۀ خود قرار داد و امر ارشاد و تزویج طریقت را به او واگذار كرد (نویری، 5 / 224؛ شیال، 202-203). بعد از وفات ابوالحسن شاذلی (656 ق / 1258 م)، ابوالعباس جلسات درس و تعلیم را بر همان شیوه‌ای كه رسم و عادت پیر و استاد او بود، در اسكندریه و چندی نیز در قاهره برپا داشت. در مجالس او غالباً‌ اهل علم نیز شركت می‌جستند (همو، 203)، زیرا در مكتب شاذلی ورود به طریقت، مشروط به تحصیل معارف دینی و كسب علوم مختلف از فقه، حدیث، تفسیر و اخلاق بود (نک‍ : شعرانی، لطائف، 1 / 26)، چنانكه به گفتۀ ابن عطاءالله در جلسات درس حدیث از كتاب المصابیح، در اصول دین از الارشاد، در فقه از التهذیب و در تفسیر از المحرر الوجیز ابن عطیه استفاده می‌كرد (ابن عطاء الله، 197).
ابوالعباس در علوم شریعت تبحر كامل داشت، چنانكه خود می‌گفت: «فقها در آنچه دارند، با ما شریكند، اما در آنچه ما داریم، با ما شریك نیستند» (همانجا). وی سالیان دراز در اسكندریه مقیم بود (همو، 199) و به تحصیل و كسب و معرفت و ارشاد و تعلیم مریدان اشتغال داشت و سرانجام در همان شهر وفات یافت. مقبرۀ او در همان روزگار زیارتگاه عامۀ مسلمانان بوده و بارها عمارت و مسجد مربوط بدان تجدید بنا و تعمیر شده اسـت (نک‍ : شیال، 210-212). وی پسری به نام جمال‌الدین داشته كه بعضی از اخبار و اقوال مربوط به او از طریق همین جمال‌الدین نقل شده است (نک‍ : ابن عطاءالله، 188، 190). دختر ابوالعباس نیز همسر یاقوت عرشی (شاگرد و مرید او) بوده است (شعرانی، همان، 1 / 148). چند تن از صوفیان معروف آن روزگار، چون یاقوت عرشی و شرف‌الدین محمد بوصیری، صاحب قصیدۀ معروف «برده» در ستایش رسول اكرم (ص)، و نیز نجم‌الدین اصفهانی و ابن‌عطاءالله اسكندرانی از شاگردان و مریدان او بودند (نک‍ : ابن‌عطاءالله، جم‍ ‌). محمد بوصیری قصیده‌ای در مدح ابوالعباس سروده (همو، 333) و ابن عطاءالله نیز در آثار خود همه جا بزرگی مقام و كمالات روحانی او را ستوده است.
ابوالعباس مانند استادش ابوالحسن شاذلی از تألیف و تصنیف پرهیز داشت. ابوالحسن شاذلی می‌گفت كه آثار من شاگردان منند (همو، 37) و ابوالعباس معتقد بود كه «علوم این طایفه علوم تحقیق است و عقول خلق تحمل آن را ندارد» (همانجا). بسیاری از اقوال و عقاید او را شاگردش ابن‌عطاءالله در آثار خود آورده و خصوصاً در كتاب لطائف المنن كه نیم اول آن در مناقب ابوالحسن شاذلی و نیم بعدی در ذكر احوال و اقوال و آراء ابوالعباس مرسی است، علاوه بر بیان كرامات و مراتب كمال او در علم و زهد و ریاضت، به نقل تأویلات او از برخی از آیات (باب الخامس) و احادیث (باب السادس) و اقوال صوفیه‌ (باب السابع) پرداخته و بعضی از اشعار و نیز «احزاب» وادعیۀ او را درج كرده است.
روش ابوالعباس مرسی در تصوف چون مشایخ دیگر طریقۀ شاذلی جمع میان علم و ذوق بود و طریقت را بر شریعت مبتنی می‌دانست. در مجالس درس وی چنانكه گفته شد، هم كتابهای فقه، حدیث و تفسیر تدریس می‌شد و هم كتابهای عرفانی، خصوصاً احیاء العلوم غزالی، ختم الاولیاء تزمذی، كتاب الرعایۀ محاسبی، قوت القلوب مكّی و كتاب المواقف نفزی (همو، 178- 192؛ شعرانی، طبقات، 2 / 14، 19). 
ابوالعباس مریدان و شاگردان را به كار و كسب معاش ترغیب و توصیه می‌كرد و از چشم داشت به انعام و احسان دیگران برحذر می‌داشت. از او روایت كرده‌اند كه می‌گفت: «كسی كه به نزد ما آید، به او نمی‌گوییم كه پیوندهای خود را ترك كن، بلكه چنان می‌كنیم كه رسول خدا می‌كرد و هركس را به هر پیشه‌ای كه بود، قرار می‌داد، ولی از او می‌خواهیم كه در كار و پیشۀ خود امین و درستكار باشد، چنانكه رسول خدا فرمود» (ابن عطاءالله، 189؛ شعرانی، لطائف، 1 / 144)، اما در عین حال او خود روشنی زاهدانه در زندگی داشت و ابن‌عطاءالله در كتاب لطائف المنن (ص 197-227) فصلی را به بیان زهد و ورع و بلندی همت او اختصاص داده است.
ابوالعباس از ملاقات با صاحبان مقام سخت پرهیز داشت و در این باره روایات و داستانهایی نقل كرده‌اند (نک‍ : همو، 199؛ شیال، 206). گویند كه وقتی حاكم اسكندریه پیام فرستاد كه قصد زیارت او را دارد و می‌خواهد كه مرید او شود، شیخ نپذیرفت و گفت: «من كسی نیستم كه بازیچه شود» (ابن عطاءالله، همانجا). در بعضی از مآخذ آمده است كه سلطان یعقوب، پادشاه مراكش، پس از توبه از قتل برادر خود، می‌خواست كه دست ارادت به شیخ ابومدین مغربی بدهد، اما شیخ كه عازم تلمسان بود، پیام فرستاد كه علاج تو در دست شیخ ابوالعباس مرسی است. گفته‌اند كه سلطان یعقوب، ابوالعباس را به نزد خود خواند و شیخ به مراكش نزد سلطان یعقوب رفت. سلطان نخست برای آزمایش او دستور داد كه دو خروس بریان یكی كشته و یكی خفه كرده، پیش شیخ نهادند. شیخ دریافت و به خادم گفت: «این یكی را بردار كه مردار است». سلطان یعقوب مرید او شد و از سلطنت كناره گرفت و سرانجام از بركت وجود شیخ و تربیت او به راه خیر و صلاح هدایت شد (نک‍ : شعرانی، همان، 2 / 92-93؛ جامی، 570-571). این داستان كه ظاهراً نخستین بار در روض الریاحین یافعی آمده است (ص 428- 429)، اساس تاریخی ندارد، زیرا اولاً وفات ابومدین در 593 ق، یعنی 93 سال پیش از وفات ابوالعباس بوده و ابوالعباس در این زمان هنوز ولادت نیافته بود، ثانیاً به تصریح ابن عطاءالله، شیخ به طور مؤكد و آشكار از دیار با سلاطین و صاحبان مقام اجتناب می‌كرد و حتی در مواردی برای آنكه مجبور به این امر نشود، شبانه از شهر بیرون می‌رفت (ابن عطاءاله، همانجا؛ شعرانی، طبقات، 2 / 15). علاوه بر اینها یافعی نام این شخص را ابوالعباس «مرینی» آورده (نک‍ : ص 429) كه ظاهراً در نسخه‌ها به «مرسی» تحریف شده است و جامی و دیگران آن را به این صورت دیده‌اند. به هر حال اینكه آسین پالاسیوس این واقعه را دور از احتمال نمی‌دانند (ص 31-32)، وجهی ندارد و ممكن است كه آنچه ابن عطاءالله دربارۀ شیخ نقل كرده و گفته است كه وی هرگاه دست به سوی طعام شبهه ناك دراز می‌كرد، 60 رگ در دستش می‌جنبید (ص 178)، موجب پیدایش این داستان شده باشد. 
شاذلیه سلسلۀ طریقت خود رابه حسن بن علی (ع) می‌رساندند و ابوالحسن شاذلی را از اعقاب آن حضرت می‌شمرده‌اند (نک‍ : ابن بطوطه، 25). ابوالعباس مرسی می‌گفت: «طریقت ما به مشرقیان و مغربیان منسوب نیست، بلكه یكی پس از دیگری به حسن بن علی بن ابی طالب (ع) ... می‌رسد و او نخستین اقطاب است» (ابن عطاءالله، 165). ابوالعباس مرسی به تربیت مریدان و شاگردان خود توجه خاص داشت و اقوال بسیار از او در آداب مریدان و شرایط آن نقل كرده‌اند (نک‍ : شعرانی، الانوار، 1 / 49، 126، 127، 196-200، 2 / 20-23).
با وجود اینكه طریقۀ شاذلیه با مكتب ابن عربی از جهاتی مربوط بوده و از لحاظ فضا و محیط گسترش، به هم بسیار نزدیك بوده‌اند، در افكار و آراء مشایخ این طریقت، در مسائل و موضوعات اساسی عرفانی، اثری از نطریۀ توحید وجودی ابن عربی دیده نمی‌شود (نک‍ : غنیمی، 56) و این امر شاید به سبب تأثیر شدید آثار كسانی چون ترمذی، محاسبی، قشیری و خصوصاً ابوحامد غزالی بر افكار ابوالحسن شاذلی و شاگردان مكتب او بوده است و شاذلی خود با لحنی بسیار ستایش‌آمیز از این اشخاص و تألیفات آنان یاد می‌كند (نک‍ : ابن‌عطاءالله، 179-180)، ولی با اینهمه بعضی از مفسران آثار ابن عطاءالله كوشیده‌اند كه پاره‌ای از اقوال ابن عطاءالله را كه از مریدان و پیروان افكار ابواحسن شاذلی است، به شیوۀ صوفیۀ توحید وجودی تأویل و تفسیر كنند (نک‍ : شرقاوی، 1 / 152؛ نیز نك‍ : غنیمی، 312-313).
اقوالی كه از ابوالعباس نقل شده است، غالباً در باب زهد، ورع، تقوی، تزكیۀ نفس و ترك و تجرید است و یا به وصف و بیان احوال و مقامات سیر و سلوك اختصاص دارد، ولی ظاهراً وی در تعلیمات خود به رموز باطنی و اسرار حروف توجه داشته است، چنانكه گفته‌اند كه وی در جلسات خود از موضوعاتی چون عقل اكبر، اسم اعظم، اسماء و حروف، دوائر اولیاء، علوم اسرار، یوم مقادیر، شأن تدبیر و علم مشیت و نظیر اینگونه مطالب سخن می‌گفته است (نک‍ : شعرانی، طبقات، 2 / 14-15).

مآخذ

 ابن بطوطه، محمد بن ابراهیم، رحلة، بیروت، 1384 ق / 1964 م؛ ابن عطاءالله، احمد بن محمد، لطائف المنن، به كوشش عبدالحلیم محمود، قاهره، 1974 م؛ جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدی، تهران، 1370 ش؛ شرقاوی، عبدالله، «شرح الحكم العطائیة»، در حاشیۀ غیث المواهب العلیۀ نفزی، بولاق، 1297 ق؛ شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، الانوار القدسیة، به كوشش طه عبدالباقی سرود و محمد عبد شافعی، بیروت، 1405 ق / 1985 م؛ همو، الطبقات الكبری، قاهره، 1374 ق / 1954 م؛ همو، لطائف المنن و الاخلاق، قاهره، 1357 ق؛ شیال، جمال‌الدین، اعلام الاسكندریة، قاهره، 1965 م؛ عنیمی تفتازانی، ابوالوفاء، ابن عطاءالله السكندری و تصوفه، قاهره، 1389 ق / 1969 م؛ نویری، محمد بن قاسم، الالمام، به كوشش اتیین كومب و عزیز سوریال عطیه، حیدرآباد دكن، 1388 ق / 1968 م؛ یافعی، عبدالله بن اسعد، روض الریاحین، قبرس، مؤسسۀ عمادالدین؛ نیز:

Asin Palacios, M., «Los origenes de la escuela šāḏilī y sus principales representantes», Al-Andalus, 1945, vol.X.

فتح الله مجتبائی

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: