ابوطاهر خاتونی
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
چهارشنبه 21 خرداد 1399
https://cgie.org.ir/fa/article/226708/ابوطاهر-خاتونی
سه شنبه 23 اردیبهشت 1404
چاپ شده
5
اَبوطاهِرِ خاتونی، حسین بن حیدر بن حسین خاتونی بَجْلی، ملقب به موفقالدین، موفقالدوله، معینالملك و معینالدین ( لغت فرس، 41؛ ابنابیاصیبعه، 1 / 276؛ ابیوردی، 56، 218، 233؛ عمادالدین، تاریخ، 102؛ ابنفوطی، 659)، شاعر، كاتب و مستوفی سدۀ 6 ق / 12 م و از بزرگان دولت سلجوقی. در بعضی از مآخذ متأخرتر لقب او كمالالدین ضبط شده است (اوحدی، 20؛ هدایت، 1 / 141). نام پدر وی نیز در برخی از منابع، علی (عوفی، لباب، 1 / 127) و محمّد (ابنابیاصیبعه، همانجا) آمده است. سبب شهرت او به خاتونی، ظاهراً آن است كه چندی متصدی امور و مستوفی گوهر خاتون، همسر محمد بن ملكشاه سلجوقی بوده است (نفیسی، 87؛ نیز نك : هدایت، همانجا).از اینكه بعضی از منابع او را به ساوه منصوب داشته و نسبت او را «ساوی» نوشتهاند (عمادالدین، خریدة، 94 ب؛ ابن فوطی، همانجا)، چنین برمیآید كه محل تولد او احتمالاً ساوه بوده است. از ابیاتی كه در حدود 511 ق سروده و در آن به 70 سال خدمت در دربار سلطان اشاره كرده است (عماد الدین، تاریخ، 103)، میتوان تولد او را به حدود 440 ق / 1048 م دانست(نک : اقبال، 12).از دوران كودكی و جوانی ابوطاهر اطلاعی در دست نیست، اما چنانكه از اشارات منابع برمیآید، وی نخست با شغل دبیری در خدمت ملكشاه سلجوقی (حك 465-485 ق) بوده (ظهیرالدین، 32؛ راوندی، 131)، سپس به دربار محمد بن ملكشاه (حك 498- 511 ق) پیوسته و مستوفی و كارگزار همسر او بوده و سرانجام روزگاری نیز در ملازمت سنجر (حك 511-552) به سر برده است. بنابراین میتوان گفت كه ابوطاهر از ابتدای كار خود تا پایان عمر در دربار سلجوقیان خدمت نموده و به كار دبیری و خدمت دیوانی مشغول بوده است (عمادالدین، همان، 101-102).در 504 ق كه وزارت سلطان محمد بن ملكشاه به خطیرالملك میبدی داده شد، مقامهای دربار و دیوانی به كسانی واگذار شد كه همگی افرادی نالایق و فاقد علم و ادب بودند. ابوطاهر كه از این انتصابات افسرده خاطر بود، ابیاتی در هجو آنان سرود. این گروه كه او را مانع اعمال و مقاصد خود میدانستند و خود را از زبان تند او در امان نمیدیدند، درصدد برآمدند كه وی را از دربار دور كنند. پس خطیرالملك او را به منصبی فروتر از مقامش به گرگان فرستاد. ابوطاهر كه منصب جدید را كمتر از مرتبۀ خویش میدید، زبان به هجو معاندان و شكایت از روزگار گشود. در پی سعایت دشمنان، خطیرالملك وزیر او را به افراط و تفریط در كارها متهم ساخت و به 000‘100 دینار جریمه محكوم كرد و پس از كسب اجازه از سلطان وی را از گرگان فراخواند و كلیۀ دارایی او را ضبط و مصادره كرد. ابوطاهر كه بر اثر مصادرۀ اموالش به تنگدستی دچار شده بود، در پی سرودن اشعاری كه در آن هجو وزیر را نیز گنجانده بود، دست توسل به دامان یار قدیم خود، كمالالملك علی بن احمد سمیرمی زد (همان، 101-103). كمالالملك، ظاهراً در این ایام ریاست دیوان اشراف سلطان محمد را به عهده داشته است و از اشعاری كه ابوطاهر پس از عزل و حبس خطیرالملك (در 511 ق) سروده، چنین برمیآید كه وی تا این تاریخ نیز دستی دركار داشته و ابوطاهر از حمایت وی برخوردار بوده است(نک : اقبال، 11-12).دانستههای ما دربارۀ زندگی و پایگاه اجتماعی ابوطاهر به همین مطالب محدود میشود؛ نیز میدانیم كه در جامع شهر ساوه كتابخانهای بزرگ به ابوطاهر منسوب بوده (قزوینی رازی، 12؛ قزوینی، 387؛ ابن ابی اصیبعه، همانجا؛ ابن فوطی، 845-846) و صاحب النقض به وجود شمار بسیاری از كتابهای شیعه در این كتابخانه اشاره كرده است (قزوینی رازی، همانجا). به گفتۀ ابن ابی اصیبعه و ابن فوطی (همانجاها) وی كتابخانۀ ارزشمند خود را وقف جامع ساوه نموده بود. این كتابخانۀ معتبر احتمالاً در حملۀ مغول به ساوه (617 ق / 1220 م) از میان رفته است (اقبال، 15؛ نیز قس: یاقوت، 3 / 24).ابوطاهر نزد معاصران خود احترام و اعتبار خاصی داشته و بزرگانی چون ابومظفر محمد ابیوردی (ص 56- 58، 217- 218، 232-233) و ناصحالدین ابوبكر احمد ارجانی (ص 302-305) ادیبان و شاعران آن روزگار در اشعار خود او را مدح گفتهاند.از تاریخ درگذشت وی نیز آگاهی چندانی در دست نیست. سیاق كلام انوشروان بن خالد (د 532 ق) كه تاریخ عمادالدین كاتب بر اساس یادداشتهای وی تنظیم شده است، دربارۀ ابوطاهر به گونهای است كه گویی از شخصی متوفى سخن میراند (عمادالدین، همان، 101-102)، از این رو ظاهراً ابوطاهر پیش از 532 ق / 1138 م، تاریخ درگذشت انوشروان بن خالد، در گذشته است. همچنین از مطالب دولتشاه (ص 62) چنین برمیآید كه وی در اوایل حكومت مسعود بن محمد بن ملكشاه (حك 529-547 ق) زنده بوده است.عمادالدین كاتب از ابوطاهر با عنوان «استاد الموفق» یاد نموده و برخی از اشعار وی را نقل كرده و میگوید كه وی «سخریاتی» به زبان عربی و فارسی و اشعاری در هجو صاحب منصبان ساخته است (نک : خریدة، 94 ب ـ 96 ب، قس: تاریخ، 102، 108؛ ظهیرالدین، 34؛ راوندی، 136). از ابوطاهر خاتونی دیوانی برجای مانده است، ولی در تذكرهها و برخی از كتابهای ادب، لغت و تاریخ ابیاتی از او نقل شده است (نک : لغت فرس، همانجا؛ شمس قیس، 122، 286؛ یواقیت العلوم، 261؛ حمدالله مستوفی، 87؛ شمس منشی، 225؛ اوحدی، همانجا). برخی از اشعار فارسی ابوطاهر خاتونی را عمادالدین كاتب به عربی ترجمه كرده است (نک : تاریخ، 101-103، 108). دولتشاه سمرقندی نیز در تذكرة الشعراء از دو كتاب او نام میبرد و از آنها مطالبی نقل میكند: یكی كتاب مناقب الشعراء كه ظاهراً كتابی بوده است در احوال شاعران پارسیگو؛ از اشارۀ دولتشاه (ص 47- 48) چنین برمیآید كه ابوطاهر در این كتاب به نقد و ارزیابی آثار شعرا نیز توجه داشته است. دیگری تاریخ آل سلجوق بوده كه به ذكر احوال سلاطین و امرای این سلسله اختصاص داشته و متضمن مشاهدات شخصی ابوطاهر بوده است (نک : همو، 53، 62). ظهیرالدین نیشابوری گوید كه شكارنامۀ ملكشاه سلجوقی را كه در آن شرح هنرنماییهای سلطان در شكار آمده بوده، به خط ابوطاهر دیده است (ص 32). این كتاب كه راوندی (ص 131) و رشیدالدین (2 / 294) نیز بدان اشاره كردهاند، ظاهراً از تألیفات ابوطاهر خاتونی بوده است، ولی اكنون از هیچ یك از این تألیفات چیزی در دست نیست.آنچه به نام ابوطاهر خاتونی باقی مانده است، رسالۀ كوتاهی است به زبان عربی با عنوان تنزیز الوزیر الزیر الخنزیر، در لعن و ذكر مثالب نصیرالملك (محمد بن مؤیدالملك بن نظامالملك)، وزیر سلطان محمد بن ملكشاه، با عباراتی كوتاه و مقطع و مسجع، هر یك مختوم به یكی از حروف تهجی (از الف تا یاء) كه استادی و مهارت نویسنده را در زبان عربی نشان میدهد، ولی نكتۀ مهمی در بر ندارد(نک : اقبال، 18؛ نفیسی، 88). از این رساله نسخهای در كتابخانۀ مجلس موجود است (اقبال، همانجا؛ شوار، مجموعۀ شم 633).بنابر تحقیقات عباس اقبال در مجلۀ یادگار (ص 7- 18)، معین الدین ابوطاهر خاتونی همان كسی است كه در تذكرهها و برخی تواریخ به نام معین اصم یا معینالدین اصم از او یاد شده است. محمد عوفی در لباب الالباب او را به عنوان «الصدر الاجل معین الدین الحسین بن علی الاصم الكاتب» ذكر كرده و به نامهای كه سلطان سنجر به انشای او به قیصر روم نوشته و ضمن تهدید قیصر، آزادی اسرای مسلمان نواحی آمِد و میافارقین را از او خواسته، اشاره نموده است (1 / 127). عوفی در كتاب دیگر خود جوامع الحكایات (ص 276- 278)، متن فریادنامۀ اسیران مسلمان و عین نامهای را كه به انشای معین اصم به قیصر نوشته شده، آورده و در لباب الالباب دربارۀ آن چنین گفته است: «آنكه گفتهاند كه یك نامه كار لشكری كفایت كند، این است» (1 / 128). علاوه بر این نامه كه چندین بـار به چاپ رسیده است (نک : اقبال، 17؛ ارمغان، 228-230)، در تذكرهها اشعاری نیز به نام معین اصم نقل شده است (نک : عوفی، لباب، همانجا؛ اوحدی، 961-962). از اشارهای كه عوفی (همان، 1 / 127) به نام او كرده است، چنین برمیآید كه شهرت او به «اصم» به سبب سنگینی گوشش بوده است و ظاهراً در دورۀ سلطنت سنجر، یعنی در اواخر عمر به این نام معروف شده است. ذكر درگیری و مشاجرۀ او با محمد بن سلیمان كاشغری كه از 516 تا 518 ق، وزارت سلطان سنجر را برعهده داشت، در تواریخ آمده است. از اینكه سنجر، محمد بن سلیمان را به سبب اهانت به معینالدین موردعتاب قرار داده و او را به عذرخواهی وادار كرده بود، معلوم میشود كه معینالدین نزد سلطان مقام و منزلت خاص داشته است (نک : منشی كرمانی، 62؛ عقیلی، 237؛ خواندمیر، 192-193). معینالدین فرزندی به نام سعدالدین داشته كه در زمان فرمانروایی سلطان مسعود بن محمد بن ملكشاه (529-547 ق) در دیوان انشاء خدمت میكرده است (قمی، 76-77).
ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم، عیون الانباء، به كوشش آوگوست مولر، قاهره، 1299 ق / 1882 م؛ ابن فوطی، عبدالرزاق بن احمد، تلخیص مجمع الآداب (كتاب اللام و المیم)، به كوشش عبدالقدوس قاسمی، لاهور، 1359 ق / 1940 م؛ ایبوردی، محمد بن احمد، دیوان، بیروت، 1317 ق؛ ارجانی، احمد بن حسین، دیوان، به كوشش احمد ازهری، بیروت، مطبعۀ جریده؛ ارمغان، 1338 ش، شم 4 و 5؛ اقبال، عباس، «ابوطاهر خاتونی و معینالملك اصم»، یادگار، تهران، 1326 ش، س 4، شم 5؛ اوحدی بلیانی، محمد، عرفات العاشقین، نسخۀ خطی كتابخانۀ ملك، شم 5324؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، بمبئی، 1311 ق؛ خواندمیر، غیاثالدین بن همامالدین، دستور الوزرا، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1355 ش؛ دولتشاه سمرقندی، تذكرةالشعراء، تهران، 1338 ش؛راوندی، محمد بن علی، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال، تهران، 1333 ش؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به كوشش احمد آتش، تهران، 1362 ش؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به كوشش محمد قزوینی، تهران، 1338 ش؛ شمس منشی، محمد بن هندوشاه، صحاح الفرس، به كوشش عبدالعلی طاعتی، تهران، 1355 ش؛ شورا، خطی؛ ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، تهران، 1332 ش؛ عقیلی، حاجی بن نظام، آثار الوزراء، به كوشش جلالالدین حسینی ارموی، تهران. 1337 ش؛ عمادالدین كاتب، محمد بن محمد، تاریخ دولة آل سلجوق، اختصار بنداری اصفهانی، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ همو، خریدة القصر (قسم شعرای فارسی)، نسخۀ خطی كتابخانۀ نور عثمانیۀ استانبول، شم 3774؛ عوفی،محمد، جوامع الحكایات، تهران، 1335 ش؛ همو، لباب الالباب، به كوشش ادوارد براون، تهران، 1361 ش؛ قزوینی، زكربا بن محمد، آثارالبلاد، بیروت، دارصادر؛ قزوینی رازی، عبدالجلیل، النقض، به كوشش جلالالدین حسینی ارموی، تهران، 1331 ش؛ قمی، نجمالدین، تاریخ الوزراء، به كوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1363 ش؛ لغت فرس، منسوب به اسدی طوسی، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ منشی كرمانی، ناصرالدین، نسائم الاسحار، به كوشش جلالالدین حسینی ارموی، تهران، دانشگاه تهران؛ نفیسی، سعید، تاریخ نظم و نثر در ایران، تهران، 1344 ش؛ هدایت، رضا قلی خان، مجمع الفصحاء، به كوشش مظاهر مصفا، تهران، 1336 ش؛ یاقوت، بلدان؛ یواقیت العلوم و دراری النجوم، به كوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1364 ش.
بخش ادبیات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید